حسن جنتی:
مدح امام حسن مجتبی ع
با قدومش راه هر گمگشته پیدا میشود
جلوه ای از حی سرمد باز افشا میشود
ما ز بالای عیارش اینچنین دانسته ایم ،
واژه های شعر با نامش مُطَلّا میشود
ارث دارد از پدر رفتار را،ابن الکریم،
در دل این خانه یک دنیا گدا جا میشود
با حلول جوشش این چشمه ی ماه شِگَرف
سرزمین آسمانها بکر و زیبا میشود
نور اسماعیلی اش خورشید وار آمد ز ره،
پیش پایش هر سرابی موج دریا میشود
گاهِ قحطی دید چشم کوفه ی آن روزها
با دعایش دست ابر آسمان وا میشود
صبحدم یعنی شب میلاد آقا جانمان
آن که پای طلعتش خورشید هم پا میشود
سالها با عشق او سر کرده ایم و میکنیم
عاشقی اینگونه با معشوق معنا میشود
در جُزام غفلت از جان رسته ایم و عاقبت
با مسیح فاطمه این مرده احیا میشود
از غبارانیم و امیدیست ما را زین سبب،
خاک راهش هرکه باشد اهل بالا میشود
در بیان وصفش این تعریف هم گنجاندنیست
هر که گوید یا حسن دلبند زهرا میشود
#محمد_حسن_جنتی
توفیق بده ای پسر ارشدِ زهرا بنویسم
از نام بلندت که شده مامنِ دلها بنویسم...
آقای جوانانِ بهشتی نظری کن به گدایت
رخصت بده ای جنت الاعلای همه تا بنویسم
با این که زیاد است برایم که بگویم زِ مقامت،
این بار غزل گفته ام از عشقِ شما با بنویسم
از بی حرمیِ تو حرم ساخته ام در دلِ زارم
یک یا حسنِ ناب در آن صحنِ معلی بنویسم...
تصویر و صدای تو پیمبر،جبروتت چو علیست
از عشقِ تو تا روحِ کلامم شود احیا بنویسم
بالاست مقامت وَ منم ریز ترین ذره به کویت
با قطره ی اشکم شود آیا زِ تو دریا بنویسم؟
میترسم از این شعر مبادا که شود روضه ی سنگین
ای دل تو بگو ختم شود شعرِ تَرَم یا بنویسم؟
خورشید نخستینِ علی بودی و خاموش،شکستی
دل گفت که از داغِ تو و همسر مولا بنویسم
با یاد مدینه جگرم سوخته و آتش محضم
باید زِ تو و خاطره ی کوچه به ایما بنویسم
ای ماهِ زمین گیرِ خدا گونه الهی که بمیرم
من با چه دلی از غم تو،بی کس وتنها بنویسم؟
در طشت جگر ریخت و از دیده سرشکی زِ غریبی
در محضرت از داغ و غمِ زینب کبری بنویسم...
🖊محمدحسن جنتی