eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥 رهبر انقلاب اسلامی: نگاه میکند ببیند که این حرکت عمومی انقلاب و نظام از مسیرِ درست منحرف نشود؛ مراقب است که انحراف به وجود نیاید؛ هر جا انحرافی مشاهده شد، بسیج در مقابل آن می ایستد. 🌺 پنجم آذرماه، سالروز تشکیل بسیج مستضعفان گرامی باد. @Alachiigh
🔴 باز این غلام کپی دهنشو باز کرد... 🔻یکی این حرفو میزنه؛ ✖️که خودش دل و جیگر داشته باشه! ✖️نه تویی که زنگ جمهوری اسلامی رو نزده، ✖️فلنگو بستی به یک کشور دیگه! ✖️میموندی هم کسی باهات کاری نداشت. ❌نکونام و قلعه نوعی هم، همصدا شدن با براندازا! ✖️چکارشون کردند؟ ✖️نکونام الان سرمربی استقلاله با قرار داد ۹۰ میلیاردی! ✖️قلعه نوعی هم سرمربی تیم ملیه! @Alachiigh
👆❌این آقا وزیر دولت جمهوری اسلامیه یا دولت پهلوی⁉️ اقای رئیسی این اقای پرحاشیه وزیر شماست و ما هنوز نفهمیدیم با این اعتقادات در دولت شما چه میکند... 💥برسد به دست رئیس جمهور @Alachiigh
آلاچیق 🏡
#ناحله #قسمت_پانزدهم پلکام سنگین شده بود گوشیم و گذاشتم روی میز و تا چشمام و بستم خوابم برد _ مثه
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ چهرش خیلی جذاب تر شده بود مثه همیشهه تیپش عالی بود یه نفس عمیق کشیدم جلوتر که رفتم متوجه حضورم شد و ازجاش بلند شد خیلی محترمانه سلام کرد و مثه خودش جوابش و دادم ولی رفتارش فرق کرده بود دیگه نگام نکرد نشستم پیش مامانم و زل زدم ب ناخنام دلم میخواست بزنم خودمو الان ک رفتارش باهام عوض شده بود میخواستم مثه قبل رفتار کنه معلوم نبود چم شده یخورده با مادرش حرف زدم که عمو رضا گفت : + خب چ خبر عروس گلم ؟ با درسا چ میکنی ؟ دلم هری ریخت و نگام برگشت سمت مصطفی که اونم همون زمان صحبتش با بابام قطع شد و به من نگاه کرد یه لبخند مرموزیم رو لباش بود جواب دادم: _هیچی دیگه فعلا همش اضطرابه برام +نگران نباش کنکورت و میدی تموم میشه. برگشت سمت پدرم و گفت : +احمدجان میخوام ازت یه اجازه ای بگیرم بابا: + بفرما داداش؟ _میخوام اجازه بدی دخترمون و رسما عروس خودمون کنیم بابام یه لبخند زد و به من نگاه کرد دستام از ترس میلرزید دوباره ب مصطفی نگا کردم نگاهش نافذ بود خیلی بد نگام میکرد حس میکردم سعی داره از چشام بخونه تو دلم چیا میگذرع بابام ک سکوتم و دید به عمو رضاگفت : +از دخترتون بپرسین هرچی اون بخواده دیگه عمورضا خواست جواب بده که مصطفی با مادرم صحبت و شروع کرد و ب کل بحث و عوض کرد وقتی دیدم‌همه حواسشون پرت شد رفتم بالا ولی سنگینی نگاه مصطفی و به خوبی حس میکردم رو تختم نشستم و دستم و گرفتم ب سرم نمیدونم چن دیقه گذشت ک یکی ب در اتاقم ضربه زد با تعجب رفتم و در و باز کردم با دیدن چهره ی مصطفی تو چهارچوب در بیشتر تعجب کردم از جام تکون نخوردم ک گفت : +میخوای همینجا نگهم داری؟ رفتم کنار که اومد تو اتاق نشست رو تخت و ب در و دیوار نگاه کرد دست ب سینه ب قیافه حق ب جانبش نگاه کردم بعد چند لحظه گفت : +دختر عمو اومدم ازت عذر بخوام .واسه اینکه ی جاهایی تو کارت دخالت کردم ک حقش و نداشتم در کل اگه زودتر میگفتی نقشی ندارم تو زندگیت قطعا اینهمه آزار نمیدیدی و اینم اضافه کنم هیچ وقت کسی نمیتونه تورو مجبور ب کاری کنه ی لبخند مرموزم پشت بند حرفش نشست رو لبش از جاش بلند شد و همینطور ک داشت میرفت بیرون ادامه داد : + گفتن بهت بگم بیای شام سریع رفت بیرون و اجازه نداد جوابش و بدم ب نظر میرسید خیلی بهش برخورده بود خو ب من چه اصن بهتر شد ولی ن گناه داره نباید دلشو بشکنم خلاصه ب هزار زحمت ب افکارم خاتمه دادم و رفتم پایین انگاری همه فهمیده بودن من یه چیزیم هست نگاهشون پر از تردید شده بود سعی کردم خودمو نبازم. بخاطر اینکه بیشتر از این سوتی ندم خودمو جمع و جور کردم و رفتارم مثه قبل شد شام و خوردیم وقتی ظرفا و جمع کردیم عمو رضا صدام زد رفتم پیشش کسی اطرافمون نبود با لحن آرومش گفت : + دخترم چیزی شده مصطفی بی ادبی کرده ؟ _نه این چ حرفیه +خب خداروشکر یخورده مکث کرد و دوباره ادامه داد: +اگه از چیزی که گفتم راضی نیستی ب هر دلیلی به من بگو اذیتت نمیکنم سرم و انداختم پایین و بعد چند ثانیه دوباره نگاش کردم و گفتم‌: _عمو من نمیخوام ناراحتتون کنم ولی الان اصلا در شرایطی نیستم ک بخوام ب ازدواج فکر کنم حس میکنم هنوز خیلی زوده برای دختر ناپخته ای مثه من دیگه نمیدونستم چی بگم‌سکوت کردم ک خندید و مثه همیشه مهربون نگام کرد بعدشم سر بحث و بستیم و رفتم تو جمع نشستیم . تمام مدت فکرم جای دیگه بود وقتی از جاشون پاشدن برای رفتن ب خودم اومدم. شرمنده از اینکه رفتار زشتی داشتم مقابلشون بلند شدم و ازشون عذر خواستم زن عمو منو مثه همیشه محکم ب خودش فشرد عمو هم با لبخند ازم خداحافظی کرد خداروشکر با درک بالایی ک داشت فهمیده بود عروس خانم صدا کردنش منو کلافه میکنه براهمین به دختر گلم اکتفا کرد اخرین نفر مصطفی بود بعد خداحافظی گرمش با پدر و مادرم سرشو چرخوند سمتم بعد از چند لحظه مکث ک توجه همه رو جلب کرده بود با لحنی که خیلی برام عجیب و سرد بود خداحافظی کرد و رفت با خودم‌گفتم‌کاش میشد همچی ی جور دیگه بود مصطفی هم منو مثه خواهرش میدونست و همچی شکل سابق و به خودش میگرفت .دلم نمیخواست تو تیررس گله و شکایت مادرم قرار بگیرم واسه همین سریع رفتم تو اتاقم و درو بستم بعد عوض کردن لباسام پرت شدم رو تخت خیلی برام جالب و عجیب بود تا چشمام بسته میشد بلافاصله چهره محمد تو ذهنم نقش میبست اینکه چرا همش تو فکرمه برام یه سوال عجیب بود ولی خودم ب خودم اینطوری جواب میدادم که شاید بخاطر رفتار عجیبش تو ذهنم مونده ،یا شاید نوع نگاهش، یاشاید صداش و یا چهره جذابش!! سرم و اوردم بالا چشمام ب عقربه های ساعت خوشگلم افتاد ک هر دوشون روی ۱۲ ایستاده بودن ساعت صفر عاشقی !! ی پوزخند زدم شنیده بودم وقتی اینجوری ببینی ساعت و همون زمان یکی بهت فکر میکنه @Alachiigh
کانال جنت الحسین_۲۰۲۳_۱۱_۲۶_۰۸_۳۸_۱۰_۷۷۹.mp3
4.26M
🏴┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄🏴 ‌ 🙏صلی الله علیها یا فاطمه الزهرا 🤚🖤💔 یه نگاه کن به حالم که دل من شکسته... 🎤 حاج سید رضا نریمانی 👌 خیلی التماس دعا دارم از همه عزیزانم🙏 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید مهدی زین الدین🌹 ✍ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺑﻮﯼ ﮐﺒﺎﺏ... ﺣﺎﻟﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ!ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﻮﯼ ﮐﺒﺎب ﺣﺴﺎﺳﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﯾﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ چاشنی ﻣﯿﻦ ﻓﺴﻔرﯼ ﻋﻤﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻟﻮ ﻧﺮﻩ ﻣﯿﻦ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺷﮑمش ﻭ ﺫﺭﻩ ﺫﺭه کباب ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺍﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﺯﺩ و ﻓﻘﻂ ﺑﻮﯼ گوﺷﺖ ﮐﺒﺎﺏ ﺷﺪﻩ به مشامت میرسید؛ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮ ﺣﺴﺎﺱ نمیشدی؟؟ ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌❌ به عمل کار برآید... 🔻پرده اول: عبرتِ تاریخ 🔸در تاریخ آمده است که امام حسین علیه‌السلام در راه عزیمت به کربلا از عبیدالله بن حر جعفی درخواست کمک و یاری می نماید که وی به بهانه های واهی از این کار امتناع می کند ولی در ظاهر و بصورت کلامی به ایشان احترام می‌گذارد و پس از اصرار امام علیه‌السلام در نهایت اسب و شمشیر خود را به حضرت پیشنهاد می دهد امّا خود پا به میدانِ عمل نمی گذارد که امام حسین علیه‌السلام وی را مورد عتاب و خطاب قرار می دهد که امروز نیاز به حرف نیست بلکه این امتحانی است که خود عملاً در صحنه نبرد با ظلم حضور داشته باشی. (نقل به مضمون) 🔹پرده دوم: نبرد فلسطین با رژیم صهیونیستی 🔸اردوغان:جامعه جهانی در مقابله با وحشی گری اسرائیل شکست خورد❗️ 🔹عملکرد این روزهای اردوغان در همراهی زبانی با فلسطین و کمک های عملی به رژیم غاصب صهیونیستی (تجارت سوخت و مواد غذایی) انسان را به یاد وقایع تاریخی مذکور می اندازد. کیست که نداند که اگر کشورهای دنیا بجز حرف زدن اقدام عملی در مقابله با رژیم کودک کش صهیونیستی انجام داده بودند نه می توانست این همه جنایت کند و نه حتی میتوانست به حیات خود ادامه دهد و اقدام عملی یعنی همان چیزی که رهبرمعظم انقلاب و سیدحسن نصرالله فرمودند؛ «قطع روابط اقتصادی و سیاسی با رژیم صهیونیستی». 🔺به نظر میرسد فقط ایران و جبهه مقاومت در یمن و لبنان و عراق هستند که نشان دادند عملا حامی فلسطین هستند و موضع گیری های ظاهری اردوغان و امثال اردوغان در برخی کشورهای دیگر و خنجر از پشت زدن به فلسطین انسان را به یاد این شعر زیبای سعدی می اندازد که: «سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی | به عمل کار برآید به سخندانی نیست» ✍مهدی یزدان پناه @Alachiigh
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌❌ الان باید حجاب مشکل ما باشد؟ 🔻مسئله حجاب با دو تا سریال قابل حل است، اما عرضه نداریم بسازیم 🔻سازمان تبلیغات و صدا و سیما باید خجالت بکشند که هنوز حجاب، چالش ماست 🔻 الان که نتیجه بی‌حجابی در غرب مشخص شده، هنوز باید مشکل ما باشد؟! @Alachiigh
38.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ ⭕️❌پاسخ به ضرغامی نااهل مطالبه از دولت و دفاع از شرع مقدس 🌀 در دورانی که نخبگان و ائمه جمعه دچار بدخیم شده‌اند. کم هستند کسانی که دین خود را به دنیای زوگذر نفروشند. ● حجت‌الاسلام سلیمانی/ امام جمعه انقلابی لاهیجان @Alachiigh