هدایت شده از کانال روشنگری🇵🇸
🌸 #ابوعلی_سینا: من شاگرد #نماز هستم 🌸
#ابن_سینا #ملحد #آتئیسم #تهمت #تکفیر #کافر #برهان #طب #توحید #قرآن #وحی #نبوت #ابن_سینا #ایرانی #اسلام #فیلسوف #فلسفه #امام_خمینی #پزشک #نابغه #کفر #موحد #علم #تمدن #مسلمان #دانشمند #مسجد #مسجدجامع #دعا #ریاضیات #پزشکی
👉 @roshangarii 🌹
هدایت شده از بصیـــــــــرت
❤🍃❤
💚امام زمان هوای ما رو داره...
وقتی رفتيم تو اون #مسجد
و تو اون حسينيه در مراغه خوابيديم!
من از صبح ديدم #شهيد_جعفر_احمدی_ميانجی خيلی منقلبه؛
#جعفر چته؟
هيچی نگفت،هيچی نگفت!
بعداً ها از زير زبونش كشيدم،
گفت:
ديدم #امام_زمان(عج) رو!
اومد داخل مسجد و داشت پتو رو بچه ها مي انداخت،يخ نكنن...
#آقا_تو_اتاق_ما_مياد ؟!
#تو_دل_ما_میاد ؟!
🌷راوی:#حاج_حسین_یکتا
#همسرانه💔
وداع دیروز معراج شهدا😭
مهدی جان امشبـ🌓 میخواهم از #سلما برایت بگویم؛ از بزرگ شدن سلما، که لحظه لحظه اش، #تصور کنار تو💞 بودن بود...
⇜از روزی که یاد گرفت #بابا بگوید و دلم لرزید💓 و گونه هایم شوره زار باران شد😭
⇜از روزی که از #تو نشان خواست و چمدانت💼 را نشانش دادم یا روزی که خواست #قبر کوچکی داشته باشد که در خیال💭 کودکیش تورا آنجا بجوید
⇜یکروز سر سفره بی هوا گفت برای بابا مهدی #صلوات، و همه مات ماندیم و باریدیم😢
⇜یک روز در خیابان عکست📸 را دید و با #افتخار نشانت می داد و فریاد میزد #بابامهدی من...
⇜آن روز که #چادر سر کردو چقدر جایت خالی بود تا دستان کوچکش رابگیری و به #مسجد ببریش... مثل آرزویت💖
من با همه اینها #چهار_سال را چهار قرن گذراندم😔
💠فتنه سال 1378
🔰در تیرماه سال 78 #فتنه ای رخ داد که دشمنان نظام بسیار به آن دل خوش کردند😏. در شب🌙 اولی که این فتنه به راه افتاد و زمانی که هنوز کسی از شروع درگیری ها خبر نداشت🚫، در عالم رویا #سردارشهیدمحمدبروجردی را دیدم! ایشان همه بچه های مسجد را جمع کرده بود و آنها را سر یکی از چهار راه های🏙 تهران برد! درست مثل زمانی که #حضرت_امام وارد ایران🇮🇷 شد. من هم با بچه های #مسجد کنار برادر بروجردی حضور داشتم.
🔰یکدفعه دیدم #ابراهیم_هادی و جواد افراسیابی و رضا و بقیه دوستان شهید🌷 ما به کنار برادر بروجردی آمدند. خیلی خوشحال شدم😀. می خواستم سمت آنها بروم،⚡️ اما دیدم که برادر بروجردی، برگه ای📜 در دست دارد و مثل زمان #عملیات، مشغول تقسیم نیروها در مناطق مختلف تهران بود. او همه نیروهایش از جمله ✨ابراهیم هادی را در مناطق مختلف اطراف #دانشگاه تهران پخش کرد.
🔰صبح ☀️فردا خیلی به این رویا فکر کردم یعنی چه تعبیری داشت؟! تا اینکه رفقای ما تماس☎️ گرفتند و خبر #درگیری در اطراف دانشگاه تهران و حادثه #کوی_دانشگاه را اعلام کردند! تا این خبر را شنیدم یاد رویای دیشب افتادم🗯. مردم با یک تجمع در 23 تیر، خط بطلانی❌ بر همه فتنه گرها کشیدند. #علی_نصرالله با آن حال خراب در راهپیمایی شرکت کرده بود. گفتم حاج علی تمام این فتنه را شهدا🌷 جمع کردند. حاج علی گفت مگه غیر از اینه؟ مطمئن باش کار خدا و شهدا بوده👊.
💠خط عاشقی
🔰چهل هفته #شبهای_جمعه از خرم آباد تا جمکران🕌 می آمدیم؛ حاج آقا #نذر داشت. مجید آن موقع کوچک بود👶 همراه مان می آوردیمش.
🔰با من و پدرش طی کرده بود که اگر به #مسجد رسیدیم و خواب بود😴، باید بیدارش کنیم. آن روز توی راه #خوابش برده بود، دل مان نیامد صدایش بزنیم☺️
🔰رفتیم #زیارت مان را کردیم. وقتی رسیدیم به ماشین🚗بیدار شده بود. گفت: شما دوباره من رو بیدار نکردین⁉️ولی من خواب دیدم #امام_زمان اومدن اینجا و یه تاج سفید👑 گذاشتن روی سر من😍
✅ راوی: مادر شهید
🌷#شهید_مجید_زین_الدین
📚برادرفداکارش،حسین کاجی،ص۱۳
✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج
✳️ #مستاجرداری شهید مختاربند
🔹من حدود دو سال #مستاجر شهید مختاربند بودم.
روز اول كه با ايشان براي مبلغ كرايه صحبت كردم با من شرط گذاشت و گفت: شيخ شرط من این است که اجاره منزل بايد اول ماه آماده باشد. ما شرط ايشان را قبول كرديم.
🔸اما بعضي مواقع با خودم فكر ميكردم آقاي مختاربند كه #مسجد چهارده معصوم را مي سازد و از بچههای جبهه و جنگ است چرا اينقدر اصرار دارد كه حتما اول ماه بايد پول آماده باشد، براي من تعجب آور بود.
🔹حدود دو سالي ما نشستيم بعد از دو سال جايي را پيدا كرديم و آمديم اثاثيه را بار كرديم.
هنگام خداحافظی مرا صدا زد و يك پاكت به دستم داد.
تعجب كردم گفتم اين چيست؟ گفت #هديه اي براي خانواده است.
🔸پاكت را باز كردم و ديدم تمام كرايه اين دو سال را جمع كرده و همه را به من برگردانده از طرفي معما برايم حل شد و از طرفي خوشحال شدم كه تمام پولها به من برگردانده شد، بله خداوند ميداند توفيق #شهادت را به چه كسي عطا كند.
#شهید_حمید_مختاربند🌷
🌸 بسیار اهل #ورزش بود، کمربند مشکی جودو داشت، و در ورزشهای رزمی مقام دومی کشور را به دست آورده بود.💪
🌸اهل #مسجد بود و به #نمازش خیلی اهمیت میداد.
🌸همیشه #خمس مالش را دقیق حساب و پرداخت میکرد
🌸هیچ وقت در هیچ شرایطی برنامه #هیئت را ترک نمیکرد. ☝️
🌸سید میلاد شخصیت #دستگیری داشت مشکلات همه رو حل میکرد، و اگر کسی از ایشان کمک میخواست چیزی کم نمیگذاشت. و تا مشکلش را بر طرف نمیکرد دست بردار نبود.😊
💠 #امام_صادق_علیه_السلام:
فضیلت پاداش بر طرف كردن #نیـــــاز_مؤمن, از هزار حجّی که تمام اعمال آن قبول شده باشد و آزاد کردن یک بنده در راه خدا و صرف بار هزار اسب در راه خدا با زین و لجامش, #بـــــیشتر است.
💠مهندس شهید سید محمد (میلاد)مصطفوی
🔺الگو برداری از شهداء 📣
روايتى از شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى شهیدی که دواعش دست و پا و سرش را از هم جدا کردند در روز تاسوعای حسینی94
🔴«مراقبه و محاسبه نفس»
🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷
🔻سيد اهل #مراقبه و #محاسبه بود. از #اعمال خود مراقبت مىكرد و از خودش #حساب مىكشيد. اما اين مسائل در #ظاهر زندگى او هيچ نمودى نداشت. يعنى در مقابل ديگران و در كنار دوستان، بسيار #عادى و #ساده ظاهر مىشد. مىگفت، شوخى مىكرد، مىخنديد. بىرياى #بىريا بود. بايد با سيد رفت و آمد مىكرديد تا متوجه #اخلاص در #اعمال و محاسبه و مراقبه او مىشديد.
🔸این #معنويت از پاى #درس #بزرگان و سخنرانهاى هيئت و ارتباط قوى با #شهدا بدست آمده بود. او مرتب به #مسجد مىرفت و از #كلام بزرگان استفاده مىنمود.
🔹يكبار همراه سيد و چند نفر از دوستان، رفتيم سراغ يكى از #عرفاى شهر. مغازه محقرى داشت. داخل مغازه مشغول كارش بود. سلام داديم و در مقابلش ايستاديم. با حرص و ولع، مشتاقانه دو زانو نشستيم پاى #مكتب اين پير فرزانه. ايشان تكتك بچهها را #توصيه مىكرد. نوبت به من كه رسيد جمله بسيار زيبايى گفت. همهمان #منقلب شديم. رو كرد به ما و گفت: «جوانان عزيز #نگاه نكنيد، #گناه نكنيد!!» جملهاى كه فرمود مثل پتكى بر سر ما فرود آمد. من خيلى #متأثر شدم. بعد از نصيحتهاى آن #عارف همگى از محضرش خداحافظى كرديم و برگشتيم. براى سيد يك #اشاره كافى بود كه راهش را پيدا كند و همينطور هم شد.
🔺يك روز ديدم سيد دستش كمى #سوخته و #متورم شده! گفتم سيد دستت چى شده؟! گفت چيز مهمى نيست. مطمئن بودم كه حتماً اتفاق خاصى براى سيد افتاده، اما هر چهقدر #اصرار كردم چيزى نگفت. شصتم خبر داد چى شده!! بعدها از دوستان شنيدم كه #سيد براى #تنبيه خودش اين كار را كرده. برخى مسائل چيزى بود بين خودش و خداى خودش كه ما متوجه نشديم. همين مراقبتها بود كه سيد را #آسمانى كرد.
📚 برشى از كتاب مهمان شام، زندگىنامه و خاطرات شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى