🌹 شرح #حکمت4
🔴 (قسمت هشتم)
🔷2.1.2 زهد عاقلانه – زهد احمقانه
بنابراین زهد از منظر امیرالمؤمنین به معنای
بی رغبتی به دنیاست.
رغبت به دنیا یعنی اسیر دنیا شدن.
حالا اگر کسی خانه خوب، امکانات خوب و دنیای خوب داشته باشد؛ اما دلبسته نباشد و بهترین لذت را از آن ببرد، استفاده درست بکند اما وابسته و دلبسته نباشد این هیچ منافاتی با زهد ندارد.
عدم درک این معنای دقیق از زهد باعث شده است تا در طول تاریخ غلبه به سمت زهد احمقانه و منفعلانه باشد، تا جایی که در خطبه ۲۰۹ نهج البلاغه قصه جالبی را می خوانیم
🔻در خطبه ۲۰۹ آورده شده است که:
امام امیرالمؤمنین پس از جنگ بصره با دعوت علاء بن زياد که ظاهرا هیچ سمت و پست دولتی نداشت وارد منزل او شد. وقتى خانه بسيار مجلّل و وسيع او را ديد، فرمود:
«ای برادر تو با این خانه وسیع در دنیا چه می کنی در حالی که در آخرت به آن محتاج تری .
بعد بلافاصله فرمودند البته اگر زرنگ باشی می توانی با همین خانه بزرگ، آخرت خودت را هم بسازی. چگونه؟ حقوق الهی را پرداخت کنی، با اقوام و خویشاوندان خودت در این خانه صله رحم بکنی و مجالس برپا کنی. آنگاه تو می توانی با همین خانه وسیع به آخرت برسی.»
وقتی این مرد از این نگاه مترقی دین که از زبان امیرالمؤمنین خارج شده بود خیلی خوشحال و خرسند شد؛ از برادرش نزد مولا علی (علیه السلام) شکایت کرد.
🔻 حضرت وقتی دلیل شکایت را پرسیدند ایشان گفتند:
«برادری دارم که عبایی به دوش انداخته است و از کار و کاسبی و زندگی کنارهگیری کرده است و به عبادت مشغول است.
حضرت علی (علیه السلام) که خانه وسیع این مرد را دیده و اصلا عصبانی نشد و حتی راه اینکه با همین خانه وسیع چگونه می تواند آخرت خودش را هم بسازد به او یاد داد، از شنیدن اینکه کسی زهد را دوری از دنیا و کار و کاسبی و حلال لذت ها معنی کرده است عصبانی شدند و فرمودند او را بیاورید.
وقتی این مرد آمد حضرت با لحن خطاب و عتاب فرمودند: « ای دشمنک حقیر خویشتن، تو در تیررس شیطان قرار گرفته ای، آیا به زن و فرزندان خود رحم نمی کنی؟ آیا تو فکر می کنی که خدا نعمتهایش را حلال کرده اما دوست ندارد تو از آنها بهره ببری؟ تو درنزد خدا حقیر تر از آن هستی که با تو اینگونه رفتار کند».
🔻اما این نادان به جای اینکه متنبه بشود؛ اعتراض را به خود مولا برگرداند و گفت:
یا امیرالمؤمنین! پس تو خود چرا با آن غذای جَشب و آن لباس خشن زندگی می کنی؟
حضرت عصبانی شدند و فرمودند: وای بر تو! تو خودت را با من مقایسه نکن. و بعد یک قاعده گفتند که این مخصوص حضرت علی نیست؛ فرمودند: «خدا بر حاکمان حکومت اسلامی واجب کرده است که همواره وضع زندگی شان را در حد مردم ضعیف نگه دارند تا مردم طغیان نکنند» و بگویند که اگر ما نداریم رهبر ما هم مثل ما ساده زندگی می کند.
🔻مثل روزگار ما، مردم می گویند اگر ما ساده زندگی می کنیم خوب رهبر ما هم ساده زندگی می کند؛ روزی می گفتند اگر ما نداریم، رجایی هم که رئیسجمهور ما است ساده زندگی می کند ، امام هم ساده زندگی می کند.
🔻 بنابراین یک زهد عاقلانه داریم که پشت آن یک حکمت و فلسفه درست خوابیده است و یک زهد احمقانه داریم که به خاطر برداشت غلط از دین برسر ما می آید.
🔷 2.1.3 جایگاه زهد:
نکته تکمیلی در چیستی زهد جایگاه زهد است،
در حکمت ۳۱ نهج البلاغه اینگونه فرمودند:
«که ایمان چهار رکن دارد و اولین رکن از آن چهار رکن صبر است. خود صبر هم چهار رکن دارد که سومین رکن آن زهد است».
امیرالمؤمنین فرمودند: «صبر بر چهار پایه استوار است،شوق و هراس، زهد و انتظار؛ و بعد در تبیین نسبت زهد با صبر فرمودند: «هر کس در دنیا زهد بورزد مصیبت ها را کوچک می شمارد.»
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Alishenasi
🌹 شرح #حکمت4
🔴 (قسمت نهم)
🔻امیرالمومنین علی (علیه السلام) در بخش چهارم از حکمت ۴ نهج البلاغه می فرمایند:
«ورع سپر است».
در نهج البلاغه ی شریف و غریب ده نکته پیرامون ورع بیان شده است که تلاش می کنیم به صورت یک هندسه ی منظم و نظام مند ارائه گردد.
🔷 1. تعریف ورع:
ورع یعنی دوری کردن از منطقه ای که احتمال به حرام افتادن در آن وجود دارد.
🔹1.1 نسبت ورع با تقوا:
نسبت ورع با تقوا را می شود دو جور بیان کرد:
ورع مرتبه ی عالی تقوا است، چون
تقوا یعنی "گناه نکردن و واجبات را انجام دادن"
اما ورع یعنی "حتی نزدیک به گناه نشدن و جایی که شبهه ی حرام هم هست دوری کردن".
از طرفی هم می شود گفت
" تقوا یک چیز است و ورع چیز دیگری است، چون تقوا ترک کردن خود حرام است اما ورع ترک کردن چیزی است که شبهه ی حرام دارد."
🔻در نهج البلاغه در حکمت ۱۱۳ آمده است:
«وَ لَا وَرَعَ كَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ »
«هیچ ورعی مانند توقف هنگام شبهه ناک بودن امری نیست».
🔺 با این نگاه که ورع را از تقوا متفاوت بدانیم می شود ورع را یکی از شعبه های زهد دانست.
🔻حضرت امیر (علیه السلام) در خطبه ی ۸۱ می فرمایند:
«ای مردم زهد ورزیدن عبارت است از
1. کوتاه کردن آرزوها
2. شکرگزاری کردن هنگامی که نعمتی به شما میرسد
3. ورع ورزیدن هنگام حرام ها».
بنابراین با این نگاه می شود ورع را شعبه ای از زهد نامید.
🔹1.2 نسبت ورع با سایر ارزشهای بنیادین اخلاقی:
میدانیم که ارزش های اخلاقی، هم ارزش و هم رتبه نیستند و برخی از آنها ارزش های بنیادینی هستند که با آمدنشان دین به کمال می رسد و با رفتنشان انسان کاملاً بی دین می شود؛
مثلاً درباره حیا در روایات داریم
"لا دینَ لمَنْ لا حیاءَ لَه" ؛ کسی که حیا ندارد دین ندارد.
با این نگاه ورع با ارزشهای بنیادین اخلاقی نسبت هایی دارد که در نهجالبلاغه چند موردش بیان شده است.
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Alishenasi
🌹شرح #حکمت4
🔴 (قسمت دهم)
🔹1.2.1 عفت:
اولین ارزش بنیادین اخلاقی که ورع با آن نسبت دارد عفت است.
امیرالمومنین (علیه السلام) در خطبه ۲۹ نهج البلاغه بعد از شکایت مفصل از مردم زمانه خودشان و فساد فراگیر در آنها در پایان خطبه ی ۲۹ می فرماید:
«ا قولا بغیر العمل؟»
آیا شعار بدون عمل می دهید؟
«و عفة من غیر ورع»؟!
و ادعای عفت و پاکدامنی می کنید در حالیکه ورع ندارید؟
« و طمع فی غیر حق»؟!
و در چیزی که حق شما نیست طمع می کنید»؟!
🔻 باید تذکر بدهم که عبارت دقیق پایان خطبه ۲۹ همین است که عرض کردم "غفلتا" نیست "عفتا" است; یعنی نمیشه انسان ادعای عفت بکند در حالی که ورع ندارد دوری از محرمات ندارد.
🔹1.2.2 حیا:
نکته اخلاقی دیگری که با ورع نسبت خیلی مستقیم و مهمی دارد حیا است.
امیرالمومنین (علیه السلام) در حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه حیا را ریشه ی ورع می دانند و می فرماید:
«و من قل حیاءه قل ورعه»
«کسی که حیا اش کم باشد ورعش کم است»
🔹1.2.3 مرگ قلب:
در همان حکمت ۳۴۹ امیرالمومنین (علیه السلام) کمی ورع را عامل مرگ قلب می داند و می فرماید:
«و من قل ورعه مات قلبه».
«کسی که ورعش (اجتنابش) از محرمات کم باشد قلبش می میرد».
🔻 به جهت اهمیت حکمت ۳۴۹ در بیان گامهای سقوط در جهنم در این بخش کل این حکمت را بیان کنیم.
حضرت در حکمت ۳۴۹ می فرمایند:
« و من کثر کلامه کثر خطاه »
کسی که زیاد سخن بگوید طبیعتاً زیاد هم خطا می کند
«و من کثر خطا او قل حیاءه»
کسی که زیاد خطا کرد حیاء اش کم می شود
« و من قل حیاءهو قل ورعه»
کسی که حیا اش کم شد ورعش کم میشود
«و من قل ورعه مات قلبه»
کسی که ورعش کم شد قلبش می میرد
«و من مات قلبه دخل النار»
کسی که قلبش بمیرد داخل جهنم خواهد شد»!
به خدا پناه می بریم از این سقوط.
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Alishenasi
🌹شرح #حکمت4
🔴 (قسمت یازدهم)
🔷 2. جایگاه ورع:
🔻سر فصل دیگری که پیرامون ورع در نهج البلاغه بیان شده جایگاه بسیار موکد ورع است،
که این سرفصل را می توانیم در دو بخش بررسی کنیم
اول) ورع عموم مردم
دوم) ورع کارگزاران نظام اسلامی
🔹2.1 ورع عموم مردم:
درباره ورع عموم مردم دو نکته در نهج البلاغه آمده است که بسیار جالب است:
• اول اینکه حضرت ورع را یکی از پنج موضوع بسیار مهمی میدانند که باید دائم بدان تاکید کرد.
لذا خود مولا در خطبه ۱۷۶ نهج البلاغه با عبارات تاکیدی جالبی اینگونه میفرمایند:
1." العمل العمل" کار کنید، کار برای آخرت
2."ثم النهایه ثم النهایه" برای عاقبت امرتان فکر کنید
3."الستقامه الستقامه" در راه حق پافشاری کنید پایداری کنید
4."ثم الصبر الصبر" بر دشواری ها تلخی های مسیر حق صبور باشید صبور باشید
5."والورع الورع" از حرام دوری گزینید ورع داشته باشید».
• نکته ی دوم پیرامون ورع عمومی این است که
حضرت یکی از شعبههای فساد جامعه را، فساد اهل کسب و کار می دانند.
لذا حضرت امیر (علیه السلام) در خطبه ۱۲۹ در شکایت از فساد فراگیر جامعه میفرمایند:
"این المتورعون فی مکاسبهم"
کجا رفتند کاسب هایی که در کسب و کارشان رعایت ورع می کردند و از شبهه ی حرام هم پرهیز میکردند.
🔹 2.2 ورع کارگزاران:
ورع در بخش کارگزاران هم دو نکته خیلی جالب دارد:
🔸اولاً امیرالمومنین (علیه السلام) در بند ۲ از نامه ۵۳ به جناب مالک اشتر شهید می نویسند:
"وَ الْصَقْ بِاَهْلِ الْوَ رَع وَ الصِّدْقِ"
به کسانی که اهل ورع و صداقت هستند بچسب
"ثمَّ رُضْهُمْ اَنْ لايُطْرُوكَ"
یک جوری با آنها برخورد کن که آنها تو را تملق نگویند، چاپلوسی تو را نکند.
"و لايُبَجِّحُوكَ بِباطِل لَمْ تَفْعَلْهُ "
و تو را در مورد کاری که اصلاً انجام نداده ای نستایند یعنی صدق داشته باشند .
"فَاِنَّ كَثْرَةَ الاِْطْراءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ"
چرا؟! به خاطر اینکه زیادی تعریف و تمجید و چاپلوسی از مدیر اورا به غرور می کشاند.
"وَتُدْنى مِنَ الْعِزَّةِ."
او را نزدیک به خود فریبی میکند.
یعنی؛ برو با کسانی همنشین شو که
اولا چاپلوسی تو را نمی کنند
ثانیا حتی ایراد تو را خیلی صادقانه می گویند چون با حقیقت کار دارند، نه با خوشایند حاکم .
🔸نکته دوم این است که
امیرالمومنین انتظار دارند کارگزاران نظام چون نماینده و نمایشگر حاکم جامعه اسلامی هستند خیلی اهل ورع باشند و ورع کارگزاران را نوعی کمک کردن به حاکم می دانند.
در نامه ی ۴۵ خطاب به عثمان بن حنیف که خودش فرماندار بصره از طرف مولا علی (علیه السلام) است و سر سفره سرمایه داری در بصره نشسته؛
او را خطاب و عتاب میکنند و میفرمایند:
«تو چگونه ادعا می کنی که نماینده علی هستی در حالی که امام تو هرگز به دو لباس فرسوده اش لباسی اضافه نکرد و بیش از دو قرص نان به غذایی دست نبرد»
بعد می فرمایند:
« البته تو نمی توانی و شماها نمی توانید مثل علی اینقدر زاهدانه زندگی کنید
"وَلكِنْ اَعينُونى بِوَرَع وَ اجْتِهاد و عِفَّة وَ سَداد" حداقل اگر نمیتوانید مثل علی باشید که نمی توانید، من را کمک کنید با ورع و تلاش زیاد و عفت و استواری در مسیر حق».
🔻بنابراین کارگزاران نظام نمی توانند به هیچ بهانهای تجملاتی و اشرافی زندگی کنند، چون اینها نماینده رهبر جامعه هستند و مردم خواهی نخواهی آنها را نماینده ی حاکم جامعه میدانند.
لذا از باب "کونوا لنا زینا ولا تکونوا علینا شینا" که امام صادق (علیه السلام) طبق نقل فرمود:
«یک جوری زندگی کنید که باعث زینت و افتخار ما باشید نه باعث سرافکندگی و خجالت ما»
مصداق این قصه در مورد کارگزاران نظام این است که در جامعهای که اینقدر مشکلات اقتصادی و معیشتی هست آنها هم باید مثل رهبر عزیز انقلاب در نهایت ورع زندگی کنند تا جامعه نا امید نشود.
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Alishenasi
🌹 شرح #حکمت4
🔴 (قسمت دوازدهم)
🔻امیر المومنین علی (علیه السلام) در پایان حکمت چهارم می فرمایند:
« و چه همنشین خوبی است راضی بودن».
منظور از این راضی بودن،
راضی بودن از خدا و تقدیرات الهی است.
در نهج البلاغه شریف، پیرامون
رضایت خدا از انسان و رضایت انسان از خدا
مطالب بسیار مهم و جالبی وارد شده است:
•نکته اول:
اینکه اگر خدا از ما راضی باشد نارضایتی همه عالم ضرری به ما نمی زند ولی بر عکس هیچ چیزی جایگزین خشنودی خدا نمیشود.
در نامه ۲۷ می خوانیم :
«خشنودی خدا جایگزین هر چیزی هست ولی هیچ چیزی جایگزین خشنودی خدا نمی شود».
• نکته دوم:
این است که ما باید تلاش کنیم و طوری زندگی کنیم و طوری کار کنیم که موجبات رضایت خدا و مؤمنین را فراهم نماییم و نشانه آن هم این است که بتوانیم برای همه تصمیمات و مواضع و کارها و رفتارهایمان عذری پذیرفته و موجه داشته باشیم.
حضرت در پایان نامه مفصّل ۵۳ که معروف به عهدنامه مالک اشتر است، چنین دعا می نمایند:
«از خداوند بزرگ با رحمت گسترده و قدرت برترش در انجام تمام خواسته ها، درخواست میکنیم که به آنچه موجب خشنودی او است، من و تو را موفق فرماید که نزد او و خلق او دارای عذری روشن باشیم».
🔻یعنی نشانه اینکه ما توانستیم خشنودی خداوند را به دست بیاوریم این است که برای هر کاری که انجام می دهیم دلیل موجهی بتوانیم دست و پا کنیم.
در صفت پرهیزکاران هم حضرت در خطبه ۸۳ این ویژگی را بیان میکنند که:
« تمام همت پرهیزکاران این است که با رغبت به دنبال جلب رضایت خدا بروند».
حضرت در خطبه ۸۳ می فرمایند: « از خدا مانند خردمندی بترسید که ایام زندگی را با شتاب در اطاعت پروردگار گذرانده است و در فراهم آوردن خشنودی خدا با رغبت تلاش کرده است».
چه چیز می تواند به خشنودی خدا ضربه بزند؟
اینکه انسان بخواهد ظاهری فریبنده و خوشایند مردم داشته باشد در حالیکه خدا را ناراضی کرده است.
حضرت در حکمت ۲۷۶ در قالب دعا و استعاذه به پروردگار متعال اینگونه می فرماید:
«خدایا به تو پناه می برم که ظاهر من در برابر دیده ها نیکو ولی درونم در آنچه که از تو پنهان می دارم زشت باشد و بخواهم با اعمال و رفتاری که تو از آن آگاهی، توجه مردم را به خودم جلب کنم و چهره ظاهرم را زیبا نشان داده و با اعمال نادرستی که درونم را زشت کرده به سوی تو آیم تا به بندگانت نزدیک و از خشنودی تو دور گردم به خدا پناه می بریم».
🔘 آثار خشنودی خدا:
آثار خشنودی خدا هم بحث دیگری است که در نهج البلاغه آمده است.
یکی از این آثار این است که انسانی که به روزی خدا خشنود باشد، غمگین و افسرده نمی شود و اصلاً افسردگی سراغ او نمیآید.
در حکمت ۳۴۹ می خوانیم:
«کسی که به روزی خدا راضی باشد اندوهگین نمی شود».
دوم اینکه این رضایت از خدا در نهج البلاغه مایه امنیت و رحمت شمرده شده است.
در خطبه ۱۶۰ می خوانیم:
«فرمان خدا قضای حتمی و حکمت است و خشنودی او مایه امنیت و رحمت است».
🔻خدا چه زمانی از انسان ناخشنود و ناراضی می شود؟
در نهج البلاغه چهار عمل بیان شده است که موجبات ناخشنودی خدا را فراهم می کند؛
در خطبه ۱۵۳ میفرماید:
«از واجبات قطعی خدا در قرآن حکیم که بر آن پاداش و کیفر می دهد و به خاطر آن خشنود شده یا خشم می گیرد این است که اگر انسان یکی از صفات ناپسند را داشته و بدون توبه خدا را ملاقات کند، هر چند خود را به زحمت اندازد یا عملش را خالص گرداند فایدهای نخواهد داشت و آن صفات ناپسند این است:
1. شریکی برای خداوند در عبادت واجب برگزیند که ریا هم یک نوع شرک است.
2. خشم خویش را با کشتن بیگناه فرونشاند.
3. بر بی گناهی به خاطر کاری که دیگری انجام داده عیب جویی کند و طعنه بزند.
4. به خاطر حاجتی که به مردم دارد در دین خدا بدعت بگذارد».
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Alishenasi
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📒 نهج البلاغه، حکمت 5 :
🔻امیرالمومنین (علیه السلام) در حکمت ۵ نهج البلاغه سه اصل و قاعده و ضابطه برای حیات حرفه ای و مؤثر بیان فرموده اند که عبارتند از : 1️⃣ علم 2️⃣ آداب 3️⃣ تفکر
می فرمایند: «دانش، میراثی گرانبهاست و آداب، زینتهای همیشه نو و تفکر، آیینه ای صاف و شفاف است».
بنابراین در سه مقوله دانش، آداب و تفکر باید از نهج البلاغه با هم گفت و گو کنیم.
🔶〰〰🔶〰〰〰🔶〰〰〰🔶
1️⃣ علم و دانش:
در نهجالبلاغه شریف مطالب بسیار جالب و بدیع پیرامون علم و دانش آمده است که در چند سطح عرضه می گردد:
🔹1.1 ارزش و جایگاه علم:
حضرت در حکمت ۱۵۴ معتقدند کسی که با علم، عمل میکند، مثل رونده ای است که در جاده ای واضح حرکت میکند و میفرمایند:
« آنکه از روی آگاهی و علم عمل می کند مانند رهرویی است که در جاده روشن قدم بر میدارد پس باید بنگرد که به پیش میرود یا به عقب بر می گردد».
🔻 همچنین در حکمت ۱۴۷ در مقایسه ای جالب بین دانش و مال برای جناب کمیل میفرمایند:
« ای کمیل دانش بهتر از مال است، زیرا دانش تو را حفظ میکند در حالی که مال را تو باید حفظ کنی.
مال با خرج کردن کاهش می یابد ولی دانش با استفاده کردن افزایش مییابد.
آنکه ساخته و پرداخته مال و ثروت است با زوال و نابودی مال او هم نابود میشود و از بین می رود در حالی که دانشمندان حقیقی تا دنیا دنیا هست هستند و باقی هستند.»
🔻 لذا حضرت در حکمت ۱۱۳ معتقدند شرافتی بالاتر از علم نیست
« شرافتی چون دانش نباشد».
خود همین عبارت حکمت ۵ هم یکی از بهترین بیانات برای اثبات ارزش و برتری علم است که
فرمود: « الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ ».
همان طور که می دانید ارث و میراث عبارت است:
از آن اندوخته ارزشمندی که زحمت و تلاش آن را پیشینیان کشیدهاند و رایگان به دست ما رسیده است لذا حضرت می فرمایند که:
«علم آن ارث و میراث ارزشمند است»
قطعاً ارث و میراثی بالاتر از علم هم نیست.
🔻در حکمت ۴۵۷ در یک استعاره بسیار جالب ارزش علم را بیان می کنند و نسبت آن را با کسی که دنبال دنیا است به زیبایی بیان میکنند و فرمودند:
« دو گرسنه هستند که هرگز سیر نمی شوند، یکی طالب علم و دیگری طالب دنیا».
در حکمت ۲۰۵ هم می خوانیم:
« هر ظرفی با آنچه در او ریخته میشود تنگ می شود غیر از ظرف علم که هر چه در آن بریزید وسیعتر و پهناور تر میشود».
با این نگاه حضرت معتقد هستند که اگر خیر حقیقی بخواهد به کسی روی بیاورد عبارت است از توفیق علم.
در حکمت ۹۴ می فرمایند: «خیر آن نیست که دارایی و فرزندت زیاد شود بلکه خیر آن است که علمت افزون و حلم و بردباری ات بیشتر شود».
با این نگاه و به خاطر ارزش و اهمیت استثنایی و منحصر به فردی که دانش در نزد امیرالمؤمنین دارد حضرت توصیه می کنند به مؤمنین که حکمت را که اصیل ترین نوع دانش است هر جا که هست بروید و فرا بگیرید.
در حکمت ۸۰ میفرمایند: «حکمت گمشده مؤمن است پس آن را به دست آورید هرچند از اهل نفاق باشد».
در حکمت ۷۹ می فرمایند: « حكمت را هر كجا كه باشد فراگير، گاهی حكمت در سينه منافق است و بی تابی كند تا بيرون آمده و با همدمانش در سينه مومن آرام گيرد. »
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Alishenasi
🌹 شرح #حکمت5
🔴 قسمت دوم
🔹1.2 تقسیم بندی علم:
🔻حضرت گاهی علم را به علم فطری و علم اکتسابی تقسیم میکنند
و گاهی به علم نافع و غیر نافع.
ببینیم این ها نسبت و رابطه شان به همدیگر چیست؟
🔸1.2.1 نافع بودن یا نبودن علم:
در حکمت ۳۳۸ میخوانیم:
«دانش بر دو قسم است، دانش فطری که در نهاد انسان قرار داده شده است و دانش شنیدنی که از استاد و کتاب و چیزهای دیگر ما یاد می گیریم دانش شنیدنی هر گاه با دانش و فطری هماهنگ نباشد سودی نمی دهد »
بنابراین مسئله مهم این است که آیا علمی که ما می آموزیم نافع هست یا نافع نیست؟
در مورد علم نافع و علم غیر نافع حضرت دو ملاک و معیار معرفی فرمودند:
یک) آیا به آن علم عمل میشود یا نه؟
دو) اینکه آیا آن علم تبدیل میشود به ایمان قلبی یا نه؟
درباره عمل به علم مطالب بسیار جالبی در نهج البلاغه است،
در حکمت ۹۲ میخوانیم:
« پست ترین دانش آن است که تنها بر سر زبانها باشد و بالاترین دانش آن است که در اعضای بدن انسان آشکار می گردد».
یا در حکمت ۳۶۶ می فرمایند:
«دانش در کنار عمل است، پس هر کس که بداند عمل میکند و علم ، عمل را فرا می خواند اگر عمل اجابت کرد علم میماند و گرنه کوچ میکند و میرود».
🔻 در حکمت۱۰۷ نهج البلاغه کار به جایی میرسد که حضرت می فرمایند:
«چه بسا انسان عالمی که جهلش او را کشته است».
چرا در حالی که عالم است جاهل است؟!
می فرمایند: « علمی که داشته همراهش بوده اما سودی نبرده».
یعنی؛ به آن علم عمل نکرده است.
با این نگاه حضرت در حکمت ۲۷۴ به ما توصیه می فرمایند:
«دانش خود را نادانی و یقین خود را شک قرار ندهید».
یعنی با وجود اینکه علم دارید مثل نادانها عمل نکنید و به علم خود عمل کنید.
و در حالی که یقین دارید این قدر وسواس نداشته باشید و مثل انسان هایی که شک دارند متوقف و متحیر نشوید.
در ادامه می فرمایند: «هر گاه دانستید به دنبال عمل باشید و چون یقین پیدا کردید اقدام کنید».
در نظر حضرت علی (علیه السلام) عالم بی عمل پست ترین موجود است.
مثلا در خطبه ۱۱۰ میخوانیم:
«عالمی که به دانش خود عمل نکند مانند جاهل سرگردانی است که از نادانیش بیدار نمی شود بلکه حجت و برهان علیه عالم بی عمل نسبت به جاهل بزرگتر و حسرت و اندوه او پیوسته تر است و او است که نزد خدا از همه بیشتر سرزنش میشود».
درباره کسانی که ادعای علم می کنند در حالی که واقعا عالم نیستند در خطبه ۸۷ آنها را حیوان های عالم نما معرفی می فرماید و میفرمایند:
« بنده ی دیگری است که عالم نامیده میشود، اما عالم نیست، پس چهره چنین کسی چهره انسان ولی قلب او قلب حیوان است. نه راه رسیدن به هدایت را می شناسد تا به دنبال آن برود و نه راه رسیدن به گمراهی را میداند تا از آن روی برگرداند پس انسانی با این صفات مرده ای است در میان زندگان ».
🔻با این توصیفات حضرت به جابر بن عبدالله انصاری در حکمت ۳۷۲ اینگونه بیان می کنند که:
«عالمی که به علمش عمل می کند یکی از چهار ستون برقراری دین و دنیا است.
می فرمایند: « ای جابر دین و دنیا به چهار کس پایدار است عالمی که به علم خویش عمل میکند، نادانی که از آموختن ننگ ندارد، بخشنده ای که از بخشش به جا دریغ نکند و فقیری که آخرت خویش را به دنیا نفروشد. پس اگر عالم به علم خویش عمل نکند نادان هم از آموختن سرباز میزند ». چرا؟
چون جاهل میگوید اگر این علم فایدهای داشت چرا خود اهل علم به آن عمل نمیکند
🔻نکته دیگری که درباره عمل به علم به عنوان نافع شدن علم بیان فرمودند در نامه ۳۱ خطاب به امام مجتبی سلام الله علیها فرمودند:
«بدان که در دانشی که نافع نیست، خیری هم نیست و آموختن دانشی که سزاوار نیست سودی هم ندارد ».
پس معیار اول در نوع بودن علم این است که به آن علم عمل شود. علمی که به آن عمل شود نافع است و علمی که به آن عمل نکنید نافع نیست.
🔸1.2.2 دانش و ایمان:
آیا این علم از ذهن به قلب هم سرایت کرده است؟
به تعبیر دینی آیا این علم از مرحله دانش به ایمان تبدیل شده است یا نه؟
اگر به ایمان تبدیل شد آن موقع حتماً نافع است.
حضرت در خطبه ۱۵۶ میفرمایند:
« به وسیله ایمان، علم آباد می شود».
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Alishenasi
🌹 شرح #حکمت5
🔴 قسمت سوم
🔸1.2.3 فواید و آثار علم نافع:
🔻 امیرالمومنین در بحث قبلی علم را به دو دسته نافع و غیر نافع تقسیم کردند و در این بحث سوم آثار و فواید علم نافع را بیان میکنند:
1. پاداش اخروی
2. طاعت و بندگی
3. ذکر خیر مردم بعد از مرگ از انسانی که به علمش عمل کرده و علم نافع داشته است.
4. علم نافع راه هرگونه عذر تراشی را میبندد.
5. علم حقیقی و نافع باعث می شود عالم از مرگ ترس داشته باشد و همین ترس باعث میشود مراقبت بیشتری نسبت به دیگران از نفس خودش داشته باشد.
6. فقط انسان های صاحب علم حقیقی هستند که در فتنه های پیچیده میتوانند مسیر و جبهه حق را کشف و عَلَم دفاع از حق را درست بردارند.
🔻با علم نافع انسان می تواند به پاداش اخروی برسد و در دنیا می تواند با این علم و معرفت خدا را درست بندگی کند و بعد از مرگ هم ذکر خیرش باقی است.
در حکمت ۱۴۷ این سه فایده این گونه بیان شده است:
«ای کمیل آشنایی با علم، روشی است که انسان به آن جزا داده میشود. به وسیله دانش انسان در دوران حیاتش طاعت و بندگی خدا را به دست میآورد و پس از مرگش ذکر خیری به جا می گذارد».
🔻 درباره اینکه دانش راه عذر را بر دیگران می بندد و بر کسی که علم را می تواند بیاموزد و نمی رود آموزش ببیند در حکمت ۲۵۴ میخوانیم:
« علم عذر بهانه آوران و آنهایی که از مسئولیت شانه خالی می کنند را قطع می کند»
🔻درباره اینکه علم عاملی می شود برای ترس از مرگ در دانشمندان، در خطبه ۱۵۶ میخوانیم:
« با دانش است که از مرگ ترسیده می شود».
🔻 این که علم در بحث فتنه ها می تواند انسان را حفظ کند و بلکه بالاتر، انسان بتواند پرچم دفاع از حق را در فتنه بلند کند در خطبه ۱۷۳ نهج البلاغه است که فرمود:
«پرچم دفاع از حق را بر دوش نکشد مگر کسی که از بینش و شکیبایی و علم و آگاهی به جایگاههای حق برخوردار باشد».
این ها ارزش ها یا آثار و فواید علم نافع است.
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Alishenasi
🌹 شرح #حکمت5
🔴 قسمت چهارم
🔸1.2.4 ارزش و جایگاه دانشمندان:
🔻مولا علی (علیه السلام) در بحث چهارم از مباحث علم و دانش ارزش و جایگاه دانشمندان را بیان میکنند.
ما قبلا ارزش و جایگاه خود علم و دانش را بررسی کردیم اما یک نکته بسیار مهم است که متاسفانه در زمان ما بسیار مورد غفلت است، ارزش و جایگاه اهل علم و دانش است
🔘 مولا علی (علیه السلام) در نامه ۵۳ به مالک اشتر می نویسد:
«برای تقویت عواملی که اوضاع سرزمین مصر را به سامان می آورد و پیش از تو هم کار مردم به وسیله همان عوامل درستی و سامان میگرفت با دانشمندان و حکیمان بسیار به گفت و گو و تبادل نظر بپردازند».
🔘 در حکمت ۱۴۷ وقتی مردم را به سه دسته تقسیم می کنند به کمیل می فرمایند:
«مردم سه گروه هستند:
گروه اول دانشمندان و عالمان ربانی،
گروه دوم آموزندگان راه رستگاری
و بقیه مردم، مثل پشه ها دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان هستند و به دنبال هر سر و صدایی میروند و با وزش هر بادی حرکت میکنند».
بنابراین عالمان در نظر مولا علی (علیه السلام) در صدر جامعه قرار دارند نه در پایین ترین مرتبه؛ مثل امروز که فوتبالیست ها و هنرپیشه ها و... در صدر و آخر خط هم مراجع، علما و دانشمندان هستند.
🔻 مولا علی (علیه السلام) در همان حکمت ۱۴۷ درباره جایگاه عالمان و دانشمندان و مقایسه آن با جایگاه ثروت اندوزان اینگونه می فرمایند:
« مال اندوزان با آن که به ظاهر زنده هستند مرده اند. ولی اهل علم، تا دنیا، دنیا است زنده هستند حتی اگر جسم آنها از میان برود اما یادشان همواره در دلها است».
اما هر عالمی هم عالم حقیقی نیست و ارزش ندارد.
نشانه عالم حقیقی چیست؟
حضرت در خطبه ۱۰۳ می فرمایند:
«عالم حقیقی کسی است که قدر وجایگاه و منزلت خودش را تشخیص بدهد».
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Alishenasi
🌹شرح #حکمت5
🔴 قسمت پنجم
🔸1.2.5 آداب تعلیم و تعلم:
🔻بحث پنجم درباره علم و دانش در نهج البلاغه پیرامون آداب تعلیم و تعلم است.
مولا علی (علیه السلام) در نامه ۳۱ نهج البلاغه خطاب به فرزند عزیزشان مینویسند:
« آنچه را که نمی دانی مگو. اگرچه آنچه را هم که میدانی اندک است»
یا در همین نامه می نویسند: «درباره آنچه که نمیدانی و آنچه که در مورد آن مسئول به گفتن آن نیستی، سخنی نگو».
مولا علی (علیه السلام) در حکمت ۱۸۲ میفرمایند: «در سکوت از حکمت و دانش خیری نیست همچنان که در گفتار از روی نادانی هم خیری نیست».
یعنی؛ آنجا که باید بگویی و میدانی، نگفتن خطا است و آنجا که نباید حرف بزنی چون اصلاً جهل داری گفتن خطا است.
به قول سعدی دو چیز طیره عقل است:
«دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی».
🔻مولا علی (علیه السلام) معتقدند که همان طور که جاهل وظیفه دارد بیاموزد عالم جلوتر از او وظیفه دارد علمش را به دیگران آموزش دهد.
در حکمت ۴۷۸ میخوانیم: «خداوند از نادانان تعهد به آموختن دانش نگرفت مگر آن که قبل از آن از دانشمندان تعهد گرفت که علم خود را آموزش بدهند».
نکته دیگری که در بحث آداب تعلیم و تربیت است این است که هر چقدر انسان دقیق تر باشد بهتر میفهمد و هرچه بهتر بفهمد، علمش ارزشمندتر است.
در حکمت ۲۰۸ می فرمایند: «هر که خوب نظر کند حق را میفهمد و هرکه فهمید دانش را فرا میگیرد».
🔻ادب دیگری که در نهج البلاغه پیرامون علم و تعلیم و تعلم آمده است آن است که؛ جایی که انسان چیزی را نمی داند و از او می پرسند خجالت نکشد از گفتن جمله نمی دانم!
در حکمت ۸۲ از سفارشات امام علی (علیه السلام) این است: « هیچ یک از شما نباید در برابر پرسش از چیزی که نمیداند شرم کند که بگوید نمی دانم و نباید کسی که چیزی را نمی داند خجالت بکشد از اینکه برود آن را بیاموزد».
بنابراین تا وقتی نمیدانی از گفتن نمی دانم خجالت نکش. از طرف دیگر از یاد گرفتن هم شرم نداشته باش.
🔻 ادب دیگری که درباره علم در نهج البلاغه است این است که علم مادامی که با تفکر و درایت همراه نباشد سطحی و کم اثر است.
در حکمت ۹۸ میفرماید: « هرگاه خبری را شنیدید پیرامون آن تفکر کنید، تفکر برای عمل است، نه برای نقل کردن. زیرا روایت کنندگان دانش بسیار هستند اما رعایت کنندگان آن اندک».
با این نگاه، حضرت معتقدند که آن جاهلی که خجالت نمیکشد برود یاد بگیرد و پیش عالم می رود تا یاد بگیرد عین عالم است و از طرف دیگر عالمی هم که با وجود اینکه علم دارد بیراهه میرود مثل جاهل است.
در حکمت ۳۲۰ نهجالبلاغه میخوانیم: «همانا نادان آموزنده همانند دانشمند دانا است و دانشمندی که بیراهه میرود مانند جاهل ذلیل است».
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Alishenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️صلی الله علیک یا امیرالمومنین
علی ابن ابی طالب (علیه السلام)
💠بشارت امام صادق (علیه السلام) برای لحظه #احتضار شیعیان
بهر فرج و ظهور امام مهدی (علیه السلام)
#صلوات
@Alishenasi
🌹 شرح #حکمت5
🔴 قسمت ششم
🔸1.2.6 علم اهل بیت علیهم السلام:
🔻امیرالمومنین علی (علیه السلام) در بخش ششم از مباحث مربوط به دانش اشاره میکنند به علم اهل بیت علیهم السلام و خودشان و مخصوصاً جایگاه انحصاری و اختصاصی ائمه علیهم السلام به عنوان معدن علم و تنها منشا علم مفید.
در حکمت ۱۴۷ بعد از اینکه مقدمات بسیار مهمی را به کمیل گوشزد میکنند اشاره به سینه مبارکشان کردهاند و فرموده اند:
« بدان که در اینجا دانش فراوانی انباشته است. ای کاش کسانی را می یافتم که میتوانستند آن را بیاموزند. آری تیزهوشانی می یابم ولی مورد اعتماد نمی باشند زیرا دین را وسیله دنیا قرار داده با نعمت های خدا بر بندگانش و با برهان های الهی بر دوستان خدا فخر می فروشند. یا گروهی که تسلیم حاملان حق می باشند ولی ژرف اندیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند با اولین شبهه ای شک و تردید در دلشان ریشه میزند، پس نه آنها که تیزهوشانند و نه اینها، سزاوار آموختن دانش های فراوان من نمی باشند. یا فرد دیگری که سخت در پی لذت بوده و اختیار خود را به شهوت داده است. یا کسی که در ثروت اندوزی حریص است. هیچ کدام از آنها نمی توانند از دین پاسداری کنند و بیشتر به چهار پایان چرنده شباهت دارند و چنین است که دانش با مرگ دانشمندان می میرد».
یعنی ما منشاء علم هستیم و کسی نیست که لیاقت داشته باشد از این منشاء استفاده کنند.
در خطبه ۲۳۹ اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مایه حیات علم و مرگ جهل معرفی میکنند میفرمایند:
« آنها یعنی اهل بیت مایه زندگانی علم و باعث مرگ جهل و نادانی هستند».
🔻در خطبه ۹۱ هم درباره خودشان اینگونه میفرمایند:
« بدان که انسانهای راسخ در علم کسانی هستند که اقرار به همه غیبهای پوشیده، آنها را از گذشتن از سد ها و حجاب ها و حدودی که خدا میان آنها و حقایقی غیبی برقرار کرده است، بی نیاز ساخته است پس خداوند تعالی آنها را به جهت اعتراف به نادانی خود، از وصول به آنچه احاطه علمی ندارند مدح فرموده و چشم پوشیدن و رها ساختن تعمق در آنچه را که خداوند آنان را به بحث و تحقیق از حقیقت آن مکلف نکرده، رسوخ نامیده است».
در واقع اشاره است به آیه ۷ سوره آل عمران که اهل بیت (علیه سلام) راسخون در علم هستند.
🔻 نکته آخر هم درباره علم اهل بیت در نهج البلاغه این نکته بسیار بسیار عجیب است که تنها فردی که در تاریخ با شجاعت تمام بر منبر می نشست بارها و مکرر و فریاد می زد:
« ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی».
از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید و من به راههای آسمان از راههای زمین آشنا تر هستم، امیرالمومنین علی (علیه السلام) بود.
در خطبه ۱۸۹ نهج البلاغه البته موارد بسیار بسیار زیادی از علم مولا علی (علیه السلام) و اهل بیت در نهج البلاغه است که ما به همین مقدار بسنده می کنیم.
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Alishenasi
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📒 نهج البلاغه، حکمت 6 :
«سینه خردمند، صندوق راز اوست و
خوشرویی، وسیله دوست یابی و
شکیبایی، گورستان پوشاننده عیب ها است».
بعضی هم گفته اند که حضرت فرموده است:
«پرسش کردن وسیله پوشاننده عیبها است و انسان از خود راضی دشمنان او فراوان هستند».
〰🔶〰〰🔸〰〰🔶〰〰🔸
🌹شرح #حکمت6 :
(قسمت اول)
بنابراین ۵ مطلب را در این حکمت باید بررسی کنیم:
1. رازداری 2.خوشرویی 3.صبر و شکیبایی
4.آداب پرسش کردن 5.از خود راضی و خودپسند نبودن.
🔸1. رازداری:
درباره رازداری قبلاً در #حکمت2 به بهانه مطلبی که پیرامون حاکمیت زبان بر انسان و نتیجه اش که خفت و خواری است کامل بیان کردهایم .
🔸2. خوشرویی:
🔹2.1 تعریف خوشرویی:
در حکمت ۳۳۳ نهج البلاغه امیرالمومنین علی (علیه السلام) در توصیف مؤمن می فرمایند:
«شادی مومن در چهره او و اندوهش در دل پنهان است».
یعنی با مردم خوشرو و بشاش برخورد می کند اگرچه مومن به خاطر دوری از جایگاه اصلی او که در قیامت به او خواهد رسید قلبش پر از حزن است.
🔹 2.2 آثار خوشرویی:
در نهج البلاغه چند مورد برای آثار خوشرویی بیان شده است:
2.2.1 اقبال مردم: در حکمت ۵۰ میخوانیم:
«دلهای مردم گریزان است به کسی روی می آورند که خوشرویی کند»
2.2.2 دوست یابی: در حکمت ۶ میخوانیم:
«خوشرویی وسیله دوست یابی است»
🔸3. پرسش کردن:
🔻آداب پرسش کردن:
در نهج البلاغه بعضی آداب برای پرسش کردن و سوال کردن بیان شده است.
🔹3.1 سوال برای فهمیدن و دانستن است نه برای امتحان کردن و دست انداختن.
حضرت در حکمت ۳۲۰ در جواب کسی که سوال پیچیده ای را پرسید فرمودند:
«برای فهمیدن بپرس نه برای آزار دادن زیرا نادان آموزش گیرنده همانند دانا است و دانای بیانصاف مانند نادان بهانهجویی است».
یعنی شما که
چیزی را میدانید برای چه چیزی برای دست انداختن سوال میکنید.
🔹3.2 پرسش نکردن از چیزی که نیامده و اثری هم در دانش او ندارد.
در حکمت ۳۶۴ می فرمایند:
«از آنچه پدید نیامده است نپرسید زیرا آنچه پدید آمده برای سرگرمی تو کافی است».
🔻آداب پاسخ دادن:
پاسخ دادن هم آدابی دارد نمونه آن در نهج البلاغه بیان شده است.
🔹1. اقناع و قانع کردن پرسش کننده است.
حضرت در حکمت ۲۸۹ درباره یکی از دوستان قدیم خودشان می فرمایند:
«گاهی که لب به سخن می گشود بر دیگر سخنوران برتری داشت و تشنگی پرسشگران را فرو می نشاند».
🔹2. وقتی از انسان سوال کردند و جواب را بلد نبود از گفتن نمی دانم خجالت نکشد.
امیرالمومنین درحکمت ۸۲ میفرمایند: «اگر از کسی سوال کردند و نمیدانست شرم نکند و بگوید نمی دانم و کسی که شرم نکند در آنچه نمی داند، بیاموزد».
یعنی اگر هم چیزی را بلد نیست خجالت نکشد برود بیاموزد اما اگر کسی چیزی را نمی داند ولی از گفتن نمیدانم هم پرهیز کرد حضرت در حکمت ۸۵ می فرمایند: «کسی که از گفتن نمی دانم رویگردان است به هلاکت و نابودی می رسد»
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Alishenasi