eitaa logo
اخباروحوادث(بدون روتوش)📡
2.7هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
32 فایل
مطالب ما یک #منظومه‌ی_فکری است که باید به صورت #پیوستار دیده شود... اخبار محرمانه روز ایران و جهان را در این کانال ببینید. این کانال برای فرزندان انقلابی این نظام است... تبلیغات @Ashkeshgh2006 ادمین @babaye_abolfazl ادمین @MAAMOHAMMAD
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑دانشگاه شریف به نام کیست؟ دانشگاه صنعتی شریف به نام کسی است که سازمان منافقین، حامیان اصلی آشوب در این دانشگاه این دانشجوی نخبه را به شکل فجیعی کشتند. محسن سیدخاموشی، از عوامل اصلی ترور ، در دادگاه اعترافات هولناکی کرد. محسن در جلسه دادگاه که با حضور والدین سیدمجید برگزار شد و تلویزیون شاهنشاهی آن را به صورت مستقیم پخش کرد، گفت: «در محل قرار، علی و بعد حیدر و حسن هم آمدند. شش ماشین قهوه‌ای را هم با خود آورده بودند. ... وسایل ضروری از جمله کلرات، بنزین، برزنت، ابر، نایلون، هر کدام یک دست لباس اضافی برای خود آورده بودیم، میخ پنجری و لُنگ را داخل ماشین گذاشتم و صندوق عقب را مرتب کردیم. اول یک ورقه نایلون زیر انداختیم. بعد برزنت را روی آن کشیدیم، بعدا ابر را روی برزنت کشیدیم. حدود سه کیلو کلرات در بسته‌های یک کیلویی در داخل ماشین گذاشتیم. یک پیت هم خریدیم و آن را پر از آب کرده داخل ماشین گذاشتیم. طرح بدین شکل بود که روبه‌روی کوچه ادیب الممالک یک همشیره بایستد، بعد وقتی سید مجید شریف‌واقفی وارد کوچه شد، همشیره برود و عباس وارد کوچه شود و سید مجید را بکشد، بعد جسد را دو نفری (عباس و حیدر) با هم حمل کنند، در صندوق عقب بگذارند و بعد سوار شده بروند. ... حیدر سر قرار سید مجید شریف‌واقفی رفت. من و عباس هم ماشین قهوه‌ای را به کوچه‌ای برده نمره‌ها را باز کرده و نمره‌های جعلی را پشت شیشه‌های آن گذاشتیم و به محل عمل رفتیم؛ ماشین را دم کوچه باریک گذاشتیم و ایستادیم. چند لحظه بعد، علی با ناراحتی آمد و گفت: همشیره سر قرار خود نیامده چه کار کنیم؟ عباس گفت: مهم نیست؛ من طوری می‌ایستم که نیمی از کوچه را ببینم. ما ایستاده بودیم که دیدیم همشیره با چادر آمد و روبه‌روی کوچه ایستاد. حدود یک ربع گذشت که همشیره رفت. عباس از من خداحافظی کرد و داخل کوچه شد لحظه‌ای بعد صدای شلیک گلوله بلند شد. من لنگ را برداشته و داخل کوچه شدم که دیدم سید مجید شریف‌واقفی با صورت روی زمین افتاده. لنگ را روی صورت او گذاشتم و برگشتم؛ ماشین را روشن کرده دستمالی، تر کردم. وقتی عباس و حیدر جسد را داخل ماشین گذاشتند، من خون‌های روی سپر را پاک کردم و با هم سوار شدیم و رفتیم. عباس از جلو یک تیر به صورت او شلیک کرد و حیدر هم یک تیر به پشت سرش شلیک کرد بعد دو نفری جسد را داخل ماشین آوردند. چند زن از دیدن صحنه داد و فریاد کردند که حیدر سر آنها داد کشید: «ما پلیسیم، دور شوید.» کسی که کشته شد خرابکار بود. ازطریق کوچه آب منگل و شهباز رفته و از آنجا به خیابان عارف، نزدیک میدان خراسان رفتیم. حیدر پیاده شد و من و عباس وارد جاده مسگرآباد شدیم. همان موقع که سید مجید شریف‌واقفی روی زمین افتاده بود، اسلحه‌اش را از کمرش برمی‌دارند،‌ همان اسلحه‌ای که از انبار تخلیه کردند، ‌ولی نارنجکش را برنمی‌دارند و نارنجک از کمرش می‌افتد و عباس و حیدر نفهمیده بودند در نتیجه نارنجک در کوچه ماند. من و عباس در جاده مسگرآباد، همان جایی که وحید افراخته علامت داده بود، رفتیم ولی جایی برای سوزاندن جسد نبود زیرا همان لحظه‌ای که ماشین را پارک کردیم، یک گله گوسفند و چند مرد نزدیک ما شدند. در هر صورت ما از منطقه دور شدیم و در امتداد جاده قدیم پیش رفتیم. بالاخره جایی یافتیم در ۱۸کیلومتری جاده‌ مسگرآباد که چاله‌های زیادی داشت. بعد از مدتی معطلی، بالاخره جسد را از ماشین پایین انداختیم و کلرات را روی جسد ریختیم، مخصوصا روی صورتش، بعد بنزین ریختیم، بعد دست‌های خود را و ماشین را تمیز کردیم؛ بعد مقداری هم بنزین روی دست و پای عباس ریخته شد. در همان حال فندک را زد: از جسد شعله طولانی بلند شد و از دست و پای عباس هم شعله بلند شد مقداری عقب رفته، من روی او پریدم و او را زمین زده و شعله را خفه کردم. وقتی بلند شدیم، متوجه شدیم که شعله به درِ صندلی عقب ماشین گرفته به سرعت داخل ماشین پریده و ماشین را از شعله‌ها دور کردم. در گودالی جسد را انداخته و کلرات و بنزین روی آن ریختیم. جیب‌های آن را تخلیه کردیم، ۲۰عدد قرص سیانور داشت و مقداری نوشته که آیه قرآن در آن بود و حدود ۴۰۰ تومان پول.» ✍ امیرسیاهپوش ✍به کمپین خبری - تحلیلی «» بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/362020918Cb98de6ce7c