eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
8.3هزار ویدیو
232 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
خواب امام زمان (ع)💖 حسین آقا تا اسمش برای حرکت به سوریه در بیاید بسیار بی تابی میکرد و بالاخره خواب امام زمان علیه السلام را میبیند😍 که با زبان فصیح عربی به حسین می گویند:ما اسم تو را در گروه طیار نوشته ایم و تو خواهی آمد☝️. و در عصر همان روز به او اطلاع دادند که در گروه طیار ثبت نام شده است....
زندگی‌نامه   اردیبهشت ۱۳۶۵ کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که نامش را حسین نامیدند و در شناسنامه‌اش «حسین امیدواری» نقش بست. در سن 8 سالگی به میدان معلم یافت‌آباد نقل مکان کردند و حسین عضو بسیج مسجد علی ابن موسی الرضا(ع) شدند و مدتی هم در کانون قرآن مسجد مشغول فعالیت شد. حسین در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا آمد و ۱۱ خواهر و برادر داشت. آخرین پسر این خانواده بود و گوش به فرمان پدر و مادر، آنها را احترام می‌کرد. قرآن‌خوان بود و هر روز مسجد می‌رفت و در کلاس‌های قرآن شرکت و قرآن تلاوت می‌کرد. دوران کودکی حسین در محله امامزاده زید(ع) گذشت. از همان کودکی فعالیت‌های مذهبی مسجد و امامزاده شرکت می‌کرد و به یاد دارم روز عاشورا از صبح اول وقت که دسته‌های مختلف عزاداری به امامزاده می‌آمدند برای آنها اسفند دود می‌کرد و از عزاداران پذیرایی می‌کرد. حسین از همان دوران، تلاوت قرآن را شروع کرد و در مسجد محل قرآن می‌خواند. وی جوانی ساده، سر به زیر و مطیع بود و هرگاه کاری از او می‌خواستیم فوراً اطاعت می‌کرد. پس از کسب دیپلم علوم انسانی در سال 1385به خدمت سربازی رفت. در طول 2سال سربازی دو مرتبه سرباز نمونه معرفی شد. پس از پایان سربازی مشغول به کار شدند. در سال 1394 متوجه شدند به سوریه نیرو اعزام می‌کنند و برای اعزام به سوریه ثبت نام کرد. در آخرین محرم زندگیش هم خادم هیئت محبان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در شاد آباد شدند
#پیاده‌روی_اربعین در سال 91به پیاده روی اربعین رفتند.در حالی که با کاروان رفته بود می گفت سعی می کردم جدا از گروه حرکت کنم و مداحی گوش می دادم و می گفت آنجایی که پایم درد می گرفت به یاد بچه های امام حسین گریه می کردم😔😭 هر لحظه خود را در صحنه حرکت کاروان از کربلا به شام می گذاشتم و به یاد امام حسین و اهلش با گریه حرکت می کردم.😭😭 سال بعد می خواست دو مرتبه عازم #کربلا شود، اما هزینه سفرش را به خانواده ای که نیازمند بودند تقدیم نمود☺️ و همان شب خواب دیده بود در کربلا مشغول زیارت می باشد.🌺🍃
حسین کاملا ساکت و با ادب و مهربون و دوست داشتنی بود، خیلی با تواضع بود و آرام صحبت میکرد.☺️ اولین مرتبه ای که دیدمش به من گفت : شما سیدی؟ گفتم: آره . گفت : من سیدها رو می‌بینم‌، تنم رعشه میگیره☝️؛ اونایی که سادات واقعی هستن نمیتونم تو چشماشون نگاه کنم.😞 یه وانت داشت قبل اومدنش به سوریه میفروشد و پولش را به نیازمندها میدهد🌹 . بهش میگن حسین نفروش ضرر میکنی. میگه شماها ضرر می‌کنید، من برگشتی برایم نیست... حسین بچه فردوس_یافت آباد بود. یک مرتبه تو حوزه بسیجشون میگه من #شهید میشم عکسمو بزنید اینجا..‌. و محکم دستشو میکوبه به دیوار که هنوزم جاش هست🖐 ولی قاب عکسش روش گذاشتند. حسین خمپاره ۶۰زن یگان بود. نصف شبها میدیدم یهو نیست، غیبش زده. میدیدم میره تو تاریکی و پشت دیوار خرابه‌ها #نمازشب میخونه و گریه میکنه😭. داشتیم میرفتیم تو خط، مجید قربانخانی گفت: حسین انگشرتو بهم یادگاری بده، حسین داد بهش گفت: نه به من وفا میکنه نه به تو. و وفا هم نکرد.😔
حسين كاري را در قم گرفته بود كه با يكي از بچه‌هاي آنجا آشنا مي‌شود. با هم صحبت مي‌كنند كه در آخر حرف‌شان به رفتن به سوريه ختم مي‌شود و یک ماه در مسجد جمکران بیتوته می‌کند. بعد از اين بحث، پسرم از قم به تهران مي‌آيد تا كارهايش را انجام دهد. سر بحث سوريه وانتش را فروخت. يكي از دوستانش هم همان دوران خواب ديد كه حضرت رقيه دست حسين و چند نفر ديگر را مي‌گيرد و از صف جدا مي‌كند. اين خواب عزم حسين براي رفتن را جزم‌تر ‌كرد. يك شب براي شام به خانه برادرش رفت. برادرش چند تا كاپشن و دستكش داشته كه مي‌خواسته به حسين بدهد، ولي هر كاري كرده قبول نمی کند. خودش وسيله‌هايش را خريده بود. گفت: اگر برگشتم حتماً آنها را  برمي‌دارم. حسين در فكر رفتن به سوريه نبود. يك دفعه‌اي پيش آمد، آموزش ديد و اعزام شد. حسین تا اسمش برای حرکت به سوریه در بیاید بسیار بی‌تابی می‌کرد و بالاخره خواب امام زمان(عج) را می‌بیند که با زبان فصیح عربی به حسین می‌گویند: "ما اسم تو را در گروه طیار نوشته‌ایم و تو خواهی آمد. و در عصر همان روز به او اطلاع دادند که در گروه طیار ثبت‌نام شده است."روزهای آخری بود که حسین در تهران بود و از آنجا که به ما ثابت شده بود که حسین برود سوریه دیگر بر نمیگردد پس تمام سوالاتمان را از او پرسیدیم. و یکی از دغدغه های ذهنی خواهرش این بود که بعد شهادتش دوست دارد کجا به خاک سپرده شود ،این سوال سخت را با هر زحمتی که بود بالاخره با گریه از حسین می پرسد و حسین می‌گوید : من را در بهشت زهرا قطعه ۲۶ در کنار ایستگاه صلواتی بچه‌های مسجد حضرت علی بن موسی الرضا(ع)  به خاک بسپارید. بعد از شهادتشان در آن قطعه جا نبود  و بالاجبار در قطعه ۵۰ به خاک سپرده شد و مدتی بعد یک ایستگاه صلواتی در کنارش بر پا شد. که در خواب دیدم وصیتنامه حسین در دستم است و می گویم با این که در قطعه ۲۶ نشد بروی، ولی الان در قطعه ۵۰ ایستگاه صلواتی زدند به نام حضرت زینب (س) و به نوعی وصیتت انجام شد. و بعد از یک مدتی که رفتم بهشت زهرا دیدم نام ان ایستگاه صلواتی همان نام حضرت زینب( س) است.  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی از حرف‌های شهید مدافع حرم حسین امیدواری قبل از شهادت🌹🕊
👇👇👇 بعد از شهادت حسین   حدوداً 5 ماه بعد از شهادت‌شان شانهء مادرمان بسیار درد گرفت و ما به چند پزشک مراجعه کردیم، ولی بهبودی حاصل نمی‌شد و در یکی از شب‌ها حسین آقا به خوابم آمد و گفتند: داروهای فلان دکتر که یک قرص هنگام صبح و دیگری در شب است را به مادر بدهید، ان شاءالله خوب می‌شود. همین کار را کردیم و مدتی بعد بیماری تسکین یافت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 متن کامل وصیت نامه این شهید به شرح زیر است:   پروردگارا، ای تنها کس بی کسان. شما خود بیشتر از هر کس دیگر آگاه و ناظر بر اعمال این بنده حقیر بوده و هستی. از آن رو می‌دانی که این بنده حقیر تماما در کوشش و تلاش مداوم بودم، تا بلکه مشکلات دنیوی خود و اطرافیانم را مرتفع سازم. بلکه به اذن الله بتوانم این جمع مذکور را طبق فرمایش شما تبدیل به بهشت کنم. در آن مسیر انجام وظیفه می‌کردم که ما را مامور به نگهبانی از حرم خانم حضرت رقیه(س) کردند و ایشان مهر تایید برات ما را زدند و فرصت خدمت به این خانم عزیز، بدینوسیله برای ما مهیا شد و ما نیز از خدا خواسته لبیک را گفتیم و لباس جهاد را برتن کردیم.   پروردگارا! اگر که خواستی این بنده حقیر را به بهشت خود ببری و یا این که به جهنم که ساخته خودمان است، بیندازی، شما خود صاحب اختیار هستی و این بنده خسران دیده در هر صورت راضی به رضای شما خواهم بود. فقط این که دوست دارم مطلبی را با شما در میان بگذارم که تو خود میدانی، آن از دل من بر می‌خیزد. پروردگارا! اگر در طول دوران زندگیم در عالم مادی دچار خطایی شده ام، شما آن خطای بنده حقیر را به حساب دشمنی من با خودتان تلقی نکنید و دوست دارم که آن خطا را روی ضعف و احمقیت‌های این بنده حقیر نسبت به خودش برداشت کنید و به این وسیله شما را قسم می‌دهم این بنده را به خاطر ضعف‌ها و احمقیت‌هایش، در ردیف دشمنانتان قرار ندهید.
📢📢📢📢📢 شهید حسین امیدواری در بخشی از وصیت‌نامه خود آورده است: «در همین جا، رضایت خود را از جاهلی که بنده را به قتل رساند، تسلیم شما کرده و البته شکایت خود را از دو گروه نزد شما تا روز قیامت به امانت می‌گذارم؛ گروه اول، کسانی که در پوچ‌گرایی هستند و برای آنکه آن ننگ را از دوش خود بردارند، درصدد برمی‌آیند تا ما را در راهی که هستیم، بی‌هدف نشان دهند و گروه دوم، کسانی هستند که با مکر و ریا، سعی می‌کنند برای به‌دست آوردن منافع دنیوی، روی خون شهدا موج‌سواری کنند».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🌷💐🌷 متن صلوات شعبانیه که امام سجاد علیه السلام به خواندن آن در هر روز از ماه شعبان موقع زوال (حدودا ظهر)سفارش کرده اند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸تصویری از پیکر مطهر یکی از شهدای عملیات خیبر که لحظاتی قبل در منطقه طلائیه توسط گروه های تفحص کشف گردید.
اینجا #گلستان_زینب است (مزار چندبانو) نام‌ دشتی‌ است‌ بین‌ راه‌ #سوسنگرد_ بستان‌،بعد از پل‌ سابله‌... آرامگاه‌ بیش‌ از۲۰ تن‌ ازخواهران‌ شهیدی‌ که‌ حسب‌ نقل‌، درهجوم‌ دشمن‌ بعثی‌ به‌ شهرمظلوم‌ بستان‌ در استان‌ خوزستان‌ به‌ طرزی‌ فجیع‌ و ناجوانمردانه‌ به شهادت رسیده اندوبطور پراکنده‌ دراین‌ محل‌ دفن‌ شده‌اند #یادشهدا_باصلوات #شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
452.1K
#استاد_نیلچی_زاده
رهبر معظم انقلاب: ☑ ما که منتظر امام زمان هستیم باید در جهتی که حکومت امام زمان(عج) تشکیل خواهد شد ، زندگی امروز را در همان جهت بسازیم و بنا کنیم.
﷽ سلام علیکم در بیست وسومین روز از ☀️ #چله_مهدوی_حسنی ☀️ مهمان ❣️ شهید محمد پورهنگ❣️ هستیم . 👇👇👇 در این ۴۰ روز به نام نامی ☀️ حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف ☀️ و امام حسن مجتبی علیه السلام مهمان شهدایی هستیم که ❣️سرّی آشکار شده با امام زمان علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام دارند. در این ۴۰ روز مراقبت می کنیم بر ✅ دعای مکارم الاخلاق (حداقل روزی یک بند آن قرائت شود بطوریکه در طول این ۴۰ روز دوبار کل دعا خوانده شود) ✅ انجام اعمال ماه شعبان به ویژه صلوات شعبانیه #المستغاث_بک_یا_صاحب_الزمان اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
شرمنده امام زمان (عج) تو درگیری ها ی فتنه 88 دستش همش جلوی عینکش بود. ازش سوال کردیم که چرا این کار رو می کنی؟؟! گفت: پول این عینک رو از بیمه حوزه علمیه گرفتم. این عینک پولش از جیب امام زمانه. اگه سنگ بخوره و بشکنه شرمنده آقا می شم زیاد به سراغ اهل بیت علیهم السلام می رفت و زیاد به ائمه علیهم السلام متوسل می شد. خاطرم است که می گفت: «من در تمام مشکلات زندگی به حضرت زهرا سلام الله علیها متوسل می شوم، دو رکعت نماز به ایشان هدیه می کنم و هر مسئله و مشکلی باشد حضرت(س) عنایت می کنند و حل می شود.» ارادت خیلی زیادی هم نسبت به امام رضا علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام داشت؛ اما معتقد بود چون امام و ولی زمان(عج) ما زنده هستند پس باید برای ایشان یک کار ویژه ای انجام داد، کاری جدای از سایر ائمه(ع)؛ به همین دلیل سعی می کرد به امام مهدی علیه السلام بیشتر نزدیک شده و هرچه بیشتر با ایشان ارتباط برقرار کند.  
حضرت آقا یک سخنرانی داشتند با این مضمون که اگر مدافعان حرم نبودند ما الان صحنه هایی را که از تلویزیون شاهد هستیم در شهرهای خودمان می دیدیم. همسرم وقتی این را شنیدند گفتند که من دیگر احساس تکلیف می کنم که در سوریه حضور داشته باشم. گفتند که درست است که مرجع تقلید ما مثل زمان جنگ حکمی صادر نکرده اما حرف دلشان این است که نگذاریم دشمن به مرزهای ما برسد. حتی خودشان یک دستنوشته ای هم دارند که برای دخترهایمان نوشته و گفته اند که من خجالت می کشم در آسایش زندگی کنم و بچه هایی مانند بچه های من در جنگ و ناامنی زندگی کنند. ایشان همینجا احساس تکلیف کردند و با اینکه سپاهی هم نبودند برای اعزام داوطلب شدند و اتفاقا خیلی هم اعزامشان سخت بود و به هردری زدند تا اعزام شوند.
واقعیتش ایشان در همان صحبت های اول ازدواج به من گفته بودند که من خواب دیدم دوتا دختر دوقلو دارم ، یک زندگی خوب و آرام دارم اما از همه اینها می گذرم و در تهران شهید می شوم. من بعدها فهمیدم که خواب های ایشان رویای صادقه است. بعد که بحث سوریه پیش آمد می دانستم که ایشان در سوریه شهید نمی شود. اما نمی دانستم که حضورش در سوریه زمینه ساز این اتفاق است.
قبل از به دنیا آمدن دخترها برای اعزام اقدام کردند ، اما وقتی کارشان جور شد که بچه ها دوماهه بودند. وقتی بحث رفتن به سوریه را مطرح کردند یا وقتی که این بحث جدی شد و شما مادر دودختر کوچک بودید ، چطور به رفتن شان رضایت دادید؟ من به ایشان قول داده بودم که همراهی شان کنم. دوست نداشتم مانع شان بشوم . همین طور می دانستم که اگر نرود ، تا مدتها این دغدغه فکری را دارد که اگر می رفت حتما موثر بود. از طرف دیگر چون خودم هم دغدغه این موضوع را داشتم گفتم من هم همراهت می آیم و هر کاری از دستم بربیاید انجام می دهم و اصلا قرار بود ما با هم برویم اما چون منطقه ای که ایشان فعالیت می کردند در ناحیه سردسیر سوریه بود و بچه ها هم تازه دوماهه شده بودند ، سفر ما عقب افتاد و ایشان به تنهایی عازم شد.
ایشان هم مثل بقیه مدافعان حرم که به سوریه می روند مستشار نظامی بودند و هم مبلغ فرهنگی بودند و کار تبلیغی انجام می دادند. البته آنجا کسی نمی دانست که ایشان روحانی است و همسرم یک کاری شبیه کار شهید چمران در لبنان را در شهر لاذقیه سوریه شروع کردند. با توجه به هدفی که داشتند به مدارسی وارد شدند که افراد جنگ زده در آن تحصیل می کردند. در این مدارس دانش آموزان نیازمند را شناسایی کردند و با برقراری ارتباط با آنها به خانواده هایشان نزدیک شدند. از همین جا هم بحث تبلیغ دین شروع شد و هم بحث کمک به نیازمندان و رفع نیازهای بهداشتی، تحصیلی ، خانوادگی ، مالی و ... که در نهایت چون اخلاص زیادی در این کار داشتند ، لطف و عنایت خدا هم شامل حالشان شد و خیلی زود در لاذقیه شناخته شدند. تا جایی که وزیر آموزش و پروش سوریه از ایشان تقدیر کرد و همین مساله باعث شد که هم توسط افراد نیازمند شناسایی بشوند و هم توسط دشمن. از همین جا بود که نیروهای دشمن فهمیدند که یک ایرانی در لاذقیه بواسطه کارهای فرهنگی درحال تبلیغ تشیع است .