eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
8.5هزار ویدیو
233 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
#اربعینی ها حواستان هست امام زمان علیه السلام کنارشهدا با کاروان عاشورایی همراه هستند #حب_حسین_یجمعنا
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائرین حسینی به #امید_ظهور حماسه اربعین ؛ #شاهراه_ظهور
🌷شهید محمدرضا دهقان امیری🌷 ولادت: ۷۴/۱/۲۶ شهادت: ۹۴/۸/۲۱ محل شهادت: سوریه العیس مادر شهید: بعضی شبها ڪه نیمه های شب بیدار می شدم می دیدم، محمدرضا با نور موبایلش قرآن سفید ڪوچکش را در دست گرفته و در حال قرائت قرآن است، او با قرآن خیلی مأنوس بود و ماهیانه 3 بار ختم قرآن می ڪرد، با اینکه 20 بهار از عمرش گذشته بود در وصیت نامه اش سفارش ڪرده بود ڪه برایش تنها 5 روز روزه و 20 نماز صبح قضا ڪنم . 💟دوران #نوجوانی اش را به خوبی گذراند و از بحران های آن دوره خبری نبود❌ چون ورزش🏋 می کرد، صورتی بدون جوش داشت که برای خودش تعجب آور بود. 💟ولی همیشه #قدبلندش را دوست داشت، اما از کم پشت بودن ریشش می نالید😕 خدا را به خاطر داده هایش شاکر بود🙏 و از خدا می خواست انرژی جوانی اش در راه مثبت و #مفید استفاده کند. ♦️نقل از: مادر شهید #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌷شهید محمدرضا دهقان امیری🌷 ولادت: ۷۴/۱/۲۶ شهادت: ۹۴/۸/۲۱ محل شهادت: سوریه العیس مادر شهید: بعضی ش
روایت مادر شهید محمدرضا دهقان 🌾 به پیاده روی اربعین رفتیم.محمدرضا هم خیلی اصرار داشت که بیاید ⚡️اما گفتیم که بگذار ببینیم اوضاع در چه حالی است کسب کنیم سال دیگر با هم💞 برویم. 🌾 ای که دوستش هدیه🎁 داده بود را داد تا در حرم (ع) تبرک کنم.اما من در شلوغی های حرم گمش کردم🙁 و هر چه گشتم پیدایش نکردم🚫 و خلاصه برایش یک خریدم و تبرک کردم. 🌾به جریان را گفتم،میدانستم خیلی به چفیه علاقه💞 داشت و از او کردم اما او در جواب گفت که فدای سرت من روا می شود😊. 🌾وقتی به رسیدیم در مورد حاجتش و چرایی آن از محمدرضا سؤال کردم❓ و او در جواب گفت که اگر چیزی را در ائمه گم کنی حاجت روا می شوی😍 .من حاجتم این است که بشوم .تا سال دیگر زنده نیستم🌷. 🌾من خیلی ناراحت شدم😔 و در جوابش گفتم که به عراق میروی⁉️گفت جنگ فقط آنجا نیست در هم هست من در سوریه .
وقتی میگفت: دعا کن بشوم. من همیشه یک جمله داشتم و هر موقع این صحبت‌ را می‌کرد به او می‌گفتم نیتت را خالص کن👌 و او همیشه در جواب به من می‌گفت «باشه! نیتم را خالص می‌کنم» ولی این دفعه یک مدل دیگر جوابم را داد و گفت: «مامان به خدا نیتم خالص شده! حتی یک ناخالصی هم در آن وجود ندارد☺️» وقتی این جمله را گفت بدون هیچ مقدمه‌ای به او گفتم که پس می‌شوی.🕊 بعد گفت: جان من😍! گفتم آره محمدرضا حتما شهید می‌شوی تا این را گفتم یک صدای قهقه خنده از آن طرف بلند شد😂😆 و بلند بلند داد می‌زد و می‌گفت مامان راضی‌ام ازت🌹. بهش گفتم حالا خودت را اینقدر لوس نکن😒. بعد محمدرضا گفت: «مامان یک چیز بگم دعایم می‌کنی دعا کن که پیکرم بدون سر برگردد» وقتی این را گفت من داد زدم سرش😤 و گفتم اصلا محمدرضا اینجوری برایت دعا نمی‌کنم شهید شوی😒. گفت: نه! پس همان دعا کن که شهید شوم. بعد بلافاصله با دخترم صحبت کرد. بعد از این تلفن آنقدر منقلب شدم که حتی با محمدرضا خداحافظی نکردم و این حرف محمدرضا من را خیلی به هم ریخت... ❤️ مادر شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان❤️
در خانه مدام احساسش می‌کنیم و با او حرف می‌زنیم... صبح که دلم برایش تنگ می‌شود و گریه می‌کنم😭 شب به خوابم می‌آید و من را دعوا می‌کند و می‌گوید «برای چه ناراحتی؟».از نحوه #شهادتش هیچ کسی چیزی به من نمی‌گفت و دوستش که در #سوریه با او بود از جواب دادن طفره می‌رفت... هنوز پیکر محمدرضا دفن نشده بود, در شب شهادت امام رضا حالم خیلی بد شد و خوابیدم همین که سرم را روی بالش گذاشتم محمدرضا به خوابم آمد🍃 و به صورت واضح می‌گفت «فلانی را اینقدر سوال‌پیچ نکن وقتی سوال می‌کنی اون غصه می‌خوره😔دوست داری نحوه #شهادت من را بدانی من بهت می‌گویم» و من را برد به آنجایی که شهید شده بود و لحظه شهادت و #پیکرش را به من نشان داد که حتی بعد از این خواب نحوه شهادت را برای فرماندهانش توضیح دادم آنها تعجب کردند😳😳 و گفتند شما آنجا بودید که از همه جزئیات با خبر هستید. راوی خواهر شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌺🍃
«سنگ مزاری که پیش از شهادت همه دیدند» از دوستان شهید: دوره فتوشاپ را می‌گذراندم و در حد مقدماتی کارهایی انجام می‌دادم. یکی از کارهایی که از آن لذت می‌بردم نوشتن اسم خودم روی سنگ مزار شهدا به عنوان شهید بود، وقتی عکس طراحی شده‌ام را در گروه دوستان خودم در یکی از شبکه‌های اجتماعی گذاشتم همه خوششان آمد، تعداد زیادی از بچه‌های عاشق شهادت پیدا شد. اما من دلم به سمت او کشیده شد، ‌محمدرضا هم درخواست داد تا برایش طراحی کنم، وقتی آن عکس را فرستادم خیلی خوشحال شد و به جای خالی محل شهادت اشاره کرد. گفتم حالا شهید بشو تا محلش مشخص شود، قبول نکرد و گفت که محل شهادت را سوریه بنویس، نوشتم. آن موقع تخیل بود اما به واقعیت تبدیل شد آن عکس در شبکه‌های اجتماعی خیلی معروف شد.
👇👇👇👇 کرامت شهید ✅شهیدی که بعد از شهادت شخصی را که منکر اهل بیت بود را برای نماز شب از خواب بیدار کرد‼️👇👇   مادرشهید: یک مورد اتفاق افتاد که برای خودم نیز بود و برای دیدنش نیز به شیراز رفتم. آن جوان را در یک یادواره ای که برای محمدرضا در شیراز گرفته بودند,دیدم. با اینکه دو ماه از اتفاقی که برایش افتاده بود, وقتی من را دید فقط گریه می‌کرد💔😞 او تعریف می‌کرد: که فردی 32 ساله هستم که تا پانزده سالگی بچه‌ای پاک و طاهر بودم و قرآن‌خوان و نماز خوان و اهل مسجد بودم🙂 به سبب آشنایی با دوستان از راه به‌در شدم و 17 سال خدا و ائمه را شدم و هیچ چیز را قبول نداشتم و هر گناهی که بگویید از من سر زده است😔  اسم من بود بعد از آنکه آن اتفاق برایم افتاد یک اسم عجیب و غریب برای خود گذاشتم و بعد از آن اتفاق حتی پدر و مادرم من را عاق کرده بودند و از خانه خود بیرون کرده بودند😞😞😞 یک شب نزدیک اذان صبح دیدم یک جوانی مرا صدا می‌زند 😳«حاج مصطفی پاشو وقت نماز است» من بلند شدم و نشستم و خیلی متعجب شدم و دوباره خوابیدم,😐دوباره آن پسر به خوابم آمد و گفت «حاج مصطفی پاشو یک ربع به اذان مانده, پاشو نماز بخوان»😊✋🏼 این را که گفت بلند شدم و چهره‌اش به دلم نشست🙂❤️ 10 روز در اینترنت دنبال این شخص بودم که بعد پیدایش کردم و با او آشنا شدم😍💔 آن جوان می‌گفت: محمدرضا آنقدر بر روی من اثر گذاشته که با همه آن دوستانم قطع رابطه کردم و از همه گناهانم توبه کردم و به خاطر توبه‌ام و مال‌های حرامی که کسب کرده بودم, تمام زندگی‌ام را فروختم تا مال‌های حرام از زندگی‌ام بیرون برود👌💔 و حقوق ضایع شده را به صاحبانش بازگردانم و حتی برای جلب یک رضایت 4،5 بار به مازندران رفتم تا حق ضایع شده را بازگردانم.🙂 ____ +ان شاءالله از این نگاه ها شهدا به ماهم بندازند😊
کتاب ابـو وصـال🍃 زندگینامـه شهیـد دهـه هفتادی مدافـع حـرم محمـدرضا دهقـان
#توصیه مادر بزرگوار شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری: ای برادر و خواهر معنوی شهید شهدا عاشق و معشوق نمی خواهند، بلکه شهدا رهرو می خواهند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعمال روز اربعین 👇👇 1-خواندن زیارت اربعین 2-غسل اربعین وتوبه (قبل از نماز ظهر) 3-بعد از نماز صبح صد مرتبه(لاحول ولاقوة الا بالله علي العظيم) 4-هفتاد مرتبه تسببحات اربعه 5-بعد از نماز ظهر سوره والعصر بعد هفتاد مرتبه استغفار 6-غروب چهل مرتبه لا الة الا الله 7-بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا #اربعین_حسینی 😭🏴
اربعین خیمه گاه جهانی اباعبدالله الحسین علیه السلام اقا میشه ماراهم گوشه ای از خیمه جابدی السلام علی الحسین وعلی علی ابن الحسین وعلی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین علیه السلام السلام علیک ایها الشهدا جمعیا ورحمة الله وبرکاته التماس دعا اربعین حسینی تسلیت #حب_حسین_یجمعنا
سلام علیکم 📌الا یا اهل العالم قتل الحسین و بکربلا عطشانا اللهم عجل لولیک الفرج 🏴این چهل روز عدو سنگ به ما زد بد زد هر که آمد غم من دید مرا زد بد زد 🏴شد چهل روز نه،انگار چهل سال گذشت غمت آتش به دل ارض و سما زد بد زد 🏴نرود از نظرم صحنه ی گودال حسین هر که دور از بدنت بود جدا زد بد زد 🏴دشمنی داشت عدو با علی از بدر و احد که نوامیس تو را در همه جا زد بد زد نذر گل نرگس صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائرین حسینی به #امید_ظهور حماسه اربعین ؛ #شاهراه_ظهور
حسین سال 1346 به دنیا آمد؛ اسم اصلی حسین که با آن اسم در گوشش اذان گفتند، عباس بود. اما آن اسمی که در مدرسه ثبت نام کردند حسین است، یعنی حسین دو اسمه بود. مدرک سیکلش را که گرفت، ترک تحصیل کرد، چون پدرمان قطع نخاع بود برای کسب درآمد در کفاشی مشغول به کار شد، بعد از انقلاب، کفاشی را رها کرد و وارد مسجد شد و با بسیجی‌ها در مسجد فعالیت می‌کرد. با شروع جنگ، حسین سه ماه آموزش دید و بعد از آن وارد کادر سپاه شد، البته وقتی وارد سپاه شد ما نمی‌دانستیم، سال 1363 که در جبهه مجروح شده بود، ما متوجه شدیم که او پاسدار است. حسین از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳ در جبهه حضور داشت و در عملیات‌های والفجر۱، مسلم‌ابن‌عقیل(ع)، خیبر و بدر شرکت کرد. او در عملیات‌ خیبر از ناحیه پهلو مجروح شد، همچنین در عملیات مسلم ابن‌عقیل(ع)، با موج خمپاره ضربه مغزی شد، و یک ماه بیهوش بود؛ حسین با توجه به عشقی که در وجود او بود، وقتی توانست سرپا بایستد دوباره به جبهه رفت. در اولین مجروحیت، یک ماه گم شد، بعد از یک ماه خانواده‌های مجروحین که پیش او رفته بودند، متوجه می‌شوند حسین نمی‌تواند صحبت کند، یک کاغذ برای او می‌آورند و حسین روی کاغذ می‌نویسد “پایگاه ابوذر”، با پیگیری‌هایی که صورت گرفت شناسایی شد؛ او را به تهران منتقل کردند و یک ماه تمام مادر پرستار حسین بود.
مادر شهید: حسین عاشق سیدالشهدا(ع) بود، همیشه برای امام‌حسین(ع) نوحه می‌خواند و صدایش را ضبط می‌کرد. یک شب خواب دیدم، ایام اربعین است، همه در حال پیاده‌روی به سمت کربلا بودند، حسین همراه زائران بود؛ دیدم برای استراحت، توی اتاق نشسته است، وسط اتاق حوض بود؛ آب برداشتم پاهای حسین را بشویم، به من گفت: نشور، پاهام به خاطر پیاده‌روی تاول زده است./۱۳۶۰/
شهید: او در تاریخ ۱۳۶۳/۱۲/۲۲ در عملیات بدر به شهادت رسید، و خبر شهادت را ۱۰ روز بعد به ما اعلام کردند. یکی از همرزم‌های حسین که در منطقه عملیاتی بدر با ایشان بود، تعریف کرد: بعد از شهادت، حسین را در کنار تپه‌­ای می­‌گذارند، پلاک و ساعت حسین را باز می­‌کنند و پتو روی او می­‌کشند تا در فرصتی مناسب او را به عقب برگردانند، اما با توجه به پاتک شدید دشمن، اوضاع منطقه جوری می­‌شود که رزمنده­‌ها توان برگرداندن شهدا را نداشتند و جنازه­‌ی حسین در آن منطقه باقی می‌­ماند. زمانی که خبر شهادت را به ما دادند، پیکر شهید مفقود شده بود؛ خیلی‌ها با حرف‌هایشان دل مادر را سوزاندند، مثلاً عده‌ای گفتند که حسین را سیل برده و… اما همرزمان شهید نقشه‌ای را که حسین در آنجا شهید شده بود کشیدند و دقیقاً پیکر شهید در همان مکان شناسایی شد. چون حسین پلاک نداشت از طریق DNA شناسایی شد، و پس از ۳۵ سال به این انتظار پایان داد.
مادر در این ۳۵ سال اصلاً ناراحت نبود، زمانی که خبر بازگشت حسین را بعد از ۳۵ سال به ما دادند، مادر فقط دو کلمه گفت «آخیش آمد.»
حسین وصیت کرد؛ اگر جنازه‌ام به دست شما رسید، روز جمعه دفنم کنید و کلام‌الله مجید را روی سینه­‌ام بگذارید، همین اتفاق هم افتاد. او علاوه بر وصیتی که برای ما داشت، زمان حضورش در جبهه، برای خانواده و مردمان شریف ایران به صورت صوتی وصیت کرد. برادر شهید: حسین همیشه این مطلب را به ما یادآوری می‌کرد: اگر من نبودم، سعی کنید در زندگی اسلحه من را بردارید، از آب و خاک مملکت دفاع کنید، پیرو و پشتیبان خط امام و ائمه(ع) باشید و در این مسیر قدم بگذارید.