شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
📚رمان #نیمه_شبی_در_حله 🔹 #قسمت_چهل_و_یک پس از چند لحظه که در سکوت گذشت، گفت: داستانش مفصل است.پد
📚رمان #نیمه_شبی_در_حله
🔹 #قسمت_چهل_و_دو
از ما چند قدم دور شد و گفت: کار او تمام است. مطمئن هستم با داستانی که پدرم ساخته، حاکم بلافاصله دستور قتلش را خواهد داد.
رشید رفت. دنیا جلوی چشم هایم تیره و تار شده بود. با توطئه ای وحشت انگیز و جنایت کارانه، من، ابوراجح، ریحانه و مادرش در معرض نابودی قرار گرفته بودیم.
می دانستم که با مرگ من پدربزرگم و ام حباب دق مرگ خواهند شد. همه این جنایت ها باید انجام می گرفت تا مسرور و پدربزرگش به حمام مورد علاقه شان برسند و وزیر بتواند به هدف های اهریمنی اش نزدیک تر شود.
قنواء کنارم نشست و گفت می خواهم چیزی را به تو بگویم.
به او نگاه کردم. رنگش پریده بود. گفت: از اینکه توانستی مرا با زیرکی به سیاهچال بکشانی ناراحت نیستم خوشحالم که باعث شدی حماد و صفوان را از آنجا نجات بدهم.
--- از تو متشکرم، اما چه فایده که آنها را از سیاهچال بیرون آوردیم. وزیر دوباره آنها را به آنجا باز خواهد گرداند وبیشتر از از قبل بر آنها سخت خواهد گرفت.
ایستادن و گفتم: بهتر است بروم و هرچه زودتر ابوراجح را از خطری که تهدیدش می کند با خبر کنم. باید همگی پنهان شویم..
قنواء گفت: هر چند هنوز از خبرهایی که از رشید شنیدم گیج هستم. باور کردنی نیست که ناگهان با چنین فاجعه ای روبرو شده ایم. کاش هرگز باعث نمی شدم که به دارالحکومه بیایی؛ ولی بدان که هرچه پیش آید، من از تو حمایت خواهم کرد
چشمان امینه پر از اشک بود. نمی شد فهمید که از چه چیزی ناراحت است. از اینکه احتمال داشت قنواء مجبور به ازدواج با رشید شود یا از دامی که من و قنواء در آن افتاده بودیم.
#ادامه_دارد
✍نویسنده:مظفر سالاری
@AhmadMashlab1995
اصلاح طلبه نوشته: ماجرای عنابستانی و سرباز راهور پروژه بود تا سازمان تبلیغات یک خبر مهم دیگه رو بایکوت کنه.
په ن په! مجلس و ناجا و سازمان تبلیغات و یک لشکر سایبری ناراحت بودن که اصلاح طلبا شیش-هیچ از ما عقبن، ۳ تا گل به خودمون بزنیم یه خرده روحیه بگیرن.
موش نخوردت باهوش، آی کیو!
#faridebrahimi62
✅ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
صبــح است...✨ و صبــح بهانه است برای بیـداری چشمانم که دلشان تنگ دیدارتان میشود...😓 پن:دوعڪسجبرا
جان هر زنده دلے زنده به جانے دگر است
من همانم که دلم زنده به یاد شهداست
#شهید_احمد_مشلب💛🌿
#هر_روز_با_یک_عکس
✅ @AHMADMASHLAB1995
#حرف_قشنگ🌸🍃
یهحرفیزدخیلیقشنگبود؛
گفت:
یهجوریباش
یهجوریزندگیکن
کههروقتامامزمان'عج'یادتافتاد
بگه؛
خداحفظشکنه :)
✅ @AhmadMashlab1995
#سخن_بزرگان✋🏻
وقتی حاجتت را
به تاخیر می اندازد،
دارد چیز بزرگتری به تو می دهد...:))
منتها تو
حواست به خواستهی خودت هست
و متوجه نمیشوی...
تو #نان میخواهی،
او به تو #جان می دهد :)
#حاجاسماعیلدولابی🌱
✅ @Ahmadmashlab1995
...
سوگند به کربلا
که عشق تـو
ما را کشت...
| لایمکن الفـرار از عشق حسین ♥️ |
°•|♡ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
جان هر زنده دلے زنده به جانے دگر است من همانم که دلم زنده به یاد شهداست #شهید_احمد_مشلب💛🌿 #هر_روز_
صبـح آمـــد و از عطر تـمناے تـو نوشید
خورشید هم از جامه لبخنـد تـو پوشید
دست من وآرامش موزوم نگاهت
هر حادثه از چشمه چشمان تـو جوشـید...♥️
#شهید_احمد_مشلب💛🌿
#هر_روز_با_یک_عکس
✅ @AHMADMASHLAB1995