🎗چرا بعد از دعا دستهای خود را به صورت میکشیم؟
✨امام صادق عليه السلام فرمود: همان طور كه ابر، قرارگاه باران است، دعا نيز قرارگاه اجابت است.
🔅یعنی اجابت در درون دعاست، همان طور كه باران در نهاد ابر تعبيه شده است.
✨وقتي انسان دست به دعا برداشت، طبق روايات و سنت معصومين عليهم السلام مستحب است آن را بر سر و صورت خود بكشد؛ براي اينكه لطف خدا به اين دست پاسخ داده است.
دستي كه به سوي خدا دراز شود، يقيناً خالي بر نمي گردد و دستي كه عطاي الهي را دريافت كرد،گرامي است. لذا خوب است آن را به صورت يا به سر بكشد.
✨گاهي امام سجاد سلام الله عليه چيزي كه به سائل مرحمت مي فرمودند، دست مبارك خود را مي بوييد و مي گفت: اين دست به دست الهي رسيده؛
✨چون خداوند در آیه 104 سوره توبه فرمود: خداست که توبه را از بندگانش می پذیرد و اوست که صدقات آنها را می گیرد...
📕آیت الله العظمی جوادی آملی ، کتاب "حکمت عبادات"
🌺🌿 @AhkamStekhare
✅ از پرفسور سمیعی پرسیدند تو چرا به خدا اعتقاد داری؟
✅ گفت: کنار دریا مرغابی را دیدم که پایش شکسته پایش را داخل گلهای رس مالید بعد به پشت خوابید و پایش را به سمت نور خورشید گرفت تا گل خشک شود اینطوری پای خودش را گچ گرفت.
✅ فهمیدم که نیرویی مافوق طبیعی وجود دارد که به او این آموزش را داده حالا اسم این نیرو را می توانید خدا یا هر چیز دیگر بگذارید مغرور نشوید وقتی پرنده ای زنده است مورچه را میخورد وقتی می میرد مورچه او را میخورد.
✅ شرایط با زمان تغییر می کند هیچ وقت کسی را تحقیر نکنید شاید امروز قدرتمند باشید اما زمان از شما قدرتمندتر است پس مهربان باشید...!
✅ هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد ؛ مگر به "فهم و شعور" ؛ مگر به "درک و ادب"
#داستانک
🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آخرالزمان عاق والدین و عاق فرزندان زیاد میشه ...
🎥حجتالاسلام عالی
🆔 @AhkamStekhare
🌷خدایا! نیّتم را در طاعتت استوار کن و بینشم را در بندگیات محکم فرما
🌷و به اعمالی موفّقم دار که به سبب آن اعمال، چرکی خطاها را از من بشویی
🌷و هنگامیکه میخواهی جانم را بگیری، مرا بر آیین خود و آیین پیامبرت محمّد (صلی الله علیه و آله) بمیران
📚صحیفه سجادیه؛ دعای ۳۱
@AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔮 تاثیرات مخرب فراموشی معاد و آخرت در زندگی
🎙استاد_شجاعی
#درس_اخلاق
@AhkamStekhare
#امام_صادق عليه السلام:
❇️ گرانى نرخ، اخلاق را بد مىكند، امانتدارى را از بين مىبرد و انسان مسلمان را دلتنگ و بىقرار مىسازد.
📚 ميزان الحكمه جلد۳، صفحه ۴۹۳
#حدیث_روز
@AhkamStekhare
📚 #حکایتی_خواندنی
👌استاد!
خریدار برای خرید طوطی به پرنده فروشی رفت. قیمت طوطی را سؤال کرد. فروشنده گفت ۵ میلیون تومان! خریدار گفت چه خبره! چقدر گران! مگر این طوطی چه میکند! جواب شنید که او دیوان حافظ را از حفظ دارد! خریدار گفت خوب آن طوطی دیگر چقدر میارزد؟ پاسخ شنید آن هم ده میلیون قیمت دارد، چون دیوان مولوی را حفظ کرده!
خریدار که دیگر مأیوس شده بود از قیمت طوطی سوم سؤال کرد و پاسخ شنید ۲۰ میلیون تومان! سؤال کرد این یکی، دیگر چه هنری دارد؟
پاسخ شنید این طوطی هیچ هنری ندارد! فقط دو طوطی دیگر به او میگویند استاد!!
حکایت بعضی افراد در روزگار ماست...
❄️🌨☃🌨❄️
@AhkamStekhare
پاسخ به احکام و معارف
❤️قسمت بیست و پنج❤️ . چند روز مانده به مراسم عقدمان، ایوب رفت به #جبهه و دیرتر از موعد برگشت. به وق
❤️قسمت بیست و هفت❤️
.
دوست هایم وقتی توی خیابان من و ایوب را با هم می دیدند، می گفتند: "تو که می خواستی با جانباز ازدواج کنی پس چی شد؟؟"
هر چه می گفتم ایوب هم #جانباز است، باورشان نمی شد. مثل خودم، روز اول خواستگاری.
بدن ایوب پر از تیر #ترکش بود و هر کدام هم برای یک عملیات.
با ترکش های توی سینه اش مشهور شده بود.
آنها را از #عملیات_فتح_المبین با خودش داشت.
از وقتی ترکش به قلبش خورده بود تا اتاق عمل، چهل و پنج دقیقه گذشته بود و او زنده مانده بود.
روزنامه ها هم خبرش را نوشتند، ولی بدون اسم تا خانواده اش نگران نشوند.
همان عملیات فتح المبین تعدادی از #رزمنده ها زیر آتش خودی و دشمن گیر می افتند،
طوری که اگر به توپخانه یک گرای اشتباه داده می شد، رزمنده های خودمان را می زد.
ایوب طاقت نمی آورد، از فرمانده اجازه می گیرد که با ماشین برود جلو و بچه ها را بیاورد.
چند نفری را می رساند و بر می گردد.
به مجروحی کمک می کند تا از روی زمین بلند شود، #خمپاره کنارشان منفجر می شود.
ترکش ها سرِ آن مجروح را می برد و بازوی ایوب را.
موج انفجار چنان ایوب را روی زمین می کوبد که اشهدش را می گوید.
سرش گیج می رود و نمی تواند بلند شود.
کسی را می بیند که نزدیکش می شود.
می گوید بلند شو.
و دستش را می گیرد و بلندش می کند.
ایوب بازویش را که به یک پوست آویزان شده بود، بین کش شلوار کردیش می گذارد و تا خاکریز می رود
می گفت:
_ من از بازمانده های #هویزه هستم.
این را هر بار می گفت، صدایش می گرفت و اشک در چشمانش حلقه میزد. 😢
#ادامہ_دارد
.#شهیدایوب_بلندی
#مذهبی
#زوج_مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید
🌹@AhkamStekhare
پاسخ به احکام و معارف
❤️قسمت بیست و هفت❤️ . دوست هایم وقتی توی خیابان من و ایوب را با هم می دیدند، می گفتند: "تو که می خوا
❤️قسمت بیست و هشت❤️
.
دکترها می گفتند سردرد های ایوب برای آن سه تا ترکشی است که توی سرش جا خوش کرده اند.
از شدت درد کبود می شد و خون چشمانش را می پوشاند.
برای آنکه آرام شود سیگار می کشید.
روز خواستگاری گفتم که از سیگار بدم می آید، قول داد وقتی عمل کند و دردش خوب شود، سیگار را هم بگذارد کنار.
دکترها موقع عمل به جای سه تا، پنج تا ترکش دیدند که به قسمت حساسی از مغز نزدیک بودند.
عمل سخت بود و یک اشتباه کوچک میتوانست #بینایی ایوب را بگیرد.
وقتی عمل تمام شد، دکتر با ذوق دور ایوب تازه به هوش آمده می چرخید.
عددهایی را با دست نشانش می داد و ایوب که درست می گفت، دکتر بیشتر خوشحال می شد
.
❤️قسمت بیست و نه❤️
.
خانه ی پدری ایوب بودیم که برای اولین بار از حال رفتنش را دیدم.
ما اتاق بالا بودیم و ایوب خواب بود.
نگاهش می کردم، منتظر بودم با هر نفسی که میکشد، سینه اش بالا و پایین برود.
تکان نمی خورد.
ترسیدم.
صورتم را جلوی دهانش گرفتم.
گرمایی احساس نکردم.
کیفم را تکان دادم، آیینه کوچکی بیرون افتاد.
جلوی دهانش گرفتم، آیینه بخار نکرد.
برای لحظاتی فکر کردم مردی را که حالا همه زندگیم شده است،
مرد من،
تکیه گاهم.،
از دستش داده ام.😢
بعدها فهمیدم از حال رفتنش، یک جور حمله عصبی و از عوارض #موج_گرفتگی است.
دیگر تلاش من برای زنده نگه داشتن ایوب شروع شد.
حس می کردم حتی در و دیوار هم مرا تشویق می کنند و می گویند:
"عاقبت راهی که انتخاب کرده ای، خیر است" 🌹
#شهیدایوب_بلندی
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید
🌹@AhkamStekhare
پاسخ به احکام و معارف
❤️قسمت بیست و هشت❤️ . دکترها می گفتند سردرد های ایوب برای آن سه تا ترکشی است که توی سرش جا خوش کرده
❤️قسمت سی❤️
.
یکبار مصرف غذا می خوردیم، صدای خوردن قاشق و بشقاب به هم باعث می شد حمله عصبی سراغش بیاید.
موج که می گرفتش، مردهای خانه و همسایه را خبر می کردم.
آنها می آمدند و دست و پای ایوب را می گرفتند.
رعشه می افتاد به بدنش.
بلند می کرد و محکم می کوبیدش به زمین.
دستم را می کردم توی دهانش تا زبانش را گاز نگیرد.
عضلاتش طوری سفت می شد که حتی مرد ها هم نمی توانستند انگشت هایش را از هم باز کنند.
لرزشش که تمام می شد، شل و بی حال روی زمین می افتاد.
انگشت های خونینم را از بین دندانهایش بیرون می آوردم.
نگاه می کردم به مردمک چشمش که زیر پلک ها آرام می گرفت
مردِ من آرام می گرفت.
مامان و آقاجون می گفتند: "با این حال و روزی ک ایوب دارد، نباید خانه ی مستقل بگیرید، پیش خودمان بمانید."
.
❤️قسمت سی و یک❤️
.
مامان جهیزیه ام را توی یکی از دو اتاق خانه جا داد. دیگر #چادر از سر زهرا و شهیده نیفتاد.
ایوب خیلی مراعات می کرد.
وقتی می فهمید از این اتاق می خواهند بروند آن اتاق، چشم هایش را می بست و می گفت: _ "بیایید رد شوید نگاهتان نمی کنم."
حالا غیر از آقا جون و مامان، رضا و زهرا و شهیده هم شیفته اش شده بودند و حتی او را از من بیشتر دوست داشتند.
صدایش می کردند: "داداش ایوب"
خواستم ساکتشان کنم که دیدم ایوب نشسته کنار دیوار و بچه ها دورش نشسته اند.
ایوب می خواند: "یک حاجی بود، یک گربه داشت."
بچه ها دست می زدند و از خنده ریسه می رفتند.
و ایوب باز می خواند.
😊
#ادامہ_دارد
#شهیدایوب_بلندی
#عشق_پاک
#زندگی_اسلامی
بامــــاهمـــراه باشــید
🌹@AhkamStekhare
پاسخ به احکام و معارف
❤️قسمت سی❤️ . یکبار مصرف غذا می خوردیم، صدای خوردن قاشق و بشقاب به هم باعث می شد حمله عصبی سراغش بیا
❤️قسمت سی و دو❤️
.
کار مامان شده بود گوش تیز کردن، صدای بق بق #یا_کریم را که می شنید، بلند می شد و بی سر و صدا از روی پنجره پرشان می داد.
وانتی ها که می رسیدند سر کوچه، قبل از اینکه توی بلندگو هایشان داد بکشند:
"آهن پاره، لوازم برقی...."
مامان خودش را به آنها می رساند می گفت:
_مریض داریم و آنها را چند کوچه بالاتر می فرستاد.
برای بچه های محله هم علامت گذاشته بود.
همیشه توی کوچه شلوغ بود.
وقتی مامان دستمالی را از پنجره آویزان می کرد، بچه ها می فهمیدند حال ایوب خوب است و می توانند سر و صدا کنند.
دستمال را که برمی داشت، یعنی ایوب خوابیده یا حالش خوب نیست.
.
❤️قسمت سی و سه❤️
.
یک بار ایوب داد و بیداد راه انداخته بود،
زهرا و شهیده ایستاده بودند و با نگرانی نگاهش می کردند.
ایوب داد زد:
_ "هرچه میگویم نمی فهمند، بابا جان،
#هواپیماهای دشمن آمده."
به مگسی که دور اتاق می چرخید اشاره کرد.
آخر من به تو چه بگویم؟؟ #بسیجی لا مذهب چرا کلاه سرت نیست؟ اگر تیر بخوری و طوریت بشود، حقت است.
دستشان را گرفتم و بردم بیرون.
توی کمدمان خرت و پرت زیاد داشتیم، کلاه هم پیدا می شد.
دادم که سرشان بگذارند.
هر سه با کلاه روبرویش نشستیم تا آرام شد. 😔
#شهیدایوب_بلندی
#ادامہ_دارد
#شهدا
بامــــاهمـــراه باشــید
🌹@AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چشم زخم و چشم زدن
🎙#استاد_عالی
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
@AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃
#استوری
❣شهید ابراهیم هادی❣
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
@AhkamStekhare
#سؤالات_شما
⁉️سؤال
سلام. میخواستم بدونم اگه وقتمون
پر باشه، اما بخوایم جزء قرآن برداریم، میشه صوتش رو بذاریم و در حین کار یا درسمون فقط صوت رو گوش بدیم؟
✅ پاسخ
میتونین صوت قرآن رو گوش بدین، ثواب داره؛ ولی اگه بخواین از ثواب #کاملش بهرهمند بشین، خودتونم همراه با گوشدادن #بخونین.
❄️أللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمًَدٍ وَعَجِّلْ فَرَجهم
@AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍️سخنرانی آیت الله ناصری
🎬موضوع: با این دو تا بال به نزدیکی خدا برس!
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@AhkamStekhare
✍️امام علی عليه السلام:
كسى را كه به تو اندرز مى دهد، از خود مَران
📚غررالحكم حدیث ۷۸۲۸
🆔 @AhkamStekhare
✨﷽✨
✍️ابوالحسن خرقانی می گوید:
جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد...!!!
👈اول: مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد!!!
او گفت؛ای شیخ ! خدا میداند که فردا حال ما
چه خواهد شد...!!!
👈دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان در
جاده های گل آلود میرفت...
به او گفتم؛ قدم ثابت بردار تا نلغزی!
گفت؛من بلغزم باکی نیست...
به هوش باش تو نلغزی شیخ!!!
که جماعتی از پی تو خواهند لغزید...
👈سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت.
گفتم؛ این روشنایی را از کجا آورده ای؟!
کودک چراغ را فوت کرد و آنرا خاموش ساخت
و گفت؛ تو که شیخ شهری بگو که
این روشنایی کجا رفت؟!
👈چهارم: زنی بسیار زیبا و خوشرو
که در حال خشم از شوهرش شکایت می کرد!
گفتم؛اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن!
گفت؛ من که غرق خواهش دنیا هستم
چنان از خود بی خود شده ام که از خود
خبرم نیست،تو چگونه غرق محبت خالقی
که از نگاهی بیم داری ؟!!!
📚تذکره الاولیا
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@AhkamStekhare
✔️🌷🏙🕌🏨
#لطیفه😊😄😂
خانمه به شوهرش میگه:
از حاج رحمان یاد بگیر، از بس #زنشو دوست داره؛
بعد از فوت زنش مسجد ساخت به نام زنش🤓
شوهره میگه:
عزیزم منم زمینشو خریدم، آمادهست؛
منتها تأخیر از خودته😂😂😂
👇🏽
🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷
#احکام_وقف
#احکامشرعی🌷🌹🌷🌹🌷
1️⃣ وقف یعنی واگذار کردن زمین یا ملک به شخص خاص 🌷 مثل وقف برای سادات ...یا عام مثل مسجد...
2️⃣در وقف خصوصی همین که طرف بگوید قبول کردم ، آن خانه یا ... از ملک او خارج میشود و دیگر نمیتواند پشیمان شود.👍🏻
3️⃣ ولی در وقف عمومی مثل مسجد قبول کردن لازم نیست بلکه همین که زمین را #وقف مسجد کردند وقف درست میشود🕌
✔️🌷@AhkamStekhare
#سوالات_شما
در جایی که قرائت آیةالکرسی وارد است تا کجا باید تلاوت گردد؟ تا «و هو العلی العظیم» یا تا «هم فیها خالدون»؟
آیتالله خامنهای
#پاسخ
ــــــــــــــــ
☘️ سلام علیکم ☘️
در هر جایی که آیةالکرسی گفته بشه آیهاول (تا «و هو العلی العظیم» )، منظور هست..
مگر درجاییکه به اون دو آیه بعدی (تا «هم فیها خالدون»)، #اشاره شده باشه.
❄️أللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمًَدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم❄️
🌺@AhkamStekhare