eitaa logo
برای آگاهی!🇮🇷🇵🇸
2.9هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
58 فایل
• این کانال تابعِ قوانینِ جمهوریِ اسلامیِ ایران میباشد به کوریِ چشمِ دشمنانِ داخلی و خارجی •✌🏻🇮🇷😎 • «‏و أنَا أبحَثُ عنِّي؛ وَجَدْتُكَ یٰا حُسین..!» و هنگامی که در پیِ خودم بودم تــو را یافتم،یا حسین• :)♥️ • کپی از مطالب حلال •😇🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
🙃🍃 بعد از عقد گفت: تو همونی ‌‌که‌ دلم ‌می‌خواست کاش ‌منم‌ همونی شم ‌که ‌تو دلت ‌میخواد.. همسر
مراسم عقد انجام شد...💍 .بعد از مراسم آقا عبدالله خواست تا با من حرف بزند. اولین برخورد زندگی مشترک مان بود...☺️ قبل از صحبت از من خواست تا یک مهر برایش بیاورم. چون روحیه ایشان را می شناختم از باب شوخی گفتم: "مُهر؟ مُهر برای چی؟ مگرحاج آقا تا این موقع نمازشان را نخوانده اند؟"دیدم حال عجیبی دارد. نگاهی به من کرد و گفت:"حالا شما یک مُهر بیاورید."اما من دست بردار نبودم. گفتم:"تا نگویید مُهر برای چه می خواهید،نمی آورم." گفت: "می خواهم نماز شُکر بخوانم و از اینکه خداوند چنین همسری به من داده از او تشکرکنم." دیگر حرفی نزدم. رفتم و با دو جانماز برگشتم.. به روایت همسر شهید عبدالله میثمی 🌹 🌹 🆔 @BarayeAgaahi
🤍✨ 🌱نشست روبه رویم.خندید و گفت:(دیدید آخر به دلتون نشستم!) زبانم بند آمده بود. من که همیشه حاضر جواب بودم و پنج تا روی حرفش می گذاشتم و تحویلش می دادم ،حالا انگار لال شده بودم.خودش جواب خودش را داد:(رفتم مشهد،یه دهه متوسل شدم... گفتم حالا که بله نمیگید،امام رضا از توی دلم بیرونتون کنه،پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشه رواق که سخنران گفت:اینجا جاییه که می تونن چیزی رو که خیر نیست،خیر کنن و بهتون بدن.نظرم عوض شد.دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!) 🆔@BarayeAgaahi
🙃🌱 از امام حسین (ع) خواستم اگر انتخابِ کمیل به عنوانِ شریکِ زندگی باعثِ عاقبت بخیری می شود، مهر او را به دلِ من بیندازد و اگر انتخابم اشتباه هست،کمکم کند تا این وصلت سر نگیرد. ♥️🍃 همسر 🕊|→❥•🆔@BarayeAgaahi
🙃🌱 درســت به یـاد دارم محـمود گفت: بالاخـره هـر دختری خواسته ای دارد؛خواسته ی شمـا چیست؟ ومـن جواب دادم: اگـر من راخدمت امام خمـینی ببرید که خطبه عقدمان را بخوانند حتـی مهریه هم نمیخوام🙂 عاقبت من ومحمود و مادر همـسرم در برابر امام نشسته بودیـم، امام خطبه ی عقدمان را می‌خواند😍 و ایـن به یادماندنی ترین خاطره زندگی مشترکمـان شـد 🕊|→❥•🆔@BarayeAgaahi
🙃🍃 من مانده بودم چه کنم خسته شده بودم.. خواب‌ هایی میدیدم که بیشتر نگرانم می‌کرد.. نیت چهل روز روزه و دعای توسل کردم.. با خودم گفتم: بعد از این چهل شب اولین کسی که آمد خواستگاری جواب میدهم.. شب سی و نهم یا چهلم بود که حاجی مجدد خواستگاری کردند و من جواب مثبت دادم.. همسر 🆔@BarayeAgaahi
🙃🍃 به قد و قــواره اش نمےآمد که درباره ازدواج بگــوید... اما با صراحت تمــام موضوع را مطــرح کرد.😅 گفتیم: زود است بگذار جنگ تمام شود خودمان آستیــن بالا میزنیم.😊 گفت: نه! پیامبــر فرموده اند: ازدواج کنید تا ایمانتان کامل شود.☝️🏻 من هم برای تکمیل ایمان باید ازدواج کنم. همین ها را گفت که در سن نوزده سالگی زنش دادیم.😁 گفتیم: حالا بگو دوست داری همسرت چگونه باشد؟!🙂 گفت: عفیف باشد و باحجــاب🍃 🆔@BarayeAgaahi
همسرش میگفت : توی وصیت نامه اش برایم نوشته بود: اگر بهشت نصیبم شد، منتظرت می مانم باهم برویم♥️😍 همین قدر عاشقانه... :) 🆔@BarayeAgaahi
رفقایم توی بسیج فهمیده بودند مصطفی ازم خواستگاری کرده. از این طرف و آن طرف به گوشم می رساندند که «قبول نکن، متعصبه». با خانمها که حرف میزد، سرش رو بالا نمیگرفت. بعد از ازدواج، محبتش به من آنقدر زیاد بود که رفقایم باور نمی کردند این همان مصطفایی باشد که قبل از ازدواج می شناختند. طاقت نداشت سردرد من را ببیند. - . 🆔@BarayeAgaahi
شهیدآیت‌الله‌محمدباقرصدر همسرش‌روصدامیکرد: غالیتی‌الحبیبه یعنی‌محبوب‌گرانبھا💕((: 🆔@BarayeAgaahi
همسرِ : روزی که مصطفی به خواستگاریِ من آمد💐‌ مادرم به او گفت《این دختر صبح ها که از خواب پا می شود ، در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زند ، یک نفر تختش را مرتب کرده است و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده اند و قهوه را آماده کرده اند. شما می توانید با این دختر ازدواج کنید؟😌 .‌ مصطفی که خیلی آرام گوش می کرد گفت: +《من نمی توانم برایش مستخدم بگیرم ، ولی قول می دهم تا زنده ام،وقتی بیدار شد،تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم روی تخت!!!☺️ .‌ تا وقتی شهید شد این کار را می کرد ، خودش قهوه نمی خورد😕 اما چون می دانست ما لبنانی ها عادت داریم ؛☺ درست می کرد و وقتی منعش می کردم ، می گفت: 《من به مادرتان قول داده ام تا زنده ام این کار را برای شما بکنم》♥️😍🙈‌ 🆔@BarayeAgaahi
. 🌸 معتقد بود که خانومِ خونه نباید سختی بکشه،هیچ وقت اجازه نمی داد خرید خونه رو انجام بدم 🌸 به من می گفت: فکر نکن من تو رو توی خونه اسیرکردم، اگه می خوای بری توی شهر بگردی، برو؛ ولی حاضر نیستم تو حتی یک کیلو بار دستت بگیری و خونه بیاری. 🌸 وقتی میومد خونه من دیگه حق نداشتم کار کنم... لباس بچّه رو عوض می کرد، شیر براش درست می کرد، سفره رو می انداخت و جمع می کرد، پا به پای من لباس ها رو می شست، پهن می کرد، خشک می کرد و جمع می کرد. 👤روایتِ همسرِ 💕 🆔@BarayeAgaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. روزهای آخر ماموریتش بود گوشی رو روشن کردم دیدم عباس کلی پیام فرستاده وقتی دیده من آنلاین نیستم، نوشته بود: آمدم نبودی وعدهٔ ما بهشت....🥲 روایتِ همسر 💕 🆔@BarayeAgaahi
. همیشہ سر اینکہ اصرار داشت حلقۂ ازدواج حتماً دستش باشه اذیتش مے‌کردم مےگفتم: حالا چہ قید و بندے دارے؟! مےگفت: حلقہ سایه‌یِ یك مرد یا زن توی زندگیه من دوست دارم سایهٔ تو همیـشہ دنبال من باشه من از خدا خواستم تو جفتِ دنیا و آخرت من باشے!😍❤️ روایتِ همسر 💕 🆔@BarayeAgaahi
شب ڪه پلک هام رفت روی هم ، حلقہ ام رو در آورد... برای نماز ڪہ بیدار شدم ، خندید و گفت : خانوم اینجوری وضو نگیریا ☺️ حلقت رو در بیار و دستت رو بشور... دور انگشتم ( زیر حلقہ ) نوشتہ بود : دوستت دارم :))) ♥️ 🗣روایت همسرِ 🆔@BarayeAgaahi