الحقنی بالصالحین«یرتجی»
گروه جهادی #شهید_حمیدرضا_اسداللهی
6273817010176604
بزرگواران این شماره ی کارت 👆👆مخصوص قربانی و در هر زمان که
واریز شود صرف قربانی می شود.
قربانی بعدی ان شاالله روز میلاد آقا علی بن موسی الرضا علیهالسلام 🌟
⭕️در تاریخ بنویسید در یک شب پنج جوون رشید برای جلوگیری از ورود اشرار به کشورشون شهید شدند اما صدای یک سلبریتی در نیومد ، اما اگر فردا قاتلشون رو بخوان اعدام کنند همه میشن مدافع حقوق بشر...
#امنیت_اتفاقی_نیست
✍️ حاج کمیل
هدایت شده از مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
48.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴ببینید خروش طلبه قمی علیه لایحه اژه ای که با موافقت رئیسی انجام شده است و احتمالا قالیباف هم تصویب خواهد کرد!
🔻حتما با دقت کامل تا آخر به سخنان این طلبه با غیرت گوش کنید و برای دیگران هم بفرستید!
🔻آقایان مسئول با این برنامه شما می خواهید برهنگی رو عادی سازی کنید⁉️
✍#خیانت یا حماقت ⁉️🤔
⚠️⚠️⚠️اگر مسئولین به دنبال حل عفاف و #حجاب بودند قطعا بازار پوشاک و فضای مجازی رو رها نمی کردند ...‼️فکری به حال آموزش پرورش و دانشگاه می کردند ...‼️این همه فیلم و تبلیغات هنجارشکن ساخته نمی شد که اتفاقا مجوز هم می دهند و افتخار میکنند که فیلمی رو توقیف نکردند ... ‼️در این ۸ ماه اخیر کلی نمایشگاه و جشنواره در کشور برگزار کردند که در همه آنها قانون حجاب اجرا نشد ‼️😡😡
#خیانت_ادامه_داره
#نفوذ_گسترده
#پالایش_مسئولین
❤️برای فرج و سلامتی #امام_زمان عج صلوات🌼
☘اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج به حق حضرت زینب کبری (س)💐
#بی_تفاوت_نباشیم
#هشدار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸حکایتی شگفتانگیز از آیتالله العظمی بهجت(رحمهالله) پیرامون عظمت حضرت معصومه(سلاماللهعلیها)
🎙مرحوم علامه مصباح یزدی(رحمهالله)
#حضرت_معصومه سلام الله علیها
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸ناگهان چشمم به گنبد طلایی حضرت معصومه (س) افتاد ...🔸
وقتی طلبۀ جوانی بودم، عزت نفس بالایی داشتم. خیلی بدم میآمد کسی با نظر حقارت به من نگاه کند. چون میگفتند طلبگی عزت دارد و باید عزتش حفظ شود.
برای خرید نان در نانوایی سنگکی ایستاده بودم. نوبتم که شد، یکی دیگر آمد و نانوا هم به او زودتر داد. من به او اعتراض کردم، اعتراض محترمانهای هم کردم، اما یک جواب سربالا و تندی به من داد. دلم از او رنجید. نان نگرفتم و از مغازه بیرون آمدم. در راه که میآمدم، دلم از دست او آتش گرفته بود. در همین آشفتگی میخواستم نفرینی به او کنم.
یک دفعه سرم را بلند کردم و چشمم افتاد به گنبد طلایی #حضرت_معصومه (س). گفتم نانوا از شیعیان حضرت است. من اگر نفرین کنم، از چشم اینها میافتد. اهل بیت خوششان میآید که من دعایش کنم. دعایش کردم و گفتم: «خدایا این آدم را صالح کن».
وقتی دعا کردم، آتشی که در دلم بود خنک شد. خدا را شکر کردم. بعد دیدم هر وقت کسی اذیتم میکند، اگر دعایش کنم دلم خنک میشود. به شما هم توصیه میکنم هر وقت کسی اذیتتان کرد، به او دعا کنید.
اینها شیعه هستند. چقدر «یا حسین» «یا علی» میگویند. به تمام کسانی که به شما ظلم کردند دعا کنید؛ فقط به خاطر اینکه شیعه هستند. مثل مادری که به بچهاش دعا میکند و از حقش میگذرد.
وقتی شما از این طرف بخشیدی و سختگیری نکردی، دل دیگران به شما نرم میشود و آنها هم برای شما طلب مغفرت میکنند؛ دل به دل راه دارد. حق دارانِ شما هم از شما صرف نظر میکنند. وقتی حق داران صرف نظر کردند راهت باز میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدای مرزی ما مظلوم اند.
#ضامن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹مادر شهید بروجردی در جوار مزار فرزندش : اینا فردا روز قیامت جلوتان را می گیرند
🌹گفت :پسرم روخواب دیدن که گریه میکرده
🌹میگفته :ما شهید شدیم ٬ ولی اینها که ماندن به جای ما کاری نکردن برا مملکت...
🕊تا آخر ببینید
#شهدا_شرمنده_ایم
به مناسبت سالگرد شهید بروجردی ، شادی روحشان صلوات
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌸🍃رهبر معظم انقلاب :
🌹همین الان ڪسانے در دنیا هستند ڪه با شهدا #اُنــس بیشترے دارند ، در مشڪلات زندگے متوسّل بہ شهدا مےشوند و شهدا جواب مےدهند .
🌹اُنس با شهدا را امروز تجربہ ڪن :
با شهدا ڪه انس داشتہ باشے ،
یڪ قدم بہ خدا نزدیڪ ترے ...
#وَحَسُنَ_أُولٰئِڪَ_رَفیقاً
#چهل_روز_سرسفره_شهداء
#چله_سی_وهفتم
#مراقبتهای_چله_سی_و_هفتم 👇👇👇
✅ خواندن دعای اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّك الْحُجَّةِ بْنُ الْحَسَن در هنگام شنیدن سه اذان
✅ صلوات خاصه امام رضا علیه السلام ( ویژه از جانب خانم حضرت معصومه سلام الله علیها و سلام به حضرت معصومه از جانب آقا علی بن موسی الرضا علیهالسلام )
✅ خواندن نماز امام صادق علیه السلام حداقل 7 بار در طول چله
بزرگواران تمام این مراقبت ها 👆👆 از طرف شهید روز هدیه می شود.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌸🍃رهبر معظم انقلاب : 🌹همین الان ڪسانے در دنیا هستند ڪه با شهدا #اُنــس بیشترے دارند ، در مشڪلات زن
سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال #الحقنی_بالصالحین
بیست و دومین روز از چله 💫✨ سی و هفتم ✨💫مهمان سفره شهید
🌷🍃 کمیل صفری تبار 🍃🌷هستیم.
ماهم دل داریم...
چهار پنج ماهی هست که مصطفی رو میشناسم
جوان خوش چهره و مهربان ، با یه ته ریش زیبا و چفیه دور گردنش که خیلی معصومیت چهره اش رو بیشتر کرده
زن و زندگی رو رها کرده و برای دفاع از مقدساتش به جهاد اومده ...
این یکی دو ماه آخر خیلی روزا با همیم و صفا میکنیم
دیشب رفته بود آرایشگاه ؛ وقتی برگشت خیلی خوشگل شده بود ،
با بچه ها حسابی اذیتش کردیم که چیه ؟! زیر سرت بلند شده وسط جبهه ؟! و از این حرفا
خواستیم بخوابیم دیدم دراز کشیده و داره با موبایلش یواش و آروم حرف میزنه ،
دوباره شروع کردیم به دست انداختنش که دیدی گفتیم ، امروز سر و صورت رو صفا دادی خبراییه و ...
گفت : بابا اذیت نکنید ۲۵ روزه خونه نرفتم و خانمم رو ندیدم و دلم براش تنگ شده . ما هم دل داریم خوب تا ساعت ۳ صبح توی رختخواب داشت با همسرش حرف میزد و نخوابید
ساعت ۵ صبح درگیری و آتش بالا گرفت
صدای اذان داره میاد ...
حي على خير العمل ...
و مصطفى با خون خود وضو گرفته بود.
#همسرداری_به_سبک_شهدا
#شهید_کمیل_صفری_تبار
شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار ، فرزند اسماعیل در تاریخ 9/3/1367
در روستای بیشه سر از توابع شهرستان بابل از یک خانوادة مذهبی، دیده به جهان گشود، مراسم سنّتی نامگذاری نیز برگزار شد، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفتند ، پدر بخوبی می دانست که یکی از حقوق فرزندان بر پدر و مادر، انتخاب نام نیک برای آنان است، این بود که پدر به یادِ روزهای دفاعِ مقدّس و علاقه مندی به گروه های چریکی و جنگ های نامنظم دکتر شهید مصطفی چمران، و هم بیاد دعای کمیل، فرزندش را در شناسنامه به مصطفی و در گفتار کمیل نام گذاری کرد تا هم به دعای کمیل شب های جمعه برسد و هم در آیندةی نزدیک ضمن شرکت در جنگ های چریکی، مصطفی و برگزیدة خدا شود.
کمیل تابستان سال ۸۴ در رشته علوم تجربی فارغ التحصیل و به مرحله پیش دانشگاهی امام حسین(ع) رسید. همچنین دیپلم رشتة کامپیوتر ICDL را هم گرفت.
کمیل دوره نوجوانی به سفر راهیان نور میرود و بعد از آن سفر معنوی هدفش از زندگی تغییر می کند که به عنایت شهدا بوده هر کاری را برای رضای خدا انجام می داد. خیلی تلاش کرد تا وارد سپاه شود. اما موفق نشد و برای خدمت سربازی به لشکر ۳۰ پیاده گرگان اعزام شد، و همزمان برای جذب رسمی در سپاه نام نویسی کرد، هنوز ۲ ماهی از آموزش نظامی او نگذشته بود که نامه جذب او در سپاه به دستش رسید، به سختی از لشکر ۳۰ گرگان تسویه حساب گرفت و به علت قبولی در سپاه، از سربازی مرخص و برای ادامه آموزش به عنوان سرباز گمنام امام زمان (عج) دراسفند سال ۸۶ وارد دانشگاه امام حسین (ع) شد و در بهمن سال ۸۸ از دانشگاه امام حسین(ع) با معدل ۱۷.۳۰ فارغ التحصیل شد.
کمیل داوطلبانه تعطیلات عید سال های۸۷ و۸۸ دوره دانشجویی را در غالب طرح سازندگی بسیج، اردوی جهادی به مناطق محروم کشور از جمله کرمان و چهار و محال و بختیاری رفت. مادرش می گوید: به محض اینکه اوّلین حقوقش را از سپاه گرفت دو دفترچه پس انداز برای خودش باز کرد، یکی مربوط به حقوق و مزایا، دیگری مربوط به هدایا؛ چرا که می گفت: «طبق فتوای مقام معظّم رهبری، هدیه خمس ندارد» برای خودش، سال خمسی تعیین کرد تا اگر مازاد بر هزینه سالیانه، چیزی در حسابش مانده باشد، خُمس آن را بدهد و یک سال مقداری پول به مستمندان داده بود و با خوشحالی می گفت: امسال خمس داده ام.
کمیل دائماً در رابطه با مصیبتهای اهل بیت برایم حرف میزد. بسیار درباره حضرت زهرا(س) صحبت میکرد و ارادت عجیبی به ایشان داشت. هر وقت در مورد حضرت زهرا حرف میزد نمیتوانست جلوی گریهاش را بگیرد. یک بار گفت : عزیزم من را به خودت بیشتر وابسته کن تا زمانی که میخواهم شهید بشوم و از تو و عشقمان دل ببرم، ثواب بیشتری کنیم و اینطور هم شد. کمیل، عاشق شهدا بود، هر وقت دلش می گرفت، به مزار شهداء می رفت و با آنان درد و دل می کرد، اگر یک بی حجابی را می دید، شدیداً ناراحت می شد و می گفت: «دوست دارم بهشون بگویم و أمر به معروف و نهی از منکر کنم و معتقد بود که این وظیفه همه است. کمیل به آیتالکرسی اعتقاد فراوانی داشت و همیشه بر زبانش جاری بود و این عادت ما شده بود. زمانی که با هم بیرون میرفتیم همیشه به من میگفت : آیتالکرسی را بخوان. یک روز به شوخی به او گفتم : «جان خیلی عزیز است» او در پاسخم گفت: «خانم جان! این را بدان که جان برای آدم خیلی عزیز است ولی من دوست ندارم به مرگ طبیعی، تصادف و بیماری از دنیا بروم، مرگ یک بچه شیعه باید با شهادت باشد، حیف که کلی زحمت در این دنیا بکشی ولی به مرگ طبیعی از دنیا بروی». او عادت داشت نماز را با غم و اندوه بخواند و سرش را کج بگیرد و حتّی در نماز از خوف الهی گریه می کرد، وقتی که به او می گفتیم: شما باید خوشحال باشی که نماز می خوانی و با خدا راز و نیاز می کنی! چرا اینجوری نماز می خوانی!؟ می گفت: «ببین؛ رهبرِ ما هم با مظلومیّت نماز می خواند» و می گفت: همسرم! بدان که نمازِ ما در برابر این همه نعمت هایی که خالق یکتا به ما ارزانی داشته است، حدّأقلِّ سپاسگزاری است و از اینکه نمی توانم آنگونه که شایسته خداوند است او را عبادت کنم خوف دارم.
حدود هفت ماه قبل شهادتش باهم ازدواج کردیم،۲۷ بهمن سال ۸۹، اولین روز عید بود که با کمیل به گلزار شهدای " سیدمیرزا " در نزدیکی مزار پدربزرگ مادری کمیل رفتیم. محوطه شیشه ای و جذابی در آن حوالی بود، که توجه من را به سمت خود جلب کرد، وقتی کمیل مشغول فاتحه خوانی برای مادربزرگش بود دستم را روی شیشه ها گذاشتم تا داخل آنجا را نگاه کنم، درهمین حین کمیل قدم زنان به کنار من رسید، گفتم: کمیل! اینجا چقدر قشنگه، اینجا کجاست!؟ به آرامی گفت: اینجا مزار شهداست... و وارد آنجا شد در میان آن همه مزارشهید یک قبر خالی نظرم را به خود جلب کرد. از خودم پرسیدم : چرا این مزار خالی ست!؟ قرار بود آن قبر خالی، مزار مادر"شهید ناصر باباجانیان" باشد.
چندماه بعد، حکمت وجود آن مزار خالی را دریافتم، همان جای خالی، مزار ابدی کمیل من شد و کمیل در همان جا آرام گرفت.
به همرزمانش گفته بود : «من سی و سومین شهید روستای بیشه سر هستم» آخرین سفارش او به اطرافیان، این بود که برای شهادتش دعا کنند، و به همه سفارش می کرد تا در قنوت نمازشان، دعای فرج بخوانند و شهادت او را از خدا بخواهند و گفته بود : هرکس در نمازش دعای فرج بخواند، دعایش مستجاب خواهد شد.
یک شب قبل از اینکه آقا کمیل شهید شود به من زنگ زده بود و داشتیم با هم صحبت می کردیم. به آقا کمیل گفتم یکشنبه میشود دو هفته، هر دو هفته یک بار مرخصی می آمدی، فردا میایی؟ کمیل بغض کرد چون می دانست من از هیچ چیزی خبر نداشتم. نمی دانستم به عملیات شمالغرب رفته، حین صحبت هایش صدای تیر می آمد، گفتم : کمیل چه خبره؟ گفت: بچه ها آمدند رزمایش...! کمیل گفت : قطع می کنم دوباره زنگ می زنم؛ بدجوری گریه شون گرفته بود. باز زنگ زد و گفت : معلوم نیست کی بیام. گفتم : سه شنبه چطور؟ گفتن: معلوم نیست. گفتم: پنجشنبه چطور؟ گفتن : پنجشنبه به احتمال خیلی زیاد میام!
کمیل راست گفت!
یکشنبه شهید شد
سه شنبه خبر شهادت ایشون رو آوردن
و پنجشنبه به بابل برگشت و پیکرشان را تشییع کردیم ...!