#دلنوشته
▪️ من در مسیرم، مقصد معلوم است! به مقصد نزدیک میشوم؛ رفته رفته سایه ام از بین میرود، دلیلش را نمی دانم...
▫️ شاید داشتم به دل خورشید میرفتم ولی با کمال تعجب هنوز تیرگی سایه ام را میدیدم، چرا؟
▪️ مگر مقصد، فقط حرم امام رضا نبود؟ نکند خورشید دیگری هم هست...
آری خورشیدِ زمان... نورانی است ولی در پس ابر...
🔘 شهادت #امام_رضا علیه السلام را محضر امام زمان و شما عزیزان تسلیت عرض میکنیم...
اللهم عجل لولیک الفرج
@Alamshir_bozorg
#دلنوشته
سلام مولای من،مهدی جان
نگاه می کنم به خطوط مکرر چهره ام، به تارهای سپید مویم،به تک تک آثار گذار عمر در وجودم...
نگاه می کنم به تمام آنچه گذشت...
به عمری حسرت و چشم براهی...
به عمری اشک و آه و انتظار...
نگاه می کنم به چهره ی خسته پدر که در آرزوی دیدارت سوخت و منتظر ماند و پیر شد...
نگاه می کنم به چهره مادر که در رویای بوییدنت لحظه ها را یک به یک می شمارد...
نگاه می کنم و می بینم که از من چیزی
جز تو نمانده است...جز تو و آرزوی تماشای جمال زهرایی ات...
آه ...ای تمام دارایی ام...
مگذار که آرزو به دل بمانم...
🕊أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🕊
@Alamshir_bozorg
#دلنوشته
سلام مولای ما ، مهدی جان
یکی از همین روزها ، پنجره ها را که بگشاییم می بینیم در اوج سرما ، ناگهان بهار ، بساط معطر و صورتی رنگش را همه جا پهن کرده است .
بیماری رفته است ...
فقر ، مرده است ...
جنگ ، واژه ای بی مفهوم شده و رنج ، برای همیشه از یادها رفته است ...
یک روز ، که خیلی هم نزدیک است ، پنجره ها را که باز می کنیم ، می بینیم شمیم زهراییِ هزار گل نرگس ، فضا را پرکرده ...
نگاه می کنیم و می بینیم تو آمده ای ...
@Alamshir_bozorg
#دلنوشته
خودت دعـــا کن ای نازنیــن که برگردی
دعای این همه شبزندهدار کافی نیست
... نگاه میکنم به خودم و به دور و برم... سیاهی... سیاهی... شدهام مشکی پررنگ... پرکلاغی...
تشنهام... تشنه کمی سپیدی که از خویش دریغ کردهام... میخواهم بگویم از آنچه در دلم جاری است... اما ... آقای بی قراری هایم خبر داری از آنچه بر من رفته و میرود... دستم بگیر، مگذار غرق شوم... اینجا میان مردم، در تنهایی... آه تنهایی!... هیچگاه دست از سر دلم بر نمیداری.
دلم باید به آهستگی حمل شود، چون ترک خورده ... شکستنی است.
صورت خیس از اشکم زیر هجوم داغ غربت به سله نشسته... نمیدانم پشت کدامین دیوار این شهرهای آهنی، یاد شما را جا گذاشتهام...
آه دلم! که توبههایش مایه خنده فرشتهها شده، اما... همان که هیچ آبرویی ندارد پیش خدا... همان که هنوز به عشق جمعههایت زنده است... همان که لحظاتی ست که برای آخرین بار توبهاش را ریختم توی جعبهای از امید و دادمش دست فرشتهای که برسوندش دست خدا... روی جعبه نوشته شده بود...
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
@Alamshir_bozorg
#دلنوشته
دلم برای ورود تو لحظه شماری می کند و حنجره ام تو را فریاد می زند، تو که تجلی عشقی.
قنوتم را طولانی می کنم تا تو نیمه شبی برای آن دعا کنی. کوچه های غریب بی کسی را آب و جارو می کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی.
هر روز چراغ دلم را با «جامعه الکبیره» روشن می کنم و سفره افطارم را با «آل یاسین»و «عهد» تزیین می کنم، برای ظهور تو هر روز پای درد «کمیل» می نشینم.
نمی دانم آخرین ایستگاه «توسل» چه هیجانی دارد که مرا با خود تا آن سوی فاصله ها می برد و صبح آدینه چه صفایی دارد، که صبح آسمانش پراز «ندبه» است.
مولایم...! بی تو دفتر دلمان پر است از مشق های انتظار و من با دلم می خواهم آن روز که می آیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم.
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
@Alamshir_bozorg
#دلنوشته
سلام مولای ما،مهدی جان
عمری است که مدیون مادرتان هستیم...
اگر از هر ماذنه،نام "علی" به گوش می رسد...
اگر در هر برخاستن و نشستنی،نام "علی" بر لب می بریم...
اگر در هر آب خوردنی،با ذکر حیاتبخش "یا حسین" کربلایی می شویم...
اگر نماز می خوانیم،اگر روزه می گیریم...
اگر در صحن پاک گوهرشاد،زیر سایه ی پرواز آبی کبوترهای حرم،زندگی را در درخشش بی نظیر گنبد زیر تشعشع طلایی آفتاب به نظاره می نشینیم...
اگر هر محرم،رخصت می یابیم که همرنگتان شویم،سینه بزنیم و اشک بریزیم ...
اگر ذره ذره ی وجودمان در آتش فراق شما می سوزد و دل هایمان از شوق دیدارتان لبريز است..
...مدیون مادرتان هستیم و دفاع جانانه اش از حریم سرخ "غدیر"...
و چشم براهیم تا بیایید و آرام کنید لهیب جگر سوز جان هایمان را در مصیبت دیوار و در...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@Alamshir_bozorg
#دلنوشته
انسان انتظار،آماده ی فرداست.
آنكه «نظر»ندارد،به احساس انتظار،نیز ـ نمی تواند رسید.
«انتظار» سفر دور و درازی است
سفر انتظار،چشم آدم را،باز می كند،
سفر انتظار،انسان را، «صاحب نظر» می سازد...
حرف از یك نقطه ی زمانی و مكانی نیست.
سخن از یك جغرافیای جهانی عقیدتی است:
تكان تازه ای در خاك و خلقت خاك!
تنه و بدنه ی خلقت،
«عدالت » است...و در این میانه، «ستم»،غباری بیش نیست،كه به راحتی می شود آن را شست و پیكره ی اصلی، پاكیزه و زیبای آفرینش را در برابر نگاه انتظار زندگی،به دیدار نهاد.
این شست و شو،اصلاً،مشكل نیست:
«آب» كه دارد می رود،
«رود» كه دارد می گذرد،
فطرت پاك عادلانه ی «خاك» كه دارد تكان تازه ای می خورد،
همه به یاری ما،خواهند شتافت!
تنها،كافی است تكانی بخوریم.
🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🕊
@Alamshir_bozorg