eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🖤✨🖤✨🖤✨ ✨🖤✨🖤✨ 🖤✨🖤✨ ✨🖤✨ #عبور_از_سیم_خاردار_نفس🥀🍂 #قسمت_صدوهفتادوششم6⃣7⃣1⃣ رو به آرش گفتم: ــ من بعد
–راحیل من رو می بخشی؟ من نمی خوام از دستت بدم. "آخه من به تو چی بگم، خودت جای من بودی انقدر خونسرد و آروم می نشستی رفیق؟" سعی کردم خودم را کنترل کنم دستش را گرفتم و گفتم: –فراموش کن و دیگه در موردش حرف نزن 🖤✨🖤✨🖤✨ ✨🖤✨🖤✨ 🖤✨🖤✨ ✨🖤✨ نـویسنـــ✍🏻ـــدھ:لیـلافتحـےپـور🎗 🥀 ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🏴 ☑️ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🖤✨🖤✨🖤✨ ✨🖤✨🖤✨ 🖤✨🖤✨ ✨🖤✨ #عبور_از_سیم_خاردار_نفس🥀🍂 #قسمت_صدوهفتادوششم6⃣7⃣1⃣ رو به آرش گفتم: ــ من بعد
🖤✨🖤✨🖤✨ ✨🖤✨🖤✨ 🖤✨🖤✨ ✨🖤✨ 🥀🍂 ⃣7⃣1⃣ سارا تا فهمید می خواهم به خانه‌ی سوگند بروم، گفت که او هم می‌خواهد بیاید در قطار، سارا صندلی مقابلم نشسته بود و با همان انگشتر کذاییش ور می رفت و غرق فکر بود از اعترافاتش ناراحت شده بودم او هم غرورش شکسته بود. ولی خب خودش هم بی تقصیر نبود این آرشم هم که باهمه راحت بوده. قطار در ایستگاه توقف کرد. بی اختیار بلند شدم سارا نگاهم کرد و گفت: ــ ایستگاه بعدیه راحیل، حواست کجاست؟ دوباره خواستم بنشینم که صدای جیغی را شنیدم. ــ خانم لهم کردی چیکار می کنی؟ خواب بودم. هاج و واج به دختری که جایم را اشغال کرده بود نگاه کردم. "چطوری تو این چند ثانیه جای من نشست و خوابشم برد."وقتی بُهت و حیرت مرا دید خودش را زد به بی خبری و سرش را به شیشه چسباند و چشم هایش را بست. دهانش را هم کمی باز کرد. مثل کسایی که غرق خواب هستند. سارا وقتی این صحنه را دید پقی زد زیر خنده و گفت: ــ بیا جای من بشین. هنوز بُهت زده بودم سارا خواست از جایش بلند شود که به طرفش رفتم و گفتم: ــ تکون نخور یه ایستگاه بیشتر نیست وایسادم دیگه دوباره برگشتم و به دخترک نگاه کردم. هنوز در همان حال بود وقتی دقت کردم تکانهای مردمک چشمش از روی پلکش نشان میداد خواب نیست. " چه خواب مصنوعی قشنگی" دلم برایش سوخت از این که اینقدر راحت و فوری می توانست خودش را به خواب بزند. وقتی رسیدیم خانه‌ی سوگند، از دیدن سارا شاخ درآورد وزیر گوشم گفت: ــ این اینجا چیکار می کنه؟ با تعجب گفتم: ــ خواست بیاد دیگه.سوگند پشت چرخ خیاطی‌ اش نشست و مشغول شد.من هم نخ و سوزن آوردم و سراغ لباسهای کوک نشده رفتم. رفتارهای سوگند برایم عجیب بود. قبلا خیلی مهمان نوازتر یود. سارا بیکار به این طرف و آن طرف دید میزد. سوگند با لبخند مصنوعی گفت: ــ میخوای یه کاری بدم دستت حوصله ات سر نره؟ مامان بزرگش لبی به دندان گرفت. ــ مهمونه مادر، چیکارش داری؟ سوگند با کنایه گفت: ــ آخه مامان بزرگ، سارا نمی تونه بیکار بشینه، گفتم حوصلش سر نره. بعد چند تا لباس جلویش ریخت. – تمیز کاری این هارو انجام میدی تا من بیام عزیزم؟ سارا چشم دوخت به لباسها و بی میل گردنی کج کرد. سوگند بلند شد و همانطور که از اتاق بیرون می‌رفت به من اشاره کرد که دنبالش بروم. همین که رسیدم پشت در، فوری دستم را گرفت از پله های فرش شده به طبقه‌ی بالا رفتیم. طبقه‌ی بالا یک اتاق تقریبا دوازده متری بود که با یک فرش لاکی رنگ پوشیده شده بود. وارد اتاق شدیم. در اتاق را بست و خیلی جدی پرسید: ــ اینو واسه چی دنبال خودت راه انداختی؟ ــ سارا رو میگی؟ ــ مگه به جز اون کس دیگه ام هست؟ ــ خودش خواست بیاد، منم گفتم بیا دیگه. اخمی کردو گفت: ــ چی شده؟ دوباره باهم جی جی باجی شدید؟ ــ من که مشکلی نداشتم خودش محل نمی داد، امروزم امد حرفهایی زد تو مایه های حرفهای سودابه منم گفتم بی خیال. غرید: ــ گفتی بی خیال؟ راحیل اون با سودابه دستشون تو یه کاسس. –رو چه حسابی میگی؟ –چون با هم دیدمشون الانم فهمیده من متوجه‌ی ارتباطش با سودابه شدم زودتر امده بهت اونا رو گفته. با عصبانیت حرفش را بریدم وگفتم: ــ دلیل نمیشه لطفا تهمت نزن خودش برام توضیح داد تو خیلی دیگه بد بینی. عاجزانه گفت: – باشه من بد بینم اصلا کل عالم عاشق دل خسته‌ی شوهر تو شدند فقط راحیل این آخرین دیدار و رفت و آمدت با سارا باشه ها مثل قبل باهم سر سنگین باشید بهم قول بده. می‌دانستم که سوگند اشتباه می‌کند این بد بینی‌اش هم لطمه‌ایی بود که نامزدی قبلی‌اش نصیبش کرده بود. ــ سوگند جان، من که نمی تونم صبح تا شب ببینم کدوم دختر آرش رو دوست داشته یا بهش احساس داشته، یا ممکنه بهش احساس پیدا کنه. نمی تونم رابطه ام رو با همه قطع کنم چون یه زمانی با آرش رفتن چه می دونم یه قبرستونی نمی تونم همه رو محاکمه کنم که اصلا می خوای آرش رو بندازم تو قفس نزارم کسی بهش نگاه کنه؟ هر کسی خودش باید عاقل باشه. آرام تر شد و رفت نشست روی کاناپه‌ی کنار پنجره و گفت: ــ راحیل می ترسم، از خراب شدن زندگیت می ترسم این حرفها رو هم از نگرانی میگم نمی خوام بلایی که سر من امد، سر توام بیاد. ــ شرایط تو با من زمین تا آسمون فرق میکنه، آرش مثل نامزد تو نیست سوگند، تو چرا همه رو یه جور می بینی؟ دستش را گرفتم. ــ می دونم نگرانی عزیزم من کلا اونقدر درگیرم که اگه بخوامم نمی تونم زیاد واسه رفیق وقت بزارم. تنها رفیقم تویی که باهات میرم و میام بعد لبخندی زدم و ادامه دادم. –ولی باشه، سعی می کنم فقط با تو رفت و آمد کنم. چشم غره ایی رفت وگفت: ــ بیا بریم راحیل اینقدر حرصم نده 🖤✨🖤✨🖤✨ ✨🖤✨🖤✨ 🖤✨🖤✨ ✨🖤✨ نـویسنـــ✍🏻ـــدھ:لیـلافتحـےپـور🎗 🥀 ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🏴 ☑️ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
عاشق‌امام‌خمینی‌ره . . .♥️✨ شهید حاج علاء دیوانه وار عاشق راه وفکر و خط امام خمینی رضوان الله تعالی
‏فرازی از وصیتنامه شهید ‎ : از تمام دوستان و آشنايان و خانواده خودم تقاضا دارم به فرامين مقام معظم رهبری گوش فرا دهند تا گمراه نشوند زيرا ايشان بهترين دوست شناس و دشمن شناس است ...🌹 🌱 🌸✨| ‌@AhmadMashlab1995
شب هاے جمعہ دعاے ڪمیل را گوش مےداد و مےگفت: این دعا نامہ‌ے اعمال ما را نزد امام زمان{عج‌اللّٰہ} سفید خواهد ڪرد، همچنان ڪہ در روایات آمده است حضرت صاحب‌الزمان{عج‌اللّٰہ} جمعہ ها نامہ‌ے اعمال ما را بررسے مےڪند. 🌸🦋 ☺️ 🚫 ☑️ @AHMADMASHLAB1995
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|❤‍🩹🌴| • • • چہ‌گنبد؎،چہ‌ضریحۍ،عجب‌ایوانۍ! سلام‌حضرت‌ارباب‌،گدانمیخواهۍシ! صلی الله علیڪ یا ابا عبد الله🌿 💔 ☑️ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
|❤‍🩹🌴| • • • چہ‌گنبد؎،چہ‌ضریحۍ،عجب‌ایوانۍ! سلام‌حضرت‌ارباب‌،گدانمیخواهۍシ! صلی الله علیڪ یا ابا عبد ا
🌱 شیخ‌جعفرشوشترۍ"ره" کسانۍ کھ نام این بزرگوار را می‌شنوند و تغییر حالۍ در خود نمی‌بینند، جداً نگران ایمان خود باشند؛ نامِ آقا امام حسین (؏) محک ایمان است . . . @AHMADMASHLAB1995 🌱
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
اهدوا هذا العزيز الفاتحة في ذكري ميلاده💛🍃 #الشهيد_ابراهيم_شهاب"كُميل"🤍🕊️ هنيئاً لمفقود الأثر💔🥀 ☑
⬆معـرفے شهیـد⬆ 💫شهیـد ابراهیم‌محمد شهاب💫 ✨جـزء شهـداے مدافع‌حـرم✨ 🌴ولادت⇦18شهریور سال1368🌿 🌴محـل ولادت⇦بنت‌جبیل_لبنان🌿 🌴شهـادت⇦27خرداد سـال1395🌿 🌴محـل شهـادت⇦حلب_سوریه🌿 🌴نحـوه شهـادت⇦در درگیـرے بـا تروریسـت هـاے داعشے بـہ فیـض عظیـم شهـادت نائـل آمـد🥀🕊 "برگرفته از سایت حریم‌حرم" نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه کپےبـدون‌نـام‌نـویسنـده‌حـرام🚫 ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ 『 @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
¦🦋¦ ســلـ‌ام‌پــ‌نـ‌اه‌خــ‌ستــ‌گـ‌یـ‌م . . .💔✨ سـ‌لـ‌ا‌م‌رفــــ‌یـــق‌بــآمـ‌رام . . .(⛓✨ 🥀✨ مزاࢪ 🌸 🚫 ☑️ @AHMADMASHLAB1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا