هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
1.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫عروس خاله م شدم در حالیکه خودش...
کم سن بودم که عموی بزرگم بخاطر بیماری پدرم با اجازه دادگاه منو به #عقد پسرخالهم درآورد.
من واقعا #عاشقش بودم، قرار شد تو یه اتاق تو حیاط خالهم زندگی کنیم!
تمام اتفاقات درست از شب عروسی شروع شد یک ساعت بعد از رفتن مهمان ها شوهرم از پیش من رفت تو #اتاق خاله! 😰
تا صبح منتظرش موندم امابرنگشت😔، وقتی هم از خاله علتش رو پرسیدم بهم گفت ما نمیدونستیم تو... 😰👇
https://eitaa.com/joinchat/3556245875C0db195ffbf
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫عروس خاله م شدم در حالیکه خودش...
کم سن بودم که عاشق پسرخاله م شدم و عموی بزرگم بخاطر بیماری پدرم با اجازه دادگاه منو به #عقدش درآورد.
نابودی عشق بین ما از شب عروسی شروع شد. یک ساعت بعد از رفتن مهمونها شوهرم از پیش من رفت تو #اتاق خاله!
تا صبح منتظرش موندم اما برنگشت، وقتی هم از خاله علتش رو پرسیدم بهم گفت ما نمیدونستیم تو... 😰👇
https://eitaa.com/joinchat/3556245875C0db195ffbf
هدایت شده از ایران بیدار🇮🇷
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫عروس خاله م شدم در حالیکه خودش...
کم سن و سال بودم که عموی بزرگم بخاطر بیماری پدرم بدون اطلاع ازش با اجازه دادگاه منو به عقد پسرخاله م درآورد.
من واقعا #عاشقش بودم، قرار شد تو یه اتاق تو حیاط خاله م زندگی کنیم!
تمام اتفاقات درست از شب عروسی شروع شد یک ساعت بعد از رفتن مهمان ها شوهرم از پیش من رفت تو #اتاق خاله! 😰
تا صبح منتظرش موندم اما برنگشت😔، وقتی هم از خاله علتش رو پرسیدم بهم گفت ما نمیدونستیم تو... 😰👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1783824717C85cf54a460
هدایت شده از ایران بیدار🇮🇷
1.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫عروس خاله م شدم در حالیکه خودش...
کم سن و سال بودم که عموی بزرگم بخاطر بیماری پدرم بدون اطلاع ازش با اجازه دادگاه منو به عقد پسرخاله م درآورد.
من واقعا #عاشقش بودم، قرار شد تو یه اتاق تو حیاط خاله م زندگی کنیم!
تمام اتفاقات درست از شب عروسی شروع شد یک ساعت بعد از رفتن مهمان ها شوهرم از پیش من رفت تو #اتاق خاله! 😰
تا صبح منتظرش موندم اما برنگشت😔، وقتی هم از خاله #علتش رو پرسیدم بهم گفت ما نمیدونستیم تو... 😰👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1783824717C85cf54a460
هدایت شده از مشتریان گسترده ترابایت
🚫داستان واقعی ❗️❗️❗️
✍تازه#زایمان کرده بودمو 👩🍼 به خاطر مراقبت مجبور بودم برم #خونه ی خواهرشوهرم...
ولی خواهر شوهرم به جای رسیدگی به من و بچه هربار به #بهانه های مختلف مثل آوردن لباسام و ...میرفت خونمون...
بچه رو #میخوابوند و ساعتها #گریه نمیکرد😱 یه روز که از خونه رفت بیرون رفتم توی #اتاق بچه ولی با دیدن #خواهر شوهرم و کاری که داشت میکرد بند #دلم پاره شد....🤫
🔴ادامشو بخون 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194