شال سبز سیدی
هیچ وقت شال سبزش را از گردن در نمیآورد. میگفت:"در گردان هر کس که سید است باید علامتی همراه داشته باشد. از این که به حضرت زهرا(س) منتسب هستید افتخار کنيد. بدانید تا وقتی به این خانواده وابستهاید خداوند همه چیز به شما میدهد. دقت کنید هر چه عملیات با رمز یا زهرا (س) داشتهایم با پیروزی کامل همراه بوده است. دامن این مادر را بگیرید."
بعد برایمان تعریف کرد: "وقتی آدم و حوا در بهشت میگشتند، نور عجیبی دیدند. وقتی از خداوند سوال کردند پرده غیب کنار زده شد پنج نور دیدند که همان پنج تن آل عبا بودند."
خواندنی👇
کتاب شال سبز (زندگی نامه و خاطرات سردار شهید سید ابراهیم شجیعی) به تحقیق و تالیف غلامرضا فسنقری از پژوهشگران و نویسندگان پیشکسوت شهرستان اسفراین توسط انتشارات جهانی به چاپ رسید.
با شنيدن صوت قرآن انرژي مي گرفت
در سایت پنج مستقر بودیم. فردای آن روز قرار بود آقای شجیعی به خط مقدم برود. در چادر کنارم نشست و گفت: «کیوانلو میتوانی طوری قرآن بخوانی که نیرویم چند برابر شود؟»
گفتم: "نه متاسفانه." گفت: "از بسیجیهای دور و برمان کسی را با این خصوصیت میشناسی؟" گفتم :"بله" و یکی از بچههای بیرجند را به حضورش آوردم.
آقای شجیعی بعد از سلام و احوالپرسی گرم گفت:" برادر دوست دارم قرآن را با صدای زیبا برایم قرائت کنی."
محمدی فر گفت:" اجازه میدهید از حفظ بخوانم؟"
آقای شجیعی با تعجب پرسید: "مگر حفظ هم هستی؟"
محمدی فرگفت:" بله بیشتر از نصف قرآن را."
آقای شجیعی به محض شنیدن این جمله گریه اش گرفت. او را در آغوش گرفت و بوسید. خم شد تا پای محمدی فر را ببوسد. میگفت:"اجازه بده زبانت را ببوسم. همین که صدای قرآن بسیجی را شنید چنان به شدت گریست که مرا هم به گریه انداخت و وقتی تلاوت آیات تمام شد آقای شجیعی گفت:" برای عملیات نیرو گرفتم، قوی شدم، انگار انرژی ام چند برابر شد."
صبح فردا که عازم خط میشد از من خواست تا باز هم با آن بسیجی ملاقات کند بار دیگر او را در آغوش گرفت و صورتش را بوسه باران کرد.
راوي: غلامرضا کیوانلو-همرزم
هدایت شده از گسترده پُربازده اُفق
زیارت حضرت رسول.apk
9.43M
👆دریافت رایگان نرم افزار «زیارت حضرت رسول» با صوت زیبا و دلنشین
💐با ارسال این برنامه به دیگران، در ثواب انتشار آن سهیم شوید!
هدایت شده از بصیـــــــــرت
#فوری
#فورررری
#انا_لله_وانا_اليه_راجعون
#بابام_شهید_شد
سید نور خدا موسوی
برای همیشه آسمانی شد
نور خدا در روز
#بیست_و_هشت_صفر
مهمان جدش شد
﷽
سلام علیکم
پنجمین روز از🌷چله نهم🌷
اعمال مستحبی امروزمان را به #نیابت از
شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها
❣️سید علیرضا جوزی❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️
و از حضرتش #تقاضا می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛
✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را #عاقبت_بخیر گردانند و
✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که #زمینه_سازظهورموعودعالم_هستی ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم
ان شاء الله
کوچکترین شهید گلزار شهدای چیذر
شهید سید علیرضا جوزی
دومین شهید خانواده جوزی است از یازده سالگی به رزمندگان دفاع مقدس پیوست و در سن چهارده سالگی در سه راه کوشک همراه 4 رزمنده که آنها هم از سلاله پاک رسول خدا بودند، در روز عید قربان سال 67 به فیض شهادت نائل شد ویکی از شهدای بزرگوار خمسه کوثر (یادمان شهدای سادات) است .
نکته قابل توجه در خصوص خانواده جوزی این است که از میان فرزندان این خانواده ، ۲ برادر شهید و ۲ برادر جانباز هستند و در برخی مواقع پدر و مادر نیز در جبهه های جنگ دوران دفاع مقدس حضور داشتند، سید محمد یکی از برادران جوزی و مسئول گنجینه آثار شهدای امامزاده علی اکبر (ع) در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری حیات اذعان داشت که در دوران دفاع مقدس به صورت مستمر ۶ نفر از اعضای خانواده در جبهه ها حضور داشتند.
پدرم می گفت اگر همه در راه امام (ره) شهید شوید کم است
وی در ابتدای سخنان خود، یکی از دلایل اصلی علاقه خانواده اش را به جهاد و حضور در جبهه های جنگ ، مجاورت و هم نشینی با شهید بزرگوار مهدی شاه آبادی پیش نماز محله چیذر دانست و گفت : قرابت کل اعضای خانواده با این شهید و پیش نماز مسجد محل باعث شد که از اول انقلاب با مفهوم مبارزه با استکبار و جهاد آشنا شویم البته پدرم ابوالقاسم جوزی نیز به دنبال فعالیت های سیاسی بود و همیشه می گفت که اگه همه شما در راه امام خمینی (ره) شهید شوید کم است ، مادرم هم پابه پای پدرم در برخی مواقع در جبهه ها به منظور کمک حضور داشت.
وصیتنامه خواندنی 👇
بدانید، هیچ قطرهای از خونی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست
“هنگامی که شیپور جنگ به صدا درمیآید مردها از نامردها تشخیص داده میشوند. پس ای شیپورچی بنواز! (شهید چمران)” / “ولا تقولو لمن یقتل فی سبیلالله امواتا بل احیاء ولکن لاتشعرون”؛ سلام بر مهدی یگانه منجی عالم بشریت و سلام بر رهبر کبیر انقلاب و سلام به تمام رزمندگان اسلام.
ای عزیزان بدانید که هیچ قطرهای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست. و من میخواهم با نثار این قطره خون به معشوقم برسم. به معشوقی که سالهاست در انتظار دیدن اویم. به معشوقی که به انسان هستی داد و آنان را خلق کرد.
مرگ دست خداست، پس از جبهه رفتن فرزندانتان ممانعت نکنید
برادرانم، بدانید که شهادت در راه خدا بالاترین درجه است و همینطور بالاترین و بزرگترین آرزوی من. برادران و خواهران بدانید که مرگ انسان دست خداست و تا خداوند متعال اراده نکند، هیچ اتفاقی نمیافتد. پس از جبهه رفتن و جهاد رفتن فرزندانتان جلوگیری نکنید.
آیا سکوت ما مقابل دشمن بوی انسانیت میدهد؟
انسان روزی به دنیای فانی میآید و روزی به دنیای آخرت میرود و مرگ هم برای همه است، پس چه بهتر که مرگ در راه خداوند در سنگر عشق باشد. در سنگری که هزاران نفر از عزیزان همانند پروانه به دور شمع سوختند و با سوختن آنها هزاران نفر دیگر روشن شدند.
ای برادران آیا میتوانید ببینید که دشمن به وطن ما و به خانه ما تجاوز کند و جان هزاران نفر از زن و کودک و پیر و جوان را بگیرد و هر غلطی که میخواهد بکند و ما آرام بنشینیم؟ آیا واقعاً سکوت ما بوی انسانیت میدهد؟ نگذارید با زرق و برق دنیا انس بگیرید و طوری شود که به درجه حیوانیت برسید و شاید از حیوان هم پست و پستتر!
گول چند صباح زندگی را نخورید
گول این دنیا را که چند صبایی بیشتر نیست، نخورید. آیا هیچ فکر کردهاید که چرا خداوند انسان را آفرید و چرا یکی را زیبا و یکی را بدقیافه و زشت آفرید و چرا یکی را عاقل و دیگری را نادان، یکی را فقیر و دیگری را سرمایهدار آفرید؟ به والله تمام اینها آزمایش از طرف خدا بیش نیست. پس سعی کنید که از این آزمایشهای الهی سرفراز بیرون آیید.
خواهرانم، فرزندانتان را چنان تربیت کنید که راه ما را، یعنی راه حق و حسین(ع) را ادامه دهند
و اما شما ای خواهرانم، حجاب برترین زینت برای شماست و سعی کنید که این زینت الهی و خدادادی را حفظ کنید تا پیش حضرت فاطمهالزهرا(س) روسفید باشید. غیبت و بدگویی را کنار بگذارید و فرزاندانتان را چنان تربیت کنید که بتوانند راه ما را ادامه دهند به آنها یاد بدهید و بگویید که راه ما راه حق و راه حسین شهید (ع) است. راهی که پس از گذشت ۱۴۰۰ سال دوباره زنده و جان گرفت و حال میبینید که زنده شدن او چگونه بدن شرق و غرب را به لرزه درآورده و چگونه پوزه آنان را به خاک مذلت و رسوایی کشیده (است).
مادرم، با یاد تو جان میدهم!
و اما مادرم، ای که وقتی نامت را به زبان میآورم تمام وجودم به یاد تو میافتد، بدان که من در آخرین لحظات زندگیام به یاد تو هستم. بدان که با یاد تو جان میدهم. مادرم مبادا در مقابل دشمنانمان گریه کنی که گریه کردن تو در مقابل آنان فشردن قلب من است. مادرم همیشه به یاد تو بودم و همیشه خواهم بود.
مادرم، مرگ شروع زندگانی من است
روزی که میخواستم برای اولینبار به جبهه بروم شجاعت تو را دیدم. بدان که در آخرت روسیاه نیستی. حال که این وصیتنامه را مینویسم چند روزی دیگر به شروع عمرم نرسیده (نمانده). بدان مرگ من تازه شروع زندگانی من است و این آخرین لحظات چقدر برایم شیرین است.
پدرم، بر دستان پینه زدهات بوسه!
و اما پدرم، بر دستان پینهزدهات بوسه! به تمام دوستان و آشنایان تبریک بگو و بگو که جان او هدیهای بیش برای رهبر و خداوند متعال نیست و برای همین بود که سید به جهاد رفت و جان خود را نثار کرد. و اما برادرم محمد، معلم عزیزم تا زمانی که جان در بدن دارم به یاد تو هستم. به یاد تو و به یاد درسهایت اگر نبود…؟
برادرزادههایم، پدر شما آن سید حسینی است که رهبر تمام عالم است
و اما برادرزادههای عزیزم، امید و هادی جان، هیچگاه احساس نکنید که پدرتان را از دست دادهاید. بدانید که هرگاه این احساس را کردید شکست بزرگی خوردید. پدر شما امام امت است. پدر شما آن سید حسینی است که رهبر تمام عالم است. آن سیدی که تمام عالم را به اسلام دعوت میکند.
معلمان عزیزم مرا حلال کنید
خب عزیزان، دیگر مزاحم اوقات شما نمیشوم. مرا حلال کنید. ببخشید، خصوصاً معلمان عزیزم در مدرسه و اما توصیهای که میکنم به دوستانم، ای دوستان من، سنگر مدرسه و سنگر جهاد را رها نسازید و تا آخرین قطره خون مبارزه کنید. خب عزیزان، دیگر عرضی ندارم اما اگر احیاناً جنازهای از من باقی ماند آن را در گلزار شهدای امامزاده علیاکبر دفن کنید.
خدانگهدار