eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
دوران حیرت.mp3
7.13M
🔊 به دوران قبل از ظهور «دوران حیرت» گفته می‌شود! آنقدر حملات شیاطین نزدیک می‌شود که انسان صبح مومن از خانه خارج شده و کافر برمی‌گردد! 🚨 خودتان را برای مقابله با شیاطین در « _حیرت» آماده کنید! @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝عقل واقع گرایی به روایت تصویر❗️ ⚠️ 🔻حالا فهمیدین اسرائیل بیشتر از ضربه نظامی دنبال بهم زدن فضای داخلی و ترس از جنگه! های همیشگی اسرائیل در ایران (اصلاح طلبان) هم سخت مشغول فضاسازی هستن امروز رهبری به صراحت از پاسخ به اسرائیل سخن گفتن، بعد این نادان میگه اقلیت تندرو! یک زمانی حضرت آقا میگفتن از دید اینها که میگن تندرو، تندروترین فرد بنده رهبری هستم! امیدوارم با این برخورد شدید داشته باشه @Alachiigh
⭕️❌ شاخ و دم ندارد! 👈 یعنی سنگ نرم‌افزاری رو به سینه بزنی که اجازه نمیده عکس شهید دفاع از مملکتت در برابر رو منتشر کنی! 👈 یعنی دغدغه مسئولین مملکتت در همون روزهای شهادت این عزیزان، این باشه که دسترسی به نرم‌افزار همون رو راحت‌تر کنن! 👤 محسن انبیائی @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌👌 ❌👆❌رجز خوانی کوبنده همسر شهید حمزه جهاندیده همسر شهید حمزه جهاندیده: 🔺اگر رهبرم امر کند طفل ۳ ماهه و کودک ۷ ساله ام را برای حراست از اسلام و مرز و بوم ایران خوراک موشک‌های اسرائیل می‌کنم 🔺به امید اقامه نماز به امامت نائب بر حقش در مسجد الاقصی. نتانیاهو بداند من انتظار بازگشت پیکر همسرم را هم نداشتم چرا که چشم به هدیه‌ای که در راه امامم دادم نداشتم. ❌♦️هربار کلماتی مثل «زن» و «حقوقِ زنان» و هرچی از این قبیل آورده می‌شه؛ عده‌ای از گوشه و کنار پیدا می‌شن تا تورو مورد عِتاب قرار بدن و آمال و آرزوهایِ آزادگیِ زنانه رو در چیزهایی تعریف کنن که خودشون می‌خوان. اما بجز مکتبِ مقاومت؛ کدوم مکتبی می‌تونه همچین شیرزنِ آزاده‌ای تربیت کنه؟ که کلمات از توصیفِ همین حرف‌هاش هم قاصره؟ @Alachiigh
واقعیت چیست ؟ 🔴واقعیت نه آن چیزی است که شما می بینید نه آن چیزی است که دشمن با رسانه های خود بزرگنمایی می کند 🔸در واقع این یک حمله اَبر حمله بود و طبق گفته های مقامات صهیونیست قرار بود هژمونی ایران در منطقه از بین برود و در موج های بعدی نظام سرنگون شود 🔸اسراییل تقریبا بیش از 80 درصد جنگنده های خود را در این عملیات شرکت داد و قرار بود پدافند غرب کشو به کلی نابود شود 🔸و سپس جنگنده های اصلی پس از سرکوب پدافند ایران به سمت مناطق استراتژیک تهران رفته و بمب های دو تنی که بر سر غزه می ریختند را در نیمه شب تهران برای میلیونها نفری که در خواب ناز هستند را به نمایش بگذارند 🔸تعداد موشک های شلیک شده به سمت پدافند های ایران و مناطق استراتژیک از چیزی که مسئولین بیان کرده اند بیشتر بوده است 🔸بیش از 300 موشک کروز در برخی نقل ها 400 فروند به همراه ده ها فروند موشک بالستیک « افق طلایی» سوپرسونیک که با زاویه خطرناک و مرگبار حمله 90 درجه تنظیم شده بودند از سوی صهیونیستها به سمت غرب کشور گسیل شدند ، این حمله برای رژیم صهیونیستی حکم حیاتی را داشت به این خاطر تمام دار و ندار استراتژیک متعارف خود را در این حمله رو کردند این به این معنی است که رژیم صهیونیستی بیش از حمله ای که بامداد شنبه انجام داد نمی توانست انجام دهد ! 🔸آنها هم قبلا گفته بودند که بزودی ایران را شکست سختی خواهند داد به گونه ای که چنان این شکست برای ایران فضاحت بار باشد که به تغییر حکومت منجر خواهد شد ، آنها برای این کار ، حمله ای بزرگتر از وعده صادق 1و2 را برای ایران تدارک دیدند و عملی کردند ... 🔸بله درسته ، بخش های قابل توجهی از پدافند های غرب ایران به صورت عجیبی در این آزمون موفق به رهگیری بالای 90 درصد از موشک های بالستیکی که با زاویه 90 درجه به سمت اهداف فرود می آمدند شدند ، موشک های صهیونیستها به این خاطر با نام افق طلایی نامگذاری شده بودند ، پدافند ایران در این حمله مانند حادثه نبرد ناوچه سهند و سبلان حماسه ای دیگر را آفریدند ... 🔸وقتی با حمله ای در مقایسه جنگ جهانی روبرو می شوید طبیعی است که 10 یا 15 نفر از پرسنل قهرمان پدافند را از دست بدهید و عجیی اینجاست که کمتر کسی در آن نیمه شب از این حمله جهانی به ایران خبردار شد زیرا ایران بخش مهمی از موشک ها را در یک به اصطلاح تله پدافندی در عراق منهدم کرده بود... 🔸واقعیت را بگویم ، ایران به لطف اهل بیت ، شاهکاری فراتر از تصور جهانیان خلق کرد اما شهدایی نیز تقدیم کردیم و خسارتهایی را نیز دیدیم اما این خسارتها و تلفات حتی یک دهم چیزی که دشمن برنامه ریزی کرده بود نیز نشد ، موشک ها و پدافند ها تعویض شدند ولی نظام تعویض نشد ! 🔸خبر خوب اینجاست که بخش مهمی از پدافند های هدف قرار گرفته ، توسط موشک های دشمن از بین نرفته اند و خبر بد اینجاست که آنها توسط ریزپرنده های مشتی خود فروخته داخلی کشور هدف قرار گرفتند و اگر حرامزادگی آنها نبود اکنون بخش مهمی از پدافند های ما سالم بودند ! ✍️به نقل از فرهاد عظیما… @Alachiigh
آلاچیق 🏡
حب المهدۍ هویتنا: ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ کـولـه‌بـارے‌ازعـشـق #قسمت‌۹ـ۱۰ پریناز:میدونی چیه
حب المهدۍ هویتنا: ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ کـولـه‌بـارے‌ازعـشـق نفس : چادر رنگی ام را برداشتم و پایین رفتم. زهرا خانوم:وای مادر چه ماه شدی نفس :اوا مامان مگه من ماه نبودم؟؟ محمد مهدی :اعتماد به سقف و با صدای زنگ همگی به طرف آیفون برگشتند که محمد مهدی در را باز کرد زینب خانم دستان نفس را گرفت و گویا تنها او متوجه استرس نفس شده بود . در باز شد و زن و مردی که میخورد 40_45 ساله باشند به همراه دختری جوان و زن و مردی جوان که گویا زن و شوهر بودند و در آخر استاد وارد شدند. اون خانم که سن بیشتری داشت نفس را در آغوش گرفت و گفت:ماشاالله عزیز دلم چه خانومی اسم من شیداست نفس:خوشبختم آن زن جوان هم به سمت نفس رفت و صورتش را بوسید و گفت من هم زن برادر آقا محمد حسین هستم اسمم سمی است نفس:خوشبختم عزیزم سپس مرد کنارش آمد و گفت : سلام زن داداش منم برادر محمد حسینم نفس : سلام آقا آن دختر تنها هم که میخورد 16_15 ساله باشد گفت : سلام خوشگلم من هانیه ام خواهر محمد حسین آروم گفت داداشم خیلی خاطرتو میخوادا نفس:خوش اومدی عزیزم و در آخر همه رفتند و نفس ماند و استاد حسینی و دسته گل استاد حسینی:سلام خانم آروین. خوب هستیم انشاالله؟ نفس:سلام استاد ممنون استاد اخمی کرد و آن دسته گل زیبا را به دست نفس داد و گفت:خدمت شما نفس گل را گرفت و گفت : ممنونم سپس به سمت حال رفت و کنار هانیه نشست و مشغول صحبت با او شد که با اشاره ی مادر رفت برای ریختن چای. زهرا خانوم پیشش رفت و بهش آرامش داد. راست است که میگویند وقتی کسی را دوست داری هول میشوی از خود بی خود میشوی به قول شاعر که میگه : آنجا که دلت آرام گرفت مقصد توست... چایی را برد و از مهمانها شروع کرد و به مادرش رسید. دقایقی بعد پدر استاد رو به حاج محسن گفت:حاجی اگه اجازه بدید این دو جوون برن و با هم صحبت کنند. حاج محسن:صاحب اختیارید. نفس جان بابا آقا محمد حسین رو راهنمایی کرد و به در اتاق که رسید عقب رفت و گفت:بفرمایید استاد همان اخم ریز دوباره مهمان صورت استاد شد و گفت:اول شما برید تو . سپس هر دو شروع به آنالیز اتاق کردند. تخت کنار پنجره ، میز چسبیده به تخت و کمی آن طرف تر که میزی با آینه بو که گویا میز لوازم آرایش بود اما خالی از هرگونه لوازم آرایش و عکس شهدای زیاد روی دیوار اتاق که استاد با دیدن آنها لبخندی زد و گفت:پس شما هم با شهدا دوستید؟ نفس :بله استاد چشماشون معجزه می‌کنه آدم هروقت میخواد یه کار بد انجام بده با نگاه کردن به این عکسا پشیمون میشه. استاد :خانوم این قدر اینجا به من نگید استاد من الان به عنوان خواستگار اینجام. نفس سر به زیر انداخت و سرخ و سفید شد. استاد حسینی:خب معیار های شما واسه مرد آیندتون چنیه؟ نفس :خب اول از همه اعتقاداتش برام مهمه که هم عقیده باشیم که اگه یه زمانی من خواستم کار بدی انجام بدم دستمو بگیره نه مچم.دوم اینکه نظر خانوادم چیه و آخر هم اینکه سر به زیر انداخت و ادامه داد که اون شخص رو دوست دارم یا نه. استاد لبخندی زد و در انتخابش مصمم شد او همین آدم را میخواست گویا نفس آروین ساخته شده تا برای او باشد بشود نفسش و همه دار و ندارش. استاد:معیار های من هم دقیقا همین است که درمورد شما هر سه مورد تضمین شده. نفس با خود گفت پس اوهم مرا دوست دارد. استاد ذهن نفس را خواند و گفت : گر نیست به جز خونِ جگر مزدِ من از عشق بر شانه چرا می‌کشم این بار گران را...؟! - استاد دوباره گفت:بازهم حرفی هست خانوم؟ نفس:خب .. خب یچیزی هست استاد : چی؟ نفس:راستش راستش خب من هیچی از خونه داری و آشپزی و اینا نمی‌دونم هیچی یعنی حتی نمیتونم کبریت بزنم که گاز روشن شه استاد مردانه خندید و وقتی به خودش مسلط شد گفت: “گر چنینی، گر چنانی، جان مایی جانِ جان.” نفس باز هم سرخ شد از خجالت و سرش را پایین انداخت و دیوانه تر میکرد مرد روبه رویش را . و استاد حسینی هر لحظه از انتخابش مطمین تر میشد. با یاد آوری یک موضوع سریع گفت:البته یه مسئله ای هم ست نفس:چی استاد؟ استاد:خانوم آروین چرا شما متوجه نیستید . تو دانشگاه وقتی یچیزی رو توضیح میدم شما سریعا یاد میگیرید الان چند بار باید بگم به من نگید استاد ؟ نفس:ببخشید ، چشم استاد. استاد خندید و محجوبانه گفت: منتظرم که محرم بشیم و اون موقع کمک تون کنم که دیگه به من نگید استاد اون مسئله این هست که من هر چند وقت یکبار میرم سوریه واسه دفاع از حرم.مشکلی با این موضوع ندارید؟ نفس به یاد آورد که هر چند ماه یکبار استاد به دانشگاه نمی‌آید . نفس:من مشکلی ندارم ولی من من از تنهایی میترسم نمی‌خوام یه زندگی رو که آخرش خودم میمونم تنها رو شروع کنم. @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سردارشهید حاج جعفر شیرسوار🌹 🎙 عملیات والفجر هشت سخت مجروح شد. وقتی از جبهه برگشت با همون جسم مجروحش گفت میخوام تو میدان اصلی شهر چند کلمه با مردم صحبت کنم... 📽 قائم شهر_میدان #زمستان ۱۳۶۴_چند ماه قبل از شهادت ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
❌❌😓 جنگ روانی علیه قانونی جوانی جمعیت به صحبت های امروز رئیس سازمان برنامه و بودجه خطاب به نمایندگان مجلس دقت کنید!! می‌گوید اگر اصرار بر اجرای قانون جوانی نداشته باشید،دولت پول آن را (به جای صرف در اجرای قانون جوانی) به کارمندان می‌دهد... یعنی هیچ دیواری را کوتاه تر از قانون جوانی جمعیت که حضرت آقا تصویب و اجرای آن مورد تاکید قرار داده بودند و بارها تذکر هم داده بودند،پیدا نکرده اند!! خجالت آور است...حقیقتا جای غصه دارد و البته جای فریاد و مطالبه گری.. ⭕️ دوستان دولت چشم فعالان جمعیتی را به دور دیدند که... ❗️مطمئن باشید به لطف خدا تحولات لبنان و سوریه باعث نمی‌شود از موضوع مهم جمعیت غفلت کنیم که حضرت آقا فرمودند هیچ خطری بالاتر از پیری جمعیت نیست... ✅ به زودی دوره های تربیت کنشگر جمعیتی و برگزاری جلسات مطالبه گری با قوت بیشتری ادامه خواهد یافت! 🖍 محمدمسلم وافی ۸ آبان @Alachiigh
🔴چرا عده‌ای اصرار دارند اثبات کنند باید از ایران مهاجرت کرد ⁉️ ◾️مدت‌هاست عده‌ای تلاش می‌کنند از شرایط اقتصادی نابسامان کشور با تورم دلار و سکه تلاش کنند تا از این وضعیت برای خود درآمد کلان کسب کنند. آنها با ناامید کردن ایرانیان از بهبود شرایط کشور تلاش می‌کنند و تشویق به خروج از کشور درآمدهای میلیاردی کسب کنند. آنها در پیج‌های اینستا با تیره و تار نشان دادن کشور تلاش میکنند، از کشورهایی که ما شناخت کمتری از فرهنگ و اقتصاد آنها داریم برای ما رویایی فروشی کنند . ▪️آنچه که در این پست قرار دادیم نمونه‌ای از این تبلیغات است. اگر دقت کنید سه مسئله بسیار پررنگ است. ۱_بیزار کردن از زندگی در ایران.۲_ رویا فروشی در دبی با اسم آوردن از غربی‌ها.۳_با حضور زیاد ایرانیان در ترکیه، این کشور اعتبار خود را برای رویا فروشی دلال‌ها از دست داده است. از آنجایی که دروغگو فراموشکار می‌شود، به وضعیت ضعیف فرهنگی دبی و دزدی بالا در آنجا اعتراف می‌کنند که باید گفت اگر دبی اینگونه مقصد ثروتمندان اروپاست چه نیاز به دزدی از ایرانیان مهاجر دارد؟ ▪️اما در پایان باید بگویم هر کشوری مشکلات خاص اقتصادی خود را دارد اما می‌توان با افزایش آگاهی اقتصادی، سود مالی را افزایش دهیم و در همین کشور هم ثروت و رفاه خود را زیاد کنیم مثل این همه میلیاردرهای ایرانی که در شمال شهرها در خانه‌های ویلایی خود زندگی می‌کنند. ✍عالیه سادات @Alachiigh
🔴مهدی نصیری کنار رجوی و پهلوی، ضلع سوم جریان ضد ایرانی! 🔴عملیات مهندسی منافقین در اغتشاشاتِ مهسا امینی! 🔴شبکه عجیب نفوذ در شهادت رئیس جمهور! 🔴خطرِ تخلیه اطلاعاتی سازمان مجاهدین خلق 🔴استفاده از زنان در خانه‌های تیمی سازمان! 🔴معرفی کانال‌های پوششی منافقین در فضای مجازی @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میکنم ببینید 👌👌 ❌⭕️ حمله شدید فرامرز دادرس، افسر گارد شاهنشاهی به ربع پهلوی👇 خاک بر سرت که به خاطر حمایت از حمله به ایران ننگ ابدی را برای خودت و خاندانت خریدی! ❌🔺آقای رضا پهلوی! لحظه حمله اسرائیل به ایران کدام خَلا را پر کرده بودی؟! ای خائن! تو که می‌گفتی اگر حمله شود ارتش طرفدارانم، بیرون می‌ریزند! ای خائن! من و بسیاری از فرماندهان ارتش پهلوی تو را قبول نداریم! @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️👆❌ بازنشر سخنان چندی پیش سردار حاجی زاده👇 ➖♦️دشمن میخواهد مسئولین رو بترسونه در صورتیکه اگه حمله نظامی باشه اولین کسانی که باید جواب بدن ما هستیم و ما هیچ ترسی از این نداریم بلکه ما تنها نگرانیمون آقا زاده ها و خواهر زاده ها و برادر زاده هایی هستن که روی رأی تصمیم گیران اثر گذار هستن @Alachiigh
آلاچیق 🏡
حب المهدۍ هویتنا: ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ کـولـه‌بـارے‌ازعـشـق #قسمت‌۱۱ـ۱۲ نفس : چادر رنگی
حب المهدۍ هویتنا: ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ کـولـه‌بـارے‌ازعـشـق ,۱۲ استاد نگران و شتاب زده گفت: نه انشاالله قانعتون میکنم نفس:استاد یعنی آقای حسینی من باید فکر کنم. استاد : بله این حق شماست‌ اما من با امیدِ وصل تو بی باده سرخوشم سپس بلند شد و نفس هم به اجبار به دنبالش رفت وقتی وارد پذیرایی شدن مادر استاد گفت: پسرم چی شد ؟ این خانوم خوشگل و با کمالات عروسم میشه؟ استاد:مامان جان خانوم آروین می‌خوان فکر کنم مادر استاد:اونوقت چقدر؟ نفس تا آمد لب باز کند استاد گفت: دو روز دیگه. نفس با خود گفت چرا آنقدر عجله دارد؟ مادر استاد:اومیدوارم که جوابتون شاد کنه دل منو و این خانوم زیبا بشه عروسم بعد از کمی صحبت کردن مهمانها رفتند. و نفس ماند و تعریف های خانواده اش از خوبی های این خانواده ، نفس درگیر بود با خودش واقعا استادش را دوست داشت ولی باسوریه رفتن و تنها ماندن خودش مشکل داشت همیشه از خدا میخواست مردی به دهد که ایمانش تمام و کامل باشد اما شهید نشود آخر نفس از تنها ماندن میترسد.حق دارد خوشبخت زندگی کند . حق دارد دلش بخواهد تا آخر عمرش در کنار مردش باشد. نفس خسته از افکارش روی تخت دراز کشید و به خواب رفت . نفس : چادر رنگی ام را برداشتم و پایین رفتم. زهرا خانوم:وای مادر چه ماه شدی نفس :اوا مامان مگه من ماه نبودم؟؟ محمد مهدی :اعتماد به سقف و با صدای زنگ همگی به طرف آیفون برگشتند که محمد مهدی در را باز کرد زینب خانم دستان نفس را گرفت و گویا تنها او متوجه استرس نفس شده بود . در باز شد و زن و مردی که میخورد 40_45 ساله باشند به همراه دختری جوان و زن و مردی جوان که گویا زن و شوهر بودند و در آخر استاد وارد شدند. اون خانم که سن بیشتری داشت نفس را در آغوش گرفت و گفت:ماشاالله عزیز دلم چه خانومی اسم من شیداست نفس:خوشبختم آن زن جوان هم به سمت نفس رفت و صورتش را بوسید و گفت من هم زن برادر آقا محمد حسین هستم اسمم سمی است نفس:خوشبختم عزیزم سپس مرد کنارش آمد و گفت : سلام زن داداش منم برادر محمد حسینم نفس : سلام آقا آن دختر تنها هم که میخورد 16_15 ساله باشد گفت : سلام خوشگلم من هانیه ام خواهر محمد حسین آروم گفت داداشم خیلی خاطرتو میخوادا نفس:خوش اومدی عزیزم و در آخر همه رفتند و نفس ماند و استاد حسینی و دسته گل استاد حسینی:سلام خانم آروین. خوب هستیم انشاالله؟ نفس:سلام استاد ممنون استاد اخمی کرد و آن دسته گل زیبا را به دست نفس داد و گفت:خدمت شما نفس گل را گرفت و گفت : ممنونم سپس به سمت حال رفت و کنار هانیه نشست و مشغول صحبت با او شد که با اشاره ی مادر رفت برای ریختن چای. زهرا خانوم پیشش رفت و بهش آرامش داد. راست است که میگویند وقتی کسی را دوست داری هول میشوی از خود بی خود میشوی به قول شاعر که میگه : آنجا که دلت آرام گرفت مقصد توست... چایی را برد و از مهمانها شروع کرد و به مادرش رسید. دقایقی بعد پدر استاد رو به حاج محسن گفت:حاجی اگه اجازه بدید این دو جوون برن و با هم صحبت کنند. حاج محسن:صاحب اختیارید نفس جان بابا آقا محمد حسین رو راهنمایی کرد و به در اتاق که رسید عقب رفت و گفت:بفرمایید استاد همان اخم ریز دوباره مهمان صورت استاد شد و گفت:اول شما برید تو . سپس هر دو شروع به آنالیز اتاق کردند. تخت کنار پنجره ، میز چسبیده به تخت و کمی آن طرف تر که میزی با آینه بو که گویا میز لوازم آرایش بود اما خالی از هرگونه لوازم آرایش و عکس شهدای زیاد روی دیوار اتاق که استاد با دیدن آنها لبخندی زد و گفت:پس شما هم با شهدا دوستید؟ نفس :بله استاد چشماشون معجزه می‌کنه آدم هروقت میخواد یه کار بد انجام بده با نگاه کردن به این عکسا پشیمون میشه. استاد :خانوم این قدر اینجا به من نگید استاد من الان به عنوان خواستگار اینجام. نفس سر به زیر انداخت و سرخ و سفید شد. استاد حسینی:خب معیار های شما واسه مرد آیندتون چنیه؟ نفس :خب اول از همه اعتقاداتش برام مهمه که هم عقیده باشیم که اگه یه زمانی من خواستم کار بدی انجام بدم دستمو بگیره نه مچم.دوم اینکه نظر خانوادم چیه و آخر هم اینکه سر به زیر انداخت و ادامه داد که اون شخص رو دوست دارم یا نه. استاد لبخندی زد و در انتخابش مصمم شد او همین آدم را میخواست گویا نفس آروین ساخته شده تا برای او باشد بشود نفسش و همه دار و ندارش. استاد:معیار های من هم دقیقا همین است که درمورد شما هر سه مورد تضمین شده. نفس با خود گفت پس اوهم مرا دوست دارد. @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا