الحقنی بالصالحین«یرتجی»
شهید سیدمحمدتقی حسینی روز 19 فروردین 1393 شمسی، در نبرد با«مشرکانِ وهابی» و «سرسپردهگان اسلام آمریک
این سیدِ جلیل القدر، گرچه در «اسلامشهر» متولد شده و بالیده بود اما تبارش به «افغانستان» بازمی گشت. وی مدتی قبل، به «سوریه» سفر کرد و توانست به «تیپ فاطمیون» ملحق شود. این تیپ، توسط رزمنده گان افغانی، برای دفاع از حرمِ «بانوی مقاومت، «حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)» تشکیل شده است و در میان یگان های مدافعِ حرم، به خاطر شجاعت و مجاهدتِ بی دریغِ اعضایش، از شهرت ویژه ای برخوردار است.
🔹️
شیر زنی فاطمی از دیار افغانستان
.
زیر بغل مادر شهید #محمد_تقی_حسینی را گرفتند و آوردند بالاسر پیکر فرزندش
نمی گذاشت کسی اشک بریزد سوره والعصر می خواند:
و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر .
می گفت:
سه سال تلاش کردی بروی سوریه و آخر رفتی، راضیم از تو ما که نمی توانیم مدافع حرم زینب باشیم ولی تو ما رو نزد بی بی زینب رو سفید کردی.
.
خواست تا تابوت شهید را باز کنند؛ مدام یا علی و یا زینب می گفت با پاره کردن پارچه سبز تابوت انگار بند دلش بود که پاره می شد ولی مدام یا زینب می گفت.
.
درب تابوت را که برداشتند آرام شد و شروع کرد با فرزند عزیزش صحبت کردن.
.
گفت:
من طاقت دیدن پیکر تو را نداشتم از زینب کبری(سلاماللهعلیها) خواستم صبرم بدهد، دیدی چه صبری داد!
.
الان جلوی تو نشستم، ببین چقدر محکم هستم، ببین گریه نمی کنم، نجوای مادر با روضه مداح دیگر به گوش نمی رسید فقط نوازش صورت بود که دلها را به صحرای کربلا رهسپار می کرد.
.
روضه تمام شد ولی مادر همچنان محاسن فرزند را مرتب می کرد.
.
دستهای مادر لرزید و از حال رفت
نمی دانیم چه گذشت بین مادر و فرزند در آن عالم...
.
راوی:
خادم معراج الشهداء(تهران)
.
👇👇👇👇
روزی که قرار بود محمدتقی عزیز را در امامزاده عقیل بن ابالفضل العباس (ع) دفن کنندو هنوز ساعاتی مانده بود تا این شهید رابه امامزاده بیاورندو هنوز کسی از صاحب این قبر خبر نداشت و کـسـی نـمی دانـسـت کــه قـرار اسـت شهید مدافع در این مقبره بیارامداتفاقی نادر روی داد
خانمی همراه همسر خود وارد گلزار شهدای امامزاده عقیل شدو از صاحب قبری که در حال آماده سازی بودسوال کرد…! مسئول حاضر در گلزار شهدا اینگونه جواب داد:شهیدی را به اینجا خواهند آوردو ما این مزار را برای او آماده می کنیم…با شنیدن این سخن آنها شروع به بیقراری و گریه نمودند.علت را جویا شدند که برای چه ناراحت شدید و اینگونه بی قراری می کنید؟!
که اینگونه جواب دادند:دیشب خوابی را دیده ایم و صبح بدون هیچ وقفه ای راهی این امامزاده شدیم جریان خواب را اینگونه شرح دادهمسرم حضرت زهرا را در رویااینگونه مشاهده نمودند که میفرمود:
فردا شهیدی را که برای دفاع از دخترم به شهادت رسیده، به امامزاده عقیل خواهند آوردحتماً به پیشوازش برو…!
ساعاتی را منتظر آمدن جنازۀ مبارک این شهید گذراندن تا اینکه بدن سیّد محمد تقی به امامزاده عقیل رسید و داستان را آنگونه که بود برای خانواده ی شهید سیّد محمدتقی حسینی بازگو نموده و معنویت را دو چندان نمودند
✅پنجشنبه ها و یاد 🌹شهدا🌹 با صلوات +وعجل فرجهم
شادی روح شهدای خانواده
شهدای محل زندگی
شهدای شهر
شهدای استان
شهدای کشور
شهدای بسیجی
شهدای امنیت
شهدای اطلاعات
شهدای حزب الله
شهدای گمنام
شهدای مرزی و وطنی
شهدای امر به معروف و نهی از منکر
شهدای فتنه
شهدای تفحص
شهدای دفاع مقدس
شهدای مدافعین حرم
شهدای غواص
شهدای فاطمیون و زینبیون و حیدریون
شهدای مکه ومنا
و شهدای آتش نشان و.....
✨صلوات
✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
💢آیت الله جوادی آملی:
♦️"نگویید جا ماندهایم! کسی که قلب و روحش رفته #جامانده نیست.
جامانده کسی ست که عشق و شور و طلب زیارت #اربعین، به ذهنش هم نمیرسد و علاقهای ندارد.
اگر به هر دلیلی اشتیاق رفتن هست و شرایطش نیست، خیری بوده و ثواب نیت را بردهاید.
شاکر باشید و نگویید جامانده ایم..."
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅ @shohadayeiran57
امشب شب جمعه است
نمیدانم کمیل را کجا میخوانی!
نجف،کربلا،شاید هم در تاریکی بقیع.
🌹آقای من...
🔘امشب کمیل را هر کجا خواندی به این فراز از دعا که رسیدی یاد من هم کن:
اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء...
🌹آری آقای خوبم...
⚡️کاش گناهانم می گذاشت دعاهایم از سقف دهانم بالاتر روند تا آسمانها .....
و به اجابت برسند که زیاد دعا کرده ام...
🌹آری آقای خوبم..
⛔️زندانی شده ام.زندانی نفس، زندانی گناهانم ،زندانی دنیا......
و من را بگو که می خواهم یارت باشم...
🌹آقای خوبم...
✨کمیل خواندی یادمان کن امشب..
🌷اللهم عجل لولیک الفرج بحق ام المصائب،حضرت زینب کبری سلام الله علیها...🌷
السلام علیک #یااباصالح_المهدی
➖🔝🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائ
بیستمین روز از چله هفدهم مهمان سفره شهید 🌷 محمدرضا دهقان امیری 🌷هستیم
🌷شهید محمدرضا دهقان امیری🌷
ولادت: ۷۴/۱/۲۶
شهادت: ۹۴/۸/۲۱
محل شهادت: سوریه العیس
مادر شهید:
بعضی شبها ڪه نیمه های شب بیدار می شدم می دیدم، محمدرضا با نور موبایلش قرآن سفید ڪوچکش را در دست گرفته و در حال قرائت قرآن است، او با قرآن خیلی مأنوس بود و ماهیانه 3 بار ختم قرآن می ڪرد، با اینکه 20 بهار از عمرش گذشته بود در وصیت نامه اش سفارش ڪرده بود ڪه برایش تنها 5 روز روزه و 20 نماز صبح قضا ڪنم .
💟دوران #نوجوانی اش را به خوبی گذراند و از بحران های آن دوره خبری نبود❌ چون ورزش🏋 می کرد، صورتی بدون جوش داشت که برای خودش تعجب آور بود.
💟ولی همیشه #قدبلندش را دوست داشت، اما از کم پشت بودن ریشش می نالید😕 خدا را به خاطر داده هایش شاکر بود🙏 و از خدا می خواست انرژی جوانی اش در راه مثبت و #مفید استفاده کند.
♦️نقل از: مادر شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌷شهید محمدرضا دهقان امیری🌷 ولادت: ۷۴/۱/۲۶ شهادت: ۹۴/۸/۲۱ محل شهادت: سوریه العیس مادر شهید: بعضی ش
روایت مادر شهید محمدرضا دهقان
🌾 #اربعین_سال93 به پیاده روی اربعین رفتیم.محمدرضا هم خیلی اصرار داشت که بیاید ⚡️اما گفتیم که بگذار ببینیم اوضاع در چه حالی است #تجربه کسب کنیم سال دیگر با هم💞 برویم.
🌾 #چفیه ای که دوستش هدیه🎁 داده بود را داد تا در حرم #امام_حسین(ع) تبرک کنم.اما من در شلوغی های حرم گمش کردم🙁 و هر چه گشتم پیدایش نکردم🚫 و خلاصه برایش یک #چفیه خریدم و تبرک کردم.
🌾به #محمدرضا جریان را گفتم،میدانستم خیلی به چفیه علاقه💞 داشت و از او #عذرخواهی کردم اما او در جواب گفت که
فدای سرت من #حاجتم روا می شود😊.
🌾وقتی به #تهران رسیدیم در مورد حاجتش و چرایی آن از محمدرضا سؤال کردم❓ و او در جواب گفت که اگر چیزی را در #حرم ائمه گم کنی حاجت روا می شوی😍 .من حاجتم این است که #شهید بشوم .تا #اربعین سال دیگر زنده نیستم🌷.
🌾من خیلی ناراحت شدم😔 و در جوابش گفتم که به عراق میروی⁉️گفت جنگ فقط آنجا نیست در #سوریه هم هست من در سوریه #شهید_می_شوم.
#شهیدانه
وقتی میگفت: دعا کن #شهید بشوم. من همیشه یک جمله داشتم و هر موقع این صحبت را میکرد به او میگفتم نیتت را خالص کن👌 و او همیشه در جواب به من میگفت «باشه! نیتم را خالص میکنم» ولی این دفعه یک مدل دیگر جوابم را داد و گفت: «مامان به خدا نیتم خالص شده! حتی یک ناخالصی هم در آن وجود ندارد☺️» وقتی این جمله را گفت بدون هیچ مقدمهای به او گفتم که پس #شهید میشوی.🕊
بعد گفت: جان من😍! گفتم آره محمدرضا حتما شهید میشوی تا این را گفتم یک صدای قهقه خنده از آن طرف بلند شد😂😆 و بلند بلند داد میزد و میگفت مامان راضیام ازت🌹. بهش گفتم حالا خودت را اینقدر لوس نکن😒. بعد محمدرضا گفت: «مامان یک چیز بگم دعایم میکنی دعا کن که پیکرم بدون سر برگردد» وقتی این را گفت من داد زدم سرش😤 و گفتم اصلا محمدرضا اینجوری برایت دعا نمیکنم شهید شوی😒. گفت: نه! پس همان دعا کن که شهید شوم. بعد بلافاصله با دخترم صحبت کرد. بعد از این تلفن آنقدر منقلب شدم که حتی با محمدرضا خداحافظی نکردم و این حرف محمدرضا من را خیلی به هم ریخت...
❤️ مادر شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان❤️
در خانه مدام احساسش میکنیم و با او حرف میزنیم...
صبح که دلم برایش تنگ میشود و گریه میکنم😭 شب به خوابم میآید و من را دعوا میکند و میگوید «برای چه ناراحتی؟».از نحوه #شهادتش هیچ کسی چیزی به من نمیگفت و دوستش که در #سوریه با او بود از جواب دادن طفره میرفت...
هنوز پیکر محمدرضا دفن نشده بود, در شب شهادت امام رضا حالم خیلی بد شد و خوابیدم همین که سرم را روی بالش گذاشتم محمدرضا به خوابم آمد🍃 و به صورت واضح میگفت «فلانی را اینقدر سوالپیچ نکن وقتی سوال میکنی اون غصه میخوره😔دوست داری نحوه #شهادت من را بدانی من بهت میگویم»
و من را برد به آنجایی که شهید شده بود و لحظه شهادت و #پیکرش را به من نشان داد که حتی بعد از این خواب نحوه شهادت را برای فرماندهانش توضیح دادم آنها تعجب کردند😳😳 و گفتند شما آنجا بودید که از همه جزئیات با خبر هستید.
راوی خواهر شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌺🍃
«سنگ مزاری که پیش از شهادت
همه دیدند»
از دوستان شهید:
دوره فتوشاپ را میگذراندم و در حد مقدماتی کارهایی انجام میدادم. یکی از کارهایی که از آن لذت میبردم نوشتن اسم خودم روی سنگ مزار شهدا به عنوان شهید بود، وقتی عکس طراحی شدهام را در گروه دوستان خودم در یکی از شبکههای اجتماعی گذاشتم همه خوششان آمد، تعداد زیادی از بچههای عاشق شهادت پیدا شد.
اما من دلم به سمت او کشیده شد، محمدرضا هم درخواست داد تا برایش طراحی کنم، وقتی آن عکس را فرستادم خیلی خوشحال شد و به جای خالی محل شهادت اشاره کرد. گفتم حالا شهید بشو تا محلش مشخص شود، قبول نکرد و گفت که محل شهادت را سوریه بنویس، نوشتم. آن موقع تخیل بود اما به واقعیت تبدیل شد آن عکس در شبکههای اجتماعی خیلی معروف شد.
👇👇👇👇
کرامت شهید
✅شهیدی که بعد از شهادت شخصی را که منکر اهل بیت بود را برای نماز شب از خواب بیدار کرد‼️👇👇
#شهید_محمد_رضا_دهقان
مادرشهید:
یک مورد اتفاق افتاد که برای خودم نیز #عجیب بود و برای دیدنش نیز به شیراز رفتم. آن جوان را در یک یادواره ای که برای محمدرضا در شیراز گرفته بودند,دیدم. با اینکه دو ماه از اتفاقی که برایش افتاده بود, وقتی من را دید فقط گریه میکرد💔😞 او تعریف میکرد: که فردی 32 ساله هستم که تا پانزده سالگی بچهای پاک و طاهر بودم و قرآنخوان و نماز خوان و اهل مسجد بودم🙂 به سبب آشنایی با دوستان #ناباب از راه بهدر شدم و 17 سال خدا و ائمه را #منکر شدم و هیچ چیز را قبول نداشتم و هر گناهی که بگویید از من سر زده است😔
اسم من #مصطفی بود بعد از آنکه آن اتفاق برایم افتاد یک اسم عجیب و غریب برای خود گذاشتم و بعد از آن اتفاق حتی پدر و مادرم من را عاق کرده بودند و از خانه خود بیرون کرده بودند😞😞😞 یک شب نزدیک اذان صبح دیدم یک جوانی مرا صدا میزند 😳«حاج مصطفی پاشو وقت نماز است» من بلند شدم و نشستم و خیلی متعجب شدم و دوباره خوابیدم,😐دوباره آن پسر به خوابم آمد و گفت «حاج مصطفی پاشو یک ربع به اذان مانده, پاشو نماز بخوان»😊✋🏼 این را که گفت بلند شدم و چهرهاش به دلم نشست🙂❤️
10 روز در اینترنت دنبال این شخص بودم که بعد پیدایش کردم و با او آشنا شدم😍💔 آن جوان میگفت: محمدرضا آنقدر بر روی من اثر گذاشته که با همه آن دوستانم قطع رابطه کردم و از همه گناهانم توبه کردم و به خاطر توبهام و مالهای حرامی که کسب کرده بودم, تمام زندگیام را فروختم تا مالهای حرام از زندگیام بیرون برود👌💔 و حقوق ضایع شده را به صاحبانش بازگردانم و حتی برای جلب یک رضایت 4،5 بار به مازندران رفتم تا حق ضایع شده را بازگردانم.🙂
____
+ان شاءالله از این نگاه ها شهدا به ماهم بندازند😊