#رمان_حورا
#قسمت_سیزدهم
به خانه رسید و این بار هم خانه ساکت بود.
مستقیم به اتاقش رفت و لباس هایش را عوض کرد. صدای باز شدن در را که شنید حدس زد مونا باشد اما با مریم خانم روبرو شد.
_سلام.
_علیک سلام.داییت کارت داره برو تو اتاقش.
حورا لباس هایش را عوض کرد و به اتاق دایی اش رفت. می دانست مسئله مهمی است که او را به اتاقش خوانده بود.
در زد و وارد شد.
_بشین دایی جان.
هه حالا شده بود جان و جانان.
حورا نشست و منتظر ماند.
_حورا جان تو خیلی دختر خوبی هستی و لیاقتت از این زندگی که الان توش هستی خیلی بالاتره. راستشو بخوای من خیلی شرمندتم که نتونستم زندگی خوب و مرفهی رو برات تهیه کنم.
حورا متواضعانه گفت:نه دایی جان همین زندگی از سر دختر بی پناهی مثل من زیادم هست.
_نزن این حرفو دخترم. تو لیاقتت خیلی بیشتره. من تو این سال ها نتونستم برات دایی و سرپرست خوبی باشم. منو ببخش حورا جان.
حورا سرش راپایین انداخت و چیزی نگفت.
_الانم میخوام یه چیزی بهت بگم که هم به صلاح توئه هم تو رو از این وضعیت خلاص میکنه.
قلب حورا تند می زد و صدای تپش قلبش شنیده می شد.
_چند وقت پیش یکی از همکارای من تو رو دم خونه دیده و ازت خوشش اومده. بعد رفته تحقیق کرده فهمیده تو دختر خواهر من هستی و با ما زندگی میکنی. اومد به من این موضوع رو گفت و یک جورایی تو رو ازم خاستگاری کرد. منم گفتم آره چرا که نه مردی به پولداری و با شخصیتی سعیدی پیدا نمیشه.
حورا از جایش پرید.
_چی؟شما گفتین بله؟از طرف من بهش جواب دادین؟آخه..آخه به چه حقی؟مگه من اختیار زندگی خودمو ندارم؟
خونش واقعا به جوش آمده بود اما با احترام این ها را به دایی اش گفته بود.
ناگهان در باز شد و مریم خانم داخل اتاق شد.
_دختره خیره سر به چه حقی با دایی ات که اینهمه زحمت تو رو کشیده اینجوری حرف میزنی؟ یک ذره حیا و خجالت تو وجود تو نیست؟
_من..من که چیزی..
_خفه شو و به حرف داییت گوش کن.
آقا رضا تذکرانه گفت:مریمممم!
سپس رو کرد به حورا و گفت:دخترم من بدتو نمیخوام اما این بهترین موقعیت برای توئه. گفته میزاره درستو ادامه بدی و حسابی خرجت میکنه. ببین حورا اون یه جورایی مدیر شرکتمونه و همه کاره است.
خیلی پولدار و با شخصیته. از حیا و حجاب تو خوشش اومده و این پیشنهاد و داده. روش فکرکن و اگه دیدی نظرت مثبته بگو بگم بهش بیاد با هم حرف بزنین.
ضرر که نداره یه حرفه.
حورا بغضش را مثل همیشه فرو خورد و گفت:ب..باشه.
سپس دوان دوان از اتاق خارج شد.
دلش تنگ آغوشی گرم و مهربان بود و کسی را آن اطراف نداشت تا او را در آغوش بگیرد و دست نوازش بر سرش بکشد.
دوباره به سجاده و چادر نمازش پناه برد و از خدا کمک خواست.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_لینک
#ادامه_دارد
╔═...💕💕...══════╗
@Ahmadmashlab1995
╚══════...💕💕...═╝
دل #شهیـد
وسیع و بی انتهاست...
زیرا هرگاه رود به اقیانوس
متصل شود دیگر رود نیست
اقیانوس است...
#شهید_احمد_مشلب🌸🌹
#هر_روز_با_یک_عکس
@AHMADMASHLAB1995
خاطرات #شهید_احمد_مشلب
موضوع: تکالیف فردی
🗣راوی:برادرشهید🌷
به تکلیف فردی اش خیلی توجه داشت و گاه ها کار هایی را برای خودش وظیفه کرده بود که دیگران به راحتی از کنارش می گذرند. مثلا همه دوستان نزدیکش میدانند وقتی در وسط جاده سنگی میدید به هر شکل ممکن کنار میزد و آن را از وسط مسیر بر می داشت، چه جاده خلوت می بود یا شلوغ، چه برداشتن آن سخت می بود یا آسان....
#خاطرات
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_احمد_مشلب
#خاطرات_شهیدمدافعحرم_احمدمشلب
🌐کانال رسمی شهید احمد مشلب🌐
@AHMADMASHLAB1995
عشـ❤️ـق است ...
اینکه یک نفر آغاز می کند
هر روز صبح را ...
به هوای سلامِ ...
تـ❤️ــو
سلام حضرت عشـ❤️ـق ....
#امام_زمان🌺
🌼
🍃🌼 @ahmadmashlab1995
💢 در روزهایی که بالاترین مسئول اجرائی کشور به تحریف شهید حاج قاسم سلیمانی مشغول است مدارس حزبالله #لبنان مکتب قاسم سلیمانی را درس میدهند و امتحان میگیرند...
#امتحانات_مداراس_لبنان
#با_موضوع
#سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@AhmadMashlab1995
•| تو چہره بعضیا نیگـآ میڪنے
قشنگ مَعلومـہ اشتباهـے اینجـآن
اینا
#شهیـدمیشـن :)
#ابومهدی
@AhmadMashlab1995
میگف آقا تو یه شب سحر پاشو ببین چه لذتی داره اون لحظه عبادت..
دیگه همه ی لذتای تو دنیا برات بی ارزش میشن :)🌸🍃
#امتحان_کن
#امامزمانیباشیم
#ابومهدی
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
اشتیاقی برای تپیدن ندارند...! نمی آیی و ضربانِ قلب هایمان شوی ؟! #یاایهاالعزیز ❤️اَللّٰهُمَ
مـولایـم . . .
آنقدر نامتان را
در گوش زمان تکرار کرده ام
که دیگر ثانیه ها
بی یادتان نمی توانند
سر کنند...
#یاایهاالعزیز
❤️اَللّٰهُمَعَجْللوَلِیِّکَاَلفَرَج❤️
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🔹شب تولدش به شهادت رسید🔹 یکی از دوستان مشترک مان که با شهید ثامنی به سوریه رفته بود و مجروح شده و ب
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌸
خدایا از تو ممنونم بیاندازه که در دل ما محبت
✨سید علی خامنهای✨ را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزیدهای دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر خم نکنیم.
#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 🔰شهید عماد مغنیه، فرزند امام 🔻 رهبر انقلاب: «این شهید حاج عماد خودش را فرزند امام
#پای_درس_ولایت🔥
💫ملتی که برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابرقدرت و زیستن با استقلال و آزادی قیام نموده است خود را برای شهادت و شهید دادن آماده نموده است.......
و به خود باکی راه نمی دهد، که دست جنایتکار ابرقدرتها از آستین مشتی جنایتکار حرفه ای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند.
امام خمینی "رحمه الله علیه"
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#حدیث_معنوی🌸 امـام علـی علیـہ السلام: وَ أَشْـرَفُ الْغِـنَى تَـرْكُ الْمُـنَى بهتـرین #بینیازی
#حدیث_معنوی🌸
امام علی علیه السلام:
زمانی که مهدی ظهور کند، زمین چنان برکات و گنجهایش را خارج میکند که دیگر فقیری یافت نمیشود که به آن صدقه دهند.
📚بحار، ج۵۲، ص۳۳۸
@AHMADMASHLAB1995
👤 استاد #رائفی_پور :
💬 شیعه و سنی با سند صحیح، که من سند آن را تأييد ميكنم و تأکید میکنم که صحیح است، نقل کرده اند که پیامبر(ص) فرمود: بعد از من امتم 73 فرقه میشود که فقط یکی از آنها بهشتی است. از این حرف باید تن انسان بلرزد. از کجا معلوم ما اهل آن فرقه باشیم. شیعه، سنی، وهابی، اسماعیلی، زیدی، شافعی، حنفی، مالکی، حنبلی، همه باید تنشان بلرزد.
#واحد_بین_الملل موسسه مصاف (بخش انگلیسی)
@AHMADMASHLAB1995
•
#نماز_اول_وقت
بندھ ے من!
تو بھ هنگامےکھ بھ نماز مےایستے
من آنچنان گوش فرا میدهم
کھ گویے همین یڪ بنده را دارم،
#ولے تو چنان غافلےکھ گویا صدها خدا دارے...•💔•
#الصلاه🌿
@AHMADMASHLAB1995
حضـرت آقا:
زندگی بهشتی زندگی با لبخند است.
اگر غصهاے دارید، در دلتان نگہ دارید؛ شادے #مؤمن در چهره اوست. اگر با چهرهتان مےتوانید به جامعه شادی بدهید، این کار را بکنید.
#مهربون_باشیم☺️
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
دل #شهیـد وسیع و بی انتهاست... زیرا هرگاه رود به اقیانوس متصل شود دیگر رود نیست اقیانوس است... #شهی
دل #شهید است که،
به معدن عظمت الهی متصل است
و معدن عظمت هم که می دانی
بی انتهاست…
#شهید_احمد_مشلب🌸🌹
#هر_روز_با_یک_عکس
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_حورا #قسمت_سیزدهم به خانه رسید و این بار هم خانه ساکت بود. مستقیم به اتاقش رفت و لباس هایش ر
#رمان_حورا
#قسمت_چهاردهم
شب هنگام روبروی پنجره اتاقش نشسته بود و دستان ظریف و دخترانه اش را به روی آسمان بلند کرده بود.
دلش گریه می خواست، بغض می خواست، نوازش می خواست، آغوش می خواست..
و فقط خدا را داشت تا از او یاری بخواهد. دور انگشتانش تسبیح سبز رنگ کربلا پیچیده بود که هدیه مادر بزرگش بود.
بعد از فوت مادر و پدرش، مادر مادرش هوای او را خیلی داشت اما زیاد عمر نکرد و بعد از چهار سال دنیا را ترک کرد.
از آن به بعد بود که دیگر دلخوشی در این دنیا نداشت جز زمزمه ها و ناله های شبانه اش.
با همان زبان خودش با خدا سخت گفت.
_خدایا من هروقت ازت کمک خواستم دستمو گرفتی.. کمکم کردی... تنهام نذاشتی... الانم تنهام نزار.
خیلی تنهام، کسیو ندارم پس دستمو بگیر.. دست خالی منو بر نگردون که پناهی جز تو ندارم.
نمیدونم این آقاهه کیه و چیکاره است و منو کی دیده؟ نمیدونم چرا ازم خوشش اومده و حرفاش راسته یا نه؟
فقط اینو میدونم که به این آشنایی حس خوبی ندارم.
پروردگارم تنها مونس و همدم من تویی دست رد به سینه ام نزن. من تنهام خیلی تنهام.. بدون تو تنها ترم میشم.
مهرزاد پشت در ایستاده بود و دلش برای دخترک دوست داشتنی قلبش آتش گرفته بود. صدای هق هق گریه هایش و التماس هایش به درگاه معبودش داشت او را دیوانه میکرد.
هیچکاری از دستش بر نمی آمد.
چقدر بی عرضه بود که نمی توانست دست معشوقه اش را بگیرد و از آن خانه ببرد یا جلوی زور گویی های پدر و مادرش بایستد.
حتی نمیتوانست آن سعیدی نامرد را خفه کند.
مهرزاد نظاره گر بود وچقدر بد بود عاشق بی دست و پا..
"وقتی عاشق میشوی دیگر هیچچیز دست خودت نیست، دست قلبته"
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_لینک
#ادامه_دارد
╔═...💕💕...══════╗
@AhmadMashlab1995
╚══════...💕💕...═╝
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_حورا #قسمت_چهاردهم شب هنگام روبروی پنجره اتاقش نشسته بود و دستان ظریف و دخترانه اش را به روی
#رمان_حورا
#قسمت_پانزدهم
مهرزاد آن شب براے اولین بار براے رها شدن دختر عمه اش از آن مخمصه دعا ڪرد.
برای اولین بار دستانش را بالا برد و از خداے بالاے سرش چیزے خواست..
خواسته اے ڪه آینده اش را تایین میڪرد..
_خداےا من نمیدونم ڪجایے و آیا صدامو میشنوے یا نه؟ من مثل حورا هرشب باهات حرف نمیزنم و نمیشناسمت. نمازم نمیخونم. روزه هم نمیگیرم.. فقط الان ازت میخوام ڪارے ڪنے حورا از این وضع نجات پیدا ڪنه و به زور مجبور به انجام ڪارے ڪه آیندشو به خطر میندازه نشه.
من.. من حورا رو دوست دارم و میخوام براے خودم باشه. هرچند میدونم من پیشت ارزشے ندارم اما حورا ڪه داره. اگر نمیخواے به من بدیش لااقل نزار دست سعیدے بهش برسه.
مهرزاد آن شب سرش را آرام روے بالش گذاشت اما پریشان خوابش برد و با ڪابوس هم خواب شد.
صبح با سردرد از جا برخواست و بے حوصله راهے شرڪت پدرش شد.
باےد با او حرف مے زد و ازش میخواست ڪه دست از عروس ڪردن حورا بردارد.
با مادرش نمے توانست حرفے بزند چون اخلاقش را حدس مے زد و مے دانست ڪه از حورا بیزار است، بنابراین پدرش مورد بهترے براے صحبت ڪردن بود.
هر چند او هم تحت تاثیر رفتار مادرش بود.
پا به شرڪت ڪه گذاشت سعیدے را دید ڪه با مرد جوانے مشغول صحبت است.
زےر لب گفت:مرتیکه پیر خجالت نمیڪشه میخواد ڪسیو بگیره ڪه هم سن دخترشه.. عوضے حقه باز.
از ڪنارش رد شد و به اتاق پدرش رفت.
_چیشده مهرزاد؟ چه عجب این طرفا پیدات شد.
_حوصله گله ڪردن ندارم بابا. مے خوام یه چیزے بگم بهتون.
_پول مے خوای؟
_نه.. جواب میخوام ازتون.
_چه جوابی؟
_چرا مے خواین حورا رو عروس ڪنین؟ ڪه چے بشه؟ ڪه با یک آدم حسابے پولدار فامیل بشین و بچاپ بچاپ ڪنین؟
_حرف دهنتو بفهم پسر...
_هیچی نگین بابا بزارین حرفمو بزنم. بعدم جوابمو میدین.
حورا چه گناهے ڪرده ڪه باید تو خونه این یارو بدبخت بشه؟ شما دیگه چرا؟مگه تو اون خونه اضافیه؟ چقدر غذا میخوره؟چقدر خرج داره؟ یک دانشگاهشه ڪه اونم دولتے میخونه و فقط چند تا ڪتاب میخره در طول ترم.
ڪدوم پولتون رو هدر ڪرده این دختر ڪه دارین زندگیشو سیاه مے ڪنین؟
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_لینک
#ادامه_دارد
╔═...💕💕...══════╗
@Ahmadmashlab1995
╚══════...💕💕...═╝
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_حورا #قسمت_پانزدهم مهرزاد آن شب براے اولین بار براے رها شدن دختر عمه اش از آن مخمصه دعا ڪرد.
#رمان_حورا
#قسمت_شانزدهم
_ببین پسرم حورا توخونه وضعیت خوبے نداره قبول داری؟
_بله
_من دارم این ڪارو میڪنم ڪه از شر مادرت نجات پیدا ڪنه و راحت شه. مگر نه من بد دختر خواهرم رو ڪه نمے خوام.
مهرزاد در دلش گفت:اگه بدشو نمے خواستین، نمے زاشتین زنتون عذابش بده و زندگے رو براش جهنم ڪنه.
_مهرزاد اون دختر تو این سال ها به لطف مادرت سختے زیادے دیده میخوام بقیه زندگیش خوش و خرم و در رفاه باشه. میفهمی؟
_پدر من اینجورے ڪه دارین بدبخت ترش مے ڪنین. اون مرتیڪه پیر خرفت داره صداے ڪلنگ قبرش میاد. حورا هنوز ۲۲سالشه. خواهش میڪنم بدتر نڪنین اوضاع رو. فقط به خاطر پول حورا رو از دست ندین.
_سعیدی فقط۴۵سالشه.
_همسن شوهر عمه است هه..جای پدر حوراست.
اقا رضا عصبے شد و برخواست.
_به تو هیچ ربطے نداره مهرزاد. دخالت نڪن و برگرد خونه.
مهرزاد هم برخواست و گفت:من نمیزارم زندگے حورا رو تباه ڪنین.
_تو چیڪاره اے مگه؟فضولی نڪن فهمیدی؟سرت به ڪار خودت باشه اختیار حورا دست منه.
مهرزاد دندان هایش را به هم فشرد و گفت:حالا میبینیم.
با سرعت اتاق را ترک ڪرد و از شرڪت خارج شد. آنقدر عصبانے بود ڪه فقط دعا ڪرد سعیدے را نبیند. مگر نه او را زنده نمیگذاشت.
تا خانه راهے نبود اما راهش را ڪج ڪرد ڪه بیشتر در راه باشد. موبایلش دوبار زنگ خورد اما جواب نداد و آخر هم خاموش ڪرد.
"روزهاےم را
خیابان هاے شهر مے گیرند
شبهایم را ؛ "فڪرهاے تو"!
بیولوژی هم نخوانده باشی
مے فهمے چه مرگم شده است!"
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_لینک
#ادامه_دارد
╔═...💕💕...══════╗
@Ahmadmashlab1995
╚══════...💕💕...═╝
چه انتظار عجیبی!
تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی!
عجیبتر که چه آسان نبودنت،
شده عادت!!!!
چه بیخیال نشستیم،
نه کوششی نه وفایی...!
فقط نشسته و گفتیم:
خدا کند که بیایی!!
#جمعه_های_بدون_مهدی...😔
@AHMADMASHLAB1995
#حـاجحسیـنیڪتا✨
_بچهها! شهدا خوب تمرین کردند ولایت پذیریِ امام مهدی(عج) را در رکاب آسید روحالله خمینی.
ما هم باید تمرین کنیم ولایت پذیریِ امام مهدی(عج) را در رکاب حضرت آقا...
@AhmadMashlab1995
🔹 وصیت نامه
برای من مجلس عزا نگیرید چون من به چیزی که میخواستم رسیدم و برای امام حسین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها ) مجلس بگیرید و گریه کنید.
پشت سر ولی فقیه باشید و با بصیرت، چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید.
از خواهران میخواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا رعایت بکنند نه مثل حجابهای روز، چون این حجابها بوی حضرت زهرا(سلام الله علیها) را نمیدهد.
جهان در حال تحول است دنیا دیگر طبیعی نیست،امام زمان (عجل الله تعالی و فرجه الشریف) را تنها نگذارید
وصیت من به طلاب این است که اگر برای رضای خدا درس میخوانند و هدف دارند بخوانند و اگر اینطور نیست نخوانند.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#شهید_مدافع_حرم
#وصیت_شهید
#سالروزشهادت
#jihad
#martyr
╔═...💕💕...══════╗
@Ahmadmashlab1995
╚══════...💕💕...═╝
🌸🍃یٰا لَطیفْ...
#آیـــــہگــــرافـــے🌈💜
إِنْ رَبّي رَحیمَ وَدودْ؛
پروردگـــارم،
بـســیـار مـہربـان
و بـســـیار دوسـتـدار اسـت...
📚✨(سورهٔهود، آیهٔ۹۰)
#کمی_با_خدا...🌸
@AhmadMashlab1995
#حضرت_مهدی(عج):
شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند😔😔
دعا کنیم برای ظهور حضرت مهدی(عج)❤️
⬇️دعای ظهور⬇️
💟بـــسم اللــه الــرحمن الــرحيم
💞إِلــــَهِے عـــَظُمَـ الْــــبَلاءُ وَ بــَرِحَ الْـــخَفَاءُ وَ انــــْکَشَفَ الْــــغِطَاءُ وَ انْــــقَطَعَ الـــرَّجَاءُ وَ ضــــَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُــــنِعَتِ الــــسَّمَاءُ وَ أَنْـــــتَ الْــــمُسْتَعَانُ وَ إِلَــــیْکَ الْــــمُشْتَکَے وَ عــــَلَیْکَ الْــــمُعَوَّلُ فـــِے الـــشِّدَّةِ وَ الــــرَّخَاءِ اللــــهُمَّـ صَـــلِّ عَـــلَے مُـــــحَمَّدٍ وَ آلِ مُــــحَمَّدٍ أُولِــــــے الْأَمْـــــــرِ الَّـــــذِینَ فَـــــرَضْتَ عَــــلَیْنَا طـــــَاعَتَهُمـْ وَ عـــــَرَّفْتَنَا بِـــــذَلِکَ مَــــنْزِلَتَهُمْـ فَـــــفَرِّجْ عــــَنَّا بِـــحَقِّهِمْـ فَـــرَجا عـــَاجِلا قَـــرِیبا کَـــلَمْحِ الـــْبَصَرِ أَوْ هُــــوَ أَقـــْرَبُ یَا مـــُحَمَّدُ یَا عَلِےُّ یَا عَلِےُّ یَا مُـــحَمَّدُ اکـــْفِیَانِے فـــَإِنَّکُمَا کـــَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فـــــَإِنَّکُمَا نـــَاصِرَانِ یَا مَــــــوْلانَا یَا صـــَاحِبَ الـــزَّمَانِ الـــْغَوْثَ الْـــغَوْثَ الْــغَوْثَ أَدْرِکـــْنِے أَدْرِکْنِی أَدْرِکْــنِے الــسَّاعَةَ الـــسَّاعَةَ الــسَّاعَةَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ یَا أَرْحَـــمَ الـــرَّاحِمِینَ بِــــحَقِّ مـــُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الــــطَّاهِرِینَ💞
⬇️دعای سلامتی حضرت⬇️
💟بــسمـ الله الــرحمن الــرحیم
💓اَللّـــهُمـَّ كُــنْ لِـــوَلِيِّكَ الْـــحُجَّةِ
بْنِ الْــــحَسَنِ صــــَلَواتُكَ عـــــَلَيْهِ
وَعَــــلے آبـــائِه فـي هــــــــذِهِ
الــــسَّاعَةِ وَفـــي كُــلِّ ســــاعَة
وَلـــِيّاً وَحــافِظاً وَقــائِداً وَنــاصِراً
وَدَلــــيلاً وَعَــــيْنا حـَتّے تُـــسْكِنَهُ
اَرْضــــــَكَ طَــــوْعاً وَتُــــــمَتِّعَهُ
فــــیها طــــویلا💓
❤️اللــهمـعـجللـولیکالـفرج❤️
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
مـولایـم . . . آنقدر نامتان را در گوش زمان تکرار کرده ام که دیگر ثانیه ها بی یادتان نمی توانند س
هرکس تو را ندارد....💔
جز بی کسی چه دارد؟
جز بی کسی چه دارد؟
هرکس تو را ندارد.....💔
#یاایهاالعزیز
❤️اَللّٰهُمَعَجْللوَلِیِّکَاَلفَرَج❤️
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌸 خدایا از تو ممنونم بیاندازه که در دل ما محبت ✨سید علی خامنهای✨ را انداختی ت
در لشکـر ۲۷ محمـد رسـول الله ﷺ
برادری بود که عادت داشـــت
پیشانی شهدا را ببـوسد !
وقـتی خــودش شهید شد
بچه ها تصمیم گرفتنـد
بـــه تلافی آن همه محبـت،
پیشـانی او را غــرقِ بـوسـه کننـد
پارچـه را که کنار زدنـد ،
جنـازه ی بـــی سـر او
دل همـــه شان را آتـــش زد ...
سردار بی سر شهیـد
'حـاج محمد ابراهیـم همت'
#الهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلک🌹
#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995