🔺استیو
تازه مسلمان استرالیایی:
✅ او به بهانه رد کردن افکار تشیع، تحقیقی درباره شیعه می کند و این بار واقعاً مسلمان می شود. یک مسلمان معتقد شیعه؛ به نام «صلاح الدین حزب الله نصر الله»
🔸او تعریف می کرد: پالتوی سفیدم را پوشیدم و از اتاقم خارج شدم. وقتی می خواستم کلید را از روی میز بردارم؛ چشمم به یک کتاب قطع پالتویی افتاد که چند روز پیش خریده بودم.
ترجمه انگلیسی قرآن. بی تفاوت از کنار آن رد شدم. گمان نمی کردم اسلام تروریستی، حرفی از سعادت داشته باشد. از اتاق بیرون آمدم و در را قفل کردم.اما دستم به روی کلید ماند. دو دل بودم که از قرآنِ تروریست ها بگذرم یا نه؟
دست آخر تصمیم گرفتم قرآن را به همراه خودم ببرم و در مترو نگاهی به آن بیاندازم و پس از آن به داخل رودخانه پرتابش کنم. در مترو قرآن را از جیب پالتوی سفید بیرون کشیدم.:
«به نام خدای بخشنده و مهربان. لبخند تلخی زدم. الف لام میم».
چیزی نفهمیدم. :
«این کتابی است که هیچ تردیدی در آن راه ندارد».
لجم درآمد. خیلی زیاد لجم درآمد....
🔻ادامه این مطلب در سایت #رهیافته
https://rahyafteha.ir/6351/
👆 تازه مسلمانان و رهیافتگان
__________________________
🍃@Al_Mansour
🦋 اعظم نسیم جانسون
تازه مسلمان آمریکایی:
✅ عباس(علیه السلام) قهرمان من شد.
لطفا در دعاهایتان از خدا بخواهید که به من هم آن عزم و اراده را در راه خودش عنایت کند....
#رهیافته
🌐 @rahyafte_com
👆 تازه مسلمانان و رهیافتگان
________________________________
🍃@Al_Mansour
ادواردو آنیلی کیست؟
⭕️داستان زندگی شهید ادواردو انیلی
🔹نهم ژوئن سال ۱۹۵۴، ادواردو – تنها پسر سناتور جیووانی آنیلی (ثروتمندترین مرد ایتالیا و اروپا در آن زمان) و پرنسس مارلّا کاراچّولو آنیلی – در کلینیکی در شهر نیویورک، به دنیا آمد. #ادواردو همه چیزهایی را که دیگران فکر میکنند داشتن آنها خوشبختی میآورد، داشت….
🔸از همان بچگی، نگاه ادواردو به دنیا همیشه متفاوت از پدر و مادرش بود… وقتی آخر هفتهها بچههای کارگران و کارمندان، به دستور پدر به خانهشان میآمدند تا با ادواردو و خواهرش مارگریتا بازی کنند و تنهاییشان را پر کنند، رفتار عجیب و دهانهای بازشان باعث شده بود ادواردو بفهمد که دنیای بیرون، با سیارکی که او در آن زندگی میکند فرق دارد!..
🔹پدر ادواردو کاتولیک و مادرش یهودی بود؛ او انجیل و تورات را خوانده و روح پرسشگر و حقیقتجویش قانع نشده بود. اتفاق سال ۱۹۷۴ را خودش اینطور تعریف میکند که: “در نیویورک که بودم، یک روز در کتابخانه قدم میزدم و کتابها را نگاه میکردم. چشمم افتاد به #قرآن… کنجکاو شدم که ببینم در آن چه چیزی آمده است. احساس کردم که این کلمات، کلماتی نورانی است و نمیتواند گفتهی بشر باشد. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم، آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را میفهمم و قبول دارم…”
👈شرح کامل این داستان در سایت #رهیافته
rahyafteha.ir/62145/
👆 تازه مسلمانان و رهیافتگان
__________________________
🍃@Al_Mansour