eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
آلاچیق 🏡
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿ قسمت 6⃣4⃣ زهرا دستش را روی دهان گذاشت تا صدای هق هقش بلند نشود... محمد حس
🌺 نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿ قسمت 7⃣4⃣ بود، میخواست نزدیک برادرش، حسن، در وادی رحمت دفن شود. هدی به زنگ زد و اجازه خواست. گفتند اگر به سختی می افتید میتوانید به وصیت عمل نکنید. اصرار هدی فایده نداشت. این ایوب از من بود و می خواستم انجامش دهم. سومِ ایوب، بود. دلم می خواست برایش بخرم. جبران آخرین روز مادری که زنده بود. نمی توانست از رخت خواب بلند شود. پول داده بود به محمد حسین و هدی سفارش کرده بود برای من ظرف های کریستال بخرند. صدای نوار قران را بلند تر کردم. به خواب فامیل آمده بود و گفته بود: _"به شهلا بگویید بیشتر برایم بگذارد." قاب عکس ایوب را از روی تاقچه برداشتم و به سینه ام فشار دادم. آه کشیدم: "آخر کی اسم تو را گذاشت؟" قاب را می گیرم جلوی صورتم به چشم هایش نگاه می کنم: _"می دانی؟ تقصیر همان است که تو این قدر کشیدی، اگر هم اسم یک آدم و بودی، من هم نمی شدم یک آدم صبور سختی کش" اگر ایوب بود، به این حرفهایم می خندید. مثل توی عکس که چین افتاده زیر چشم هایش روی صورتش دست می کشم: _"یک عمر من به حرف هایت دادم...حالا تو باید ساکت بنشینی و گوش بدهی چه می گویم. از همین چند روز آن قدر حرف دارم از خودم، از بچه ها..... داغان شده، ده روز از مدرسه اش گرفتم و حالا فرستادمش شمال هر شب از خواب می پرد، صدایت می کند.خودش را می زند و لباسش را پاره می کند. خیلی کوچک است، اما خیلی خوب که نیستی تا روی پاهایت بنشیند و با تو بازی کند. هم که شروع کرده هرشب برایت نامه می نویسد... مثل خودت حرف هایش را با نوشتن راحت تر می زند." اشک هایم را پاک می کنم و به ایوب چشم غره می روم: _"چند تا نامه جدید پیدا کرده ام. قایمشان کرده بودی؟ رویت نمی شد بدهی دستم؟" ولی خواندمشان نوشتی: "تا آخرین طلوع و غروب خورشید حیات، چشمانم جست و جو گر و دستانم دستان تو خواهد بود. برای این همه ، نمی دانم چه بگویم، فقط زبانم به یک می چرخد و آن این که همیشه باشی خدا نگهدارت..... تو ....ایوب" قاب را می بوسم و می گذارم روی تاقچه به روایت همسر شهید ⭐️برای خواݩدݩ‌هرقسمٺ‌از رماݩ‌1صݪواٺ‌ به نیت فرج اݪـزامیسٺ 🎋〰🍃 @Alachiigh
هدایت شده از آلاچیق 🏡
در وجود همه ی ما.... یک منِ افسرده یک منِ عصبانی ، یک منِ شاد و یک منِ مضطرب وجود داره کدوم (من) پیروز میشه؟؟ هر کدوم که بیشتر تغذیه بشه.. 👈پس... با خودمونه که کدوم یکی رو تقویت کنیم ☺️👌 🎋〰🍃 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 فتنه هیبریدی! مأموریت لاشخورهای رسانه ای اصلاحطلبان آغاز شد در فضای مجازی ولنگار و رهاشده بصورت پیوسته علیه اتباع کشورهای همسایه و روحانیت و شهر مقدس مشهد تولید نفرت میکنند در فضای واقعی با گسیل تروریست ها جنایت انجام میدهند. کی باید افسار فضای مجازی ولنگار کشیده شود خدا می‌داند! گفتمان @goftemansazan
🔴 وقتی دشمن یک گام جلوتر از ما حرکت میکند در یکسال گذشته بصورت عجیبی فیلمها ومستندهایی باموضوع مشکلات و درد و رنجهای مهاجرین افغانستانی در ایران ساخته شده.حال که برنامه دشمن در تفرقه افکنی بین دو ملت مشخص شده،ضرورت دارد نهادهای امنیتی کنکاشی جدی برای کشف شبکه سفارش دهنده ساخت این حجم فیلم ومستند درسینمای ایران داشته باشد ✍ سید هادی بیداری_ملت 🎋〰🍃 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🙏صلی‌الله علیک یااباعبدالله ♥️🤚 ..به موقع تشییع جنازه ..به پیرهن مشکیم مینازم .... 🎙حسن عطایی 🎥خیلی زیبا شنیدنی و دیدنی ✅پیشنهاد دانلود 🎋〰🍃 @Alachiigh
🔴🔴 🇮🇷 جا زدن عکس قاتل روحانی مشهدی به جای توسط معاندین‼️ 🍃🌹🍃 🔻بعد از حادثه تروریستی در مشهد عکسی توسط عناصر ضدایرانی در فضای مجازی با این عنوان که «ضارب سه آخوند جز لشکر فاطمیون و از نزدیکان بوده در حال نشر است. 🔹روابط‌عمومی لشکر فاطمیون گفته: فرد مورد اشاره شهید مدافع حرم رضابخشی با نام جهادی فاتح، جانشین لشکر فاطمیون است و قاتل شهید اصلانی، هیچ ارتباطی با لشکر فاطمیون ندارد. 🔺 دانشجوی برتر بوده و جای دکترا گرفتن رفت سوریه و شهید شد. 🎋〰🍃 @Alachiigh
9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 کلیپ تصویری | 💠 📝 تربیت فرزند برای یاری رساندن به امام زمان(عج) ⁉️ چه کنیم فرزندانمان با امام زمان(عج) مانوس بشوند؟ ☺️💞 🎙 استاد تراشیون 🎋〰🍃 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺 نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿ قسمت 7⃣4⃣ #وصیت_ایوب بود، میخواست نزدیک برادرش، حسن، در وادی رحمت دفن شود
🌺 نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 ✿ قسمت آخر از ایوب بر می آید.... از او می خواهم هست. فضای خانه را پر می کند. مادرش آمده بود خانه ما و چند روزی مانده بود.... برای برگشتنش پول نداشت. توی اتاق ایوب سرم را بالا گرفتم: _" را حفظ کن، هیچ پولی در خانه ندارم." دوستم آمد جلوی در اتاق: _"شهلا بیا این اتاق، یک چیزی پیدا کردم." آمده بود کمکم تا بخاری ها را جمع کنیم.شش ماهی بود که بخاری را تکان نداده بودیم. یک دسته اسکناس پیدا کرده بود. ایوب آبرویم را حفظ کرد. توی امتحان های کمکش کرد. برای که هدی از همان نوجوانیش داشت به خوابم می آمد و راهنمایی می کرد. حتی حواسش به محمد حسن هم بود. یک سینی درست کرده بودم تا محمد حسین شب جمعه ای ببرد مسجد، یادش رفت. صبح سینی را دادم به محمد حسن و گفتم بین همسایه ها بگرداند. وقتی برگشت حلوا ها نصف هم نشده بود. یک نگاهش به حلوا بود و یک نگاهش به من _ مامان می گذاری همه اش را خودم بخورم؟ + نه مادر جان، این ها برای بابا است که چهار تا نماز خوان بخورند و فاتحه اش را بفرستند. شانه اش را بالا انداخت: _ "خب مگر من چه ام است؟ خودم می خورم، خودم هم فاتحه اش را می خوانم." چهار زانو نشست وسط اتاق و همه حلوا ها را خورد. سینی خالی را آورد توی آشپزخانه: "مامان خیلی کم است. میروم برای بابا بخوانم. شب ایوب توی خواب سیب آبداری را گاز می زد و می خندید. فاتحه و نمازهای محمد حسن به او رسیده بود از تهران تا تبریز خیلی راه است.... برای این که دلمان گرفت و هوایش را کردیم برویم سر مزارش.. سالی چند بار می رویم تبریز و همه روز را توی می مانیم. بچه ها جلوتر از من می روند...، ولی من هر بار دست و پایم می لرزد. اول سر مزار حسن می نشینم تا کمی آرام شوم. اما باز دلم شور می زند... انگار باز ایوب آمده باشد و بخواهیم کنیم که نکند چشم توی چشم هم شویم. فکر می کنم چه جوری نگاهش کنم ؟ چه بگویم؟ از کجا شروع کنم؟ ایوبم.......😭 به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند 😭 ... 😭😭 ⭐️ان شاءالله بزودی بارمان زیبای دیگری در خدمت همراهان عزیز خواهیم بود⭐️ 🎋〰🍃 @Alachiigh