امام حسین علیه السلام از شهادت عمروبن حمق خزاعی به دست معاویه، بسیار ناراحت گردید.آن حضرت نامه ای به معاویه نوشت و او رابدین گونه سرزنش کرد: «اولست قاتل عمروبن حمق صاحب رسول الله صلی الله علیه وآله العبدالصالح الذی ابلته العبادة فنحل جسمه واصغر طائرا انزل علیک من راس الجبل ثم قتله جراة علی ربک استخفافا بذالک العهد.»; آیا تو قاتل عمروبن حمق نیستی; آن بنده شایسته ای که در عبادت خداوندپیکرش لاغر و ناتوان و چهره اش زرد و رنجورشده بود. تو او را کشتی، در حالی که به او امان داده بودی، آن چنان امانی که اگر به مرغان آسمان داده بودی، ازکوهستان ها به سویت می آمدند، آنگاه ناجوانمردانه خونش راریختی. تو بر پروردگارت گستاخ شده ای وپیمانش را درهم شکسته ای
شهادت عمروبن حمق، یاروفادار حضرت محمدصلی الله علیه وآله از رخدادهای دردناک جهان اسلام بود. مؤمنان آگاه از شنیدن آن به سوگ نشستند و برغربت اسلام اشک ریختند. موج اعتراضات بالا گرفت. سخنان انتقادآمیزمسلمانان، به ویژه صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله به درباردمشق رسید و خیال معاویه را پریشان نمود.او که تا آن لحظه ازکشتن عمروبن حمق باافتخار سخن می گفت و مردم را از هرسو به تماشای سربریده وی فرا می خواند; ناگهان تغییر روش داد و مرگ عمروبن حمق را بر اثر«مارگزیدگی » اعلام کرد.
آمنه زن عمروبن حمق نخستین زنی بودکه در اسلام به جرم مبارزات شوهر، به زندان افتاد. او فشار غل و زنجیرهای سنگین راتحمل کرد و ماه ها در یک اتاق تاریک به سربرد. پیکرش براثر رنج های فراوان و کمی آب و غذا بسیار نحیف شده بود. سرانجام دریکی از روزها چند مامور با شتاب و پرخاش به سوی او آمدند و جسم نسبتا سنگینی را به دامنش پرتاب کردند. نخست از شدت تعجب چیزی نفهمید. اما پس از چندی که به دقت نگریست، سر شوهر را در دامن دید. زن مدت کوتاهی خاموش بود و با حیرت به چهره خون آلود شوهرنگاه کرد. آمنه چهره خود راخراشید و در برابر ماموران معاویه گفت: «ای وای از مظلومیت تو در این دنیای پست و این تنگنای دردناکی که ستمگران برایت فراهم آورده اند! درود و سلام برهمسری که مراهمیشه دوست می داشت و امروز هم به دیدارمن آمده است، تا هرگز از یادش نبرم!»
به دستور معاویه، سرازتن عمروبن حمق جداکردند و پیکرش را در کنار شهر موصل،بربالای تپه ای گذاردند. کسی جرات دفن کردن پیکر او را نداشت. سرانجام پس از چندروز که غلام عمروبن حمق از شهادت اربابش آگاه شد، بدن پاک آن شهید راه امامت را به خاک سپرد. معزالدوله دیلمی در قرن پنجم هجری برای عمروبن حمق مقبره ای ساخت وخادمی نیز برآن گماشت. هم اکنون مزارعمروبن حمق در غرب شهر موصل، زیارتگاه شیعیان و مورد احترام سایر مسلمانان است.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
زاهر از شهداى عاشورا است. وى را از شخصیتهاى کوفه و مردى سالخورده از قبیلۀ کنده دانستهاند. غلام عمرو
زاهر، غلام عمروبن حمق خزاعی نیز ازشیفتگان خاندان رسول خداصلی الله علیه وآله بود.محمدبن سنان زاهری، محدث معروف شیعی از نسل اوست. زاهر در سال 60 ه .ق.برای انجام حج و زیارت کعبه به مکه رفت وامام حسین علیه السلام را ملاقات کرد و از عزم آن حضرت برای سفر به سوی عراق آگاه گردید.اوکه شوق جهاد و عشق به شهادت در راه معبود را از دوران بسیار دور، در مکتب سرخ علوی از ارباب فداکار خود، عمروبن حمق خزاعی به نیکی آموخته بود، بی درنگ به کاروان امام حسین علیه السلام پیوست.
صبح عاشورا در حالی که در صف نخست یاران امام حسین علیه السلام قرار داشت، در نبردی دلاورانه، در اولین هجوم سپاه یزید به شهادت رسید.
👇👇👇👇
حضرت مهدی علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه می فرماید: السلام علی زاهر مولاعمروبن حمق خزاعی.
سلام بر زاهر! همو که غلام آزاده شده عمروبن حمق خزاعی است
🚨 پیکر مطهر شهید "#خیرالله_ابریشمی_گرامی" پس از ۴۰ سال کشف و شناسایی شد.
🕊 شهید "خیرالله ابریشمی گرامی" فرزند علی در تاریخ ۱۳۲۳/۱۰/۰۱ در شهر اسلامآباد غرب چشم به جهان گشود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در نخستین روزهای تاسیس سپاه پاسداران به خدمت این نهاد انقلابی درآمد.
💠 این شهید والامقام در پاییز سال ۵۹ در منطقه اسلامآباد غرب به فیض عظیم شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در منطقه باقی ماند.
🌷 پیکر مطهر شهید خیرالله ابریشمی با تلاش گروههای تفحص شهدا کشف و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
💐 شادی روح پر فتوح شهید صلوات
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
ابومهدی:
*ماموریت ویژه یکی ازمدافعان حرم برای شناسایی پیکرمطهر شهید_محسنحججی*
*بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود* . تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.
■ *بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند* و داعش هم *پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد* و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
*به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟"*
● می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.
قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف مقرداعش.
※※※※
توی دل دشمن بودیم.
یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.
■ *پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت:* "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"
میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! *این بدن اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!"
● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.
داد زدم:
*پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش*؟!
حاج سعید حرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: *"کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"*
داعشی به زبان آمد. گفت: " *تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!*"
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: " *فقط همینجا."*
■ *نمی دانستم چه بکنم* . شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد.
توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"*
گفتم:
*بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.*
■ *یهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن* . ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم
فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب *DNA* مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها اومد پیشم و *گفت: "پدر و همسر شهید حججی اومدهان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم* ."
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود.
پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی"
■ **نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم*
بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
*گفتم: "حاجآقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."*
*گفت: "قسمت میدم به بیبی که بگو."*
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام."
● *وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم* و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان."
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و *گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"*
*راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم*
*#نثار_روح_پاک_شهدا_صلوات*
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹عرض سلام، خدمت بانوی والا مقام...
عرض ادب ..خدمت دختر قتال العرب...
منم ایرانی..
بیقرار حمله به لشگر سفیانی
#سلام_خدا_بر_مدافعان_حریم_عشق
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج)....
چشم نیاز دوختم به راه صاحبالزمان
امید بستهام به یک نگاه صاحبالزمان
امید بستهام ولی چقدر پُر توقعام
چشم گناهکار و روی ماه صاحبالزمان
کویر شد اگر دل از شب سیاه کاری ام
صبح در آن جوانه زد گیاه صاحبالزمان
دین ضعیف من در این طبیعت پر از گناه
غزال خسته ایست در پناه صاحبالزمان
آه که آه می کشد هنوز سینه ی زمین
بعد هزار و چند سال از آه صاحبالزمان
هنوز بعد کربلا منظره ی وداع را
مدام درک می کند نگاه صاحبالزمان
عمه صاحبالزمان به دست خویش دوخته
رخت عزای خاکی و سیاه صاحبالزمان
(دعا بفرمایید)
از مُحـَرَّم ڪہ گـذشتیــم صَفـَـر مے آیـد
عمـہ اے خستـہ و تنهــا ز گـذر مے آیـد . . .
#آغاز_ماهصفر
#آجرڪاللهیاصاحبــالزمان
صدقه اول ماه فراموش نشود
بادســٺ ڪوچڪش گـره ها باز مےڪند
طفل سه ساله ایسٺ ڪه اعجاز مےڪند
بال و پرش شڪسته ولے او بدون بال
با ذڪر نام فاطــمہ پــرواز مےڪند
گر دخترکی پیش پدر ناز کند
گره کرببلای همه را بازکند...
📢📣📢📣📢📣
سلام علیکم
الحمدلله رب العالمین ❤️
امروز توانستیم با یاری شما بزرگواران 7 گوسفند قربانی کنیم
(در بعضی از مناطق و محله های تهران و قم فرستاده شد. )
ان شاالله به همین زودی به دستان کوچک زهرای سه ساله کربلا 👌،گره فرج باز شود
وشر این ویروس منحوس از سر مسلمین ویژه شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام
شما خوبان 👌 رفع شود🙏
(خدا شما را حفظ کنه برای یاری حضرتش 💞 )
🖤 #امام_حسین (علیه السلام) فرمودند:
🌴 مَنْ نَفَّسَ کرْبَةَ مُؤْمِن فَرَّجَ اللهُ عَنْهُ کرْبَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ.
🍃 هرکس گره ای از مشکلات مؤمنی باز کند و مشکلش را برطرف نماید ، خداوند متعال مشکلات دنیا و آخرت او را اصلاح می نماید.
📒 بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۲۱.
📔مستدرك الوسائل، ج۱۲، ص۴۱۶.
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_بیست_پنجم👇👇👇👇
✅ 1- زیارت عاشورای غیر معروفه به نیابت از بقیه الله الاعظم عج
✅ 2- تلاوت سوره والفجر هدیه به اباعبدالله الحسین علیه السلام
✅ 3- هر روز 100 مرتبه سوره توحید هدیه به شهدایی که از شهدای کربلا معرفی می شوند
✅ 4-یکبار در طول این چله خواندن نماز امام حسین علیه السلام
#مراقبه_عملی👇
✅5- تاکید و انس معنوی عمیق بیشتربه حجاب فاطمی ،وتاسی به حضرت زینب سلام الله علیها
همان چیزی که خواسته و وصیت همه ی شهدای مابود.
سلام علیکم
نوزدهمین روز از چله✨ بیست و پنجم ✨ از اصحاب الحسین سر سفره شهیدان 💫 منحج مولی حسین ، و مسلم بن کثیر ازدی 💫 هستیم.
مُنجِحْ ، مولی الحسین (ع)
از شهدای کربلاست ، نامش منجح بن سهم و در زمان امام مجتبی (ع) غلام آن حضرت بود . پس از وی غلام سیدالشهداء (ع) بود . مادرش کنیز آن حضرت بود . وی را از نوفل بن حارث خرید و از او « منجح » به دنیا آمد . (1318) مادر منجح در خانه حضرت سجاد (ع) خدمت می کرد و چون سفر کربلا پیش آمد ، این مادر و فرزند از مدینه همراه امام حسین (ع) به کربلا آمدند . منجح روز عاشورا پس از نبردی دلیرانه در رکاب مولایش به شهادت رسید و از شهدای اولیه بود . نامش در زیارت ناحیه مقدسه و زیارت رجبیه نیز آمده است
از یاران امام علی (ع) بود و برخی از مورخان گفته اند از تابعین پیامبر بوده و حتی زمان پیامبر را درک کرده است. پدرش کثیر بن قلیب صدفی ازدی کوفی بود- از طایفه ی ازد- و خودش ساکن کوفه بود. مسلم در فتح مصر شرکت داشت و در جنگ جمل، همراه امام علی (ع) جنگید و در یکی از جنگ های امام (که شاید همین جنگ جمل بوده) تیری به پایش خورد و پایش آسیب دید و لنگ می زد؛ از این رو به مسلم اعرجی (کسی که پایش لنگ می زند) مشهور شد. در جریان قیام حسینی او برای بیعت با امام حسین (ع) از کوفه خارج شد تا رهسپار به سوی اباعبدالله شود و هنگام آمدن آن حضرت در سرزمین کربلا به امام پیوست. صبح روز عاشورا هم در اولین یورش همه جانبه ی لشگر عمر سعد به سپاه حسینی به یاری امام رفت و شجاعانه نبرد کرد تا به شهادت رسید.
«مسلم» فرزند «كثير» از قبيله «ازد»
ابنشهر آشوب بر اين باور است كه مسلم در حمله نخستين به شهادت رسيده است
در زيارت ناحيه آمده: «السلام علي مسلم بن كثير الازدي؛ سلام بر مسلم بن كثير ازدي». شيخ طوسي رضي الله عنه مسلم بن كثير را از ياران حضرت اباعبدالله الحسين به شمار آورده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابا من برات چادر سرم کردم .... 😭
شهید مدافع وطن #سید_مصطفی_محبی_پارسا بیست و ششم شهریور ۹۸ در بزمان ایرانشهر بر اثر درگیری با اشرار مسلح به شهادت رسید.
#نیروی_انتظامی
☀️#سردار_دلها
✍از نیروهای حشدالشعبی بود.
شعر سروده ی خودش را که برای شهید سلیمانی خواند، از او پرسیدم: حاج قاسم را در یک جمله تعریف کن...
👈با صدای بلند فریاد زد:
حاج قاسم، عباس العراق...
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم