الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائ
بیست و چهارمین روز از چله هفدهم مهمان سفره شهید 🌷 مهدی بیدی 🌷هستیم
زندگینامه شهید مهدی بیدی : پاسدار شهید مهدی بیدی به سال ۱۳۵۰ در تهران و در محله چهارراه سیروس به دنیا آمد. والدین مهدی بیدی اصالت سبزواری داشتند، پدرش انسانی وارسته بود که با پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پاسداران ملحق شد ولی بعدها به خاطر بیماری چشم از شغلش استعفا داد. والدین مهدی بیدی او را مقید و مذهبی بار آورده بودند و به همین جهت با اوج گیری انقلاب خمینی او نیز در سنین نوجوانی به انقلابیون پیوست.
شدت فعالیت های انقلابی مهدی بیدی به گونه ای بود که ماموران ساواک به صورت مستمر در تعقیب او بودند و مهدی مجبور بود مخفیانه به خانه رفت آمد کند و همین امر موجب مهاجرت اجباری خانواده از تهران به سبزوار شد.
وقتی شعله های جنگ تحمیلی برافروخته شد مهدی بیدی تلاش بسیاری برای اعزام به جبهه کرد ولی این تلاش ها به خاطر سن کم نافرجام می ماند تا این که موفق شد در سال ۶۶ به مدت ۸ ماه در جبهه های جنگ حاضر شود.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
زندگینامه شهید مهدی بیدی : پاسدار شهید مهدی بیدی به سال ۱۳۵۰ در تهران و در محله چهارراه سیروس به دنی
پس از جنگ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ملحق شد و منتظر ماند تا دوباره روزی باب شهادت باز شود تا این که در خرداد ماه سال ۱۳۹۵ راهی شامات شد و در صف مدافعان حرم قرار گرفت.
بهزاد بخشنده از فرماندهان پادگان شهید سلمانی در این خصوص میگوید : ” عصر روز شنبه ۲۲ خرداد ماه که در مورد بحث آماده سازی و یگان رزم بسیجیان داوطلبان اعزام به سوریه مطرح بود یک فراخوان بسیج در پادگان شهید سلیمانی لشکر ۲۷ برگزار شد که به داوطلبین اطلاع بدهیم برای آموزش از روز یکشنبه حضورداشته باشند.
بعد از فراخوان وقتی که داوطلبین بسیجی پادگان را ترک می کنند از رده بالا اطلاع دادند که ۲۰ نیروی تخصصی برای اعزام به سوریه نیاز داریم. آن وقت اکثر بچه ها پادگان را ترک کرده بودند و چند تا فرمانده گردان و رسته که با هم کار می کردیم دور هم نشسته بودیم که با توجه به فعالیت نیروها روی اسامی اعزامی بچه ها نظر بدهیم که چه کسانی را انتخاب کنیم.
شهید بیدی هم با چند تن از دوستانش در دفتر پادگان نشسته بودند و دیدم یک ربع قبل از افطار بود که شهید بیدی من را خواست و اعلام کرد که من قبلا تمام آموزش ها را دیدم و تجربه جنگ در دفاع مقدس را هم داشته ام و برای رفتن هیچ مشکلی ندارم.
من به آقا مهدی گفتم صبر کن تا در جلسه تصمیم گیری شود که خود اقا مهدی آمد وسط جلسه و کارت های آموزش را که تاییدیه خود ما از قبل بود؛ نشان داد و گفت: من آمادگی رفتن را دارم . ما به او گفتیم باشد! اسمت را در لیست قرار می دهیم، دیدم دوباره آقا مهدی برگشت گفت: مطمئمن بشوم که اسمم در لیست است؟؟ به او جواب دادم بله شما بروید انشاءالله اگر مورد عنایت خانم حضرت زینب (س) قرار بگیرید حتما با اعزام شما موافقت می شود.“
همسرش ۲۰ سال با مهدی بیدی که او را مرتضی صدا میزند، زندگی مشترک داشته است. او میگوید: “یکبار تلویزیون، تصاویر یکی از شهدای مدافع حرم را نشان میداد، بلند شد و گفت میخواهم بروم برای اعزام به سوریه. به شوخی گفتم: «ول کن تو رو خدا مرتضی! حوصله داری؟» اما او جدی گفت: «نه باید بروم.» یک شب هم گفت: «خواب دیدم که بی بی زینب(س) گفت: “در باز شده بیا”» گفتم: «مرتضی! تو دوباره خواب دیدی؟» خواب زیاد میدید و خوابهایش هم بیشتر صحت داشت. هر وقت برای بچهها خواب میدید محال بود چیزی غیر از آن که میبیند، تعبیر بشود. چون رزمنده هم بود وقتی تلویزیون عکس شهدای دفاع مقدس را نشان میداد، همیشه گریه میکرد و میگفت: «ما جاماندیم. هر وقت دوباره دری باز شود من اولین نفر خواهم بود.» من به او میگفتم: «خدا را شکر دیگر در ایران جنگی نیست که تو اولین نفر باشی.» از دنیا بیخبر بودم که سوریه و عراق جنگ است. ۱۱ ماه این در و آن در زد تا برود سوریه.
مهدی بیدی : در ۲۸ خرداد سال ۱۳۹۵ در خط آفندی ۳۵ کیلومتری جنوب شهر حلب سوریه و در اثر اصابت ترکش به پشت سر و کمر به یاران شهیدش پیوست و روزی خور مولای شهیدان شد.
در اواین روز از تیر ماه سال جاری مراسم وداع با پیکر این شهید بزرگوار در معراج شهدای تهران برگزار شد و روز بعد مراسم تشییع شهید بیدی در تهران و مشهد با شکوه هر چه تمام تر برگذار شد.
پیکر شهید بیدی به درخواست خانواده و بنا به وصیت خودش در شهر سبزوار به خاک سپرده شد. از شهید مهدی بیدی دو فرزند پسر و یک دختر به یادگار مانده است. روحش شاد و راهش پر رهرو باد