eitaa logo
اخلاق
30.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.3هزار ویدیو
97 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/GB0d.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 🔸فقیرنوازی به سبک آیت الله العظمی (ره) 🔹حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمود مرعشی نجفی نقل کرده‌اند: پس از رحلت پدرم روزی برای شرکت در جلسه ترحیمی که از طرف مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برگزارشده بود، به تهران رفتم پیش از شرکت در آن جلسه برای استراحت مختصری به دفتر یکی از دوستان رفتم، پس از ورود به دفتر دوستمان، دیدم ایشان شدیداً متأثر است و به من گفت: مطلبی را امروز بایستی برای شما بگویم و آن این است: 🔹مرحوم آقا به‌وسیله من و تنی چند از بازاری‌های تهران، وجوه قابل‌توجهی در اول هرماه حواله می‌فرمود، آن وجوه را من و دوستانم می‌بایست بر اساس فهرستی که آقا قبلاً به ما داده بودند بین فقرا و مستمندان تقسیم می‌کردیم، در آن لیست فقط آدرس منازلی در جنوب شهر تهران و محلات فقیرنشین بود، اما نام صاحبان منازل و اشخاص در آن لیست نبود. مرحوم آقا ما را مکلف فرموده بودند که پول‌ها و وجوهی که می‌فرستادند به آدرس‌های فوق ببریم و بدهیم، اما هیچ‌گاه سؤال نکنیم آنجا منزل کیست و نام صاحب‌منزل چیست، شاید خیلی از صاحبان منزل هم نمی‌دانستند این پول از کجا می‌رسد و از چه کسی حواله شده است، مرحوم آقا ما را قسم داده بودند تا من زنده هستم نباید هیچ‌کس حتی فرزندانم متوجه این موضوع شوند. 🔹همچنین نقل کرده‌اند: این عالم پارسا بسیاری از مواقع دستور می‌داد نابینایان فقیر شهر قم یا اطراف را دعوت به‌صرف شام و یا نهار کنند ولی نگویند از جانب چه کسی است و آن‌وقت خود ایشان به پذیرائی از آن‌ها می‌پرداخت و حتی کفش‌های آن‌ها را جفت می‌کرد و در جلو پایشان می‌گذاشت و آن‌ها می‌رفتند و نمی‌دانستند که میزبانشان چه کسی بود. 📘 مردان علم در میدان عمل ✳️ @Akhlagh_Et
💠 #درسهایی_از_سیره_علما 🔸مرحوم #ملا_عباس_تربتی برای تبلیغ به کجا می‌رفت!؟ 🔹مرحوم ملا عباس تربتی در دهه عاشورا در تربت نمی‏ماند، با اینکه مجالس بسیاری در تربت منعقد می‏گشت و اصرار به ماندنش می‏کردند، اما به «کاریزک» روستایی کوچک بود، می‏رفت و می‌گفت: در شهر برای اداره کردن منابر و مجالس به قدر کفایت هستند، ولی در این روستاها کسی نیست. 🔹در مشهد دوستان و مریدان فراوانی داشت که اصرار می‏کردند، مقیم مشهد شود و حاضر بودند برایش زندگی مرفهی درست کنند، خود او هم به سبب مجاورت امام رضا علیه‌السلام و بودن علمای عالی‌مقام که می‏توانست از محضر آن‌ها استفاده کند، مسلماً به این کار مایل بود، اما از لحاظ وظیفه شرعی در خود احساس می‏کرد، حاضر نشد و می‏گفت: در مشهد به‌قدر کافی علما و مبلغان هستند ولی در نواحی تربت مخصوصاً روستاها کسانی که به امور شرعی مردم برسند کمتر حضور دارند. 📘 فضیلت‌های فراموش‌شده ✳️ @Akhlagh_Et
💠 🔸کار کردن مرحوم در کارخانه به عشق تحصیل تاریخ 🔹مرحوم مدرس وقتی احساس نیاز به تعلیم تاریخ پیدا کرد، برای کار به کارخانه‌ای رفت که کارفرمای آن به مسائل مهم تاریخی و روش تاریخ‌نگاری آگاه بود، کارفرمای او مردی مسن، آرام و منزوی بود که بسیار مطالعه می‌کرد و از کارگرش که تا این اندازه علاقه‌مند و مستعد تاریخ‌دانی و تاریخ فهمی است خوشش می‌آمد و یک ساعت از کار او می‌کاهد و هیچ‌وقت هم نمی‌فهمد این کارگر ساده، مجتهد و از علمای حوزه علمیه به شمار می‌رود، او فقط می‌داند که این کارگر خوب کار می‌کند، از چاه آب می‌کشد، باغچه و درخت‌ها را آب می‌دهد و بعد تکه نانی از دستمال خود در می‌آورد و می‌خورد و کار خود را که به پایان رساند در انتظار می‌ماند که درس تاریخ شروع شود و در خاتمه هم دیناری مزد می‌گیرد و می‌رود. 🔹این تمام اطلاعاتی است که کارفرما از کارگر خود دارد، در طی این دوران این کارگر خوش کار، آرام آرام بسیاری از تاریخ نویسان را می‌شناسد، طرز حکومت‌ها مانند روح القوانین منتسکیو به گوشش می‌خورد و همچنین از شهریار ماکیاولی و عناد بی‌رحمانه ولتر با اسلام آگاهی می‌یابد. 🔹انگیزه نوشتن تاریخی صحیح و دقیق به صورت تحلیلی در ذهن مرحوم مدرس باعث شد تا تلاش بسیارکند و اطلاعات بسیاری در مباحث تاریخی به دست بیاورد تا جایی که می‌گوید: آثار تاریخی بسیاری را خوانده و شنیده بودم و بین همدرسان خود که از علمای بزرگ زمان خویش بودند، تنها طلبه‌ای بودم که بزرگان مورخ و محقق زمان‌ها را می‌شناختم و آثارشان را مرور کرده بودم. 📘 مردان علم در میدان عمل ✳️ @Akhlagh_Et
💠 🔸ترس فتحعلى شاه از نفرین حاج 🔹در زمان مرحوم حاج ملا احمد نراقى، حاکمى ظالم بر کاشان حکومت می‌کرد که مرحوم نراقی چندین مرتبه به‌واسطه ظلم آن حاکم، او را از کاشان بیرون کرد تا آنکه فتحعلى شاه حاجى را از کاشان احضار کرد و در مجلس با او با تندى برخورد کرد که شما در اوضاع سلطنت دخالت می‌کنید و در امور کشورى اخلال می‌کنید. 🔹ملا احمد نراقی که از تندی شاه ناراحت شده بود، عرض کرد بار خدایا این سلطان ظالم، حاکمى ظالم بر مردم قرارداد، من هم به‌حسب وظیفه، رفع ستم نمودم و آن ظالم را از شهر بیرون کردم. اکنون این سلطان ظالم بر من خشمناک شده. تا حاجی دست‌های خود را بالا برد و خواست فتحعلی شاه را لعن و نفرین کند، فتحعلى شاه از جاى برخاست و دست‌های حاجى را گرفت و پایین آورد و شروع کرد به عذرخواهى کردن و بالاخره حاجى را از خود راضى ساخت و حاکمى بهتر براى کاشان فرستاد. 📘قصص العلماء ✳️ @Akhlagh_Et
💠 🔸تواضع علمی در باقی ماندن قوه اجتهاد 🔹هنگامی‌که میرزای قمی به سنّ پیری رسیده بود، روزی سید محمد مجاهد به قم سفر کرد. میرزا زمانی که متوجه ورود آقا سید محمد به قم شد، شبی ایشان را با جمعی از علماء دعوت کرد به منزلش و با ایشان و سایر علماء به بحث و صحبت علمی مفصلی پرداخت و پس از این مباحث فرمود: غرض از دعوت شما عزیزان و مکالمات علمیّه‌ای که صورت گرفت این بود که بنده به سنّ پیری رسیده و قوای من به تحلیل رفته، نگران بودم که قوه اجتهادم هنوز باقی است یا خیر لذا خواستم با شما قدری صحبت کنم تا شما کیفیت علمی مرا ببینید و تشخیص دهید که قوّه استنباط و ملکه اجتهادم باقی است یا ضعیف شده است؟ 🔹آقا سیّد محمد که از تواضع و احتیاط میرزای قمی شگفت‌زده شده بود، پس از صحبت‌های ایشان فرمود: اگر ملکه استنباط این است که شما دارید پس من و امثال من هیچ قوه استنباط نداریم. 📘 داستان‌هایی از علماء ✳️ @Akhlagh_Et
💠 🔸وصیت تکان دهنده و عشق به نماز 🔹 سید مرتضى در وصیت خود آورده است که تمام نمازهاى واجب مرا که در طول عمرم خوانده‌ام به نیابت از من دوباره بخوانید. وقتى این سخنان از ایشان نقل شد، نزدیکان و اطرافیان شگفت‌زده شدند و پرسیدند چرا؟! شما که فردى وارسته بودید و اهمیت فوق‌العاده‌ای به نماز می‌دادید، علاقه‌مند و عاشق نماز بودید و همیشه قبل از فرارسیدن وقت نماز وضو گرفته ، آماده می‌شدید تا وقت نماز فرا رسد، حال چه شد که این‌گونه وصیت می‌کنید؟! 🔹 سید در پاسخ فرمود: آرى من علاقه‌مند به نماز بلکه عاشق نماز و راز و نیاز با خالق خود بودم و از راز و نیاز هم لذت فراوان می‌بردم، ازاین‌رو همیشه قبل از فرارسیدن وقت نماز لحظه‌شماری می‌کردم تا وقت نماز برسد و این تکلیف الهى را انجام دهم و به دلیل همین علاقه شدید و لذت از نماز، وصیت می‌کنم که تمام نمازهاى مرا دوباره بخوانید زیرا تصور من این است که شاید نمازهاى من صد در صد خالص براى خدا انجام نگرفته باشد بلکه درصدى از آن‌ها به خاطر لذت روحى و معنوى خودم به انجام رسیده باشد! پس همه را قضا کنید چون اگر یک درصد از نماز هم براى غیر خدا انجام‌گرفته باشد، شایسته درگاه الهى نیست و می‌ترسم به همین سبب اعمال و راز و نیازهاى من مورد پذیرش خداى منان قرار نگیرد! 📘 گلشن ابرار ✳️ @Akhlagh_Et
💠 🔸پاسخ آیت‌الله در مورد اختلاف شیعه و سنی 🔹 مجاهد بزرگ سید محی الدین قلیبی تونسی گوید: در مجلسی با آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی نشسته بودیم که یکی از حاضرین نظر وی را درباره اختلاف شیعه و سنی پرسید، از هر دو دسته تعداد زیادی در جلسه حضور داشتند و سؤال‌کننده تصور می‌کرد با این سؤال زعیم را به‌زحمت افکنده است. ولی او با دلیل، سؤال‌کننده را قانع کرد و گفت: من مسلمانم و چیزی جز اسلام نمی‌شناسم، اسلامی که محمد صلی‌الله علیه و آله آن را از جانب پروردگار آورده است. خداوند بر مسلمانان واجب کرده است که با هم متحد شویم و در مسائل دیگر هر که هر اعتقادی دارد باید نزد خود نگه دارد و امروز بر مسلمانان است که با هم متحد شوند و با یک روح در برابر استعمار مقاومت کنند و ریسمان محکم الهی را چنگ زنند و پراکنده نشوند همچنان که خداوند دستور داده است. 🔹 اکنون حالت مسلمانی خطرناک‌تر از حد تصور است و بازگشت به اتحاد و همبستگی برای رهایی از استعمار لازم‌تر از هر چیز است، این نظریاتی بود که من آن را از قرآن که مورد وفاق شیعه و سنی است، کسب کرده‌ام. 📘 مردان علم در میدان عمل ✳️ @Akhlagh_Et
💠 🔸 آیت‌الله به امام خمینی(ره) 🔹مرحوم آیت الله بروجردی ملاحظه احترام مقام علم و عالم را با دقّت مراعات می‌کردند و اگر یک‌ وقت می‌دیدند کسی که فضلش از یکی دیگر کمتر است، احترام عالم را نگه نمی‌دارد و در مجلسی بالاتر از او قرار گرفته، ناراحت می‌شدند. 🔹یک روز در مجلسی خصوصی، شخصی وارد شد و بالاتر از حضرت امام خمینی مدّظله العالی که در آن مجلس تشریف داشتند نشست و ایشان از این موضوع بسیار ناراحت شده و بعد امر فرمودند، دیگر به این آقا اجازه ورود به این مجالس را ندهید، زیرا کسی که احترام علم و عالم را نگه نمی‌دارد، شایسته ورود به چنین مجالسی نیست و فرمودند: کسی که می‌داند حاج‌آقا روح اللّه از او فاضل‌تر و عالم‌تر است و با این وجود، احترام ایشان را رعایت نمی‌کند ما نمی‌توانیم با او کارکنیم. 📘 داستان‌هایی از علماء ✳️ @Akhlagh_Et
💠 🔸ماجرای و تأخیر در 🔹روزى ملاّ عبدالله شوشترى به دیدن شیخ بهایى رفت و ساعتى با وى به گفتگو پرداخت. در این موقع صداى اذان بلند شد. شیخ بهایی فرمود: در همین‌جا نماز بخوانید تا ما هم به شما اقتدا کنیم و از فیض نماز جماعت بهره‌مند گردیم . ملاّ عبدالله مقدارى تأمل کرد، سپس از جا برخاست و بدون آنکه در منزل شیخ نماز جماعت بخواند به خانه خود رفت. یکى از دوستان و شاگردان خاص او که حضور داشت، پرسید: شما که این‌قدر مقید هستید نماز را اول وقت بخوانید چرا خواسته شیخ را اجابت نکردید و همان‌جا نماز نخواندید؟ 🔹پاسخ داد: در آن موقع که شیخ چنین پیشنهادى کرد با خود فکر کردم، آیا اگر شیخ پشت سر من نماز بخواند تغییرى در من و نمازم ایجاد نمی‌شود؟! دیدم ممکن است در نفس من تغییرى ایجاد شود لذا نماز نخوانده از خانه او بیرون آمدم تا نمازم را گرچه با تأخیر اما با خلوص کامل بخوانم . 📘 زندگى علماء ✳️ @Akhlagh_Et
💠 🔸 پس از صبح به کجا می‌رفت؟! 🔹 یکی از دوستان شهید مدرس تعریف می‏‌کرد: مدتی با سید حسن مدرس در مدرسه درس می‌‏خواندیم، چند وقتی شهریه طلبگی ما نرسید و همگی بی‌پول شدیم، یک روز دیدم آقای مدرس یک پول به یک طلبه‌ای نیازمند داد و گفت: برو نان بگیر، طلبه‌ای دیگر رسید، یک پول هم به او داد و گفت: برو نان بگیر. من با تعجب گفتم: شما و ما حقوقمان یکی است و همه از یکجا پول می‏‌گیریم، حالا چطور شده که ما پول نداریم و شما دارید؟! مدرس خندید و گفت: مگر مرد هم بی‌پول می‌‏شود؟! پرسیدم: آخر از کجا و چطوری؟ گفت: شب بیا حجره ما بمان تا نشانت بدهم. شب رفتم و حجره ایشان ماندم. هنگام اذان صبح بیدارم کرد، برخاستیم و نماز خواندیم. آنگاه گنجه‏‌ای را باز کرد و یک سطل بیرون کشید و یک کلاه نمدی گذاشت سرش و گفت: برویم. 🔹آن موقع در اصفهان مرسوم بود که صبح زود آب حوض‏‌ها را خالی می‏‌کردند، تمیز می‌کردند و دوباره حوض‏‌ها را پر می‏‌کردند، ما راه افتادیم توی کوچه‏‌ها و داد زدیم: آب حوض می‌کشیم! آب حوضی! از خانه‏ای صدایمان کردند. من حوض را خالی و پاک کردم و مدرس آب کشید و پر کرد، دو تا حوض، خالی و پر کردیم که مقداری پول گیرمان آمد، آن وقت مدرس رو به من کرد و گفت: دیدی؟ این هم پول، هم می‏توانی خودت نان بخری و هم به دو طلبه دیگر کمک کنی 📘منع: پایگاه اطلاع رسانی تبیان ✳️ @Akhlagh_Et
💠 🔸بنّایی که واسطه حضرت امیر (ع) و شد 🔹 حجت‌الاسلام سید محمد نوری که در کتابخانه نجف اشرف، ملازم علامه امینی بود، گفته است: علامه امینی می‌فرمود: در یک شب جمعه، زائر حرم حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و مشغول زیارت و دعا بودم، از خدا می‌خواستم به خاطر حضرت امیر علیه‌السلام کتاب «درالسمطین» را که در آن زمان کمیاب بود و در تکمیل مباحث کتاب الغدیر به آن نیاز داشتم، برای من مهیا کند. در این هنگام، یک عرب ساده و بی آلایش برای زیارت حضرت مشرف شد و از حضرت می‌خواست که حاجت او را برآورده کند و گاوش را که مریض بود شفا دهد، یک هفته گذشت ولی کتاب را پیدا نکردم؛ بعد از آن، دوباره برای زیارت مشرف شدم، از حسن اتفاق در وقتی‌که مشغول زیارت بودم، دیدم همان مرد به حرم مشرف شد و از حضرت تشکر کرد که حاجت او را برآورده کرده است. وقتی من کلام آن مرد را شنیدم، محزون شدم، چون دیدم امام، حاجت او را برآورده کرده، ولی حاجت مرا برآورده نکرده است. 🔹 خطاب به حضرت(علیه‌السلام) عرضه داشتم: جواب این مرد را دادی و حاجتش را برآورده کردی! اما من مدتی است به خدا متوسل می‌شوم و شما را شفیع قرار می‌دهم که آن کتاب را برای من مهیا کنید ولی آن کتاب مهیا نشده، آیا من کتاب را برای خودم می‌خواهم، یا به خاطر کتاب شما؟ آنگاه گریه برایم مستولی شد و با حالت ناراحتی از حرم بیرون آمدم، آن شب از ناراحتی چیزی نخوردم و خوابیدم، در عالم خواب دیدم که مشرف به خدمت حضرت امیر(علیه‌السلام) شده‌ام و حضرت در آن حال، به من فرمود: آن مرد، ضعیف الایمان بود و نمی‌توانست صبر کند ولی تو باید صبر داشته باشی. 🔹از خواب بیدار شدم، صبح سر سفره بودم که در زده شد، در را باز کردم، دیدم همسایه‌ای که شغلش بنایی بود، داخل شد و سلام کرد و گفت: من خانه جدیدی خریده‌ام که بزرگ‌تر از این خانه است، بیشتر اثاث خانه را به آنجا منتقل کرده‌ام و این کتاب را در گوشه آن خانه پیدا کردم، خانمم گفت: این کتاب به درد تو نمی‌خورد، آن را به شیخ عبدالحسین امینی هدیه کن، شاید او استفاده کند. من کتاب را گرفتم، غبارش را پاک کردم و دیدم همان کتاب خطی «در السمطین» است که دنبالش بودم. در این هنگام، بر این نعمت، سجده شکر کردم. 📘 علامه امینی جرعه نوش غدیر ✳️ @Akhlagh_Et
💠 🔸این گونه ، حرام است 🔹در زمان زعامت مرجع تقلید آیت‌الله آقا نجفی یک روز عده‌ای درحالی‌که نفس‌نفس می‌زدند و یک دایره و یک تنبک شکسته در دست داشتند به منزل آیت‌الله آقا نجفی آمدند، ایشان پرسید: چه خبر است؟ از کجا می‌آیید؟ این‌ها چیست که در دست دارید؟ در پاسخ گفتند: در مدرسه بودیم که به ما اطلاع دادند در خانه‌ای، مجلس عروسی است و در آنجا دایره و تنبک می‌زنند؛ از پشت‌بام مدرسه، روي بام‌ها رفتیم تا به آن خانه رسیدیم، داخل آن خانه شدیم و مردم را زدیم و دایره و تنبک آن‌ها را شکستیم. یکی از آن‌ها جلو آمد و گفت: من خودم جلو رفتم، سیلی محکمی به گوش عروس زدم. 🔹مرحوم آیت‌الله آقا نجفی بسیار ناراحت شد و با عصبانیت فرمود: عجبا! به راستی نهی از منکر همین است که شما کردید؟! شما چندین منکر را به نام نهی از منکر مرتکب شدید؛ شما حق تجسس نداشتید؛ شما حق نداشتید که از پشت‌بام‌های مردم عبور نمایید، چه کسی به شما اجازه زد و خورد داده است؟! بنابراین کار شما نه تنها واجب و مستحب نبوده؛ بلکه قطعاً حرام بلکه چند کار حرام بوده است 📘 داستان‌های صاحب دلان ✳️ @Akhlagh_Et
💠 🔸روایت آیت‌الله از نماز شب آیت‌اللّه سید احمد کربلایی 🔹آیت الله قاضی می‌فرمود: شبی از شبها را در مسجد سهله می‌گذراندیم، نیمه شب یکی آمد و در مقام ابراهیم علیه‌السلام نماز گذارد و برای نماز صبح به سجده رفت تا نزدیکی طلوع خورشید، آنگاه رفتم و دیدم آقای سید احمد بکاء است و از شدّت گریه، خاک سجده‌گاه را گِل کرده است . 🔹علامه آقابزرگ تهرانی درباره مرحوم کربلایی می‌فرماید: در هنگام نماز بر وجود خود تسلّطی نداشته و اشک‌های او همانند ابر بهاران فرو می‌بارید. او کثیر البکاء بود. من چندین سال همسایه او بودم، در این مدّت کارهای شگفتی از او دیدم. در نماز به ویژه به هنگام نوافل لیلیّه، اختیارش را از دست می‌داد و از خود بی‌خود می‌شد. 🔹یکی دیگر از معاصرین ایشان می‌گوید: تنها کسی بود که بصر او به بصیرت تبدیل‌شده بود و پرده‌های ضخیم طبیعت را به واسطه کثرت عبادت و توسّل در ادعیه و اوراد و مواظبت دائمی بر ادای نوافل از جلوی چشم خود برداشته بود و کسی را مانند ایشان در این مقام ندیدم . 🔹سیّد السالکین آیت اللّه سیّد احمد کربلایی سرانجام در یک نماز عشق، به قرب حق نائل شد و به وصال جانان رسید 📘داستان‌های شیرین از نماز شب ✳️ @Akhlagh_Et
💠 🔸عالمی که نان و ماست خورد و کباب را به فقرا بخشید. 🔹 زندگی حضرت آیت‌الله بسیار ساده و زاهدانه بود. ایشان با وجود اینکه وجوهات زیادی در اختیار داشتند و می‌توانستند در مصارف شخصی استفاده کنند، اما دیناری از آن را خرج نکردند و تمامی مخارج داخلی خود را از درآمد ملک شخصی خود که در بروجرد داشتند، پرداخت می‌کردند. 🔹مدتی بود ایشان از ناحیه پا، دچار درد شدیدی شده بودند و به همین جهت یکی دو سفر به آبگرم محلات رفتند. در یکی از سفرها مردم متوجه حضور ایشان در محلات شدند و به دیدن این عالم محبوب رفتند. در ضمن عده‌ای از فقرا هم آمده بودند. آیت‌الله به آن‌ها کمک کردند و حتی دستور دادند چندتا گوسفند بخرند و گوشت آنرا را بین فقرا تقسیم کنند. پس از تقسیم گوشت بین فقراء، مقداری گوشت برای ایشان کنار گذاشتند تا یک وعده کباب برایشان تهیه کنند. سفره انداخته شد و ماست و خیار را گذاشتند. چند سیخ کباب هم که از همان گوشت‌ها تهیه کرده بودند، خدمت ایشان گذاشتند. ایشان فرمودند: این کباب‌ها از کجاست؟ گفتند: از همان گوشت، مقداری را برای شما درست کرده‌ایم. ایشان فرمودند: من این کباب را نمی‌خورم. این‌ها را هم بین فقرا تقسیم کنید که بوی آن را استشمام کرده‌اند و همان ماست و خیار را تناول کردند. 📘چشم‌وچراغ مرجعیت ✳️ @Akhlagh_Et
💠 🔸پذیرش شهادت اهل تسنن توسط 🔹 مرحوم میرزا شیرازی طبق معمول عصرها مرکبشان را سوار شده و می‌رفتند در کنار شط تا اندکی استراحت کنند. گاهی در همان‌جا فرع فقهی مطرح می‌کردند و با همراهان به بحث و گفتگو می‌پرداختند. 🔹آخرین روز ماه مبارک رمضان بود که مرحوم میرزا طبق عادت، از کنار شط عبور می‌کردند، در همین حال برای ایشان خبری ‌آورند مبنی بر اینکه شیعیان ماه را ندیده اند تا فردا عید فطر اعلام گردد ولی اهل سنت ادعا می‌کنند که ماه را دیده‌اند. مرحوم میرزا می‌فرمایند: افرادی از سنی‌ها که ماه را دیده‌اند برای شهادت بیایند. چند نفر از اهل سنت که ماه را دیده بودند خدمت ایشان آمدند و پس از اثبات وثاقت، شهادت به رؤیت هلال ماه دادند و میرزا پس از شهادت آنان، حکم داد که فردا عید فطر است در حالی که شیعیان رؤیت هلال را تائید نکرده بودند. 🔹حکم میرزا باعث تعجب و جلب‌توجه اهل سنت ‌شد و تأثیر بسیار خوبی در میان آنان گذاشت. پس از جلسه، مرحوم میرزاعلی آقا فرزند ایشان به میرزای بزرگ عرض می‌کند: آیا مبنای شما در باب قبول شهادت تغییر کرده است؟! زیرا شما معتقد بودید که شاهد حتماً باید شیعه باشد. این عالم فهیم فرمود: من خودم ماه را دیده بودم اما خواستم با این عمل دل اهل تسنن را به دست آورده و تحبیب کرده باشم. 📘مردان علم در میدان عمل ✳️ @Akhlagh_Et