eitaa logo
علویات
8.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم کفن کنید مرا رو به قبله‌ی حرم‌اش... ارتباط با ادمین @Admin_74
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم یادی از صحن و سرایت نکنم میمیرم
چہ باعظمت است موسي بہ ميرود فاطمہ بہ خانہ ابراهيم با پسرش بہ محمد با علي بہ مهدۍ زهرا بہ و حسين با هستي‌اش بہ 💔
تشنھٔ چاے عــــراقم اے اجل مهلت بدھ تا‌بیایم موکب‌به‌موکب !(:💔🚶🏻‍♂
. یه‌حسینیه‌دنج‌و‌کوچیک‌☺️🖤! برای‌‌اربعین‌کربلآ‌نرفته‌هاے‌عاشق‌ . .🌿☄؛ - https://eitaa.com/joinchat/2301362463C9293d2be20 https://eitaa.com/joinchat/2301362463C9293d2be20 !! چشماتو‌ببند‌بزن‌رو‌لینک‌ببین‌کجا‌میای(:☝️🏿‼️ اُستورے‌ویژھ ؛ ؛ ؛ رسید🌱' بوے‌سیب‌‌حرم‌پخش‌شده‌اینجآ😌🍏؛ ! (:🤳🏼🕶
. یه‌حسینیه‌دنج‌و‌کوچیک‌☺️🖤! برای‌‌اربعین‌کربلآ‌نرفته‌هاے‌عاشق‌ . .🌿☄؛ - https://eitaa.com/joinchat/2301362463C9293d2be20 https://eitaa.com/joinchat/2301362463C9293d2be20 !! چشماتو‌ببند‌بزن‌رو‌لینک‌ببین‌کجا‌میای(:☝️🏿‼️ اُستورے‌ویژھ ؛ ؛ ؛ رسید🌱' بوے‌سیب‌‌حرم‌پخش‌شده‌اینجآ😌🍏؛ ! (:🤳🏼🕶
وقتی قرار است عج‌ به علیه‌السلام‌ شناخته شوند؛ پس تنها مسیرِ همین مسیر است؛ راه و ، از میگذرد..! یا اَهلَ‌العالَم أَنا بَقیةَ‌الله.‌.. انَّ جَدِی‌الحُسَين‌ قَتَلُو‌کَ‌ عَطشانَا..🥀•
سید بحرالعلوم به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در بین راه راجع به این مسأله که گریه ی بر امام حسین علیه السلام گناهان را می آمرزد فکر می کرد. همان وقت متوجه شد که شخص عربی سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد ، بعد پرسید:«جناب سید درباره ی چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ و در چه اندیشه ای؟ اگر مساله علمی است بفرمائید شاید من هم اهل باشم؟» سید بحرالعلوم عرض کرد:«در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان حضرت سیدالشهداء علیه السلام می دهد؛ مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت بر می دارند ثواب یک حج و یک عمره در نامه ی عمل شان می نویسند و برای یک قطره ی اشک، تمام صغیره و کبیره شان آمرزیده می شود؟» آن سوار فرمود:«تعجب نکن! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود. سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت در شکارگاه از لشکریان دور شد و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد. خیمه ای را دید، وارد آن خیمه شد در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید آنها در گوشه ی خیمه بز شیردهی داشتند و از راه مصرف این بز زندگی خود را می گذراندند. وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کباب کردند چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند. سلطان شب را همانجا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و هرطوری بود خودش را به درباریان رساند و جریان را برای اطرافیان نقل کرد، در نهایت از ایشان سوال کرد ، اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم چه عملی باید انجام بدهم؟ یکی از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید. دیگری که از وزراء بود گفت: صد گوسفند و صد اشرفی بدهید. یکی دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید. گفت: هرچه بدهم کم است؛ زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام ، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند من هم باید هرچه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.» بعد سوار عرب به سیّد فرمود: « حالا جناب بحرالعلوم ،حضرت سیدالشهداء علیه السلام هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه داد، پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد نباید تعجب کرد، چون خدا که خدایی اش را نمی تواند به علیه السلام بدهد پس هرکاری که می تواند آن را انجام می دهد ؛ یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خود علیه السلام ، به زوّار و گریه کنندگان آن حضرت هم درجاتی عنایت می کند، در عین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند.» وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود از نظر سید بحرالعلوم غیب شد. منبع:ملاقات با السلام در
هدایت شده از مجتبی خرسندی
بسم‌رب‌العشق... ماجرا - قسمت عشق به آستان خرابات سرکشی مفروش... که بیست حجّ پیاده‌ست یک‌نماز اینجا اینجا حرم عشق است... نامش کربلاست و خاکش شفا... جایی‌که همه‌ی قاعده‌ها را به‌هم می‌زند؛ خاک حرام را تربت می‌کند، سیاه مکروه را مشکی مستحب می‌کند، و عشق را واجب می‌کند... اینجا به‌فرات که می‌رسی از تشنگی سیراب می‌شوی، به علقمه که می‌روی عرق شرم بر جبینت می‌نشیند، حتی اگر هوا شرجی نباشد. اینجا اگر در بین‌الحرمین مردد شوی کسی ملامتت نمی‌کند و اگر گریه کنی کسی به تو نمی‌خندد، و اگر بخندی کسی با تو کاری ندارد، اینجا همه فقط با حسین کار دارند... اینجا همه آمده‌اند تا خودی نشان بدهند به محبوب‌شان، و بگردند دنبال حال خوب‌شان. کربلا سرزمین زنده‌های همیشه جاویدی‌ست که به خوابی خوش فرورفته‌اند تا دیگربار به یاری مردی از نسل عشق برخیزند‌... باشد که باشیم و باشیم. زان‌ کشتگان هنوز به موعود می‌رسد فریاد العجل ز بیابان کربلا ... @Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از مجتبی خرسندی
بسم رب العشق ماجرا - قسمت دوم نمی‌دانم بخندم یا گریه کنم... بلاتکلیفی همینش خوب است. حالت دست خودت نیست. بد و خوب را نمی‌فهمی. فقط همین را می‌دانی که هرچه هست خودت هستی. خود خود خودت. می‌روی و به هیچ‌چیز فکر نمی‌کنی. به هیچ‌چیز؛ سرما جاده سردرد بود و نبود هست و نیست فقط و فقط می‌روی تا برسی. در راه وصال در به در بودم با جاده‌وبرف همسفر بودم @Mojtaba_khorsandi
هدایت شده از مجتبی خرسندی
بسم رب الخائفین ماجرا - قسمت چهارم با اجازه شاعرش علی‌اصغر جان شیری؛ از مرز رد شدیم (بدون) مصیبتی...😭 معجزه؟ کدام معجزه می‌تواند تو را از مرز‌های محدودیت و ممنوعیت رد کند؟ الّا عشق... و حسین عشق است. الحمدلله رب العالمین. @Mojtaba_khorsandi