الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت های چله بیست و سوم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1
سلام علیکم💐
دوازدهمین روز از چله 🌟 بیست و سوم🌟 مهمان سفره شهید 🌷 محمدعلی یوسفوند 🌷هستیم.
🔺خیاطی که فرمانده شد و فرماندهای که با دوچرخه تردد میکرد...
وقتی بنیاد شهید با من تماس گرفت تا به پاس زحمات این خانواده از پدر ایشان با اهدا حواله یک دستگاه پیکان تجلیل شود پدر بزرگوار شهیدان یوسفوند(شهید محمدابراهیم و محمد علی یوسفوند) از قبول این هدیه خودداری کرد و سفارش کرد که این هدیه را به خانواده ای نیازمند اهدا کنند،این در حالی بود که شهید محمد علی یوسفوند پسر بزرگوارشان هم با اینکه فرمانده سپاه بود با دوچرخه تردد می کرد و از اموال بیت المال استفاده نمی کرد.
✍به روایت سردار سیف
#خاطرات_شهدا
💠در جزیره خالی از سکنه مینو گشت می زدیم . اهالی خانه هایشان را رها کرده و به جاهای امنی پناه برده بودند .
💠درِ نیمه باز خانه ای توجه ما را جلب کرد. داخل خانه شدیم . در گوشه ای از حیاط مرغی را دیدیم که روی تخم هایش نشسته و با دیدن ما وحشت زده شد . شروع به سر و صدا کرد.
💠جلوتر رفتیم ، تعداد زیادی تخم مرغ دیدیم . به محمد علی گفتم : « بیا اینها را با خودمان ببریم ، بچه ها خوشحال می شوند».
💠محمد علی با ناراحتی گفت : « هرگز این کار را نمی کنیم . اینها که مال ما نیست ، حرام است ! » به هرحال قرار شد دست به چیزی نزنیم تا پس فردا از امام جمعه بپرسیم .
💠روز جمعه بعد از نماز جمعه پرسیدیم : حاج آقا ما می توانیم این مدتی که اینجا هستیم از چیزهایی که توی خانه ها رها شده استفاده کنیم ؟ حاج آقا فرمود: بله ، چون میوه و خوراکی هایی که رها شده اند، خیلی زود فاسد می شوند و معلوم نیست که صاحبشان کی بر می گردد . اشکال ندارد.استفاده کنید .
💠با کنایه به محمد علی گفتیم : « حاج آقا می بینیم که نظرتان درست بود ! راست گفتی ، نباید استفاده می کردیم !!» .
💠گفت : از همان اول می دانستم که ایرادی ندارد. ولی دلم نمی آمد دست بزنم و هرگز هم از هیچ یک از اموال این مردم استفاده نمی کنم ؛ اما باهات می آیم ، هرچه خواستی برای خودت و بچه ها بردار. محمد علی تا لحظه شهادتش هرگز به میوه ها و خوراکی های آنجا لب نزد..
✍به روایت همرزم شهید
صداقت
قبل از انقلاب از قم با خودمان تعدادی اعلامیه آوردیم که در نور آباد منتشر کنیم. در بین راه ماشین را برای بازرسی متوقف کردند. قبل از اینکه مأموران متوجه شوند، محمد علی اعلامیه ها را به کمر بست و گفت: « اگر گیر افتادیم وانمود کن که اصلاً مرا نمی شناسی » .
به جرم ریش داشتن ، ما را پیاده کردند. برای بازجویی داخل پاسگاه رفتیم . رئیس پاسگاه پرسید: « شما چرا ریش گذاشته اید؟ چرا اینها را با تیغ نمی زنید؟ » محمد علی گفت : « این توصیه پیامبر ماست و ما که مسلمانیم پیرو او هستیم» .
شخص دیگری هم آنجا بود که ریش بلندی داشت او در پاسخ رئیس پاسگاه گفت:« همین طوری عشقی گذاشتم !» رئیس پاسگاه به یکی از سربازها گفت « او را ببرید و ریشش را با ماشین بزنید » و به محمد علی گفت : « بروید شما آزادید ». ..
راوی : دوست شهید- خداداد عدالتجو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تاحالاشده امام زمان(ع) تورانگاه کند ولذت ببرد...
👤 حجتالاسلام #قرائتی
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
------------------------
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت های چله بیست و سوم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1
سلام علیکم💐
سیزدهمین روز از چله 🌟 بیست و سوم🌟 مهمان سفره شهید 🌷 مجتبی بابایی زاده 🌷 هستیم.
فرازی از وصیتنامه شهید 👇 👇
اگر #حجاب شما کم رنگ شد سر مزار من نیایید‼️
👈شهید مدافع حرم «مجتبی باباییزاده»:
چه زیباست سیاهی چادر شما، نمیدانم این چه حسی بود که چادر شما به من میداد اما میدانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو میگرفتم. 🌹
باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا (س) بدست آمده است.✨
امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود☝️ و خدا نکند که روزی حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست نمیدارم به ملاقات من سر مزار بیایید.❗️
[ اݪلّہُمَـ عَجِّݪ ݪِوَݪیڪ اݪّفرج]
در خرداد 1362 ، در محله ساختمان (کوی شهدا ی فعلی) اندیمشک و در دامان مادری عفیف و پدری سخت کوش و مؤمن و در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود.
دوران کودکی او همزمان با سالهای پر بار دفاع مقدس بود .تربیت صحیح پدر و آموزه های اخلاقی مادر از همان دوران که فضا مملو از بوی جهاد و شهادت بود باعث شد او متفاوت از هم سن و سالانش بار بیاید.
دوران تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در اندیمشک و در دبستان "فردوسی" و مدرسه "آزادگان" گذراند.
از همان دوران کودکی و نوجوانی اخلاق خوب و پسندیده، نجابت و سخت کوشی، جدیت و نظم و انظباط همراه با تدین و تقوا در او نمود داشت.
تعصب و تقید به مسائل شرعی از او نوجوانی نمونه و ایده آل ساخته بود و از همین رو مورد احترام و تحسین همه بود.
در نوجوانی او شخصیتی منطقی و معقول داشت و آنچنان صلابت و وقاری در رفتارش هویدا بود که او را از دیگر همسن و سالانش متمایز میکرد.برخورد خوب و لحن کلامش و آرامش در رفتارش سبب برانگیختن احترام و تحسین همگان می شد. ارتباط عمیق عاطفی با خانواده و اقوام و دوستان داشت.
در این دوران بود که با عضویت در هیأت های فرهنگی و مذهبی عرصه دیگری در زندگی پر ثمرش نمودار شد.همواره در راهپیمایی ها و تجمعات و مراسم مذهبی شرکتی فعال داشت.
پاتوقش پایگاه بسیج مسجد حضرت ابوالفضل(ع) و مسجد امام حسن (ع) بود . از بارزترین اقدامات فرهنگی و تبلیغی ایشان حضور در پیاده روی مسیر اندیمشک – تهران جهت شرکت در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) در سال 1378 بود. در انتهای این برنامه بود که موفق به دیدار حضوری از نزدیک با مقام معظم رهبری شدند.
در سالهای بعد نیز با پای پیاده رهسپار زیارت به عتبات عالیات شد. گفتنی است که همانجا کفنی خریداری و تبرک میکند که سالها بعد بنا به وصیت خودش با همین کفن سر بر خاک میگذارد.
در کنار شهید روح الله نوزاد
مجتبی در تبریز برای تشییع پیکر روح الله شرکت و همانجا یک سخنرانی حماسی ایراد کرد و همین باعث شد که دوستانش به او گفتند: مجتبی! ما هم شهید شدیم باید بیایی و همچنین سخنرانیای برای ما هم انجام بدهی که مجتبی در پاسخ به آنها گفته بود که من به شما ثابت میکنم که قبل از همه شما شهید میشوم.
فرزند قهرمان اندیمشک در تاریخ 13/6/1390 در عملیات پاکسازی مرزهای شمال غرب کشور از وجود اشرار و گروهک تروریستی پژاک در ارتفاعات جاسوسان در نبردی سخت به آرزوی دیرینش رسید و به فیض شهادت نائل شد. در هنگام شهادت ذکر یا "علی بن ابی طالب" بر زبانش جاری بود و به خیل شهدا پیوست.