eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.4هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
💠خوابی که همرزم شهید؛ ابو زینب بعد از برگشتن از دید 🔰چند روزی بود که از سوریه برگشته بودم. عجیب دلم هوای به خصوص ✓سجاد مرادی و ✓عبدالمهدی کاظمی رو کرده بود. شب دوباره اعزام شدم سوریه🚌 نزدیک ظهر بود که رفتم تو حرم 🕌 سلام دادم و زیارت کردم. 🔰از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم. موقع نهار🍲 شده بود رفتیم تو یک سفره یکبار مصرف انداخته بودند و بچه ها نشسته بودند یک جای خالی برای خودم پیدا کردم و نشستم👤 ناگهان دیدم شهیدعبدالمهدی کاظمی🌷 با اون 😍 آمد و درست مقابل من نشست. از نگاهم رو ازش برنداشتم❌ 🔰به من گفت چیه چی دیدی ماتت برده⁉️ بهش گفتم پس تو که موشک خورد کنارت💥 و ، اینجا چکار می کنی؟ با خنده گفت : من زنده ام والان روبروت نشستم صحیح وسالم 🔰بهش گفتم من خودم شنیدم که با بدنت چه کرد. با خنده گفت:😄 یه خراش ساده بود و خوب شد👌 بهش گفتم من خودم تو شهدا🌷 مزارت رو دیدم ، بازم خندید و گفت بابا و الان روبروت هستم باور نداری بیا بغلم کن💞 🔰پریدم تو بغلش و با هم کلی گریه کردیم😭همدیگر را محکم فشار می دادیم. شد که از خواب بیدار شدم. دوست داشتم از اون خواب بیدار نمی شدم😔 یادم اومد که خدا تو میگه زنده اند 🔰 هنوز زنده است و هنوز داره تو سوریه در دفاع ازحرم می جنگه👊 چند شب بعدش هم خواب رو دیدم که اونم هنوز داشت تو سوریه می جنگید. 🕊 @AhmadMashlab1995
🌺🌺🍃شهیدی که لحظه شهادتش #حضرت_زینب_س بر بالیش آمده و او را سیراب کرد و #حضرت_زهرا_س مادر شهید رو در داغ فرزندانش تسلی خاطر داده🌺🌺🍃. #پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه 👇👇👇
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🌺🌺🍃شهیدی که لحظه شهادتش #حضرت_زینب_س بر بالیش آمده و او را سیراب کرد و #حضرت_زهرا_س مادر شهید رو د
‍ 🌺🌺🍃شهیدی که لحظه شهادتش بر بالیش آمده و او را سیراب کرد و مادر شهید رو در داغ فرزندانش تسلی خاطر داده🌺🌺🍃. روایتی از مادر سه شهید ((رضا و حسین و مهدی بهرامی)) رضا متولد 1342 حسین متولد 1345 و مهدی متولد 1349 فرزندانم از شهادت خود خبر داشتند و میدانستند که اول و دوم و سومین شهید کدامشان هستند. شهید حسین بهرامی سال 62 در منطقه عملیاتی مهران، شهید مهدی بهرامی سال 65 و شهید رضا بهرامی درسال 66 در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل شدند. (مادر شهید اینجا به خوابی اشاره کرد که بسیار تامل برانگیز است)  قبل ازشهادت فرزندانم خواب دیدم که یه خانم قد بلند آمد بهم گفت چرا انقد گریه میکنی گفتم فرزندانم جبهه هستن حضرت فاطمه ،زهرا ( س) سه بار دست کشید روی سر من و فرمود : من از امام حسین (ع) برایت صبر گرفتم. و اون سه بار دست کشیدنش به معنی شهید شدن سه فرزندم بود. خواست بره جبهه گفت: مادر من دارم می رم و این بار شاید شهید بشم. دوست دارم وقتی به شما می گن حسین شهید شده ، دستات رو بالاببری و بگی : خدا رو هزار مرتبه شکر، امانتی رو که به من دادی به خودت پس دادم. گفتم:من هیچ موقع این طوری نمیگم. گفت: جنازم رو که خواستن بیارن ، دم در حیاط رو آب و جارو کن.حسین رو حجاب بسیار حساس بود و میگفت من راضی نیستم یک تار موی خواهرم بیرون باشه. وقتی جنازه حسین رو آوردن موهای خشکیده اش پر از خاک بود ، لب هاش خشک بود ، پاهایش قطع بود ، خودش هم بارها گفته بود: من برای آقا اباعبدلله حاضرم تکه تکه شوم.دستی که به خون فرزندم کشیده بوم به صورتم کشیدم، بوی عجیبی میداد. شب که می خوابیدم همش می گفتم: مادر ای کاش بودم و کمی آبت می دادم …همیشه این قدر در این فکر بودم ، که با این فکر خوابم می برد . یه روز با خودم گفتم : خدایا ، خیلی به من سخت میگذره ، یه کاری کن که این تصویر از ذهن من بره و من آرام بگیرم. در عالم خواب دیدم که حضرت زینب (س) در حالی که پاهای او معلوم نبود و لباس سیاهی بر تن داشت ، گفت  بیا : گفتم خانم : مگه شما من رو می شناسید؟ گفت : بله مگر شما مادر شهید حسین بهرامی نیستید؟ گفتم :حسین من که با لب تشنه  شهید شد. خانم گفت : خودم بالای سر شهید بودم و خودم آبش دادم. وقتی این رو فرمود ، من دیگه خیالم راحت شد و دیگه ناراحتی نداشتم و فکرم آروم شد. حسین از بچگی با حسین ع بزرگ شد و حسینی هم شهید شد. @ahmadmashlab1995