شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
أَيْنَ مُحْيِي مَعَالِمِ الدِّينِ ... کجاست آنکه دين و ايمان و اهل ايمان را زنده گرداند...؟! #یا
دیگر از دوری تـ❤️ـو ...
مانده مگر تاب و توان
وقت آن است که ...
ای راحتـ❤️ـ جان باز آیی
#یاایهاالعزیز🌱
❤️اَللّٰهُمَعَجْللوَلِیِّکَاَلفَرَج❤️
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#شناخت_لاله_ها #ابو_مهدی_المهندس این شهید سرافراز پس از مشارکت در وقایع رجب در سال ۱۹۷۹ و دستگیری آی
#شناخت_لاله_ها
#ابو_مهدی_المهندس
ماهها قبل از سقوط صدام حسین ، وی مسئولیت خود را در سپاه بدر و همچنین در شورای عالی رها و به عنوان یک چهره مستقل کار کرد، در حالی که وی از روابط خود با همه چشم پوشی نکرد.
سپس در عراق وارد کار سیاسی شد ، جایی که وی در تشکیل اتحاد ملی موحد نیز نقش مهمی ایفا کرد.
وی از پایه گذران فراکسیون ائتلاف وطنی عراق و سپس ائتلاف وطنی کنونی است.
ابومهدی در واشنگتن به اتهام عملیات نظامی علیه نیروهای آمریکایی از سمت خود در پارلمان منصرف شد.
پس از تشکیل الحشد الشعبی، المهندس به عنوان جانشین فرمانده انتخاب شد، جایی که دائم در همه جبهه های نبرد در شرکت می کرد.
شهید ابو مهدی المهندس در برنامه ریزی و اجرای عملیات نابودی گروه تروریستی داعش در عراق نقش برجسته ای داشت.
این شهید سرافراز بامداد جمعه به همراه سپهبد سردار قاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد توسط نظامیان تروریست آمریکایی به شهادت رسید.
#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 🔰 سخننگاشت | رهبر انقلاب: گریه در مجالس عزاداری، گریه اراده و عزم است. ۹۸/۱۱/۲۶ @
#پای_درس_ولایت🔥
💫امام خامنه ای؛
🌸اگر بخواهیم سبک زندگی را به صورت درست در مقابل موج جبههی دشمن به حالت اسلامی برگردانیم، راهش این است؛
یعنی باید فرهنگسازی بشود.
🌸ببینید شما در دعا میگویید: اَللّهُمَّ اجعَل مَحيایَ مَحيا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد؛
🌸خب، محیا یعنی چه؟ محیا یعنی زندگی من را شبیه زندگی آنها قرار بده؛ یعنی سبک زندگی؛ ما این را میخواهیم؛ این را از ما خواستهاند که بگوییم و بخواهیم و انجام بدهیم. این مسئلهی سبک زندگی باید دنبال بشود.
. ۹۸/۱۱/۲۶
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#حدیث_معنوی🌸 🌹پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله: مثل امام همچون کعبه است که بر گردش می چرخند و او بر
🔅امام على عليه السلام:
🔺موعظه ها، مايه حيات دل هاست.
#Masaf
@AHMADMASHLAB1995
#فوری❌
بسم رب الشهداء و الصدیقین
شهید مدافع حرم #حمیدرضا_بابلخانی
صبح امروز با حمله موشکی به حلب سوریه، به خیل شهدای مدافع حرم آل الله پیوست.
#شهادتت_مبارک
#شهید_حمیدرضا_بابلخانی❤️
@AHMADMASHLAB1995
#تلنگر💥
#بـاتمـاموجـودگـنـاهـکردیـــم....💥
بـاتمـام وجـود #گنـاه کردیم🔥
نـہ #نعمٺ هـایش را گرفٺ ونـہ
گـنـاهـانمـان را #فـاش کرد.😞
اگــر #بنـدگیاش رامیکـردیـم،
چــہ میڪرد⁉️
#کـلام_بزرگـان🍃
#ایٺالله_بهجٺ💚
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
چه زیبا ملائک شدند زیستند همان ها که هستند ولی نیستند ! کسانی که در جمع ما بوده اند ولی حیف نفهمیده
✍شاهد خداسـت !
و تنها او میداند
که جوانے ِشان را،
وقف نجابت شان کردند ...
#شهید_احمد_مشلب🌸🌹
#هر_روز_با_یک_عکس
@AHMADMASHLAB1995
آدم ها باید توی زندگیشان پای خیلی چیزها بایستند...
پای حرف هایی که می زنند،
قول هایی که می دهند،
اشتباهاتی که می کنند،
زندگی مواجهه ی ابدی آدم هاست،
با انتخاب هایشان...:)
#انتخابات_نزدیکه🍃🌹
@AHMADMASHLAB1995
#رمان_حورا
#قسمت_بیست_و_هفتم
حورا بعد از شنیدن داد و بیدار هاے مهرزاد پشت در اتاقش ایستاد و به جانب دارے هاے او گوش داد.
حرف هاے مهرزاد او را به فڪر فرو برد.
شاےد دوستت دارم چند سال پیشش دروغ نبوده اما..اما او هر ڪار ڪه مے ڪرد نمے توانست مهرزاد را دوست داشته باشه.
وقتی او گفت حق من بود ڪه ڪتک بخورم اشک در چشمان حورا حلقه زد.
یاد ڪتک ها و تهمت هایے ڪه مے خورد افتاد. یاد بے خودے سیلے خوردن و حبس ڪردن در انبارے و هزاران خاطره دردناک دیگر.
وقتی شنید ڪه مهرزاد سعیدے را آن طور جسورانه رد ڪرد و از خانه بیرون زد، خیلے خوشحال شد و در میان اشک هایش لبخند زد.
خداراشکر ڪه یڪے هوایش را داشت و به او اهمیت مے داد.
خداراشڪر ڪه دیگر قضیه ازدواجش منتفے مے شد.
حاضر بود تا پایان عمرش در این خانه تحقیر شود اما به خانه آن مرد ۴۰ساله نرود.
حتم داشت او را براے ڪنیزے مے خواهد نه همسری.
در خانه ڪه بسته شد، حورا به در اتاقش تڪیه داد و هوفے ڪشید.
مهرزاد رفت اما..داد و بیدادے در خانه راه افتاد ڪه خدا مے داند.
_زندی تو از فردا اخراجی.
_آقا.. آقاے سعیدے خواهش مے ڪنم نفرمایین. بنده.. بنده از طرف پسر بیشعورم از شما.. عذر میخوام. جوونے ڪرده، خامے ڪرده، ڪله شقه.
شما ببخشینش تروخدا. من.. من زن و بچه دارم پس خرجشون رو از ڪجا بیارم بدم؟
_از همون ده ڪوره اے ڪه پسر بے ادبت رو اونجا بزرگ ڪردی.
مرےم خانم با التماس گفت:آقای سعیدی.. خواهش مے ڪنم بخاطر من،بخاطر دخترام این ڪارو نڪنین.
ما رو بیچاره نڪنین آقا..
زنی ڪه تا دیروز صدایش روے همه بلند بود، حالا داشت التماس مے ڪرد به مرد غریبه اے تا شوهرش را اخراج نڪند.
حورا روے تختش نشست اما صداے آن ها هنوز به گوشش مے رسید.
_من.. اگرم ببخشمت بخاطر زن و بچته. دیگه نبینم این پسر بے چشم و روت رو تو شرڪت. فهمیدی؟
_بله آقا حتما.
_اون دختره ترشیده هم باشه براے خودتون. ادب و تربیت نداره تو صورتم نگاه ڪنه وقتے باهاش حرف میزنم.
حورا با اعصاب خوردے چشمانش را روے هم فشرد و مثل همیشه خود خورے ڪرد.
نگران مهرزاد بود. یعنے آن وقت شب ڪجا رفته بود؟
او از ڪودڪے مانند برادرش بود نه چیز دیگر.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_لینک
#ادامه_دارد
╔═...💕💕...══════╗
@AhmadMashlab1995
╚══════...💕💕...═╝