eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.1هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
148 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @shahiidsho_pv ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374
مشاهده در ایتا
دانلود
ای از شهید احمد 🗣از زبان سیده سلام بدرالدین مادر شهید +خاطرہ اے از شهید برامون تعریف میڪنید؟ _واقعا هر لحظہ و هر دقیقہ از زندگے با احمد خاطرہ هست..... یادمہ ڪہ با اینڪہ من و احمد تو یڪ خونہ زندگے میڪردیم اما احمد عڪس من رو بہ دیوار اتاقش زدہ بود تا حضور من رو تو اتاقش حس ڪنه. یا وقتے احمد با دوستانش بہ گردش میرفت و متوجہ میشد ڪہ من ازین شرایط ناراضے هستم فورا برمیگشت و درست بود ڪہ اون فرصت گردش و تفریح با دوستانش رو از دست میداد اما براے من خیلے با ارزش بود..... یا حتے یادم هست ڪہ زمانے من بہ نزد یڪ طبیب سنتے رفتہ بودم و احمد بعد چند روز از من پرسید ڪہ آیا حالم خوب شدہ؟ با اینڪہ من ڪاملا موضوع رو فراموش ڪردہ بودم احمد یادش بود و این براے من ارزش داشت ڪہ او بہ من تا این حد توجہ داشت.... . 🔶🔹ڪپے بدون ذڪر منبع نمیباشد🔸🔷 . @ahmadmashlab1995
🔖خاطرات سیده سلام بدرالدین 🔹❤️🔹❤️🔹❤️🔹❤️ 🔹 او همیشہ با من دربارہ ے شهادت صحبت میڪرد ڪہ من نباید ناراحت بشوم بہ من میگفت من یقین دارم ڪہ قوے و میباشے. . در خواب دیدم ڪہ آمدہ بود و من رو باخودش برد.خوشحال بود. از او پرسیدم مامانے حالت چطورہ خوشحالے قربونت برم؟ . در خواب از او پرسیدم چہ احساسے داشتے هنگام ؟ . . بہ من گفت:من خیلے خوشحال هستم و(در آن لحظه)هيچ احساسے بہ غیر خوبے نداشتم. . هنگامے ڪہ بہ نزدیڪے مسیر قبرستان رسیدیم؛گفتم من از لحظہ خیلے میترسم. . بہ من گفت:نترس من با یہ چیز خوبے منتظرتم.❤ ❤️ 🔹❤️🔹❤️🔹❤️🔹 راوی:مادر شهید🌷 🔷ڪپے بدون ذڪر منبع نمیباشد🔹 💎کانال رسمی شهید احمد مشلب💎 @ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
👇👇👇شهید سید محمد رضا دستواره
🔰شهید سید "محمدرضا دستواره "وقتی برادر کوچکش، سید حسین به رسید، او مدام از او صحبت می کرد🗣 و می گفت: 😊سن حسین کمتر از من بود کمتر از من هم در جبهه بود، ولی چون خالص بود💯 خدا او را طلبید. واقعاً می‌سوخت و من تا آن زمان او را آنطور ندیده بودم.😔 وقتی از مراسم برادرش برگشتیم اندیمشک، رفت منطقه. شب دوشنبه بود که تماس گرفت☎️ و گفت: شب دعای توسل بگیرید. 🔰گفتم: مگر خبری هست؟😳 که ایشان تاکید کرد: شما سعی کنید دعای توسل بگیرید و مرا نیز کنید.😢 من باور نکردم و طبق عادت خود ایشان به شوخی گفتم: می‌خواهید احساسات مرا تحریک کنید؟😉 🔰گفت: نه خانوم،❣ این دفعه با دفعه‌های دیگر می‌کند. شما مرا حلال کنید.😇 گفتم: من که از شما بدی ندیدم شما باید مرا حلال کنید.😊 🔰گفت: من از شما جز خوبی❤️ چیز دیگری ندیدم، شما همیشه به خاطر من آواره بودید.تا آن موقع هیچ وقت این طوری نکرده بودیم.😭 قائم مقام فرماندهی لشکر27 محمدرسول الله(ص) @AhmadMashlab1995
🔰از بچگی یک خصوصیت اخلاقی‌ای که داشت، و و بود. وقتی هنوز مدرسه نمی‌رفت، او را در کلاس ژیمناستیک ثبت‌نام کردیم، روز اول که رفت، گفت «دیگر نمی روم،» گفتم«چرا مامان جان؟»که گفت «لباس‌هایشان بد است، من دوست ندارم.» 🔰حدود هفت سالگی او را در کلاس ثبت‌نام کردیم که آن را هم نرفت و گفت«لباسش کوتاه است و من دوست ندارم پاهایم بیرون باشد.» این حجب و حیا و غیرت در او ماند تا زمانی که شد. 🔰عباس 24 سالگی به شهادت رسید. در این 24 سالی که از خدا گرفت، چشمش به صورت نیفتاد و هر موقع می‌خواست با خانم نامحرمی صحبت کند، سرش پایین بود. 🔰عباس دانشگاه نرفت به خاطر اینکه دو سال کارهای رفتنش بود. اوایل ما نمی‌دانستیم که در حال انجام کارهایش برای اعزام به است ولی بعد از مدتی مطلع شدیم. در مورد دانشگاه نرفتن می‌گفت «اگر بخواهم دانشگاه بروم، پیگیری‌ام برای رفتن به سوریه، می‌شود.» 🔰سبک زندگی و روش تربیتی روی بچه اثر میگذارد، باید لقمه و پولی که در خانه آورده می‌شود، باشد. پول حلال روی بچه تاثیر می‌گذارد. در زندگی ما هیچ وقت حتی یک قران پول حرام نیامد. خدا را شکر می‌کنم که پولی که در زندگی ما آمده، حلال بوده است. عقیده دارم که دوران بارداری نیز خیلی مهم بوده و شرط است. در آن دوران غذا یا خوراکی کس را نخوردم و نماز، قرآن و ذکرها را می‌خواندم. زمان شیردهی هم به همین شکل بود. 🔰عباس طوری زندگی کرد که تا روز رفتن به من و پدرش نگفت. در کل اهل دروغ گفتن نبود، یعنی همانطور که ظاهر بسیار زیبایی داشت، هزار برابر بود و باطن بسیار خوبی داشت. @AhmadMashlab1995
🔖خاطرات سیده سلام بدرالدین 🔹❤️🔹❤️🔹❤️🔹❤️ 🔹 او همیشہ با من دربارہ ے شهادت صحبت میڪرد ڪہ من نباید ناراحت بشوم بہ من میگفت من یقین دارم ڪہ قوے و میباشے. . در خواب دیدم ڪہ آمدہ بود و من رو باخودش برد.خوشحال بود. از او پرسیدم مامانے حالت چطورہ خوشحالے قربونت برم؟ . در خواب از او پرسیدم چہ احساسے داشتے هنگام ؟ . . بہ من گفت:من خیلے خوشحال هستم و(در آن لحظه)هيچ احساسے بہ غیر خوبے نداشتم. . هنگامے ڪہ بہ نزدیڪے مسیر قبرستان رسیدیم؛گفتم من از لحظہ خیلے میترسم. . بہ من گفت:نترس من با یہ چیز خوبے منتظرتم.❤ ❤️ 🔹❤️🔹❤️🔹❤️🔹 راوی:مادر شهید🌷 🔷ڪپے بدون ذڪر منبع نمیباشد🔹 💎کانال رسمی شهید احمد مشلب💎 @ahmadmashlab1995
ای از 🗣از زبان سیده سلام بدرالدین مادر شهید +خاطرہ اے از شهید برامون تعریف میڪنید؟ _واقعا هر لحظہ و هر دقیقہ از زندگے با احمد خاطرہ هست..... یادمہ ڪہ با اینڪہ من و احمد تو یڪ خونہ زندگے میڪردیم اما احمد عڪس من رو بہ دیوار اتاقش زدہ بود تا حضور من رو تو اتاقش حس ڪنه. یا وقتے احمد با دوستانش بہ گردش میرفت و متوجہ میشد ڪہ من ازین شرایط ناراضے هستم فورا برمیگشت و درست بود ڪہ اون فرصت گردش و تفریح با دوستانش رو از دست میداد اما براے من خیلے با ارزش بود..... یا حتے یادم هست ڪہ زمانے من بہ نزد یڪ طبیب سنتے رفتہ بودم و احمد بعد چند روز از من پرسید ڪہ آیا حالم خوب شدہ؟ با اینڪہ من ڪاملا موضوع رو فراموش ڪردہ بودم احمد یادش بود و این براے من ارزش داشت ڪہ او بہ من تا این حد توجہ داشت.... . 🔶🔹ڪپے بدون ذڪر منبع نمیباشد🔸🔷 . @AhmadMashlab1995