هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_بیست_پنجم👇👇👇👇
✅ 1- زیارت عاشورای غیر معروفه به نیابت از بقیه الله الاعظم عج
✅ 2- تلاوت سوره والفجر هدیه به اباعبدالله الحسین علیه السلام
✅ 3- هر روز 100 مرتبه سوره توحید هدیه به شهدایی که از شهدای کربلا معرفی می شوند
✅ 4-یکبار در طول این چله خواندن نماز امام حسین علیه السلام
#مراقبه_عملی👇
✅5- تاکید و انس معنوی عمیق بیشتربه حجاب فاطمی ،وتاسی به حضرت زینب سلام الله علیها
همان چیزی که خواسته و وصیت همه ی شهدای مابود.
سلام علیکم
هجدهمین روز از چله✨ بیست و پنجم ✨ از اصحاب الحسین سر سفره شهیدان 💫 حنظله بن اسعد شبامی. و زاهر مولی عمرو بن حمق 💫 هستیم.
حنظله اهل کوفه بوده است.
حنظلة بن اسعد شِبامی از قبیله «همدان» و از چهرههای سرشناس و شجاع و سخنوری فصیح و قاری قرآن بود. امام حسین (علیهالسلام) وی را به عنوان پیک خود برای رساندن نامههایش به عمر سعد برگزیده بود.
حنظلة خدمات و فضايل قابل توجهي داشته:
او از رجال سرشناس شيعه، سخنوري فصيح، شجاع و قاري قرآن بوده است.
قبل از عاشورا و تاسوعا در کربلا به خدمت امام حسين عليهالسلام رسيد و با توجه به لياقتهايي که داشت، امام عليهالسلام او را براي احتجاج پيش ابن سعد فرستاد.
وقتي که اصحاب همگي شهيد شدند و جز چند نفر باقي نمانده بود و دشمن مرتب تيرباران ميکرد.حنظله خود را همچون سپري در مقابل حضرت امام حسين عليهالسلام قرار داد و تيرها و نيزهها و شمشيرهايي را که امام عليهالسلام را هدف قرار ميدادند به جان ميخريد.
حنظله در اين حال، سخنراني و موعظه هايي را در مقابل لشگر قساوت پيشه ايراد نمود که قسمتي از آن به شرح ذيل ميباشد:
«يا قومي اني اخاف عليکم مثل يوم الاحزاب، مثل داب قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم و ما الله يريد ظلما للعباد، و يا قوم اني اخاف عليکم يوم التناد،يوم تولون مدبرين، ما لکم من الله من عاصم و من يضلل الله فماله من هاد. يا قوم تقتلوا حسينا فيسحتکم الله بعذاب (و قد خاب من افتري)».
«اي قوم، من بر شما از روزي همانند روز عذاب اقوام و احزاب پيشين بيمناکم، مثل سرگذشت قوم نوح و عاد و ثمود و کساني که بعد ايشان بودند برحذر ميدارم، خداوند بر بندگانش ظلم نميکند، اي قوم من بر شما از روزي بيمناکم که يکديگر را صدا ميزنند (و کمک ميطلبند ولي صدايتان جايي نمي رسد). همان روزي که، روي ميگردانيد و فرار ميکنيد، اما هيچ پناهگاهي در برابر عذاب خداوند نداريد و هر کس را خداوند (به خاطر اعمالش) گمراه سازد هدايت کنندهاي براي او نيست.
اي قوم، حسين عليهالسلام را ميکشيد و بدانيد که عذاب الهي شما را فرا ميگيرد و هر کس بر خدا دروغ ببندد، نوميد و شکست ميخورد».
آنگاه امام حسين عليهالسلام فرمود: اي حنظله ابن اسعد رحمت خدا بر تو باد، کوفيان وقتي مستوجب عذاب شدند که دعوت حق تو را رد کردند و ناسزا بر تو و دوستانت گفتند (يا آماده قتل تو و دوستانت شدند) الآن که برادران صالحت را به شهادت رسانيدهاند بطريق اولي مستحق و مستوجب عذاب هستند.
حنظله بن اسعد عرض کرد: درست فرمودي فدايت شوم تو داناتر هستي، آيا اجازه ميدهي به ميدان روم به سوي آخرت شتافته و به برادرانم ملحق شوم؟
امام عليهالسلام فرمود: برو به سوي خيري که بهتر از دنيا و آن چه در دنياست، به سوي سرزميني که کهنه نميشود.
آن گاه حنظله عرض کرد: «السلام عليک يا اباعبدالله صلي الله عليک و علي اهل بيتک و جمع الله بيننا و بينک في جنته فقال عليهالسلام: آمين آمين»؛ سپس جهاد کرده و به شهادت رسيد.
«سلام بر تو اي اباعبدالله عليهالسلام درود خدا بر تو و اهل بيت تو، خداوند ما را با شما در بهشت جمع گرداند، امام عليهالسلام: آمين آمين».
نام حنظله با مختصر تغييري در زيارت ناحيه و رجبيه وارد شده است.
«السلام علي حنظلة بن سعد الشبامي».
شبامي: منسوب به شبام تيرهاي است که از قبيله حمدان منشعب شده و از اعراب قحطان به شمار ميروند. (يمن، عرب جنوب).
زاهر از شهداى عاشورا است. وى را از شخصیتهاى کوفه و مردى سالخورده از قبیلۀ کنده دانستهاند. غلام عمرو بن حمق خزاعى (از یاران ویژۀ امیرالمؤمنین) بود و در حرکتهاى انقلابى عمرو بن حمق (که به دست معاویه شهید شد) همدوش و همراه او و تحت تعقیب معاویه بود.در سال ۶۰ هجرى به مکّه آمد و به حسین(ع) پیوست و در حملۀ نخست روز عاشورا به شهادت رسید. نامش در زیارت ناحیه مقدسه هم آمدهاست.
عمروبن حمق
درعصر «ممنوعیت حدیث »می زیست ولی همواره احادیث پیامبرصلی الله علیه وآله راآشکارا باز می گفت و مردم را با کلام و زندگی آن حضرت آشنا می کرد. او از صحابه ای است که امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان نخستین ایمان آورنده یاد کرده و از روایان مشهورحدیث غدیر است.
عمروبن حمق از آغاز پذیرش اسلام،لحظه ای قرار نداشت. قلبش مالامال از عشق به خدا بود. نام خدا زبانش را به خود مشغول می داشت. چون زبانش از ذکر باز می ایستاد،ندای حق روحش را بر می انگیخت و تسبیح الله از سینه اش به گوش می رسید. سعادت رادر پیروی از پیامبر و اهل بیت او می دید.هوش و تلاش او باعث گشت تا به سرعت درردیف بزرگ ترین صحابه رسول خداعلیه السلام قرارگیرد و از دعای مخصوص پیامبرصلی الله علیه وآله بهره مند گردد.
رسول خداصلی الله علیه وآله درحضوریاران خویش، عمرو را این گونه دعا فرمود: «اللهم امتعه بشبابه »; خداوندا! به جوانی اش برکت ده! دراثر همین دعای آن حضرت بودکه عمروبن حمق در هشتادسالگی هیچ موی سفیدی در سر و صورتش یافت نمی شد.
حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین درباره اش فرمود: «اللهم نورقلبه بالتقی و اهدنا الی صراط المستقیم.»; پروردگارا! قلب او را به نورتقوا روشن کن و ما را به راه راست هدایت فرما.ای عمرو! کاش صدنفر مانند تو در لشگر من بود.
امام حسین علیه السلام از شهادت عمروبن حمق خزاعی به دست معاویه، بسیار ناراحت گردید.آن حضرت نامه ای به معاویه نوشت و او رابدین گونه سرزنش کرد: «اولست قاتل عمروبن حمق صاحب رسول الله صلی الله علیه وآله العبدالصالح الذی ابلته العبادة فنحل جسمه واصغر طائرا انزل علیک من راس الجبل ثم قتله جراة علی ربک استخفافا بذالک العهد.»; آیا تو قاتل عمروبن حمق نیستی; آن بنده شایسته ای که در عبادت خداوندپیکرش لاغر و ناتوان و چهره اش زرد و رنجورشده بود. تو او را کشتی، در حالی که به او امان داده بودی، آن چنان امانی که اگر به مرغان آسمان داده بودی، ازکوهستان ها به سویت می آمدند، آنگاه ناجوانمردانه خونش راریختی. تو بر پروردگارت گستاخ شده ای وپیمانش را درهم شکسته ای
شهادت عمروبن حمق، یاروفادار حضرت محمدصلی الله علیه وآله از رخدادهای دردناک جهان اسلام بود. مؤمنان آگاه از شنیدن آن به سوگ نشستند و برغربت اسلام اشک ریختند. موج اعتراضات بالا گرفت. سخنان انتقادآمیزمسلمانان، به ویژه صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله به درباردمشق رسید و خیال معاویه را پریشان نمود.او که تا آن لحظه ازکشتن عمروبن حمق باافتخار سخن می گفت و مردم را از هرسو به تماشای سربریده وی فرا می خواند; ناگهان تغییر روش داد و مرگ عمروبن حمق را بر اثر«مارگزیدگی » اعلام کرد.
آمنه زن عمروبن حمق نخستین زنی بودکه در اسلام به جرم مبارزات شوهر، به زندان افتاد. او فشار غل و زنجیرهای سنگین راتحمل کرد و ماه ها در یک اتاق تاریک به سربرد. پیکرش براثر رنج های فراوان و کمی آب و غذا بسیار نحیف شده بود. سرانجام دریکی از روزها چند مامور با شتاب و پرخاش به سوی او آمدند و جسم نسبتا سنگینی را به دامنش پرتاب کردند. نخست از شدت تعجب چیزی نفهمید. اما پس از چندی که به دقت نگریست، سر شوهر را در دامن دید. زن مدت کوتاهی خاموش بود و با حیرت به چهره خون آلود شوهرنگاه کرد. آمنه چهره خود راخراشید و در برابر ماموران معاویه گفت: «ای وای از مظلومیت تو در این دنیای پست و این تنگنای دردناکی که ستمگران برایت فراهم آورده اند! درود و سلام برهمسری که مراهمیشه دوست می داشت و امروز هم به دیدارمن آمده است، تا هرگز از یادش نبرم!»
به دستور معاویه، سرازتن عمروبن حمق جداکردند و پیکرش را در کنار شهر موصل،بربالای تپه ای گذاردند. کسی جرات دفن کردن پیکر او را نداشت. سرانجام پس از چندروز که غلام عمروبن حمق از شهادت اربابش آگاه شد، بدن پاک آن شهید راه امامت را به خاک سپرد. معزالدوله دیلمی در قرن پنجم هجری برای عمروبن حمق مقبره ای ساخت وخادمی نیز برآن گماشت. هم اکنون مزارعمروبن حمق در غرب شهر موصل، زیارتگاه شیعیان و مورد احترام سایر مسلمانان است.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
زاهر از شهداى عاشورا است. وى را از شخصیتهاى کوفه و مردى سالخورده از قبیلۀ کنده دانستهاند. غلام عمرو
زاهر، غلام عمروبن حمق خزاعی نیز ازشیفتگان خاندان رسول خداصلی الله علیه وآله بود.محمدبن سنان زاهری، محدث معروف شیعی از نسل اوست. زاهر در سال 60 ه .ق.برای انجام حج و زیارت کعبه به مکه رفت وامام حسین علیه السلام را ملاقات کرد و از عزم آن حضرت برای سفر به سوی عراق آگاه گردید.اوکه شوق جهاد و عشق به شهادت در راه معبود را از دوران بسیار دور، در مکتب سرخ علوی از ارباب فداکار خود، عمروبن حمق خزاعی به نیکی آموخته بود، بی درنگ به کاروان امام حسین علیه السلام پیوست.
صبح عاشورا در حالی که در صف نخست یاران امام حسین علیه السلام قرار داشت، در نبردی دلاورانه، در اولین هجوم سپاه یزید به شهادت رسید.
👇👇👇👇
حضرت مهدی علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه می فرماید: السلام علی زاهر مولاعمروبن حمق خزاعی.
سلام بر زاهر! همو که غلام آزاده شده عمروبن حمق خزاعی است
🚨 پیکر مطهر شهید "#خیرالله_ابریشمی_گرامی" پس از ۴۰ سال کشف و شناسایی شد.
🕊 شهید "خیرالله ابریشمی گرامی" فرزند علی در تاریخ ۱۳۲۳/۱۰/۰۱ در شهر اسلامآباد غرب چشم به جهان گشود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در نخستین روزهای تاسیس سپاه پاسداران به خدمت این نهاد انقلابی درآمد.
💠 این شهید والامقام در پاییز سال ۵۹ در منطقه اسلامآباد غرب به فیض عظیم شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در منطقه باقی ماند.
🌷 پیکر مطهر شهید خیرالله ابریشمی با تلاش گروههای تفحص شهدا کشف و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
💐 شادی روح پر فتوح شهید صلوات
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
ابومهدی:
*ماموریت ویژه یکی ازمدافعان حرم برای شناسایی پیکرمطهر شهید_محسنحججی*
*بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود* . تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.
■ *بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند* و داعش هم *پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد* و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
*به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟"*
● می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.
قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف مقرداعش.
※※※※
توی دل دشمن بودیم.
یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.
■ *پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت:* "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"
میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! *این بدن اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!"
● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.
داد زدم:
*پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش*؟!
حاج سعید حرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: *"کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"*
داعشی به زبان آمد. گفت: " *تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!*"
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: " *فقط همینجا."*
■ *نمی دانستم چه بکنم* . شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد.
توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"*
گفتم:
*بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.*
■ *یهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن* . ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم
فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب *DNA* مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها اومد پیشم و *گفت: "پدر و همسر شهید حججی اومدهان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم* ."
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود.
پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی"
■ **نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم*
بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
*گفتم: "حاجآقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."*
*گفت: "قسمت میدم به بیبی که بگو."*
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام."
● *وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم* و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان."
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و *گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"*
*راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم*
*#نثار_روح_پاک_شهدا_صلوات*
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹عرض سلام، خدمت بانوی والا مقام...
عرض ادب ..خدمت دختر قتال العرب...
منم ایرانی..
بیقرار حمله به لشگر سفیانی
#سلام_خدا_بر_مدافعان_حریم_عشق
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج)....
چشم نیاز دوختم به راه صاحبالزمان
امید بستهام به یک نگاه صاحبالزمان
امید بستهام ولی چقدر پُر توقعام
چشم گناهکار و روی ماه صاحبالزمان
کویر شد اگر دل از شب سیاه کاری ام
صبح در آن جوانه زد گیاه صاحبالزمان
دین ضعیف من در این طبیعت پر از گناه
غزال خسته ایست در پناه صاحبالزمان
آه که آه می کشد هنوز سینه ی زمین
بعد هزار و چند سال از آه صاحبالزمان
هنوز بعد کربلا منظره ی وداع را
مدام درک می کند نگاه صاحبالزمان
عمه صاحبالزمان به دست خویش دوخته
رخت عزای خاکی و سیاه صاحبالزمان
(دعا بفرمایید)
از مُحـَرَّم ڪہ گـذشتیــم صَفـَـر مے آیـد
عمـہ اے خستـہ و تنهــا ز گـذر مے آیـد . . .
#آغاز_ماهصفر
#آجرڪاللهیاصاحبــالزمان
صدقه اول ماه فراموش نشود
بادســٺ ڪوچڪش گـره ها باز مےڪند
طفل سه ساله ایسٺ ڪه اعجاز مےڪند
بال و پرش شڪسته ولے او بدون بال
با ذڪر نام فاطــمہ پــرواز مےڪند
گر دخترکی پیش پدر ناز کند
گره کرببلای همه را بازکند...
📢📣📢📣📢📣
سلام علیکم
الحمدلله رب العالمین ❤️
امروز توانستیم با یاری شما بزرگواران 7 گوسفند قربانی کنیم
(در بعضی از مناطق و محله های تهران و قم فرستاده شد. )
ان شاالله به همین زودی به دستان کوچک زهرای سه ساله کربلا 👌،گره فرج باز شود
وشر این ویروس منحوس از سر مسلمین ویژه شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام
شما خوبان 👌 رفع شود🙏
(خدا شما را حفظ کنه برای یاری حضرتش 💞 )
🖤 #امام_حسین (علیه السلام) فرمودند:
🌴 مَنْ نَفَّسَ کرْبَةَ مُؤْمِن فَرَّجَ اللهُ عَنْهُ کرْبَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ.
🍃 هرکس گره ای از مشکلات مؤمنی باز کند و مشکلش را برطرف نماید ، خداوند متعال مشکلات دنیا و آخرت او را اصلاح می نماید.
📒 بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۲۱.
📔مستدرك الوسائل، ج۱۲، ص۴۱۶.