هدایت شده از مائده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ #کلیپ/ شمر_را_نکشید
❌موضوع: حمایت و همدردی سلبریتی های مردمی کوفه با هشتک های:
#شمر_را_نکشید
#کوفه_من_تسلیت
#مختار_را_تحریم_کنید
#نشستهای_بصیرتی
#شهیدکمالی
#ثامن
🆔 https://sapp.ir/meyar.pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
✅ #کلیپ/ شمر_را_نکشید ❌موضوع: حمایت و همدردی سلبریتی های مردمی کوفه با هشتک های: #شمر_را_نکشید #کو
دوستان سلام طی رزمایشی که فردا در کانالهای بسیج هست از شما خواهشمندیم تا فرداشب عضو کانال زیر شوید و از مطالب کانال بهره مند شوید
👇👇👇
@maedah14
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
دوستان سلام طی رزمایشی که فردا در کانالهای بسیج هست از شما خواهشمندیم تا فرداشب عضو کانال زیر شوید و
تشکر از دوستانی که عضو کانال بالا شدن
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
طبقه بالای خانه ما می نشستند. آفتاب نزده از خانه می رفت بیرون یڪ روز، صدای پایین آمدنش را ڪه از پله
{🕊🥀}
#عاشقانہبہسبکشہـدا♥💍✨
وضــع غــــذاپخـتـنـم دیدنـے بود😑
بـراش فسنـــجـان درسـت کـردم چہ فسنجانے!😋🍵
گردوهــا رادرسـتہ انداختہ بودم توے خورش🙄🙈
آنقـدر رب زده بودم کہ سیاه شده بـود.🖤
بــرنـج هـم شـورشور😶
نشـست سـرسفـره دل تودلم نبـود🤯
غـــذایــش راتـاآخرخـورد😐😳
بعـــدشـروع کـردبہ شوخـے کـردن کہ
(چـون توقره قروت دوست دارے بہ جاے رب قره قروت ریختہ اے توغـذا😆)
چنـدتـااسـم هـم براے غـذایـم ساخـت:ترشـکی...فسنجون سیاه🙊😄
آخـرش گفـت:خداروشـکر✨🙂
دستت دردنکنہ
#شهید_مهدی_زینالدین🌸🌿
#هر_روز_با_یک_شهید🌸🌷
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 #امام_خامنهای: شهادت بدین معنا است که یک انسان برترین و محبوبترین سرمایهی دنیوی خ
#پای_درس_ولایت🔥
#امام_خامنهای:
شهادت، یعنی وارد شدن در حریم خلوت الهی و میهمان شدن بر سر سفرهی ضیافت الهی؛ این خیلی باعظمت است.
۱۳۷۰/۱۰/۱۱
☑️ @AhmadMashlab1995
#تلنگر :)
همیشه همرنگ جماعت نشو؛
عدهاۍ از همرنگِ جماعت شدݩ،
تبدیل شدند به قاتلانِ حسین«؏» !! 🙃
@AhmadMashlab1995 |√←
#رمان_دلارام_من
#قسمت_پنجم
شاید مدتی خواسته باشم برای همرنگ جماعت شدن وازیاد بردن تنهایی ام دنبال این خوشی ها بروم اما آخر کار، نتوانستم چطور بدون یک دلارام باشم؟!
وقتی درمدرسه برایمان جشن تکلیف گرفتند ، معلممان گفت نماز یعنی حرف زدن با خدایی که همیشه حرف هایمان را می شنود و تنهایمان نمی گذارد ؛ گاهی یک جمله از یک معلم ، هرچند کوچک در ذهن می ماند واین جمله ازآن معلم در ذهنم ماند همین شد که توانستم باتنهایی ام کنار بیایم و یادخدایی که از رگ گردن نزدیک تر است زندگی کنم نه باکسانی که درکشان نمی کنم...
وهمین شد که با تفریح های متفاوتم واخیرا انتخاب رشته ام شده ام وصله ناجور و سوژه خنده اقوام!....😏
-آخه مگه تو حوزه چی یاد میدن؟ تونمی دونی نماز چند رکعته وخداوپیغمبر کی اند که میخوای بری حوزه؟همیناس دیگه!چیز جدیدی نداره!
-ببین عزیزم رو میشه توی پزشکی و شمیمی وفیزیکم دید ! تازه به مردم خدمت می کنی دل خدا هم شاد میشه!😊
-ثنا و خاله مرجان در حال آخرین تلاش ها برای هدایت من هستند! سعی می کنم لبخندم را گوشه لبم نگه دارم😅
-اولا تو حوزه خیلی مسائل پیچیده تری هست که برام جذابیت داره! دوما حرفای شمادرست!
ولی علاقه خود منم مهمہ! من قبول دارم علوم وتجربی و پزشکی ام به خداشناسی مربوطه، ولی دیگه منو ارضا نمی کنه! من که کلی مطالعه کردم، تست شخصیت زدم و به این نتیجه رسیدم گروه خونم به پزشکی نمی خوره!تودبیرستان برام شیرین بود ولی الان دیگه نه!
✍نویسنده:خانم فاطمه شکیبا
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@AhmadMashlab1995 |√←
#رمان_دلارام_من
#قسمت_ششم
نیما هم که طبق معمول عادت دارد مراتخریب کند، فنجان چای به دست به میز ناهارخوری تکیه می دهد.
-خاله چرا الکی تلاش می کنید؟بزارید بره حوزه ، ببینه تون وآب ازش درنمیاد، سرش به سنگ بخوره ، اونوقت میفهمه! الان سرش داغه
-پشت چشم نازک میکنم که:البته البته هرچی بخونم به پای بعضیا که شوق دیپلم حسابداری دارن نمیرسم! چون این بعضیا با این تحصیلات عالیه الان همه کاره کارخونه اند!😏
-دلم خنک شد ! تااوباشد حوزوی ها را دست پایین نگیرد! نیما تقریبا برادرم است ، از مادر یکی از پدر جدا ، یک سال ازمن کوچک تراست اما ده برابر من ادعا دارد و خودش را از تک و تا نمی اندازد .
-همین بعضیا که می فرمایید دارن حال زندگیشونو می برن ؛ کم کم هم مملکت رو از دست شما آخوند ها دارن میکشن بیرون!
پس من رسما از طرف دکتر نیما معمم شدم! چه تعریفی هم دارد این بچه پولدار!
مادر می پرد وسط کل کل مان :بـسه!
و رو می کند به خاله مرجان : ممنون از راهنمایی هاتون! حوراءام باید بیشتر فکر کنه، دعاکنید درست انتخاب کنه!
✍نویسنده:خانم فاطمه شکیبا
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@AhmadMashlab1995 |√←