💔
قالیباف میره سیستان پای درد مردم میشینه
رئیسی دزد بیت المال رو از اروپا برمیگردونه
روحانی هم نشسته توکاخ گفته دوازده شب اتوبان رو میبندم اگه میخواهید برید سفر بدویید لای در نمونید !!!
👤 S.Musavie 🏴(یاحسین)
#تلخند
🏴 @ahmadmashlab1995🏴
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#خاطرات_شهدا ✨ وقتی از سفرِ کربلا برگشت، مادر پرسیده بود چه چیزی از امام حسین(علیه السلام) خواستی؟
بعد از شهادت سید خیلی اذیت شدیم ولی من تمام سختیها را با جان و دلم خریدم. دخترمان هم خیلی ناراحت میشد. من خودم پدر نداشتم و هنوز یک بچه با پدر میبینم ناراحت میشوم. بچه من هم همینطور است. چند وقت پیش کسالت داشتم و نتوانستم سر خاک شهید بروم که خواب شهید را دیدم. خواب دیدم در راه مشهد هستم و ایشان با چهرهای زیبا آمد و گفت: خانم نیامدی؟ دلم برایت تنگ شده است.
گفتم: تو که میدانی مریض شدم و حال نداشتم. گفت: آره! از بیماریات ناراحت شدم. گفتم: تو که میدانی چرا شفای منو نمیگیری؟ گفت: اینها همه آزمایش توست و انشاءالله روسفید از این آزمایش بیرون میآیی و خوب میشوی. گفتم: کی؟ گفت: الان نیست و برای بعداً هست. من از کارهای خوب و بد دیگران گفتم که ایشان گفت: همه چیز را میدانم و از همه چیز اطلاع کامل دارم. گفت: حواسم به تو و زهرا هست و امکان ندارد یک لحظه از تو و زهرا غافل شوم.
#شهیدسید_مجتبےعلمدار
#همسرشهید
#هرروز_بایک_شهید ☘
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@AhmadMashlab1995
اگه جایی دیدین شیطون از گوشه ی خاڪریز #دلتون اومده تو، باید #روضه بخونیما...🌱
#حاج_حسین_یکتا💡
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
|✋🏻~🛤| هرجاڪہروَمدرنظرمیادتوباشد ایراهِمنو، چاهِمنو، مقصدِمنتو #شهید_احمد_مشلب🍃✨ #هر_روز
خندههاے :))
تو مرا....🌱
باز ازاین فاصلہ ڪشت...💔
#شهید_احمد_مشلب🍃✨
#هر_روز_با_یک_عکس
☑️ @AHMADMASHLAB1995
هدف ما رسیدن بہ
جایی است ڪه بتوانیم
بہ راحتی از "راحـتے" بگذریم... :)
#استاد_پناهیان🗣
☑️ @AhmadMashlab1995
آننامےڪہهرگزگمنخواهدشد
وآنمزاریڪہتبدیلبهزیارتگاههای
حقیقیخواهدشد؛
قبورشھدااست...:))♥️🌿
• ابومهدے المهندس
🥀 @AhmadMashlab1995|√←
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_چهل نرگس و هانیه خانم وزن عمو که متوجه دقتم به عکس شده اند ، با اضطرابی بی س
#رمان_دلارام_من
#قسمت_چهل_یک
- عکس من و بابام اینجا چیکار میکنه؟ توروخدا بگین چی شده؟
هانیه خانم می نشاندم روی زمین و می گوید :
- اروم باش دخترم ... چرا هول میکنی؟
شاید یه شباهت کوچیکه...
خودش هم می داند این حرف توجیهی بی معناست ، صدای یا الله گفتن عمو می آید ، نجمه دختر کوچک هانیه خانم ، با عمو تعارف میکند بیاید داخل ، عمو و نجمه بی خیال از همه جا وارد می شوند ، عمو بادیدن حال من ، سرجایش خشک می شود ...
زن عمـو با صدای خش داری به عمو می گوید :
-فهمید ! بلاخره فهمید رحیم...
بااین حرف میزند زیر گریه و صدای گریه هانیه خانم هم بلند می شود ، عمو متحیر و شوکه ، فقط می تواند به سختی بگوید : حوراء!
هانیه خانم در آغوشم می گیرد و من بازهم سوالم را تکرار میکنم : چیو فهمیدم؟ چی شده اینجا؟
زن عمو خطاب به عمو گله می کند : چرا گذاشتی انقدر دیربفهمه ؟
هانیه خانم به نرگس نهیب می زند : برو به حامد زنگ بزن ببین کجاست؟ بگو آب دستشه بزاره زمین !
باناباوری به قاب عکس خیره شده ام و اشک می ریزم ، دست خودم نیست ، دست خودم نیست که بعد از شنیدن ماجرا ، کلمه ای حرف نزده ام و هیچی نخورده ام ... مگر می شود؟
با حرف های هانیه خانم ، که حالا فهمیده ام عمه من است ، قطعات پازل در ذهنم کنار هم چیده می شوند اما دل نگاه کردن به تصویری که ساخته خواهد شد را ندارم...
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا...
♥️ @AhmadMashlab1995 |√←
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_چهل_یک - عکس من و بابام اینجا چیکار میکنه؟ توروخدا بگین چی شده؟ هانیه خانم
#رمان_دلارام_من
#قسمت_چهل_دوم
- بابات دلش نمی خواست مامانت اذیت بشه ، مامانتم خب تو ناز ونعمت بزرگ شده بود، عادت به زندگی سخت نداشت ، توافقی طلاق گرفتن ....
بابات بااصرار حامد رو نگه داشت ، مادرتم تونست با یکی از فامیلاشون که بهش میخورد ازدواج کنه ، بابات همیشه می گفت خیالش راحته که تو آرامش داری ، برای همینم نمی خواست کسے آرامشتو بهم بزنه ، میگفت بابای مریض به چه دردش میخوره؟
اما این آخرا .. خیلی دلش برات تنگ شده بود ... ازت خبر می گرفت ، عکساتو میدید ..حتی چندباری به سختی با ویلچر اومد و از دور تماشات کرد ...خیلی دلش دختر می خواست ...
گریه مان شدت می گیرد ، کاش پدر می دانست من هم این سال ها چقدر دلم پدر میخواسته ...کاش اجازه می داد ببینمش ... قبل ازاینکه برای همیشه برود...
عمو با صدای گرفته می گوید : مامانتم نمی خواست تو خبردار بشی ، حتی بعد شهادت عباس ، می گفت آرامشت بهم میخوره و هروقت هروقت لازم بشه بهت میگه ....
نمی ذاشت فامیلای پدری دور وبرت بیان، حتی به حامد هم خیلی توجه نمی کرد واجازه نداد توروببینه... من همرزم عباس بودم ...خیلی دلم میخواست یه کمکی بهش بکنم ...ولی نشد ...
انگار زندگی با دشواری هایش ، محکم مرا در پنجه می فشارد ، درخودم جمع می شوم و زانو در بغل می گیرم ...صدای هق هقم خفه می شود ، هانیه خانم می پرسد : پس حامد کجاست ؟ الان که باید باشه ، نیست !
نرگس من و من می کند : جواب نمیده ،خاموشه!
- یعنی چی که خاموشه؟
نجمه با ترس و تردید می گوید : مگه امروز پرواز نداشت ؟
ادامہ دارد...
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا
♥️ @AhmadMashlab1995 |√←
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید علی عابدینی😍 😍جزء شهدای مدافع حرم🌻 ☘ولادت:25مرداد سال1367🌻 ☘محل ولادت:روستای فرم_
⬆معرفی شهید⬆
😍شهید حسن رجایی فر😍
😍جزء شهدای مدافع حرم🌻
☘ولادت:4تیر سال1354🌻
☘محل ولادت:روستای کامیکلا، از توابع بند پی غربی، شهر خشرودپی از شهرستان بابل🌻
☘شهادت:17اردیبهشت سال1395🌻
☘محل شهادت:خانطومان_سوریه🌻
☘نحوه شهادت:در کربلای خانطومان در درگیری با تروریست های داعشی به فیض عظیم شهادت نائل آمد😔😔
نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه
کپی بدون نام نویسنده ممنوع🚫
join↧ఠ_ఠ↧
♡✿ @AhmadMashlab1995✿♡
دختر بَدࢪ الدُجی امشَب سه جا داࢪد عزا
گاه میگوید پدࢪ ،گاهۍ حَسن، گاهۍ رضا
▪️ایام سوگواری رسول اکرم(ص)، امام حسن مجتبی(ع) و امام رضا(ع) تسلیت باد🏴
☑️ @AhmadMashlab1995
🔻نماز لیلة الدفن برای شهدای عزیز خانطومان، امشب فراموش نشود...
#شهید_رضا_حاجی_زاده نام پدر رجبعلی
#شهید_محمد_بلباسی نام پدر هدایت
#شهیدحسن_رجایی_فر نام پدر اصغر
#شهیدعلی_عابدینی نام پدر یوسف
#شهیدمهدی_نظری نام پدر مرتضی
#شهیدمجید_سلمانیان نام پدر یدالله
#شهیدمحمود_رادمهر نام پدر علی اصغر
💠ان شاءالله شهدا شب اول قبر دست گیرمان باشند ...
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
☑️ @AhmadMashlab1995
💔
هزار سال کند عمر؛باز ناکام است...
کسی که رخصت رفتن به کربلا نگرفت
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 @ahmadmashlab1995🏴
شهید مهدی على دوست:
ما نسل جوان ادامهدهنده راه حسین هستیم و خون حسین و اهلبیت در رگهای ما جریان دارد پس میرویم، میرویم تا دشمن نتواند نگاه چپ به ناموس ما، به کشور ما و به انقلاب ما و به اسلام؛ بکند.
Martyr Mehdi Alidoost:
We, the young generation, continue the path of Hussein, and the blood of Hussein and the Ahl al-Bayt is flowing in our veins, so we are leaving, we are leaving so that the enemy cannot look left at our honor, our country, our revolution and Islam; To do.
#شهيد_مهدى_على_دوست
#شهيد_مدافع_حرم
تاریخ شهادت
#07_25
🏴 @ahmadmashlab1995🏴
#jihad
#martyr
شهید مجید صانعی:
(از زبان همسر)
یک هفته مانده بود به رفتنش گفت من شهید میشوم
تعدادی عکس نشانم داد و گفت این عکسها را روی تابوتم بچسبانید.
حرف را جدی نگرفتم و سربه سرش گذاشتم اما جدی گفت:
“خواب دیدم شهید میشوم در معرکه ای بودم که شهید همت و باکری بالای سرم آمدند یکی داشت با عجله به سمتم میآمد که شهید همت به او گفت نزدیک نشو او از ماست و من شهید شدم”
من هم گفتم” مجید حسودیم شد چه خواب خوبی دیدی اصلا حالا که اینطور شد دیگر نمیگذارم بروی”
Martyr Majid Sanei:
(From spouse)
A week before he left, he said, "I will be martyred." He showed me some photos and told me to paste these photos on my coffin. They came to my head, someone was coming towards me in a hurry, when Martyr Hemmat told him not to come near him, and he became one of us. I also said, "Majid, we are jealous.
#شهيد_مجيد_صانعى
#شهيد_مدافع_حرم
تاریخ شهادت
#07_25
🏴 @ahmadmashlab1995🏴
#jihad
#martyr
سلام عليكم
شب زیارتی و شب شهادت جان خود
در حرم شمس الشموس ؛ عمود الدین ؛
صراط المستقیم ؛ غریب طوس ؛
علی بن موسی الرضا علیه السلام
دعاگو و نائب الزیاره دوستان
شهید احمد محمد مشلب هستیم
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#اخ_الشهید
✅ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
بعد از شهادت سید خیلی اذیت شدیم ولی من تمام سختیها را با جان و دلم خریدم. دخترمان هم خیلی ناراحت
بالاترین خدمت به جامعه انسان ها و محکم ترین و استوارترین پایه برای زندگی کردن انسان ها این است که اندیشیدن را به آنها بیاموزیم.
#شهید_بهشتی
#هرروز_بایک_شهید
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@AhmadMashlab1995
بنویسید
به روی کفنم•↶
من حسینی شدۀ
دست امام حسنم
🖤🥀 @AhmadMashlab1995 |√←
ازفرعون،پدرسوختہتر
نداریم!
اماخدابہموسےمیگہ
- نرمباهاشصحبتکن
بعدمابابچہهایامامزمان
کہموهاشیخوردہناجوره،
چجورےصحبتمیکنیم...!
#علےاکبررائفۍپور
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@AhmadMashlab1995
° • سلاماً عَلَی مَن حـٰارَبو الّیل و
عِند الصّبـٰاح بالاکفانِ قَد عادو...
#دلتنگ:')♥️
•♥️•
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 💢شروع جاذبه ى مغناطیس حسینى، در روز #اربعین است. جابربن عبداللَّه را از مدینه بلند
#پای_درس_ولایت
#امام_خامنهای؛
💢 انبياى الهى از آغاز تاريخ بشريت يكى پس از ديگرى آمدند تا جامعه را به آن جامعهى آرمانى و هدف نهايى نزديك كنند،هر كدام قدمى آن بار را به مقصد و سرمنزل نزديك كردند.
💢 ولىعصر صلواةاللهعليه ميراثبر همهى پيامبران الهى است كه مىآيد و گام آخر را در ايجاد آن جامعهى الهى برمىدارد.
۱۲/۶/۱۳۸۰
🦋 @AhmadMashlab1995
#جانم_امام_مجتبی_ع
لالهاى بود که با داغ جگر سوخته بود
آتشى در دل سودا زده افروخته بود
شرم دارم که بگویم تن مسموم تو را
خصم با تیر به تابوت به هم دوخته بود..
#شهادت_امام_مجتبی_ع_تسلیت
#السلام_علیک_یا_کریم_اهل_بیت_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
خاطرات شهید مدافع حرم #شهیداحمدمشلب راوی:سیده سلام بدرالدین (مادر شهید) #فرهنگ_عاشورا قسمت سوم:
📚خاطرات شهید مدافع حرم
#شهید_احمد_مشلب
راوی:سیده سلام بدرالدین (مادر شهید)
#غریب_طوس
قسمت اول:
عظمت امام رضا <<علیه السلام>>:
حدیثی از امام جواد(ع) آمده است که می فرمایند:
<<یکی از اصحاب امام رضا (ع) در حال احتضار بود. امام رضا (ع) از او خواست شهادتین بگوید . او این کار را کرد و (چون در حال احتضار بود چشم برزخیش گشوده شده بود) سپس گفت:ای پسر رسول خدا اینک فرشتگان با درودها بر شما سلام می کنند و مقابل شما ایستاده اند،اجازه بدهید بنشینند . حضرت فرمود:ای ملائکه پروردگار،بنشینید سپس حضرت به آن مریض فرمود:از ملائکه بپرس آن ها دستور دارند که در حضور من بایستند؟
مریض پرسید و آن ها گفتند:اگر همه ی فرشته های خداوند در حضور شما باشند،به احترام شما خواهند ایستاد و تا شما اجازه ندهید نخواهند نشست ، خداوند به آن ها دستور داده است>>
📚(بحار الانوار ج ۴۹ ص ۷۲)
و این گوشه ی کوچکی از عظمت،جلال و جبروت حضرت ابوالحسن، زین المؤمنین ثامن الحجج علیه السلام است من از کودکی،علاقه ی خاصی به امام علی ابن موسی الرضا(ع) داشتم همیشه در دعاهایم زیارت حضرت را در دنیا و شفاعتش را درآخرت از خداوند طلب می کنم همیشه مشتاق زیارت ایشان بوده ام واقعاً انیس نفوس هستند و انسان در حرمشان احساس انس و الفت می کند #احمد نیز از همان اوایل نوجوانی عشق و علاقه ی بی اندازه ای به امام رئوف،قره العین المومنین(نور چشم مومنان)،غریب الغربا،امام رضا (ع) داشت و همیشه به دوستانش می گفت من را به نام غریب.طوس صدا کنید
✍ماه علقمه
#ملاقات_در_ملکوت
#خاطرات
#شهیداحمدمشلب
#نویسنده_مهدی_گودرزی
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_چهل_دوم - بابات دلش نمی خواست مامانت اذیت بشه ، مامانتم خب تو ناز ونعمت بزرگ
#رمان_دلارام_من
#قسمت_چهل_سوم
هانیه خانم با کف دست به صورتش می کوبد:یاابلفضل العباس(ع)!
عمو طول و عرض اتاق را می پیماید ، وهانیه خانم در آشپزخانه یاخود چیزی زمزمه می کند.
داماد های هانیه خانم خسته از کارهای نذری پزی گوشه ای افتاده اند و از ماجرای من شگفت زده اند ...
زن عمو پشت تلفن سعی دارد ماجرا را برای مادر توضیح دهد....
و نرگس که تلاش می کند به من که مثل مرده ها شدم چیزی بخوراند ....
من هم یک گوشه کز کرده ام ..بی هیچ حرکتی ،نه حرفی ، نه اشکی ، نه صدایی...
خیره ام به عکس پدر و در دل از هجده سال زندگی بدون پدر و ارزوهایم می گویم ...
این وسط تنها کسانی که بی خیال اند نوه های هانیه خانم اند که خستگی ناپذیر بازی می کنند...
نجمه از اشپزخانه بیرون می اید : ناهار اماده ست بفرمایید در خدمت باشیم..
عمو انگار چیزی که نشنیده باشد : می گوید چرا حامد بی خبر رفت؟
نجمه که متوجه حال عمو شده ، بانگاهی پاسخ دادن را به همسرش واگذار می کند...
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا...
♥️ @AhmadMashlab1995 |√←