eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_پنجاه_نهم نا خود آگاه سربه زیر می اندازم و فقط یک کلمه ، به سختی از دهانم خا
بی آنکه بخواهم ، اشکی از گوشه چشمم می جوشد و تا بخواهم پاکش کنم ، فرو می چکد ، همین می شود پاسخ سوالش ، شاید میخواهد بپرسم : این همه سال کجا بودی ؟! بعد ازچند روز باوجود تلاش حامد برای شکستن جو سنگین بینمان ، هنوز هنم نتوانسته ام با او صمیمی شوم ، گرچه با عمه راحتم .... بایدبه من حق بدهند ، تاهمین دوهفته پیش نامحرم می دیدمش و محرم از اب در امـد ! .. مثل قبل سنگین نیستم اما کمی حرف میزنم ونگاهش نمی کنم ، امروز قرار است مرخص بشود ، خودش کارهای ترخیص را انجام داده و حالا ، عمه رفته خانه که ناهار اماده کند و من و حامد سر سفره برسیم ..... برای همین من مجبورم کمکش کنم تا لباس بپوشد. یک دست در آتل است و نمی تواند خیلی تکانش دهد ، مثل این که مچ و کتفش در رفته بوده ...دور تا دور شانه و سینه اش باند پیچی شده .... درد را به روی خودش نمی اورد و فقط از گزیدن گاه و بیگاه لب پایینش می توانم بفهمم باید حرکاتم را آرامتر کنم .... پیداست میانه خوبی با تخت و بیمارستان ندارد که به محض خروج از بیمارستان ، نفس راحتی می کشد : -آخیش ! راحت شدیم ! داشتم می پوسیدم اون تو !..... باتاکسی به خانه می رویم ؛ عمه در خانه را اب وجا روکرده ، بوی قرمه سبزی مستمان می کند ، حامد قبل از نشستن سر سفره ، چرخی درخانه میزند و احوال فامیل و همسایه را می پرسد... انگار انرژی اش تمامی ندارد . مۺغول چیدن بشقاب ها هستم و حامد با یک دست ، ظرف سالاد را سر سفره می گذارد ، برای سرحال اوردن من ، سربه سر عمه می گذارد.... عمه خنده کنان ظرف ماست را به دست من می دهد : -کاش یه تیری ترکشی چیزی خورده بود به زبونت بچـہ ! حامد می خندد : چشم حتما میزارم توی الویتام، اصلا دفه بعد میرم رو خاکریز دهنمو باز میکنم که امر شما اجرا بشه ! از تصور حامد بادهان باز روی خاکریز خنده ام می گیرد حامد متوجه خنده ریزم می شود : - خندید ! بلاخره خندید ! نویسنده : خانم فاطمه شکیبا.... ♥️ @AhmadMashlab1995|√←
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_شصت بی آنکه بخواهم ، اشکی از گوشه چشمم می جوشد و تا بخواهم پاکش کنم ، فرو م
خنده ام شدیدتر می شود ، حامد بلند صلوات می فرستد ، اما به محض اینکه عمه با ظرف خورشت سر سفره می نشیند ، دستش را به علامت ایست بالا میاورد : -باعرض پوزش ، به علت بوی قرمه سبزی مامان جان ، بنده تا اطلاع ثانوی مدهوش می باشم ! بعد از مدت ها ، از ته دل می خندم ، حالا من هم خانواده ای از جنس خانواده های ایرانی دارم ، صمیمی ، دلسوز ومهربان .... باتردید روسری مشکی را بر می دارم ، اما منصر می شوم ، دوست ندارم پدر فکر کند دخترش افسرده است .... روسری کرم رنگم را دور صورتم تنظیم می کنم که گرد بایستید و بایک گیره بلند پروانه ای می بندمش ، چادر را طوری روی سرم قرار می دهم که حدود یک سانت از روسری ام پیدا باشد .... صدای حامد در می آید : -شما خانوما چی میخواین از جون آینه؟ بیادیگه ! دوباره نگاهی به خودم می اندازم تا مطمئن شوم مشکلی نیست و هروله کنان ، کیفم را از روی تخت بر می دارم و خودم را به حیاط می رسانم ، عمه گفته همراهمان نمی اید تا من راحت تر باشم... با التماس دعایی بدرقه ام می کند ، حامد ماشین را از حیاط بیرون اورده و دست به سینه به ماشین تکیه زده .... بادیدن من که خرامان خرامان به طرفش می روم می گوید : -اصلا عجله ای نیستا ، مهم نیست منو یه ربع اینجا کاشتید! خنده به لبم می اید ، در جلو را برایم باز می کند ، از این کارش خجالت میکشم ، دلیل این همه محبت چیست ؟ طرف راننده می نشیند ، یک پلاک و عکس کوچکی از پدر به آینه جلو اویزان است ، بازهم همان بغض لعنتی ، راه گلویم را می بندد ...بعد هجده سال باید مزار پدرم را ببینم، انگار کوه کنده باشم، همه بدنم ضعف می رود.... حامد با مهارت خاصی بایک دست آتل بندی شده رانندگی می کند ، یک بار سر فرصت جریان مجروحتیش را بپرسم . حال او هم چندان خوش نیست ، دو سه باری که دیدمش فکر نمی کردم انقدر شوخ و بامزه باشد ... ادامہ دارد.... نویسنده : خانم فاطمه شکیبا ♥️ @AhmadMashlab1995 |√←
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
آقا؛ مبارڪ‌است‌رداۍ‌امامتت(:♥️🌿✨ ✅ @AhmadMashlab1995
" قله‌های‌مقدس‌ظهور" من معتقد هستم امام زمان که ظهور بکنند؛ حکومتی که ایجاد میکنند قله آن حکومت آن دوره ای خواهد بود که در دفاع مقدس ما در بخش ها و حالاتش اتفاق افتاد... 🌱 ✅ @AhmadMashlab1995
مراسم امامت امام زمان(عج) به نیابت از شهید مشلب🌸🌷 🌺 ✅ @AhmadMashlab1995
🌱🌼 『💙͜͡🌿』 (:" میگفت: [قݪبتو♡]اصلاح‌کن ! قبݪ،از‌اینڪہ‌خاڪ‌و‌غبار روش‌بشینہ ... وقبݪ‌ازاینڪہ‌تارِ‌عنکـبوت‌ببنده ... کہ‌اون‌وقت،خوب‌شدن‌سخت‌میشہ(: 🌱 /ʝסíꪀ➘ |❥ @AhmadMashlab1995❥|
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید محمد احمدی‌سکل😍 😍جزء شهدای مدافع وطن😍 🍁ولادت:3شهریور سال1367🌷 🍁محل ولادت:میناب🌷 🍁
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید پویا ایزدی😍 😍جزء شهدای مدافع حرم😍 🍁ولادت:1شهریور سال1362🌷 🍁محل ولادت:لنجان_اصفهان🌷 🍁شهادت:1آبان سال1394🌷 🍁محل شهادت:حلب_سوریه🌷 🍁نحوه شهادت:وی ۲۰ روز در منطقه حضور داشت تا این که در تاریخ ذکر شده با اصابت موشک کورنت اسرائیلی به تانکش در روز جمعه مصادف با تاسوعای حسینی در حلب سوریه در سن 32 سالگی به شهادت رسید😔😔 نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه کپی بدون نام نویسنده🚫 join↧ఠ_ఠ↧ ♡✿ @AhmadMashlab1995✿♡
💔 میانه‌ی من و محبوب من فراق انداخت دگر چگونه توان دل به این جهان دادن..؟ 🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
ز کدام ره رسیدی،ز کدام در گذشتی؟! که ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی.......! #یاایهاالعزیز🥀 | #الل
ڪم‌ڪم‌دارد، حقیقت‌دنیا،رومی‌شود! وهمہ‌می‌فهمیم، آنچہ‌راڪہ‌بایدپیش‌ترهامےفهمیدیم! وحشتِ‌دنیایِ‌بی‌تـو، بیش‌ازوحشت‌دنیای‌کرونازده‌ی‌امروزاست! 🥀 | | ✅ @Ahmadmashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی دیده نشده از شهید حاج قاسم سلیمانی با کلت کمری در جمع رزمندگان... ✅ @AhmadMashlab1995
برایِ‌رشدو‌صعود، باید ڪسانی‌ رو تحمل‌ ڪنی‌ که‌ با تو جور نیستن :) @AhmadMashlab1995
💐بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بود 💐جبریل مامورست و فکر مجلس آرایی بود 💐میکائیل از عرش آمده گرم پذیرایی بود 💐چشم کواکب خیره گر از چرخ مینایی بود ☘ ✅ @AhmadMashlab1995
اجازه از امام (ره) برای پاسخ موشکی سال‌های بعد، با عملیات‌های بزرگ‌تر و البته غنیمت گرفتن تعداد بیشتری از توپخانه دشمن همراه شد؛ امری که سبب می‌شد تا دامنه آموزش و ساماندهی این توپخانه‌ها، وسیع‌تر شود و تعداد بیشتری از رزمندگان اسلام به این عرصه وارد شوند. آنان وقتی اجازه حضرت امام (ره) را برای استفاده از توپخانه و موشک برای مقابله به مثل در شهرهای دشمن گرفتند، با هر حمله موشکی دشمن، پاسخ آنان را می‌دادند. نقل است که در یکی از این دفاع‌ها، وقتی که قرار بود تا از موشک در جواب موشک استفاده شود وی و همرزمانش، دعای توسل خواندند و پس از آن، حسن مقدم دست‌ها را رو به آسمان بُرد و چنین دعا کرد: «خدایا! ما نمی ‌خواهیم مردم عراق را بکشیم. ما می‌خواهیم نظامیان را از بین ببریم که هم ما و هم عراقی‌‌ها را می‌کُشند. خدایا این موشک را به باشگاه افسران بزن.» و البته چند دقیقه بعد، رسانه‌های خارجی، برخورد موشک ایرانی به باشگاه افسران دشمن و هلاکت جمعی از نیروهای بعثی را تأیید کردند. همان گونه که اشاره شد وی و همکارانش در سال 1366 موفق شدند تا راکت «نازعات» را با قدرت مانور بیشتر و برای اهداف با بُرد کمتر طراحی کنند تا استفاده از موشک دور بُرد اسکاد، به موارد ضروری تر اختصاص یابد و هزینه‌های جنگ، کمتر شود. 📆مناسبت مرتبط: تاریخ تولد 🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#کلام_شهید ای دوستان و همکلاسیان من ... قلم‌های شما استخوانهای شهدا و مُرڪب‌ تـان خون شهدا ، و س
🌹 🔹منبر ●محمد پامنبری حاج‌ آقا اتابکی بود در میدان صادقیه. من هم گاهی از اوقات چهارشنبه‌ شب‌ها پای منبر حاج آقا جاودان می‌رفتم. محمد بخاطر نوع کارش گاهی فرصت می‌کرد که چهارشنبه‌ها به منبر حاج‌آقا جاودان بیاید. •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید پویا ایزدی😍 😍جزء شهدای مدافع حرم😍 🍁ولادت:1شهریور سال1362🌷 🍁محل ولادت:لنجان_اصفهان
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید محمد کامران😍 😍جزء شهدای مدافع حرم😍 🍁ولادت:9اردیبهشت سال1367🌷 🍁محل ولادت:روستای دستجرد جرقویه_اصفهان🌷 🍁شهادت:23دی سال1394🌷 🍁محل شهادت:خان‌طومان_سوریه🌷 🍁نحوه شهادت:بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه شاهرگ و پهلو به فیض عظیم شهادت نائل آمد😔😔 نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه کپی بدون نام نویسنده🚫 join↧ఠ_ఠ↧ ♡✿ @AhmadMashlab1995✿♡
مےگـیره‌بـہ‌زمانے‌ڪه‌؛ تصمیم‌مۍگیرۍ‌یڪۍ‌از‌گُنـاه‌هات وبراۍ‌امامت‌بذارۍ‌ڪنآر :)✨ (عج)♥️ ✅ @AhmadMashlab1995
😂🤣 هوس کردم با بی سیم عراقی ها را اذیت کنم 📞 گوشی بی سیم را گرفتم روی فرکانس یک عراقی که از قبل به دست آورده بودم، چند بار صدا زدم: " صفر من واحد. سمعونی اجب" بعد از چند بار تکرار صدایی جواب داد: "الموت لصدام" تعجب کردم و خنده بچه ها بالا رفت😄 از رو نرفتم و گفتم:بچه ها، انگار این ها از یگان های خودمان هستند. بگذارید سر به سرشان بگذاریم🤨 به همین خاطر در گوشی بی سیم گفتم:انت جیش الخمینی👮🏻‍♂ طرف مقابل که فقط الموت بلد بود گفت:الموت بر تو و همه اقوامت😐 همین که دیدم هوا پس است،‌ عقب نشینی کرده،‌ گفتم:بابا ما ایرانی هستیم و شما را سر کار گذاشته بودیم☺️ ولی او عکس العمل جدی نشان داد😠 و اینبار گفت:مرگ بر منافق! بالاخره شما را هم نابود می کنیم🤦‍♂ نوکران صدام، خود فروخته ها..." دیدم اوضاع قمر در عقرب شد، بی سیم را خاموش کرده و دیگر هوس سر به سر گذاشتن عراقی ها نکردیم😂 ✅ @AhmadMashlab1995
صد مرده زنده مي‌شود از ذكر ارباب ما معلم عيسي بن مريم است عيسي اگر در آخر عمرش به عرش رفت قنداقه‌ي شرف عرش اعظم است 🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
دمت گرم روزنامه هموطن✌️🏻 موشک جواب موشک..! کاریکاتور جواب کاریکاتور..! چنان زدی که صداش تا رسانه‌های فرانسه هم رسید جور خیلی از مسئولین رو کشیدی! ✅ @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#خاطرات_شهدا🌹 🔹منبر ●محمد پامنبری حاج‌ آقا اتابکی بود در میدان صادقیه. من هم گاهی از اوقات چهارشنب
در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و ...پیرو ولایت فقیہ باشید ..... هیچ گاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی اقا را تنها نگذارید .... @AhmadMashlab1995