eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
أَيْنَ مُحْيِي مَعَالِمِ الدِّينِ ... کجاست آنکه دين و ايمان و اهل ايمان را زنده گرداند...؟! #یا
دیگر از دوری تـ❤️ـو ... مانده مگر تاب و توان وقت آن است که ... ای راحتـ❤️ـ جان باز آیی 🌱 ❤️اَللّٰهُمَ‌عَجْل‌لوَلِیِّکَ‌اَلفَرَج❤️ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#شناخت_لاله_ها #ابو_مهدی_المهندس این شهید سرافراز پس از مشارکت در وقایع رجب در سال ۱۹۷۹ و دستگیری آی
ماهها قبل از سقوط صدام حسین ، وی مسئولیت خود را در سپاه بدر و همچنین در شورای عالی رها و به عنوان یک چهره مستقل کار کرد، در حالی که وی از روابط خود با همه چشم پوشی نکرد.  سپس در عراق وارد کار سیاسی شد ، جایی که وی در تشکیل اتحاد ملی موحد نیز نقش مهمی ایفا کرد. وی از پایه گذران فراکسیون ائتلاف وطنی عراق و سپس ائتلاف وطنی کنونی است. ابومهدی در واشنگتن به اتهام عملیات نظامی علیه نیروهای آمریکایی از سمت خود در پارلمان منصرف شد.  پس از تشکیل الحشد الشعبی، المهندس به عنوان جانشین فرمانده انتخاب شد، جایی که دائم در همه جبهه های نبرد در شرکت می کرد.  شهید ابو مهدی المهندس در برنامه ریزی و اجرای عملیات نابودی گروه تروریستی داعش در عراق نقش برجسته ای داشت. این شهید سرافراز بامداد جمعه به همراه سپهبد سردار قاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد توسط نظامیان تروریست آمریکایی به شهادت رسید. 🌾 @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 🔰 سخن‌نگاشت | رهبر انقلاب: گریه در مجالس عزاداری، گریه اراده و عزم است. ۹۸/۱۱/۲۶ @
🔥 💫امام خامنه ای؛ 🌸اگر بخواهیم سبک زندگی را به صورت درست در مقابل موج جبهه‌ی دشمن به حالت اسلامی برگردانیم، راهش این است؛ یعنی باید فرهنگ‌سازی بشود. 🌸ببینید شما در دعا میگویید: اَللّهُمَّ اجعَل مَحيایَ مَحيا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد؛ 🌸خب، محیا یعنی چه؟ محیا یعنی زندگی من را شبیه زندگی آنها قرار بده؛ یعنی سبک زندگی؛ ما این را میخواهیم؛ این را از ما خواسته‌اند که بگوییم و بخواهیم و انجام بدهیم. این مسئله‌ی سبک زندگی باید دنبال بشود. . ۹۸/۱۱/۲۶ @AHMADMASHLAB1995
❌ بسم رب الشهداء و الصدیقین شهید مدافع حرم صبح امروز با حمله موشکی به حلب سوریه، به خیل شهدای مدافع حرم آل الله پیوست. ❤️ @AHMADMASHLAB1995
💥 ....💥 بـاتمـام وجـود کردیم🔥 نـہ هـایش را گرفٺ ونـہ گـنـاهـانمـان را کرد.😞 اگــر رامیکـردیـم، چــہ میڪرد⁉️ 🍃 💚 @AHMADMASHLAB1995
آدم ها باید توی زندگیشان پای خیلی چیزها بایستند... پای حرف هایی که می زنند، قول هایی که می دهند، اشتباهاتی که می کنند، زندگی مواجهه ی ابدی آدم هاست، با انتخاب هایشان...:) 🍃🌹 @AHMADMASHLAB1995
پرسید: بندگے یعنے‌چه؟! گفتم↓ یعنے همه‌جا چشم.. :)🦋 @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حورا بعد از شنیدن داد و بیدار هاے مهرزاد پشت در اتاقش ایستاد و به جانب دارے هاے او گوش داد. حرف هاے مهرزاد او را به فڪر فرو برد. شاےد دوستت دارم چند سال پیشش دروغ نبوده اما..اما او هر ڪار ڪه مے ڪرد نمے توانست مهرزاد را دوست داشته باشه. وقتی او گفت حق من بود ڪه ڪتک بخورم اشک در چشمان حورا حلقه زد. یاد ڪتک ها و تهمت هایے ڪه مے خورد افتاد. یاد بے خودے سیلے خوردن و حبس ڪردن در انبارے و هزاران خاطره دردناک دیگر. وقتی شنید ڪه مهرزاد سعیدے را آن طور جسورانه رد ڪرد و از خانه بیرون زد، خیلے خوشحال شد و در میان اشک هایش لبخند زد. خداراشکر ڪه یڪے هوایش را داشت و به او اهمیت مے داد. خداراشڪر ڪه دیگر قضیه ازدواجش منتفے مے شد. حاضر بود تا پایان عمرش در این خانه تحقیر شود اما به خانه آن مرد ۴۰ساله نرود. حتم داشت او را براے ڪنیزے مے خواهد نه همسری. در خانه ڪه بسته شد، حورا به در اتاقش تڪیه داد و هوفے ڪشید. مهرزاد رفت اما..داد و بیدادے در خانه راه افتاد ڪه خدا مے داند. _زندی تو از فردا اخراجی. _آقا.. آقاے سعیدے خواهش مے ڪنم نفرمایین. بنده.. بنده از طرف پسر بیشعورم از شما.. عذر میخوام. جوونے ڪرده، خامے ڪرده، ڪله شقه. شما ببخشینش تروخدا. من.. من زن و بچه دارم پس خرجشون رو از ڪجا بیارم بدم؟ _از همون ده ڪوره اے ڪه پسر بے ادبت رو اونجا بزرگ ڪردی. مرےم خانم با التماس گفت:آقای سعیدی.. خواهش مے ڪنم بخاطر من،بخاطر دخترام این ڪارو نڪنین. ما رو بیچاره نڪنین آقا.. زنی ڪه تا دیروز صدایش روے همه بلند بود، حالا داشت التماس مے ڪرد به مرد غریبه اے تا شوهرش را اخراج نڪند. حورا روے تختش نشست اما صداے آن ها هنوز به گوشش مے رسید. _من.. اگرم ببخشمت بخاطر زن و بچته. دیگه نبینم این پسر بے چشم و روت رو تو شرڪت. فهمیدی؟ _بله آقا حتما. _اون دختره ترشیده هم باشه براے خودتون. ادب و تربیت نداره تو صورتم نگاه ڪنه وقتے باهاش حرف میزنم. حورا با اعصاب خوردے چشمانش را روے هم فشرد و مثل همیشه خود خورے ڪرد. نگران مهرزاد بود. یعنے آن وقت شب ڪجا رفته بود؟ او از ڪودڪے مانند برادرش بود نه چیز دیگر. ╔═...💕💕...══════╗ @AhmadMashlab1995 ╚══════...💕💕...═╝