eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۳۱۸ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹 شهید محمدتقی حسینی 🌹 عنـــایت حضرت زهرا (س) روزی که قرار بود محمد تقی را در امامزاده عقیل(ع) دفن کنند، خانمی همراه همسر خود وارد امامزاده شد و پرسید این قبر را برای چه کسی آماده می کنید؟ به او گفتند: در این قبر قرار است شهیدی را دفن شود. با شنیدن این سخن آنها شروع به بی قراری و گریه کردند علت را که جویا شدند یکی از آنها جواب داد دیشب خواب (س) را دیدم که می فرمود : فردا شهیدی را که برای دفاع از دخترم به شهادت رسید به امامزاده عقیل خواهند آورد ، حتما به پیشوازش برو! ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 رمز عملیات جدید علیه آرامش مردم؛ « حسن روحانی گنجینه اسرار نظام است» حتما ببینید بیداری ملت 🍁〰🍂 @Alachiigh
📝 | گداییِ خط تحریف‼️ 🔻عده‌ای به اصطلاح اصلاح طلب!! - اما بیگانه از اصلاح امور کشور، معیشت و آرامش مردم- رگ غیرتشان از رابطه ایران با چین باد کرده و وقتی زبان به سخن میگشایند و قلم بدست میگیرند؛ با متوسل شدن به دروغ و تحریف سعی می‌کنند گستردگی کار را در بین مردم کوچک جلوه دهند. 🔹 اینجاست که فرمایش رهبر فرزانه و حکیم انقلاب اسلامی به ذهن انسان تداعی میشود: "دشمن به موازات جریان تحریم، جریان تحریفِ حقایق را هم دنبال می‌کند؛ اما به فضل الهی و با هوشیاری، زیرکی و شناخت عمیقِ ملت ایران از آمریکا به هیچکدام از اهدافش نرسیده و نخواهد رسید..." 🔸 حال که این ارتباط اقتصادی و تجاری- بر اساس منافع متقابل- با شرق، امیدها را برای فرو ریختن تحریمهای ظالمانه زنده کرده و اصلاح اوضاع اقتصادی را نوید می دهد و از طرفی آبروی و حیثیت بر باد رفته و قدرت پوشالی غرب کاملا در شرف فرو پاشی کامل است. 🔺 جریان تحریف به موازات خط تحریم خیز برداشته و میخواهد رسم وفاداری و نوکری به ارباب شان را کاملا بجا بیاورند و منبع در آمدهای خوش خدمتی شان همچنان مفتوح باشد؛ چرا که میدانند اگر این رابطه اقتصادی و تجاری به سرانجام برسد، هم کدخدا اعتبار ساختگی اش از دست خواهد داد و هم خط تحریف کاسه‌ی گدائی بدست خواهد گرفت!! 🖌مش قنبر | 🍁〰🍂 @Alachiigh
🔴کاسبان تحریم ناراحتید؟ یه دونه حزب‌اللهی توی تلویزیون‌های چین و روسیه پیدا نمی‌کنید که فعالیت سیاسی کنه، ولی دوستان اصلاح طلب شما توی BBC و VOA دارن علیه ایران حرف می‌زنند. یه دونه حزب‌اللهی پیدا نمی‌کنید که گفته باشه امضای فلان مقام چین یا روسیه تضمینه، ولی نماینده شما در مذاکرات عکس نوه‌اش رو به غربی‌ها نشون می‌داد و کارت پستال تبریک کریسمس براشون می‌فرستاد. مشکل اینجاست که تفاوت وادادگی و تعامل رو نمی‌دونید! ثانیا چرا ناراحتید که ممکنه اثر تحریم‌های اربابتون روی ایران کم بشه؟! به قول رئیس جمهورتون خب اگه می‌لرزید برید به جهنم. bidariymelat 🍁〰🍂 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺 بی تو هرگز 🌺 قسمت 9⃣ مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم ... نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنا
🌺بی تو هرگز🌺 قسمت0⃣1⃣ حسابی جا خورد و خنده اش کور شد ... زینب رو گذاشت زمین ... - اتفاقی افتاده؟ ... رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم ... از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون ... - اینها چیه علی؟ ... رنگش پرید ... - تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ ... - من میگم اینها چیه؟ ... تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟ ... با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت ... - هانیه جان ... شما خودت رو قاطی این کارها نکن ... با عصبانیت گفتم ... یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟ ... می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه ... بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم ... نازدونه علی به شدت ترسیده بود ... اصلا حواسم بهش نبود... اومد جلو و عبای علی رو گرفت ... بغض کرده و با چشم های پر اشک خودش رو چسبوند به علی ... با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت ... بغض گلوی خودم رو هم گرفت... خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش ... چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد ... اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین ... - عمر دست خداست هانیه جان ... اینها رو همین امشب می برم ... شرمنده نگرانت کردم ... دیگه نمیارم شون خونه... زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد ... حسابی لجم گرفته بود ... - من رو به یه پیرمرد فروختی؟ ... خنده اش گرفت ... رفتم نشستم کنارش ... - این طوری ببندی شون لو میری ... بده من می بندم روی شکمم ... هر کی ببینه فکر می کنه باردارم ... - خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ ... خطر داره ... نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط ... توی چشم هاش نگاه کردم ... - نه نمیگن ... واقعا دو ماهی میشه که باردارم سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب ... دومین دخترمون هم به دنیا اومد ... این بار هم علی نبود ... اما برعکس دفعه قبل... اصلا علی نیومد ... این بار هم گریه می کردم ... اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود ... به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشت خبری نداشت ... تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم ... کارم اشک بود و اشک ... مادر علی ازمون مراقبت می کرد ... من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد ... زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید ... از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت ... زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده ... توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد ... تهران، پرستاری قبول شده بودم ... یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود ... هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه ... همه چیز رو بهم می ریختن ... خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست ... زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد ... چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن ... روزهای سیاه و سخت ما می گذشت ... پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود ... درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم ... اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ... ترم سوم دانشگاه ... سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن ... اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت ... چطور و از کجا؟ ... اما من هم لو رفته بودم ... چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم ... روزگارم با طعم شکنجه شروع شد ... کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ... به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود ... اما حقیقت این بود ... همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه ... و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ... توی اون روز شوم شکل گرفت ... دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن ... چشم که باز کردم ... علی جلوی من بود ... بعد از دو سال ... که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن ... زخمی و داغون ... جلوی من نشسته بود ... به روایت همسر و دختر شهید 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پوتین در دیدار با رئیسی: از طرف من سلام و آرزوی سلامتی برای رهبر معظم ایران را به ایشان منتقل کنید 🍁〰🍂 @Alachiigh
✳️ اگر عادت به کشیدن پتو روی سر و صورت خود دارید بهتر است هر چه سریعتر آن را ترک کنید 🔸با این کار میزان تجمع دی اکسید کربن افزایش یافته و اکسیژن خون کم میشود و به سلامتی مغزتان آسیب می رسد. 🍁〰🍂 @Alachiigh
⚜⚜〰〰〰💐 هر سنگی که جلوی پای شما می اُفتد می تواند پله ای برای صعود باشد ⚜⚜〰〰〰💐 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۳۱۹ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh