eitaa logo
پاسخ به احکام و معارف
684 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
42 فایل
بیان احکام شرعی و معارف اسلامی شامل: #یک_آيه #حدیث_روز #داستان_روز #حکمت_روز #مشاوره_روز #تلنگر_روز #رمان های جذاب احکام شرعی شامل تقلید، بانوان، طهارت، صدقه، خمس و... پاسخگو به احکام و استخاره: (۱) @mzamf135960 (۲) @M_Roshnay
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج قاسم هر سال ایام ماه مبارک رمضان فرزندان شهید و خانواده ها شهدا رو دعوت میکرد،بیت الزهرا افطاری میداد،میامد صندلی پایین مینشست سخنرانی میکرد، چه صحبتای عمیق و قشنگی، سری اخر،وسط صحبتاش به سردار حسنی گفت دوربین هاش خاموش و جمع کنه، کلا با فیلمبرداری مشکل داشت،خوشش نمیامد، خودش هم پذیرایی میکرد، سفره میچید. کنار بچه ها مینشست،یه جمع باصفا و صمیمی بود،بعد افطاری میریختن سر حاجی گم میشد لابلای بچه ها. به پسرش و یک محافظش که همراهش بود، هم اخم کرده بود ،کاری به بچه های ‌شهید نداشته باشند و بگذارند راحت باشند. 👤راوی: فرزند شهید شیخ شعاعی @AhkamStekhare
🥀💐🌹🕊🌹💐🥀 آمده بود مسجد. از من سراغ دوستان آقا ابراهیم را گرفت. این شخص می‌خواست از آن‌ها در مورد این شهید سوال کند. پرسیدم: کار شما چیه؟ شاید بتوانم کمک کنم. گفت: هیچی، می‌خواهم بدانم این کی بوده؟ قبرش کجاست؟ کمی فکر کردم. مانده بودم چه بگویم. بعد از چند لحظه سکوت گفتم: ابراهیم هادی شهید گمنام است و قبر ندارد مثل همه شهدای گمنام، اما چرا سراغ این شهید را می‌گیرید؟ آن آقا که خیلی حالش گرفته شده بود ادامه داد: منزل ما اطراف تصویر شهید هادی قرار داره، من دختر کوچکی دارم که هر روز صبح از جلوی تصویر ایشان رد می‌شه و می‌ره مدرسه. یکبار دخترم از من پرسید: بابا این آقا کیه؟ من هم گفتم: این‌ها رفتند با دشمن‌ها جنگیدند و نگذاشتند دشمن به ما حمله کنه. بعد هم شهید شدند. دخترم از زمانی که این مطلب را شنید هر وقت از جلوی تصویر ایشان رد می‌شد به عکس شهید هادی سلام می‌کنه. چند شب قبل، دخترم در خواب این شهید را می‌بینه! شهید هادی به دخترم می‌گوید: دختر خانم، تو هر وقت به من سلام می‌کنی من جوابت رو می‌دم! برای تو هم دعا می‌کنم که با این سن کم، اینقدر حجابت را خوب رعایت می‌کنی. حالا دخترم از من می‌پرسه: این شهید هادی کیه؟ قبرش کجاست؟ 🌹 بغض گلویم را گرفت. حرفی برای گفتن نداشتم. فقط گفتم: به دخترت بگو اگر می‌خوای آقا ابراهیم همیشه برات دعا کنه مواظب نماز و حجابت باش بعد هم چند تا خاطره از ابراهیم تعریف کردم. یادم افتاد روی تابلویی نوشته بود: «رفاقت و ارتباط با شهدا دو طرفه است. اگر شما با آن‌ها باشی آن‌ها نیز با تو خواهند بود.» این جمله خیلی حرف‌ها داشت. 🌷 🆔 @AhkamStekhare
🥀 ✍توی مسجد روستا مراسم ختم گرفتند‌ مردم می‌امدند برای عرض تسلیت . یکهو حاجی از مسجد زد بیرون ! فهمیدیم اتفاقی افتاده. پشت سرش راه افتادم . کمی ان طرف تر از ورودی مسجد ، گیت بازرسی گذاشته بودند و مردم را میگشتند ! خیلی بدش آمد. اخم پیشانیش را چین انداخت . رفت و با ناراحتی گفت: « ما سی سال کسب آبرو کردیم ، جمع کنید این ها رو ! مردم باید راحت رفت و آمد کنند، ما داریم برای آسایش همین مردم کار میکنیم، نه اینکه اون ها رو بذاریم تو تنگنا. 🆔 @AhkamStekhare
فوق العاده 😂😂😂😂 🙄🙄 در یڪی از دانشگاه ها پیرامون سخنرانی میڪردم ناگهان دختری جوان از وسط جمعیت فریاد زد حاجاقااااااااااااااااا چرا شما حجاب را ساختید؟!!!! گفتم ؛ حجاب ، بافتهء ذهن ما نیست حجاب را ما نساختیم بلکه در کتاب خدا یافتیم گفت ؛ حجاب اصلا مهم نیست چون ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه کافیه گفتم ؛ آخه چرا یه حرفی میزنی ڪه خودت هم قبول نداری؟!!!! گفت : دارم گفتم : نداری گفت : دارم گفتم : ثابت میڪنم ڪه این حرفی ڪه گفتی خودت قبول نداری گفت : ثابت ڪن گفتم : ازدواج ڪردی گفت : نه گفتم : خدایا این خانم ازدواج نڪرده و اعتقاد داره ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه پس یه شوهر زشت زشت زشت قسمتش بفرما فریاد زد : خدا نڪنه گفتم : دلش پاڪه 🙄 گفت : غلط ڪردم حاجاقاااااااا😢😭😂😂😂😂 چـــــــون رفتـــــارت میشـــــــود @AhkamStekhare
📝 وقتی دخترم حدود سه سال و نیمش بود، پیاده‌روی اربعین رو خانوادگی رفتیم. از اول قرار گذاشته بودیم همه‌ی قسمتای سفر رو تا جایی که فاطمه کوچولومون می‌کشه و اذیت نمیشه، بریم. حتی می‌گفتیم اگه اوایل پیاده روی کوچولومون توانش رو نداشت و داشت اذیت میشد، برمی‌گردیم. قرار گذاشته بودیم به نیت فرشته‌های کوچیک کاروان امام حسین، به بچه خدمت کنیم، صبور باشیم و نذاریم بهش سخت بگذره. در واقع ما کار خیلی خاصی نکردیم، اما فدای مهر و عنایت امام حسین، اونقدر به این بچه خوش گذشت که تا همین الان هم با کیف از موکب و خاطرات سفر تعریف می‌کنه. امسالم اگه قسمت بشه و امام حسین جان بطلبن قصد داریم خانوادگی بریم. امشب تو اخبار داشت از قول رییس ستاد اربعین می‌گفت افراد ناتوان و خانم های باردار و... نیان؛ با یه سراسیمگی خاصی پاشد، به تلویزیون اشاره کرد و با بغض گفت: میگه کودکا نیان، میگه چون هوا گرمه...😢 __________________ 📌 برای اربعین امسال، تصمیم گرفتیم یه بسته محتوایی به همراه بازی هایی که میشه تو عراق با بچه های خودمون یا عراقیا انجام داد آماده کنیم. 🔺 شما هم می تونید با انتقال تجربه های سالهای گذشته تون به ما کمک کنید. 👇👇👇 @komak_morabbi 🆔 @AhkamStekhare
🌱یه دختر خانم که شالش افتاده بود رو دیدم، دلم طاقت نیاورد، با نرمی و مهربانی بهش گفتم: خانم شالتون افتاده😊 ✖️و داشتم رد میشدم که بهم گفت: به تو ربطی نداره! چون کارش از کم حجابی خیلی گذشته بود، برگشتم تا بهش نگاه کنم و بهش یه چیزی بگم، رفتم سمتش و گفتم: ✅ شما اگر خونتون هر لباسی با هر رنگی بپوشید، من حق ندارم دخالت کنم و چیزی بگم. اینو که گفتم، گفت: بیرونم همینطور!😕 در همین لحظه مامان اون دخترخانم (که از حق هم نگذریم خانم مودبی بود) بهم گفت: اصلا توی قرآن امر به معروف نیامده! گفتم : چرا آمده، آیه ۱۱۰ سوره آل عمران میگه : شما نیکوترین امتی هستید که پدیدار گشته‌اید، به معروف امر می‌کنید و از منکر باز می‌دارید😊 یهو مادر دخترخانم گفت: توی همون قرآن اومده که برو خودتو بساز! گفتم بله، همینطوره، من اول باید نفس خودم رو تربیت کنم، ولی همینطور که دارم خودمو تربیت میکنم، باید خیرخواه دیگران هم باشم! این رو که گفتم، مادر دختر خانم لبخند کمرنگی رو لبش نفش بست . . . درآخر از برخورد خوبشون تشکر کردم و خداحافظی کردم، همین که بی تفاوت رد نشده بودم حس خوبی داشتم 😌🌸 بنظرم بیائیم تمام امر به معروف و نهی از منکر هامون رو تقدیم کنیم به اهل بیت علیهم السلام و بگیم شما خودتون به بهترین وجه قبول کنید و بازم مسیر امر به معروف رو برای ما باز کنید و خودتون کمکمون کنید🤲🏻🌷 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🆔 @AhkamStekhare
🔺 مردی میگفت: خانمم همیشه میگفت دوستت دارم. من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم... ازهمان حرفایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش رانمیدانند. همیشه شیطنت داشت. ابراز علاقه اش هم که نگو..آنقدر قربان صدقه ام میرفت که گاهی باخودم میگفتم: مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من علاقمند است؟ یک شب کلافه بود، یا دلش میخواست حرف بزند. میدانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمی‌شد مفصل صحبت کنم، من برای فرار از حرف گفتم میبینی که وقت ندارم، من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانند کنه به من میچسبی... گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی ... این را که گفت از کوره در رفتم، گفتم خدا کنه تا صبح نباشی... بی اختیار این حرف را زدم.. این را که گفتم خشکش زد، برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست... بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم، موهای بلندش رها بود و چهره اش با شبهای قبل فرق داشت، در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیارا دارم لبخند بی روحی زد ... نفس عمیقی کشید و خوابیدیم .. آن شب خوابم عمیق بود، اصلا بیدار نشدم... از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشته ام... هزاران سوال ذهنم را میخورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکرده ام ... گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در عصبانیت میتواند یک نفر را... مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که قلبش بایستد ؟!! همسرم دیگر بیدار نشد، دچار ایست قلبی شده بود... شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود، از روزهایی که لباس رنگی میپوشید و من در دلم به شوق می آمدم از دیدنش اما در ظاهر ،نه... شاید هم زمانی که انتظار داشت صدایش را بشنوم، اما طبق معمول وقتش را نداشتم .. بعدها کارهایم روبراه شد، حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت ... من اما...آرزویم این است که زمان به عقب برگردد و من مردی باشم که او انتظار داشت... بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم، کشوی کنار تخت را باز کردم، یک نامه آنجا بود، پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود تمام دنیا را روی سرم آوار کرد،... خانواده اش خواسته بودند که پزشک قانونی، چیزی به من نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم ... آنشب میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد... حالا هرشب لباسش را در آغوش میگیرم و هزاران بار از او معذرت میخواهم اما او آنقدر دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد... حالا فهميدم، گاهی به یک حرف چنان دلی میشکند که قلبی از تپش می ایستد. بايد بیشتر مواظب حرفها بود. که گاهی-چقدر زود دیر میشود... ─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─ ❌در نشر لینک حذف نشود❌ 🆔 @AhkamStekhare