فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 #کلیپ | پاسخ به شبهات و شایعات #حج
🍃🌹🍃
1⃣ چرا پولمونو بریزیم تو جیب سعودی؟🤨
2⃣ چرا بدیم عربای تروریست؟🤔
3⃣چرا به اقتصاد عربستان کمک کنیم؟😳
4⃣چرا به جای حج پولمونو به فقرا ندیم؟🧐
#روشنگری | #ثامن | #جهاد_تبیین
🎋〰🍃
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫نقش «باند عباسآباد» در قرعهکشی خودرو چیست؟
🔹باند عباس آباد، خرید و فروش حواله های خودرو اختصاصی را در تعداد بالا انجام میدهد که اکثر دفاتر این شرکتها و افراد در خیابان شهید بهشتی (عباس آباد) مستقر هستند.
🔹این افراد با ایجاد اکانتهای گسترده در دیوار و باما تصمیم میگیرند هنگام توزیع حوالهها، قیمت را کاهش و خرید را رونق دهند که پس از خرید، قیمتها افزایش یافته و خودرو را عرضه می کنند؛ در حقیقت سیستم قرعه کشی باعث شده سود آنها در تفاوت قیمت کارخانه با بازار تضمین شود.
تحلیل سیاسی
🎋〰🍃
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
💕 عاشقانه_دو_مدافع 💕 📚 #قسمت_سی_و_چهارم _علے دستمو محکم گرفتہ بود. حاج آقا اومدݧ خطبہ رو خوندݧ ای
💞عاشقــــانه_دو_مدافـــع💞
#قسمت_سی_پنجم
_چہ فرقے میکنِ خاکے بریزم تو سرم.الاݧ وضعیت ایـݧ پسر فرق میکنہ زݧ داره ،اول زندگیشہ.
_مادر مـݧ اولا کہ کے گفتہ قراره بلایے سرش بیاد دوما هم،خودش راضے هم زنش جاے بدے هم کہ نمیخواد بره...
خلاصہ یہ چیزے مـݧ میگفتم یہ چیزے زهرا باباهم همینطورے نشستہ بود و بہ یہ گوشہ خیره شده بود و حرف نمیزد
_اما ماماݧ راضے نمیشد کہ نمیشد
یہ هفتہ هم بابت ایـݧ موضوع با هیچکدومموݧ حرف نمیزد.
هر چقدر اردلاݧ و بابا باهاش حرف میزدݧ کوتاه نمیومد آخر حرفاشونم بہ بد شدݧ حال ماماݧ ختم میشد.
_اوݧ روزا اردلاݧ خیلے داغوݧ بود همش تو خودش بود زیاد حرف نمیزد همموݧ هم میدونستیم کہ بدوݧ رضایت ماماݧ نمیره.
دوهفتہ گذشت ما هر کارے میتونستیم براے راضے کردݧ ماماݧ کردیم حتے علے هم با ماماݧ حرف زد.
_یروز بعد از نماز صبح ماماݧ صداموݧ کرد کہ بریم پیشش.
نمازش رو تازه تموم کرده بود و همونطور کہ رو سجاده نشستہ بود و تسبیحش دستش بود
آهے کشیدو با بغض بہ اردلاݧ نگاه کرد و گفت:
برو مادر خدا پشت و پناهت....و قطره اے اشک از چشماش روگونہ هاش افتاد
همموݧ شوکہ شدیم.
_اردلاݧ دست مامانو بوسید،بغلش کرد و زد زیر گریہ
از گریہ اونها ماهم گریموݧ گرفتہ بود .
همونطور کہ اشکام و پاک میکردم گفتم:خوب دیگہ بستہ فیلم هندیش نکنید.
_اوݧ دوماه بہ سرعت گذشت و اردلاݧ دو هفتہ بعد از عروسیش رفت سوریہ
هیج وقت اوݧ روزے کہ داشت میرفت و یادم نمیره
ماماݧ محکم اردلاݧ و بغل کرده بود گریہ میکرد
مـݧ هم دست کمے از ماماݧ نداشتم باورم نمیشد اردلاݧ داره میره.
_میترسیدم براش اتفاقے بیوفتہ.
اما زهرا خیلے قوے بود و با یہ لبخند همسرشو راهے کرد بہ قول خودش علاوه بر ایـݧ کہ همسر اردلاݧ بود همسفرش هم بود
خیلے محکم و قوے بود وقتے ازش پرسیدم چطورے تونستے راضے بہ رفتـݧ اردلاݧ بشے،لبخندے زد و گفت همہ چیزم فداے حضرت زینب
بابا اما یہ قطره اشک هم نریخت ،اما مـݧ میدونستم چہ خبره تو دلش
علے هم اصلا حال خوبے نداشت.
_اشک نمیریخت اما میفهمیدم حالش رو بہ جاے اینکہ اوݧ منو دلدارے بده مـݧ باید دلداریش میدادم.البتہ حال خرابش بخاطر خودش بود.
روز خوبے نبود اما بالاخره تموم شد.
_تازه بعد از رفتنش شروع شد غصہ ے ماماݧ
هرروز یا درحال خوندݧ دعاے طول عمرو آیہ الکرسی براے اردلاݧ بود یا بے حوصلہ یہ گوشہ
میشست و با کسے حرف نمیزد
ولے وقتے اردلاݧ زنگ میزد چند روزے حالش خوب بود
_دوهفتہ از رفتـݧ اردلاݧ میگذشت
یکے دوروزے بود از علے خبر نداشتم.دانشگاه هم نمیومد نگرانش شدم و رفتم خونشو.
وارد کوچشوݧ شدم ماشیـݧ جلوے در بود
زنگ و زدم.
_کیہ؟!
منم فاطمہ باز کـݧ
إ زݧ داداش تویے بیا تو !
پلہ هارو تند تند رفتم بالا
وارد خونہ شدم و بلند گفتم
سلااااااام
سلام زنداداش خوش اومدے ازینوارا؟!
اومدم یہ سرے بزنم بهتوݧ کسے خونہ نیست
نیست.
اومدے بہ ما سر بزنے یا آقاتون؟!
_چہ فرقے میکنہ؟!
فرقے نداره دیگه
خندیدم و گفتم:حالا نوبت خودتم میشہ علے و خونست؟؟؟
آره بالا تو اتاقشہ
از پلہ ها رفتم بالا و در زدم
جواب نداد
دوباره در زدم بازم جواب نداد
نگراݧ شدم درو باز کردم
_علے روتخت خوابیده بود اتاق تاریک تاریک بود
پرده هارو کشیدم کنار نور افتاد روصورتش و چشمشو اذیت کرد
دستشو گرفت جلوے چشمش و از جاش بلند شد
سلام
علیک السلام علے آقا ساعت خواب؟!!!!!
دانشگاه چرا نمیاے؟گوشیتم کہ خاموشہ نمیگے نگراݧ میشم؟
ببخشید،
همیـݧ فقط؟؟؟ببخشید!!!!
_آهے کشید و کلافہ بہ موهاش دستے کشید
نگراݧ شدم دستم و گذاشتم رو شونش
چیشده علے
چیزے نیست
_چیزے نیست و حال روزت اینطوره چیشده دارم نگراݧ میشما
هیچے اسماء رفیقم...
رفیقت چے؟!!!
رفیقم شهید شد...
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
✍خانم.علـــی.آبادی
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#عاشقانه_دو_مدافع
🎋〰🍃
@Alachiigh
✳️ بهترین صبحانه ها برای کودکان کم اشتها و ضعیف👇
🔸 حلیم
🔸 عدسی
🔸 شیر و خرما
🔸 تخم مرغ (حتما با نان های حاوی سبوس یا جو مصرف شود)
#صبحانه
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰🍃
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۴۳۴ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🎋〰🍃
@Alachiigh
هدایت شده از آلاچیق 🏡
🌹شهید_علی_یزدانی🌹
اسلام هیچ ضربه ای بالاتر ازبیخیالی امتش نخورده!رفقا!یه گوشه نشینید، کنار نریدپای کار وایستید!!که تنها راه سعادت پیروی از ائمه ست در سایه ولایت فقیه!
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍃
@Alachiigh
⭕️ توییت #رستم_قاسمی وزیر راه و شهرسازی در پاسخ یاوه گویی امثال #وریا_غفوی
🔻برای هر سانت خاکِ پاک وطن خون دادیم تا نقشه شیرِغران #ایران به اندازه یک وجب هم تغییر نکند!
سیلیِ مردم غیور ایران هم سهم کسانی است که پایِ زبانشان از گلیم شعورشان بیشتر دراز شده و حرف از تجزیه میزنند! و فکر میکنند همه چیز مثل فوتبال، یک بازی است!
#کردستان
#پدرفتنه
🎋〰🍃
@Alachiigh
🔴❌🔴 مردم عزیز آذربایجان، ذات کثیف #پانترک های بیغیرت را بشناسید.
#آذربایجان
#پانتورک
👤 سردار ملی
#عموفیدل
🎋〰🍃
@Alachiigh
🇮🇷
📝#یادداشت_کوتاه | به اسم یک ایرانی، کفش بیگانه را واکس نزنید!
🍃🌹🍃
🔻«آقای بلینکن! میخواستم ازتون خواهش کنم به جمهوری اسلامی رحم نکنید!»؛ این جملهای است که مسیح علینژاد، مجری یکی از برنامههای صدای آمریکا در اجلاس کمیته یهودیان، پس از دریافت جایزه حقوق بشر این کمیته بر زبان راند. جملهای کوتاه که چند نکته تحلیلی را در بر دارد.
❌ نکاتتحلیلی:
1️⃣دست در دست بیگانه: اینکه برای منافع، یک جایزه و هورا به نام یک ایرانی، کفش بیگانه را واکس بزنی و از او بخواهی با مردمی که بهظاهر داعیه حمایت از آنها را داری، بیرحمانه رفتار کند، اوج وطنفروشی است.
2️⃣ حقوق بشر کاریکاتوری: «تعهد به حمایت از حقوق بشر در ایران» دلیل دوم این کمیته برای اعطای جایزه شجاعت و حقوق بشر به علی نژاد عنوان شده است. او درحالیکه ترس از سراسر وجودش هویدا بود، جایزه شجاعتی را دریافت میکرد که هم اهداکنندگانش تا مرفق دستشان در نقض حقوق بشر آلوده است و هم جایزهبگیر کسی است که از دشمنان ایران بارها خواسته تا در اوج کرونا به بشر ایرانی دارو ندهند، فوتبالش را تعطیل کنند و همین حالا هم به او رحم نکنند؛ واقعاً چه شجاعتی، چه صلحی و چه حقوق بشری!
3️⃣دستاورد دشمنی: «تعهد ایالاتمتحده به امنیت اسرائیل همچنان ثابت و مقابله با ایران یک اولویت مشترک است»؛ این واکنش بلینکن وزیر امور خارجه امریکا به درخواست علینژاد است. دستاورد علینژاد برای ایرانیان سیاستی است که از یک سوء تضعیف ایران و از سوی دیگر افزایش قدرت دشمنان ایران بهخصوص رژیم صهیونیستی را پیگیری میکند.
🔺نکتهپایانی: اجلاس کمیته یهودیان امریکا با بازیگری علی نژاد به عنوان نماد اپوزسیون خارج از کشور برای ایرانیان بیش از آنکه بوی حقوق بشر بدهد، یادآور گریه کردن قاتل بر بالای جنازه مقتول است؛ کسانی که برای رسیدن به مطامع زودگذر خود، از یکسو ایران و ایرانی را به مسلخ میکشند و از سوی دیگر بر مصیبتشان مرثیه میخوانند.
✍ #حسین_حسینینژاد
#روشنگری | #ثامن | #جهاد_تبیین
🎋〰🍃
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
💞عاشقــــانه_دو_مدافـــع💞 #قسمت_سی_پنجم _چہ فرقے میکنِ خاکے بریزم تو سرم.الاݧ وضعیت ایـݧ پسر فرق م
❤️عاشقانه_دو_مدافع❤️
#قسمت_سی_ششم
_رفیقم شهید شده...
مات و مبهوت بهش نگاه میکردم
سرشو بین دو دستاش نگہ داشت و بلند بلند شروع کرد بہ گریہ کردن
هق هق میزد دلم کباب شد
تا حالا گریہ ے علے رو بہ این شدت ندیده بودم نهایتش دو قطره اشک بود
مامان همیشہ میگفت: مردها هیچ وقت گریہ نمیکنن ، ولے اگر گریہ کـنن یعنے دیگہ چاره اے ندارند.
_حالا مــرده من داشت گریہ میکرد یعنے راه دیگہ اے براش نمونده؟
ینے شکستہ؟!-علے قوے تر از ایـݧ حرفهاست خوب بالاخره رفیقش شهید شده.
اصلا کدوم رفیقش چرا چیزے بہ مـݧ نگفتہ بود تاحالا؟!-گریہ هاش شدت گرفت
دیگہ طاقت نیوردم،بغضم ترکید و اشکام جارے شد._نا خودآگاه یاد اردلان افتادم
ترس افتاد تو جونم
اشکامو پاک کردم و سعے میکردم خودمو کنترل کنم.اسماء قوے باش،خودتو کنترل کـن ، تو الان باید تکیہ گاه علے باشے.نزار اشکاتو ببینہ.
صداے گریہ هاے علے تا پاییـن رفتہ بود
فاطمہ بانگرانے اومد بالا و سراسیمہ در اتاق و زد
_داداش؟؟؟
زن داداش؟؟؟چیزے شده!؟
درو باز کردم و از اتاق رفتم بیرون بیا بریم پاییـن بهت میگم.
دستش و گرفتم و رفتم آشپز خونہ
فاطمہ رنگش پریده بود و هاج و واج بہ مـݧ نگاه میکرد .زنداداش چرا گریہ کردے؟؟؟داداش چرا داشت اونطورے گریہ میکرد؟؟دعواتوݧ شده؟؟
پارچ رو از یخچال برداشتم وهمونطور کہ آب و داخل لیواݧ میریختم گفتم : ݧ فاطمہ جاݧ دوست علے شهید شده
با دو دست زد تو صورتشو گفت :خاک بہ سرم مصطفے؟؟؟
با تعجب بهش خیره شدم و گفتم:مصطفے؟؟مصطفےکیه؟؟
روصندلے نشست و بے حوصلہ گفت دوستِ داداش علے
بیشتر از ایـݧ چیزے نپرسیدم لیواݧ آب و برداشتم چرخیدم سمتش و گفتم :فاطمہ جاݧ بہ مامانینا چیزے نگیا
بعد هم رفتم بہ سمت اتاق علے
یکم آروم شده بود
پنجره رو باز کردم تا هواے اتاق عوض بشہ
کنارش نشستم ولیواݧ و دادم دستش
لیواݧ رو ازم گرفت و یکمے آب خورد
از داخل کیفم دستمال کاغذے و درآوردم و گرفتم سمتش دستمال و گرفت بو کرد
لبخند زد و گفت :بوے تورو میده اسماء
تو اوݧ شرایط هم داشت دلبرے میکرد و دلم و میبرد دستش رو گرفتم و باچهره ے ناراحت گفتم
خوبے علے جاݧ؟؟؟
تو پیشمے بهترم عزیزم
إ اگہ پیش مـݧ بهترے چرا بهم خبر ندادے بیام پیشت ؟؟..سرشو انداخت پاییـݧ و گفت:تو حال و هواے خودم نبودم .ببخشید
بہ شرطے میبخشم کہ پاشے بریم بیروݧ
دراز کشید رو تخت و گفت :ݧ اسماء حال رانندگے و ندارم .دستش و گرفتم و با زور از روتخت بلندش کردم
دستم و گذاشتم رو کمرمو با اخم گفتم :خوب مـݧ رانندگے میکنم بعدش یادت رفتہ امروز ...
حرفمو قطع کردو گفت میدونم پنچ شنبست اما ݧ ،دلم نمیخواد برم بهشت زهرا
با تعجب نگاهش کردم و گفتم:چے؟؟؟
سابقہ نداشت .علے عاشق اونجا بود .در هر صورت ترجیح دادم چیزے نگم
چادرم رو از زمیـݧ برداشتم و گفتم:باشہ پس مـݧ میرم ..بلند شد جلوم وایساد کجا؟؟؟
برم دیگہ .فک نکنم کارے با مـݧ داشتہ باشے
ینے دارے قهر میکنے اسماء??-ݧ مگہ بچم؟؟
خوب باشہ برو ماشیـݧ و روشـݧ کـݧ تا مـݧ بیام
کجا؟؟؟؟
هرجا کہ خانم دستور بدݧ .مگہ نمیخواستے حالمو خوب کنے؟؟
لبخندے زدم و گفتم :عاشقتم علے
لبخندے تلخ زدو گفت مـݧ بیشتر حضرت دلبر،،
ماشیـݧ رو روشـݧ کردم ساعت ۵بعدظهر بود
داشتم آینہ رو تنظیم میکردم کہ متوجہ جاے خالیہ پلاک شدم ناخودآگاه یاد حرفهاے فاطمہ افتادم.اسم مصطفے رو تو ذهنم تکرار میکردم اما بہ چیزے نمیرسیدم مطمعن بودم علے چیزے نگفتہ درموردش .از طرفے فعلا هم تو ایـݧ شرایط نمیشد ازش چیزے پرسید.چند دیقہ بعد علے اومد
خوب کجا بریم آقا؟؟؟ هرجا دوست دارے
ماشیـݧ رو روشـݧ کردمو حرکت کردم.اما نمیدونستم کجا باید برم
بیـݧ راه علے ضبط رو روشـݧ کرد
مداحے نریمانے:
"میخوام امشب با دوستاے قدیمم هم سخـݧ باشم شاید مـݧ هم بتونم عاقبت مثل شهیدا شم
میرم و تک تک قبراشونو با گریہ میبوسم بخدا مـݧ با یاد ایـݧ رفیقام غرق افسوسم"
فقط همینو کم داشتیم .
تکیہ داده بود بہ صندلے ماشیـݧ بہ روبرو خیره شده بود.بعد از چند دیقہ پرسید:اسماء کجا میرے؟؟؟
چند دیقہ مکث کردم .یکدفعہ یاد کهف الشهدا افتادم .لبخند زدم و گفتم کهف و الشهدا .احساس کردم کمے بهش آرامش میده.،آهے کشید و گفت
کهف را عاشق شوے آخر شهیدت میکند
هیییی یادش بخیر...چے یادش بخیر ؟؟
هیچے با رفقا زیاد میومدیم اینجا
إ تا حالا چیزے نگفتہ بودے...
پیش نیومده بود
آهاݧ باشہ..تو ذهنم پر از سوال هاے بے جواب بود اما نباید میپرسیدم.نزدیک ساعت ۶بود کہ رسیدیم .کهف .
خلوت بود ،از ماشیـݧ پیاده شدیم و وارد غار شدیم همیـݧ کہ وارد شدیم آرامش خاصے پیدا کردم ،اصلا خاصیت کهف همیـݧ بود وقتے اونجایے انگار از تعلقات دنیایے آزاد میشے هیچ چیزے نیست کہ ذهنت رو درگیر و مشغول کنہ
کنار قبر ها نشستیم فاتحہ خوندیم
چند دیقہ بینموݧ سکوت بود
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
✍خانم.علـــی.آبادی
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#عاشقانه_دو_مدافع
🎋〰🍃
@Alachiigh
هدایت شده از آلاچیق 🏡
🌸✨✨🌸
زندگی
هیچگاه به بن بست نمیرسه
کافیست چشم باز کنیم و
راه های گشوده ی بیشماری را
فرا روی خود ببینیم ...
خدا که باشه هر معجزه ای
ممکن میشه
🌸✨✨🌸
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🎋〰🍃
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۴۳۵ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🎋〰🍃
@Alachiigh
هدایت شده از آلاچیق 🏡
🌹شهید رضا اسماعیلی🌹
🥀اولین ذبح مدافعین
اولین شهید فاطمیون، داعشیها در حالیکه او را اسیر کردند بیسیم اش را روبروی دهانش گرفته همزمان سر از بدنش جدا میکردند تا با صدای ناله های او روحیه همرزمانش را تضعیف کنند؛ در حالیکه او تا لحظه آخر پشت بیسیم یاعلی میگفت.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍃
@Alachiigh
💢وقتی حواست نیست با اکانت فیکت داری توییت میزنی یا با اکانت اصلی
ماشاءالله علی آقا
اسطوره ادب و اخلاق
🔴شخصیت واقعی برخی ها را در اکانت های فیکشان پیدا کنید
اینها هر کدوم در کنار اکانت های اصلی خودشون چندتا اکانت فیک هم دارند ..
اگه خواستند به کسی فحاشی کنند یا از خودشون تعریف و تمجید عمیق کنند و کسی متوجه نشه، از اکانتهای فیکشون استفاده میکنند.
گاهی حواسشون نیست با کدوم اکانت کار میکنند
مثل سوتی سنگین علی کریمی که اسرار درونی اش را هویدا کرد.
#عمو_فیدل
#بیداری
🎋〰🍃
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 زندگی سگی در سوراخ موش، داستان واقعی زندگی این روزهای آمرین و قاتلین سردار شهید حاج قاسم سلیمانی است
رهبر انقلاب: هم آمر، هم قاتل، بدانند که در هر زمان ممکن، باید انتقامشان را پس بدهند.
تحلیل سیاسی
#پمپئو_قاتل
#زندگی_سگی
🎋〰🍃
@Alachiigh
🇮🇷
📝#یادداشت_کوتاه | ترویج احساس بدبختی!!
🍃🌹🍃
🔻 فرد یا جامعهای که احساس بدبختی دارد، امیدی به آینده نخواهد داشت، لذا تلاشی برای بهبود اوضاع خود نخواهد کرد. عملکرد رسانه هایی چون BBC و برخی بدخواهان داخلی دقیقا در راستای ایجاد حس بدبختی در جامعه و یاس و اندوه آفرینی است.
🔸به عنوان مثال رسانه فوق قریب به ۱۰۰ پست و گزارش خبری از واقعه دردناک متروپل برای گسترش و تعمیق غم و اندوه و ناامیدی در جامعه منتشر میکند، همچنانکه با بایکوت کامل اخباری مانند صفر شدن مرگ و میر ناشی از کرونا و تجمع های شادی آفرین چند ده هزار نفری و ۱۰۰ هزار نفری "سلام فرمانده"، در جهت جلوگیری از انتشار اخبار امید بخش و نشاط آفرین، عمل میکند.
🔺 واقع نگری، انتقال اخبار خوب به یکدیگر، ترویج نشاط و شادابی به بهانه های اندک در جمع های کوچک و بزرگ، یادآوری موفقیت های بزرگ مانند شکست کرونا همراه با پخش سرود های حماسی، پرهیز از ضریب دهی به اخبار منفی در فضای مجازی و محاوره های دوستانه و ...، از جمله اقدامات مقابلهای با راهبرد ناامید سازی و اندوه آفرینی دشمنان ملت ایران خواهد بود.
✍دکتر قاسم حبیبزاده
#روشنگری | #ثامن | #جهاد_تبیین
🎋〰🍃
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🔴❌ اظهارات عجیب مدیرعامل اتحادیه دامداران: صادرات دام باید آزاد شود حتی اگر بر مصرف کننده فشار بیاید!
مجری: اگر صادر شد قیمت گوشت چقدر بالا میرود؟
آقای مدیر: هرچه شد شد ما چه کنیم!
😕🧐
#پدر_فتنه
🎋〰🍃
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
❤️عاشقانه_دو_مدافع❤️ #قسمت_سی_ششم _رفیقم شهید شده... مات و مبهوت بهش نگاه میکردم سرشو بین دو دستاش
❤️عاشقانه_دو_مدافع ❤️
#قسمت_سی_هفتم
چشماش پر ازاشک شد و سرش رو بہ دیوار تکیہ داد.
دستے بہ موهاش کشیدو با یک آه بلند ادامہ داد.
مـݧ و مصطفے از بچگے تو یہ محلہ بزرگ شده بودیم
خنده هاموݧ ،
گریہ هاموݧ ،
دعوا هاموݧ،آشتے هاموݧ،
هیئت رفتناموݧ همش باهم بود
مـݧ داداش نداشتم و مصطفے شده بود داداش مـݧ
هم سـݧ بودیم اما همیشہ مث داداش بزرگتر ازش حساب میبردم و بہ حرفش گوش میدادم ...
کل محل میدونستـݧ کہ رفاقت منو مصطفے چیز دیگہ ایه
تا پیش دانشگاهے باهم تو یہ مدرسہ درس خوندیم همیشہ هواے همدیگرو داشتیم.
کنکور هم دادیم .اما قبول نشدیم
بعد از کنکور تصمیم گرفیتم کہ بریم سربازے
سہ ماه آموزشیمونو باهم بودیم اما بعدش هرکدومموݧ افتادیم یہ جا
اوݧ خدمتش افتاد تو سپاه کرج
منم دادگسترے تهراݧ
براموݧ یکم سخت بود چوݧ خیلے کم همدیگرو میدیدیم
بعد از تموم شدݧ سربازے مصطفے هموݧ جا تو سپاه موند
هرچقدر اصرار کردم بیا بریم درسمونو ادامہ بدیم قبول نکرد
میگفت یکم اینجا جابیوفتم بعدش میرم درسمم ادامہ میدم
همیشہ با خنده و شوخے میگفت :داداش علے الاݧ بخواے زنگ بگیرے اول ازت میپرسـݧ حقوقت چقدره ؟خونہ دارے ؟ماشیـݧ دارے؟
کسی بہ تحصیلاتت نگاه نمیکنہ کہ بنظرم تو هم یہ کارے براے خودت جور کـݧ
ازش خواستم منم ببره پیش خودش اما هر چقدر تلاش کردیم نشد کہ نشد
از طرفے بابا هم اصرار داشت کہ مـݧ درسم و ادامہ بوم
اوݧ سال درس خوندم و کنکور دادم و رشتہ ے برق قبول شدم
مـݧ رفتم دانشگاه و مصطفے همچنان تو سپاه مشغول بود
ازش خواستم حالا کہ تو سپاه جا افتاده کنکور بده و وارد دانشگاه بشہ اما قبول نکرد میگفت چوݧ تازه مشغول شدم وقت نمیکنم کہ درس هم بخونم
یک سال گذشت .مـݧ توسط آشنایے کہ داشتیم تو همیـݧ شرکتے کہ الاݧ کار میکنم استخدام شدم
.
ما هر پنج شنبہ میومدیم کهف هیئت .
مصطفے عاشق کهف و شهداے اینجا بود
اصلا ارادت خاصے بهشوݧ داشت.هیچ وقت بدوݧ وضو وارد کهف نشد
یہ بار بعد از هیئت حالش خیلے خراب بود مثل همیشہ نبود
اولش فکر کردم بخاطر روضہ ے امشبہ آخہ اون شب روزه ے بہ شهادت رسوندݧ ابےعبدللہ و خونده بودݧ مصطفے هم ارادت خاصے بہ امام حسیـݧ داشت .همیشہ وقتے تو قضیہ اےگیر میکرد بہ حضرت توسل میکرد
یک ساعتے گذشت اما حال مصطفے تغییرے نکرد
نگراݧ شده بودم اما چیزے ازش نپرسیدم
تا اینکہ خودش گفت کہ میخواد درمورد مسئلہ ے مهمے باهام حرف بزنہ
دستشو گذاشت روشونمو بابغض گفت:داداش علے برام خیلے دعا کـݧ،چند وقتہ دنبال کارامم برم سوریہ .
دارم دوره هم میبینم اما ایـݧ آخریا هرکارے میکنم کارام جور نمیشہ
شوکہ شده بودم و هاج و واج نگاهش میکردم .موضوع بہ ایـݧ مهمے رو تا حالا نگفتہ بود
اخمام رفت تو هم لبخند تلخے زدم .دستم گذاشتم رو شونشو گفتم :دمت گرم داداش حالا دیگہ ما غریبہ شدیم؟؟
حالا میگے بهموݧ ؟؟
اینو گفتم و از کنارش گذشتم
دستم رو گرفت و مانع رفتنم شد
کجا میرے علے؟؟
ایـݧ چہ حرفیہ میزنے ؟؟
بہ ما دستور داده بودݧ کہ به هیچ کس حتے خوانواده هاموݧ تا قطعے شدݧ رفتنموݧ چیزے نگیم
الاݧ تو اولیـݧ نفرے هستے کہ دارم بهت میگم داداش از تو نردیکتر بہ مـݧ کے هست ؟
برگشتم سمتش و با بغض گفتم :حالا اوݧ هیچے تنها میخواے برے بیمعرفت؟؟؟
پس مـݧ چے??
تنها تنها میخواے برے اون بالا مالا ها؟؟؟
داشتیم آقا مصطفے؟؟؟
ایـنہ رسم رفاقت و برادرے؟؟؟
علے جاݧ بہ وللہ دنبال کاراے تو هم بودم اما بہ هر درے زدم نشد کہ نشد رفتـݧ خودم هم رو هواست.
هرکسے رو نمیبرݧ ماهم جزو ماموریتمونہ
خلاصہ اوݧ شب کلے باهام حرف زدو ازم خواست براش دعا کنم.
یک هفتہ بعد خبر داد کہ کاراشه جور شده تا چند روز دیگہ راهیہ
خیلے دلم گرفت ...
اما نمیخواستم دم رفتـݧ ناراحتش کنم
وقتے داشت میرفت خیلے خوشحال بود ..
چشماش از خوشحالے برق میزد
رو کرد بہ مـݧ وگفت حالا کہ مـݧ نیستم پنج شنبہ ها کهف یادت نره ها از طرف مـݧ هم فاتحہ بخوݧ و بہ یادم باش از شهداے کهف بخواه هواے منو داشتہ باشـݧ و ببرنم پیش خودشوݧ
اخمهام رفت تو هم وگفتم ایـݧ چہ حرفیہ ؟؟خیلے تک خوریا مصطفے
خندیدو گفت تو دعا کـݧ مـݧ اونور هواے تورو هم دارم
بعد از رفتنش چند هفتہ اومدم کهف اما نمیتونستم اینجارو بدوݧ مصطفے تحمل کنم
از طرفے احتیاج داشتم با شهدا حرف بزنم و دردو دل کنم براے همیـݧ بجاے کهف پنج شنبہ ها میرفتم بهشت زهرا
اولیـݧ دورش ۴۵روزه بود
وقتے برگشت خیلے تغییر کرده بود مصطفے خیلے خوش اخلاق بود طورے کہ هرجا میرفتیم عاشق اخلاقش میشدݧ
ـمردتر شده بود احساس میکردم چهرش پختہ تر شده.
تصمیم گرفت بود قبل از ایـݧ کہ دوباره بره ازدواج کنہ
خیلے زود رفت خواستگارے و با دختر خالش کہ از بچگے دوسش داشت اما چیزے بهش نگفتہ بود ازدواج کرد
دوهفتہ بعد از عقدش دوباره رفت...
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
✍خانم.علـــی.آبادی
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#عاشقانه_دو_مدافع
🎋〰🍃
@Ala
نترس و غمگین مباش،
قطعا، ما نجات دهنده تو و
خانواده ات هستیم
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🎋〰🍃
@Alachiigh