#ســربلنــــد📚
✨بسم الله النور✨
⚜مَن کانَ یُریِدُ العِزَّهَ فَللّهِ العِزَّهُ جَمیعا
💢سربلند، داستان #سر_بلندی است که می
خواست سری در میان سر ها درآورد؛ هر چند
که #بی_سر باشد😔.
💢سربلند، داستان #جابر است. جابری که به
زیارت ارباب بی سرش رفت👥اما با
#سری_بریده
💢سربلند، داستان #محسنی است که
میخواست حسین باشد؛ تاثیرگذار باشد👌.
💢سربلند، به معنای واقعی کلمه یعنی #سر
#محسن_حججی یعنی سر
#سر_تعلقات را بریدن و درنهایت بی سر
شدن
💢سربلند، یعنی
#عمار_رهبر شدن. یعنی آنقدر والا شدن که از
دست راهبر انقلاب، لقب #حجت_خداوند
گرفتن.
💢سربلند، یعنی
از هزاران منبر و سخنرانی درباره ارزش
#مدافعان_حرم بالاتر بودن، یعنی جریان
ساز شدن✊؛ یعنی نماینده هزاران گل
گلگون کفن مدافع حرم🌷 شدن.
💢سربلند، یعنی
تلاش های بی وقفه، یعنی شب نخوابیدن های
طولانی، یعنی #نماز_شب های قضا نشده🚫.
💢سربلند، یعنی
#مارکوپولو، البته صد رحمت به مارکوپولو!
💢سربلند، یعنی
پاسدار کتاب و کتابخوانی📚 بودن، یعنی
#نخبه_فرهنگی شدن، یعنی باذوق😃 و تمیز
کار کردن، آتش به اختیار فرهنگی بودن.
💢سربلند، یعنی
چک برگشتی که #پاس_شد یعنی #روسفید،
یعنی آن که بردن اش، و همه می دانیم که
رفتن کجا، بردن کجا😞.
💢سربلند، یعنی
با #ابهت_زینبی جلوی دوربین🎥 ایستادن،
یعنی #تانک، یعنی فرمانده دبابه بودن.
💢سربلند، یعنی
زندگی به سبک #جهادی.
و در نهایت
💢سربلند، یعنی
روضه مجسم #اسارت_و_شهادت و غریب
گیر آمدن بین وحوش درنده😈.
📚مطالعه این کتاب( #سربلند) اکیدا به همه دوستان توصیه می شود✅.
🌹🍃🌹🍃
﷽
سلام علیکم
بیست و چهارمین روز از🌷چله نهم🌷
اعمال مستحبی امروزمان را به #نیابت از
شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها
❣️سید حسن ولی واسکسی❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️
و از حضرتش #تقاضا می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛
✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را #عاقبت_بخیر گردانند و
✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که #زمینه_سازظهورموعودعالم_هستی ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم
ان شاء الله
شهید سید حسن ولی واسکسی بسیار به کبوتر و پرورش آنها علاقه داشت و به آنها عشق می ورزید .
خواهر این شهید بزرگوار میگوید وقتی حسن دو دستش را باز میکرد کبوترانش یکی یکی روی دستانش می نشستند. وقتی شهید قرار بود به جبهه اعزام گردد این کبوتران تا بالای اتوبوسی که سید حسن با آن به جبهه روانه میشد می رفتند و برمی گشتند.
بعد از اعلام خبر شهادت سید حسن به خانواده، مادر اصرار کرد دو کبوترش را با خود برای تحویل پیکر شهید ببریم و می گفت پسرم این دو کبوتر را خیلی دوست داشت.
بنابراین وقتی خانواده شهید برای تحویل پیکر پاک سید حسن روانه بنیاد شهید شهرستان آمل میشدند دو کبوتر را نیز با خود بردند. یک کبوتر سفید و یک کبوتر مشکی…
در بنیاد شهید موقع تحویل جنازه، مادر شهید دو کبوتر را بر روی سینه او قرار داد که همه مشاهده کردند کبوتر سفید به محض دیدن پیکر بی جان شهید در دم روی سینه شهید جان داد و با شهید همراه گشت.
شهید سید حسن ولی واسکسی یکی از شهدای استان مازندران و شهرستان آمل می باشد.خانواده شهید وقتی داشتند برای تحویل پیکر شهید روانه بنیاد شهید شهرستان آمل میشدند دو کبوتر این شهید را هم با خود بردند یک کبوتر سفید و یک کبوتر مشکی…وقتی آنها به بنیاد شهید رسیدند و موقع تحویل جنازه رسید مادرش دو کبوتر را بر روی سینه شهید قرار داد و کبوتر سفید به محض دیدن پیکر بی جان شهید در دم جان داد و با شهید همراه گشت
وصيتنامه شهيد سيد حسن ولي واسكي*
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلا تَحسَبَنَّ الذينَ قُتِلوا في سَبيلِ الله أمواتا بَل اَحياء عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و با درود و سلام بر منجي عالم بشريت و نائب برحقاش امام خميني و با درود و سلام بر شما مردم شهيدپرور ايران كه پشتيباني خود را بر رزمندگان اسلام اعلام ميكنيد و با درود فراوان بر شما پدران و مادراني كه فرزندانتان را براي مقابله بر عليه دشمنان اسلام ميفرستيد چند جمله وصيتي دارم با شما و آن اين است كه اگر روزي من شهيد شدم گريه و زاري نكنيد چون كه براي اسلام و قرآن جان خود را نثار ميكنم بلكه همه جوانان مثل من جان خود را نثار ميكنند. به دوستانام ميگويم كه اگر من شهيد شدم، هميشه و در همه حال راه هم را ادامه دهيد. نكند خانواده گرامي همانطور كه شما سالها نماز و روزه گرفته و براي معصومين خصوصاً به سالار شهيدان اشك ميريزيد و دشمنان را لعن ميكنيد، من هم براي نابودي دشمنان رفتم تا إنشاالله بتوانيم اميدي كه در دل ما براي زيارت كربلا ماند، هر چه زودتر باز شود و بتوانيم اماممان را از نزديك زيارت بكنيم. خانواده گرامي همه ما بعد از معصومين تابع ولايت فقيه و ادامه دهنده راه انبياء بوده و فرمايشات او را با دل و جان قبول كنيم. بنابراين خدا را شكر كه خداوند زمان رهبري براي هدايت ما فرستاد كه در اسلام ذوب شده و ما هم كه مقلد اين رهبر هستيم بايد ذوب شويم و پيام من به شما مردم شهيدپرور ايران و خطه مازندارن اين است كه با كشته شدن من و امثال من از جبهههاي حق دست برداريد و رزمندگان اسلام را تنها بگذاريد و هميشه در هر حال به رزمندگان كمك كنيد و سنگرهاي آنان را خالي نكنيد و هميشه كمك كردن به رزمندگان براي شما يك افتخار باشد و اين افتخار عادت شما ميشود و با اين حمايتها رزمندگان اسلام هر چه زودتر كربلا را آزاد خواهند كرد و سپس به سوي قدس پيش ميروند. إنشاالله.
و اما سخني چند با پدر و مادرم دارم:
ميدانيد كه چه قدر نماز و روزه من قضا شده است و بعد از شهادتام اين نماز و روزهها را ادا كنيد. بعد از شهادتام براي من گريه و زاري نكنيد چون راهي كه من رفتم براي همه جوانان سعادت است. و بعد از شهادت من، مرا در صورت امكان در قبرستان محل خودمان دفن كنيد و به دوستانام بگوييد راه مرا ادامه دهند. و در پايان سلام مرا به تك تك فاميلان دایيها، عمهها، پسرعمهها و برادرانام و مادربزرگام برسانيد و چنانچه بدي از من ديدهايد به بزرگي خودشان مرا عفو كنند تا روحم آزاد باشد. پدر و مادر! أنشاالله در آخرت شفاعتخواه شما خواهم بود. أنشاالله.
اين وصيتنامه را غير از سخني كه با پدر و مادرم دارم براي مردم بخوانيد و از آنان بخواهيد كه اگر نسبت به آنها بدي كردم به بزرگي خودشان مرا عفو كنند.
والسلام
19/11/1364 ساعت 10 صبح
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (7)
💠شهدایی که در #فتنه_تیرماه_78 خودشان را برای یاری #رهبرشان رساندند
🌷تیر ماه ١٣٧٨ بود، سردار باقرزاده اكيپ هاى #تفحص را جمع كرد و گفت: «مردم #تماس مى گيرند و درخواست مى كنند؛ مراسم تشييع شهدا بگذاريد تا #عطر_شهدا حال و هواى جامعه را عوض كند.»
🌷 سردار گفت: «برويد در مناطق به شهدا التماس كنيد و بگوييد شما همگى #فدايى_ولايت هستيد. اگر صلاح مى دانيد به يارى رهبرتان برخيزيد.»
🌷چند روز گذشت. يك روز صبح به محور عملياتى بدر و خيبر رسيديم. برای رفع تكليف، همان جملات سردار را گفتم. ناهار را كه خورديم، برگشتيم به اهواز. همان روز در #شلمچه تعدادى شهيد پيدا شد. چند ساعتى بيشتر در پادگان نبودم كه گفتند از #هور تماس گرفتند كه #شهيدى پيدا شده است.
🌷چند روز گذشت و از #شرهانى و #فكه، نيز هر روز خبرهاى خوشى مى رسيد. شب بود، مشغول خوردن شام بوديم كه #سردار تماس گرفت: «چه خبر؟» گفتم: «شهدا خودشان را رساندند. درهاى #رحمت خدا باز شد.» گفت: «فردا صبح، شهدا را به تهران بفرست.» از تعداد شهدا پرسيد، گفتم: «هنوز شمارش نكرده ام.»
🌷....و همين طور كه گوشى را با كتفم نگه داشته بودم، شروع كردم به #شمردن: «١٦ تا فكه؛ ١٨ تا شرهانى و.....كه در مجموع #٧٢ تا شهيد هستند.» سردار گفت: الله اكبر! روز #عاشورا هم ٧٢ نفر پاى #ولايت ايستادند.» سعى كردم به بهانه اى معطل كنم
تا تعداد شهدا بيشتر شود، اما نشد.
📚 كتاب آسمان مال آنهاست، ص۵۰
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🍃🌹🍃🌹
🍃💔🍃
#ڪرامت شهیــــد💔
برای فرزند دار شدن کاملا ناامید بودم و دل مرده وقتی متوجه شدم شهید مدافع حرم آورده اند آمدم بر سر مزار شهید حمید سیاهکالی مرادی و خیلی گریه کردم و قسمش دادم و گفتم نذر میکنم بستنی بدهم در مزارتان و برایتان زیارت عاشورا بخوانم آن شب خواب دیدم شهید و همسرش به من هدیه ایی دادندخداوند به من بعد از دیدن خواب فرزندی به من عطا کرد و ما را غرق در خوشحالی کرد فرزندی سالم و زیبامن هنوز مرید این شهید عزیز هستم و خاک پای خانواده محترمشان بعد از تولد فرزندم نذرم را در مزار این شهید ادا کردم.
#شهیدپاییزے💔🍂
#سالروزشهــــادت💔🕊
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🍃💔🍃 #ڪرامت شهیــــد💔 برای فرزند دار شدن کاملا ناامید بودم و دل مرده وقتی متوجه شدم شهید مدافع حرم
✨امام خامنه اے✨
🔴جوانان مدافع حرم
چهره درخشانی از اسلام را نشان دادند.
#آقامون❤️👌
هدایت شده از [ خبرگزاری عَمّار ]
👆سنگ نوشته قبر یک پزشک مقیم آمریکا
#سلبریتیها و #غربگرایان بخوانند.
🔻به #خبرگزاری_مردمی_عَمّار بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/2044657664C50ccd48f34
هدایت شده از بصیـــــــــرت
#جنازه پسرشونو که آوردند
چیزی جز دو سه کیلو استخوان نبود
پدر سرشو بالا گرفت و گفت:((حاج خانوم غصه نخوری ها !!!
دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون #هدیه دادش...))
برای سلامتی وطول عمرپدران ومادران شهید ان #صلوات
#شبتون_شهدایی
﷽
سلام علیکم
بیست و پنجمین روز از🌷چله نهم🌷
اعمال مستحبی امروزمان را به #نیابت از
شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها
❣️سید مجید کلوشادی ❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️
و از حضرتش #تقاضا می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛
✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را #عاقبت_بخیر گردانند و
✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که #زمینه_سازظهورموعودعالم_هستی ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم
ان شاء الله
شهید مجید کلوشادی
محل تولد: کرمانشاه
نام پدر: سید رضا
تاریخ تولد: 1342/3/1
تاریخ شهادت: 1366/5/16
محل شهادت: سردشت
عملیات: نصر 7
شغل : بسیجی
شهید مجید کلوشادی در سال 1342/3/1 در کرمانشاه متولد گردید و دوران کودکی را در آغوش گرم و پر مهر و محبت خانواده ای مومن و مذهبی پرورش یافت و دوران تحصیلی را تا اخذ دیپلم گذرانده است و به عضویت بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در می آید و در تاریخ 1366/5/16 در منطقه عملیاتی سردشت نصر 7 بدرجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر پاک و مطهر این بسیجی دلاور در گلزار شهدای شهر کرمانشاه (باغ فردوس) بخاک سپرده شده است شهید مجید کلوشادی رزمنده دلاور و شجاع که در راه سرافرازی این مرز و بوم بسیار تلاش کرد و در راه اعتلای جمهوری اسلامی ایران از جان مایه گذاشت او چون سبکبالان عاشق بسوی ملکوت اعلا شتافت او رفت تا ما بمانیم این سرو بلند قامت پر کشید تا مملکتش پا بر جا و استوار به بلندی قله های دماوند باقی بماند.
شهید سید مجید کلوشادی ، آذرخشی بی افول
او آیتی بود از آل الله و زلالی بود از زمزم جاوید کوثر رادمردی که قهرمانانه در امتداد هفت سال نبرد بی امان قد کشید و در حماسه های بی نظیر چون ثامن الائمه، بیت المقدس، والفجرها و نصر 7 جاری شد و چونان بارقه ای از نور، بساط ظلمت بعث را در هم کوبید او در آینه شریفه «من المومنین رجال صدقوا عینیت یافت و به مصداق قدس الله نفس زکیه طی طریق نمود نام سید مجید آذرخشی بی افول است در تک تک سنگرها از غرب گرفته تا جنوب و از جنوب گرفته تا تمامی دلهای دوستان و همرزمانش.
تجلی ایمان آنچنان در او تعالی یافته بود که هرگز از هفت سال نبرد قهرمانانه خود که مورد تحسین و اعجاب همه همرزمانش بود لب به سخن نگشود و هیچگاه تن به مسئولیت نسپرد.
او با مهارت خاصه اش و ذهن طراح و خلاقش دشمن را آنچنان در حصار اطلاعاتیش محبوس کرده بود که جبهه های گیلانغرب علیرغم گستردگی مثال زدنیش با تعداد بسیار قلیلی از نیرو اداره می گشت و در برابر انبوه نیروهای ارتش بعث دژی نفوذناپذیر گشته بود بنحوی که دشمن طی سه سال حضور او در آن مناطق هرگز تصور حمله به مخیله اش راه نداد و تنها به فکر محافظت از خود بود.
مواجه شد،با سلحشوری فراوان و راهنمایی هایش همه ما را سالم از دل آتش
دشمن بیرون آورد.برکت دیگر این حادثه این بود که علاوه بر كشف سنگرهاي كمين
دشمن ، متوجه تعدادي سنگر اجتماعي پنهان در نزديك نيروهاي بعثی شديم.
در عملیات کربلای 5 از ناحیه پا مجروح شده بود من نمی دانستم هر چه که از او سئوال می کردم پایت چه شده با تبسمی جواب نمی داد و می گفت کمی درد می کند تا اینکه من از دوستان دیگر شنیدم که در عملیات مجروح گردیده است. زمانی که مسئول اطلاعات و عملیات بود گشتی شناسایی هایی که بر روی خط دشمن انجام می داد آنقدر به دشمن نزدیک می شد که یک اطلاعات دقیقی را از دشمن کسب نماید که بعضی اوقات با نیروهای دشمن در فاصله چند قدمی روبرو می شد و گاهی اوقات هم دشمن را دور می زد یک شب قرار بود که از خط حد گردان من جلو بروند و خطوط دشمن را شناسایی نمایند بنده هم به اتفاق آنها جلو رفتیم وقتی که به میدان مین دشمن رسیدیم از معبر دشمن عبور کردیم و به سنگر نگهبانی آنها رسیدیم از آن به بعد قرار شد من و یک نفر دیگر پشت یک صخره بایستیم و مراقب شهید سید مجید و یکی دیگر از همرزمان که باید همراه او جلوتر می رفتند و سنگرهای استراحت و نگهبانی دشمن را دور می زدند و آن ستاره و آن شمع جز نور وجود شهیدی نبود که چون قندیلی که فرشتگان خدا بر گنبد مینا آویخته باشند می سوخت و چون آذرخش شراره های نور و عشق را بهر سو می فکند
آری آن نور فروزنده چراغ منور جهاد و مجاهد خستگی ناپذیر آقا سید مجید کلوشادی رضوان ا... علیه بود
که در سحر گاه روز عید قربان ذبیح ا... در سبیل ا... شد یادش و نامش در دلهای مومنان همواره جاودان
اوایل شهریور63 برای شناسایی مواضع دشمن با یکی دونفر از بچه ها و سیدمجید
کلوشادی ،فرمانده گردان شهید دستغیب به سمت خطوط بعثی ها در جبهه تاجیک
گیلانغرب حرکت کردیم.پس از طی مسافت زیاد در طول شب ،حدود ساعت 9 صبح و
در فاصله 20 متري سيم هاي خاردار چند رديفه عمودي و افقي در محاصره کمین
بعثی ها گرفتار شدیم.حجم آتش دشمن در آن مسافت اندک به قدری بود که هرچند
ثانیه یک موشک آرپی جی در کنار ما به زمین می نشست،در بین آن همه تیر ترکش
و دود و گردوغبار نگاهم به سیدمجید افتاد،بسیار آرام و متین بود و ذکر می
گفت،کمی که نزدیکتر شدم دیدم آیه وجعلنا را زمزمه میکند.ابتدا از ما خواست که
بماند و در پناه آتش او ما از معرکه عقب نشینی کنیم اما زمانیکه با اصرار آمدن با ما
مواجه شد،با سلحشوری فراوان و راهنمایی هایش همه ما را سالم از دل آتش
دشمن بیرون آورد.برکت دیگر این حادثه این بود که علاوه بر كشف سنگرهاي كمين
دشمن ، متوجه تعدادي سنگر اجتماعي پنهان در نزديك نيروهاي بعثی شديم.