محمدابراهیم هیچ وقت دوست نداشت شناخته شود و همیشه سعی میکرد گمنام بماند، به دلیل همین هم خانواده و دوستان، اطلاعات دقیقی از محل و نوع مسئولیت او نداشتند.
یک روز مادرش را در بیمارستان چالوس بستری کردند، من در لشکر ۹۲ زرهی اهواز خدمت میکردم و از آنجایی که محمدابراهیم جبهه را ترک نمیکرد و به خانه نمیآمد، از منزل تماس گرفتند و از من خواستند تا موسی را پیدا کنم و ماجرا را با او در میان بگذارم.
به پایگاه شهیدبهشتی اهواز رفتم و با پرس و جوهای زیاد به هر طریقی که بود، توانستم او را در واحد اطلاعات عملیات پیدا کنم.
محمدابراهیم پس از احوالپرسی، مرا به سنگر برد و با کنسرو بادمجان و کمی نان از من پذیرایی کرد.
گفتم پس کمی از کنسرو میخورم تا شام اصلی را بیاورند.
محمدابراهیم گفت: بخور که شام دیگری در کار نیست، با تعجب پرسیدم: شامتان همین است؟ محمدابراهیم گفت: مگر عیبی دارد؟ گفتم: اینجوری که میگفتند شما برای خودت اینجا برو بیایی داری و کلی آدم زیر دستت است، خندید و گفت: من اینجا کارهای نیستم و در ثانی اینجا همه از یک نوع غذا میخورند.
همیشه لباس خاکی بسیجی بر تن داشت و لباس سبز آرمدار سپاهی را نمیپوشید و میگفت: «میخواهم نیروهای بسیجی با من راحت باشند.» بارها ناشناس همراه آنان به کندن کانال میپرداخت و از مشکلات آنان آگاه و در جلسات به رفع آن میپرداخت.
چند روز قبل از شهادت، از مادرش خواست لباس سبز سپاه را برایش بفرستد و در غروب نهم اردیبهشت سال شصت و دو همزمان با روز وفات حضرت زینب(س)، ۵۳ روز پس از ازدواج با لباس سبز سپاهی به همراه همسر شهیدهاش مرضیه عاملی به آسمانیان پیوستند.
👇👇👇👇👇
* بوی خوش صاحب الزمان(عج)
مادر شهید نقل میکند: روزی برای تمیز کردن اتاق محمدابراهیم به داخل اتاقش رفتم.
عطر بسیار خوشی به مشامم رسید و احساس کردم نور خاصی در اتاق است محمد بسیار خوشحال بود و حال خاصی داشت.
به او گفتم: «مادر چرا اتاق تو حال دیگری دارد؟» گفت: «چیزی نیست» خیلی اصرار کردم ولی چیزی نمیگفت، پس از کلی خواهش گفت: «به شرطی میگویم که تا زمانی که من زندهام به کسی نگویید.»
من قول دادم و محمدابراهیم گفت: «همین الان حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف آورده بود در اتاق من و با هم صحبت کردیم.
اول خوشحالم که سعادت دیدار مولایم نصیبم شد، دوم اینکه آقا مرا به عنوان سرباز اسلام بشارت دادند و سرانجام کارم را شهادت در راه خدا نوید دادند و من در جبهه و خط مقدم همچنین صحنههایی را دیدهام.»
فرازهایی از مناجات شهید
اگر یک روز دلتان هوای شهید کرد، ما را هم به دلتان راه دهید...
اگر راه افتادید تا سری به دیوارنوشت های قدیم بزنید و بوی شهید را آنجا بجویید ما را همسفر کنید...
ما با بوی شهید پر و بال می گیریم. ما با بوی شهید رخت آسمان می پوشیم و هم بال ملائک قدسی می شویم...
اگر روزی شهدا به خوابتان آمدند، ما را هم به دشت خوبتان ببرید...
اگر بوی عباس(ع) به سرسرای کویتان وزید و لباس دلتان و پرچم روحتان را نوازش کرد قسمتی ما را هم کنار بگذارید...
ما هیچ وقت با شهدا خداحافظی نمی کنیم...
ما می خواهیم هر کدام مان سایه یک شهید بر روی زمین باشیم...
ما می خواهیم یک بسیجی باشیم...
ما می خواهیم هرکدام مان سایه یک شهید بر روی زمین باشیم، تا ما هم همسایه دیوار به دیوار خدا باشیم...
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
فرازهایی از مناجات شهید اگر یک روز دلتان هوای شهید کرد، ما را هم به دلتان راه دهید... اگر راه افت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرازی از
*وصيتنامه شهيد محمد ابراهيم موسی پسندی
بسم الله الرحمن الرحیم
مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
حمد و سپاس خداوند بزرگي را جزء او شريكي نيست و همه عالم محضر اوست،و روزي دوباره به او رجوع خواهيم كرد، پس اطاعتش واجب كه او سزاوار ثنا و نيايش و بس، گواهي مي دهم كه حضرت محمد (ص) آخرين پيامبر الهي و مولاي متقيان اميرالمومنان حضرت علي (ع) وصي جانشين و امام اول من است. گواهي مي دهم كه بي بي عزيز حضرت فاطمه زهرا (س) كه جانم فداي او دختر پيامبر و همسر امام اول من و حضرت سيدالشهدا امام حسين (ع) فرزند خلف و بزرگوار اوست. گواهي مي دهم حضرت بقيه الله ولي عصر امام مهدي (عج) امام دوازدهم و آخرين امام بر حق من است، لعنت و نفرين خداوند بر دشمنان خاندان و اهل بيت رسول الله (ص) لعنت ا... عليه انشاءالله.
سلام و درود به محضر پاك رهبر عزيز و بزرگوارم روح خدا حضرت امام خميني دامت بركاته و فرمانده كل قوا و تمام خدمتگزاران به نظام الهي جمهوري اسلامي حمد و سپاس خداوند منان را كه به من توفيق سربازي اسلام و امام زمانم (عج) را به حقير سر و پا تقصير عنايت فرموده اند. اكنون در اين برهه حساس از زمان كه تمامي كفر اعم از شرق و غرب تحت عنوان صدام از يك طرف در مقابل تمام اسلام يعني ايران اسلامي قرار گرفت، توانستم خود را به صف نيروهاي اسلام برسانم و خدمتي ناچيز به اسلام و ايران عزيز نمايم و سربازي از سربازان امام زمانم (عج) باشم و از خداوند مي خواهم كه مرا در اين راه كمك و رهنما باشد، هر چند در خود، اين لياقت را نمي بينم و خود را سرپا گناه، معصيت و آلوده مي بينم خدايا! از سر تقصيرات من بگذر، كه تو رحمان و رحيمي آن وقت است كه با خيال راحت مي توانم در ركاب امام زمانم بجنگم و سربازي وفادار براي آنحضرت باشم و اگر خداوند لايق دانست مرا به صف شهداي كربلاي حسين (ع) و دوستان شهيدم قرار دهد، كه در انتظار آن روزم من شهادت را بالاترين آرزوي خود مي دانم و به يگانگي خداوند سوگند كه هيچ لحظه اي برايم شيرين تر از آن لحظه اي نيست كه با بدن پاره پاره به ديدار معبودم بشتابم.
خدايا! تو خود خوب مي داني كه جز براي رضاي تو به جبهه نيامدم مرا ببخش كه جزء آخرين ها هستم كه به صف شهدا پيوستم تو خود مي داني كه گمنام بودن و پركار بودن را بزرگترين افتخار خدمتگزار اسلام بودن را بزرگترين سعادت و شهادت در راه خدا را بزرگترين آرزوي خود می دانم
seyedmahdimirdamad-@yaa_hossein.mp3
15.36M
🎤🎤 سید مهدی میرداماد
❤️ مناجات شعبانیه
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#صلوات
نوکر زمان فرحزاد.mp3
542K
💎 نوکر «زمانیم» یا نوکر «صاحبالزمان» ⁉️
👈 باید بیش از این به کارامون فکرکنیم.....
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹حاج هـمت میگوید:
هر موقع در مناطق جنگی گم شدید
ببینید دشـــمن ڪجا را می ڪوبد؛
هـمانجا #جبهــــــهی خـــــودیست.
گم شدهای؟!
نمیدانی جبهه خودی کجاست؟!
دشمن هر روز کجا را میکوبد؟!
یک روز با ماهواره📡
یک روز با مصیح پولینژاد 💶💴
یک روز با مدهای عجیب و غریب👗👚👡
و...
فهمیدی؟!
جبهه ی خودی دقیقا در دستان توست
⚠دشمن، #چادرت و #حجابت را نشانه گرفته است....
👌پس زیر این آتش سنگین بیش از پیش مواظب جبههی خودی باش....🌸
﷽
سلام علیکم
در بیست وپنجمین روز از
☀️ #چله_مهدوی_حسنی ☀️
مهمان
❣️ شهید حاج موسی رضا زاده❣️ هستیم .
👇👇👇
در این ۴۰ روز به نام نامی
☀️ حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف
☀️ و امام حسن مجتبی علیه السلام
مهمان شهدایی هستیم که
❣️سرّی آشکار شده با امام زمان علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام دارند.
در این ۴۰ روز مراقبت می کنیم بر
✅ دعای مکارم الاخلاق (حداقل روزی یک بند آن قرائت شود بطوریکه در طول این ۴۰ روز دوبار کل دعا خوانده شود)
✅ انجام اعمال ماه شعبان به ویژه صلوات شعبانیه
#المستغاث_بک_یا_صاحب_الزمان
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
شهیدی که با یک کلمه 4 اسیر گرفت /سرداری که در لحظه شهادت روزه بود اين شهيد عزيز ما مظلوم و گمنام ب
حاج موسی رضازاده در سال ۱۳۱۸ در خانوادهای متدین و مذهبی از کوی علیای کازرون چشم به جهان گشود. مهربانی و مردانگی او از همان بدو تولد در چهره او موج میزد و آزادی و عدالتخواهی در تون صدایش معلوم بود.
كسانی كه سيرت و سيمای كودكيش را به خاطر دارند میگويند:
او صورتی محبوب و دوست داشتنی داشت. آرامش عجیبی بر وجودش سایه انداخته بود و عطوفت و مهربانی در چهرهاش هویدا بود از کودکی با مسجد و منبر آشنا بود. فرزند معنوی روحانیت و دلبسته و عاشق امام حسین (ع) بود. به انس با قرآن و نماز شب و توسل به اهلبیت علیهمالسلام از همان کودکی عادت داشت، طوری که تا لحظه شهادت نماز شبش ترک نمیشد.
استفاده اخروی از تامین معاش :
سردار شهيدحاج موسي در سال ۱۳۴۵ با بعضي از دوستانش و همفكرانش به منظور تامين معاش و به قصد تبليغ راهي نور آباد ممسني شد با سر مايه اندكي كه داشت مغازه محقري به راه انداخت كاسب و حبيب خدا گشت اهل معامله بود ليكن با خدايش خوب معامله كرد . شهيد شد و شاهد بر ما خاكيان در راه مانده...
حاج موسي شديدا از فروش اجناسي كه باعث تقويت رژيم پهلوي مي شد خودداري مي كرد و تغير محل كارش از اين روستا به آن روستا براي نزديكانش تعجب آور بود چون قبل از اينكه نيت اقتصادي داشته باشد شرايط فرهنگي و سياسي چنين اقتضا مي كرد كه هر از گاهي جهت ارشاد مردم تغير مكان دهد. وي با اندك سرمايه اي كه داشت نياز تهدستان و فقيران برطرف مي كرد .و نمي گذاشت به خاطر عدم تمكن مالي به دام كمونيستها بيفتند . او در كنار كسب و كارش اقدام به پخش كتب مذهبي و رساله حضرت امام مي نمود و با مرحوم باقري نژاد همكاري نزديكي در ارشاد اهالي منطقه داشت .در واقع مغازه او كانون گرمي جهت تبليغ و نشر احكام اسلامي بود
پناه دادن به شهید محراب:
در سالهای اختناق ستمشاهی که شهید محراب آیتالله مدنی به نورآباد ممسنی تبعید شده بود. حاج موسی میزبان ایشان بود و روزهای بسیاری از اخلاص، صفا، محبت و فضل این روحانی بزرگوار بهره گرفت. در واقع حاج موسی به عنوان امین رابط شهید مدنی با روحانیونی چون آیت الله یزدی، آیت الله موسوی تبریزی و آیت الله دستغیب و دیگر علما و روشنفکران در قم، یزد، تهران، همدان و شیراز بود. سرانجام با ارسال گزارش عناصر منحوس پهلوی به تهران و شیراز حضور شهید مدنی را در جمع انقلابیون منطقه خطرآفرین اعلام کردند، رژیم نیز آیت الله مدنی را مجدد تبعید و حاج موسی و دیگر همراهانش را نیز دستگیر و روانه زندان کازرون و شیراز مینمایند.
پيروزي انقلاب و تشكيل سپاه:
حاج موسي بالافاصله پس از پيروزي انقلاب با همفكري دوستانش اقدام به تشكيل سپاه نمود و جبهه جديدي را عليه گروهكها ،خان و فئدالها تدارك ديديند او پاسدار شد و جان بركف خويش را وقف نظام انقلاب نمود.
حضور شهید حاج موسی رضازاده در دفاع مقدس و تشكيل لشكر المهدي:
شروع جنگ تحمیلی آغاز دورهای نوین از فعالیتهای مبارزاتی او را رقم زد؛ با دلی سرشار از شور و ایمان راهی عرصههای خون و حماسه گردید .حاج موسي كه در اولين روزهاي جنگ در تبريز نزد آیت الله مدني بود سراسيمه با حاج اسدي عازم اهواز شده و با ديگر دوستان و همرزمان تيپ المهدي را بنيان نهادند شهيد حاج موسي لباس بسيجي پوشيد و آماده جنگ با دشمن شد و در عملیاتهای متعددی ازجمله فتح المبین، طریقالقدس، محرم، رمضان، خیبر، کربلای 4و 5، ثامنالائمه و والفجر شرکت کرد و حماسههایی ماندگار از خود به یادگار گذاشت و در عمياتهاي متعددي نيز مجروح شد اما نگذاشت حتي نزديكترين افراد خانواده از اين امر مطلع شوند تمامي بچه هاي جنگ مخصوصا لشكر المهدي حاج موسي را كاملا مي شناختند و او را استاد اخلاق خويش مي دانستند در امورات بيت المال بسيار حساس بود او كه خانواده اش از اول شروع جنگ به اهواز برده بود حاضر نشد حتي براي يك بار از امكانات دولتي استفاده كند.
حاج اسدي فرمانده لشكرالمهدي در اين باره مي گويد اين شهيد عزيز ما مظلوم و گمنام بود در عين اينكه تمام امور لشكر را به تنهايي مي چرخاند اما هيچ جا حاضر نبود اسمي از ايشان برده شود وقتي ما از تبليغات لشكر يك عدد فيلم ايشان را خواستيم اصلا وجود نداشت.
خاطره شهید حاج موسی رضازاده از فتح خرمشهر:
ساعتی از آزادسازی خرمشهر می گذشت که وارد خرمشهر شدم. روی سکویی نشستم تاخستگی در کنم. لحظه ای بعد ۴ نفر دیگر هم کنار من نشستند. اسلحه یکی از آنها روی پایم بود و ناراحتم می کرد. گفتم:« برادر اسلحه رو بردار. »
تا گفتم برادر، هر ۴ نفر که بر خلاف من مسلح بودند، اسلحه ها را جلو من انداختند و بلند گفتند: «دخیل یا خمینی! »
محمد رضا سطوتي از همرزمان شهید – میگوید:
از بهترين خاطراتي كه من از شهيد رضازاده دارم و هيچ وقت فراموش نمي كنم در طول مدت آشنايي كه با ايشان داشتيم روزهاي دوشنبه و پنج شنبه يك روز روزه مي گرفتند. من ياد ندارم كه يك شب نماز ايشان ترك شده باشد حتي شبهاي عمليات يادم هست در شب عمليات كربلاي 5 در شلمچه زمانيكه عمليات در حال شروع بود ايشان بالاي سنگر رفته بود در نزديكي هاي خط بر روي خود پتو كشيده بود و مشغول نماز خواندن بود
و از همه مهمتر اينكه با زبان روزه
در اسفندماه سال ۱۳۶۶ با سمت معاونت لجستیکی لشکرالمهدی (عج) پس از عمری تلاش و مبارزه، در عملیات والفجر ۱۰ بر اثر استنشاق گازهای سمی به آرزوی دیرینه خویش نائل گردید و شهادت را عاشقانه در آغوش کشید.