eitaa logo
مدرسه معارف علامه طباطبایی
887 دنبال‌کننده
109 عکس
142 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
«قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا» در اينجا خضر(ع) به موسی(ع) می‌گويد اگر چيزى ديدى صبر كن! اين صبر وقتى انجام نشد، «قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا» اينجا هم خضر(ع)، موسی(ع) را توبيخ نمی‌كند بلكه مطلبى را كه ابتدا به او گفته بوده، توضيح می‌دهد و موسی(ع) به آن توجه نمی‌كند!   حتی بعد از اين ماجرا هم ارجاع مسأله، به نسيان می‌شود و مجدد همان مسير تكرار می‌شود و آنقدر تكرار می‌شود تا خضر(ع) می‌فرمايد كه: «هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ ۚ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا»؛ اينجا هم اين جدايى و فراغ و گرفتن امكانات از روى توبيخ نيست، بلكه براى باز شدن مسير اوست، به همين دليل  «بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا» می‌پردازد و يك‌به‌يك توضيح می‌دهد تا راه برايش باز گردد.   اين مسير ماست؛ باید با خضرهايى كه يك به يك برايمان آورده می‌شوند و با علائمی‌ كه از زنده شدن ماهى و حركت و سيرش به سوى دريا هم عجيب‌تر است، همراه‌تر باشيم و از نسيان‌هايى كه گرچه در اثر اعمال ما، غفلت ما و كار شيطان هستند، اما بدون دليل نيستند و به‌اذن خداوند و بخاطر مصلحت ما هستند بهره گیریم. همه جهان، كائنات، آسمان، زمين و همه خضرها، براى اين هستند كه ما از جايى كه نشستيم و فراموشى بر ما غالب شده، بلند شويم و لحظه‌ای جلوتر برويم و قدمی ‌برداريم. اين يك قدم، می‌تواند سرنوشت ما را تغيير دهد.     ‏@Allaamehwisdom
وزنِ استغفار چیزی که بشر به آن مبتلاست، جهلِ اختیاری‌ است؛ و اگر می‌خواهد نجات پیدا کند، باید از این جهلِ اختیاری بیرون بیاید؛ به دنبال معرفت امام و مظلومیت امام باشد. بداند که با معصیت خودش اصل شر را تقویت می‌کند و اسباب بقای اشرار را فراهم می‌کند. آن‌چه که رنج‌آور و بسیار نگران‌کننده و تأثر‌آور است، امام زمان می‌فرمایند دوستان ما، ما را محبوس کرده‌اند. اگر دوستان ما با ما بودند، تعجیل می‌شد و تأخير فرج نمی‌شد! حالا چه باید کرد؟ اگر متوجه شدیم که به امام معصوم ظلم کردیم، و به خاطر جهل اختیاری که داریم رابطه خودمان با امام را کم‌رنگ می‌کنیم؛ دستوری که وجود دارد استغفار حقیقی و کثرت استغفار است. استغفار اسباب ریزش گناهان می‌شود و این هم به خاطر اين است که حروف وزن دارند؛ استغفار و به خصوص صلوات بر محمد و آل محمد وزن دارند و روح دارند. چطور پیامبر و حضرت علی برای کسی صحبت می‌کردند و کلماتشان تأثیر می‌گذاشت، و همان‌جا شیعه می‌شدند، چون کلماتی که وزن امامت در آن ریخته شده، اسباب تحول فرد می‌شود. همان‌طور که کلمات ما تأثیر ندارد یا کم تأثیر دارد، چون خودمان وزن نداریم و کم بهره‌ایم. اهل‌بیت فرمودند وزن استغفار خیلی زیاد است و روح استغفار خیلی غنی است. استغفار شویندگی‌اش خیلی زیاد است. کسی که مداومت بر استغفار دارد، این باعث می‌شود که یک تحولی در وجودش ایجاد شود. خود پیامبر با آن جایگاهی که داشت، هیچ مجلسی را ترک نمی‌کرد مگر اینکه استغفار می‌کرد. خود پیامبر می‌فرمودند: روی قلب من پیامبر هم پرده‌ی رقیقی از حجاب قرار می‌گیرد و من استغفار می‌کنم. ◾بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادت‌پرور(ره) @Allaamehwisdom
زندگى با قرآن ۱۸ دی  ۱۴۰۲   «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» الله، خداوند، خالق و هرچه كه انسان با آن، خداوند را می‌نامد، وجودى در آسمان ها و زمين و متفاوت و روبرو يا بيرون از ما نيست. حقيقتى است كه از رگ گردن به ما نزديك‌تر است. اين حقيقت فراتر از خود و غير است و نزديك ترين طريق به او، همين حقيقت بى‌نهايت ماست؛ هر زمان كه ما از لاك زندگى روزمره خود، لحظه‌اى خارج شويم و به اين حقيقت نامتناهى توجه كنيم، همان «الله» است.   «قُلِ اللَّهُ»؛ يك كلمه، «الله» بى‌هيچ آداب، توضيح، مقدمه و مؤخره‌اى! مستقيم، روشن، واضح، آشكار، شفاف، بديهى‌ترين بديهيات، خورشيدى كه نه در بيرون، بلكه در درون انسان و بلكه در تمام آسمان و زمين می‌درخشد و هر لحظه، هر انسانى، در هر شرايطى و با هر وضعيتى، با توجه، آن را رو در رو می‌بيند؛ رو در رويى كه فراتر از بيرون و درون است.   كسى كه اين خورشيد آشكار و بديهى كه چشمان انسان را خيره می‌كند، نبيند و غفلت ورزد، «ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» وقتى از آن خورشيد برجسته غفلت می‌كند، بعد از آن آنچه می‌ماند و هر چه هست، توهم و ظلمات است!  ظلماتى که به هر دليلى می‌تواند باشد؛ حتى ب عنوان معنويت، لذت معنوى و به اسم حق، حقيقت، دين و هزاران بهانه، فرقى نمی‌كند. مابقى‌اش توهمی‌است كه «ظلمات بعضها فوق بعض» و  انسان در اين ظلمات و گردش زندگى، هيچ چيزى جز ملاعبه و بازى انجام نمی‌دهد؛ هيچ حقيقت، پيشرفت، فراروى و دستآوردى برايش نيست. «ذَرْهُمْ» اين رهايى برايش دستآوردى ندارد؛ «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»   و اين دوگانگى براى انسان وجود دارد كه؛ لحظه‌اى كه توجه به بی‌نهايت كند، روشن و مستقيم، بدون هيچ واسطه و مقدمه و مؤخره‌اى، چونان خورشيدى درخشان، او را گرم می‌كند، همه چيز را برايش مهيا می‌كند و تمامی ‌حقيقت، قدرت و كرامت در مشت او می‌شود، در مقابل در صورت غفلت، براى او توهمی‌ بيش حاصل نيست كه در آن در حال بازى كردن است؛ «فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ». اما در اين بازى و اين «خوض»، توهم و ظلمات هم، همين كه انسان توجه داشته باشد كه در حال بازى است، با هر عنوانى، خود بهترين مقدمه است براى رهايى او. انسانى كه تمام زندگى اش را در اين «خوض»، توهم و بازى مشغول است، اين گردشى كه او را به جايى نمی‌رساند، با همين توجه كه بفهمد در اينها هيچ حقيقى نيست و هرچه هست توهم و باطل و ظلمات است، بهترين ابزار براى اوست كه لحظاتى به آن حقيقت بی‌نهايت توجه كند و چه بسا اين لحظات براى تمام عمرش كافی‌ است... ما در اين بازى كه می‌گرديم و توهمی‌ بر توهم می‌افزاييم، همين كه متوجه باشيم و قواعد اين بازى را رعايت كنيم و آن‌ها را ترك نكنيم، بهترين ابزار است براى لحظاتى تجربه‌ى نجات. اين كه لحظه‌اى اندك بتوانيم حقيقت بى‌نهايت را، در درون خود ببينيم و با اين خورشيد كه فراتر از بيرون و درون است، گرم شويم و با نورش كه فراتر از آسمان‌ها و زمين را روشن می‌كند و به ما كرامت، اقتدار و قدرت می‌دهد، نورانى گرديم، همين نور و گرما براى ما كافى است كه هرگز از يادش نبريم، حتى اگر همه عمر در ملاعبه و بازى، در حال گردش باشيم. حقيقت يك چيز است؛ توجه به اينكه ما در‌حال بازى و فرو رفتن در ظلمات توهمی‌خود هستيم و حقيقت آن لحظه‌اى است كه انسان اين قدرت را ‌بيابد كه به خورشيد توجه كند و اصول بازى را رعايت كند. هيچ كس هم از اين قاعده استثنا نيست.   كسى كه به توهم دل خوش می‌كند و حاضر نيست از آن دل بكند، يا انسانى كه توجه می‌كند اما قواعد را رعايت نمی‌كند، اين لحظات را هم تجربه نمی‌كند.  اگر هم تجربه كند، متوجه آن نيست، اگر هم متوجه شد، چه بسا سبب شود در «خوض» خود بيشتر بماند! چرا که لحظاتى اين حقيقت بی‌نهايت را تجربه می‌کند و خمار اين تجربه در توهم خويش بيشتر فرو می‌رود، مگر اينكه توجه حقيقى كند.   وقتى فرد بازگشت، به شرط رعايت مقدمه و رعايت قواعد بازى، اين لحظاتى كه خورشيد بى‌نهايت، حقيقت و عينيت به او گرما بخشيده است، براى همه عمرش كافى است؛ حتى اگر سال‌ها سرگردان باشد، هرگز اين آفتاب از يادش نمی‌رود و پيوسته در ميل بازگشت است و اين ميل او تا وقتى زنده است، به نتيجه می‌رسد و زنده می‌ماند تا ميلش را به نتيجه رساند و در حدى به آفتاب توجه كند كه وقتى از اين دنيا برود، كوله بارش خالى نباشد.     ‏@Allaamehwisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صَلَّی‌الله علیکَ یا اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الْهادِى النَّقِىُّ یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ @Allaamehwisdom
مدرسه معارف علامه طباطبایی
@Allaamehwisdom
سوء اختیار یک بنده خدایی پیش یکی از اولیای خدا رفته بود، و گفته بود من هیچ مشکل ظاهری ندارم، ولی در به رویم بسته است! نه مشکل مالی دارم، نه مشکل همسر دارم، نه مشکل خانه دارم... ولی راه کمال به سوی من انگار بسته است. ایشان یک جمله حکیمانه‌ای گفتند؛ گفته بودند: اول تکلیفت را با خودت مشخص کن! کلام خداوند تبارک و تعالی است: اگر در قلب بنده‌ام ببینم که می‌خواهد خالص باشد، خودم متولی‌اش می‌شوم. بعد از استغفار باید به دنبال امامت باشیم که هدایت وجودمان را به عهده بگیرد. این هم وقتی محقق می‌شود که خطای اختیاری نداشته باشیم. جهل و آرزوی اختیاری نداشته باشیم. آرزوی اختیاری که بخواهد عاقبت را از جلوی چشم‌مان بردارد و عقب بیندازد. حضرت می‌فرمایند: هر کسی که خداوند خلق می‌کند، چراغ ابدیت به رویش همیشه باز است؛ وقتی می‌خواهد خلاف کند به همان اندازه که خلاف و خطا می‌کند، آن ابدیت خاموش می‌شود و آرزوها جلو می‌آید. وقتی آرزو جلو می‌آید سعی و تلاشش برای دنیا می‌شود، حتی اگر خدمت کردن باشد. در اولویت‌بندی‌ها باید خیلی دقت کنیم و جای اصل و فرع را نباید با هم عوض کنیم. مراقب باشید اموراتتان طوری نباشد که حال نماز و مراقبه و ابدیت را از شما بگیرد! طبق این آیه شریفه، تمام انسان‌ها به خداوند تعهد دادند: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا...» با سوء اختیار، خودمان چراغ ابدیت را خاموش نکنیم، و آرزهایمان را پیش رویمان نیاوریم. 💬 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادت‌پرور(ره) @Allaamehwisdom
زندگى با قرآن ۲۵ دی  ۱۴۰۲   «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»   هنگامی‌ كه انسان در حال هبوط به اين دنيا بوده است، خداوند از او عهد گرفته و او پذيرفته است كه مواظب شيطانى باشد كه همواره نزدش حاضر است و دشمنى آشكار و روشن است. اين عهد، عهد زمانى، قبلِ زمانى و با زبان نبوده است، بلكه عهدى با تمام وجود است؛ وجودى كه در اين جهان حاضر شده است، اين عهد را فهميده، درك كرده و پذيرفته است. همين الان نيز شيطان در زندگى ما، در هر لحظه و هر حركت ما، دشمنى روشن و واضح است. در مقابل، حركتى كه انسان را به سوى بی‌نهايت می‌برد؛ شيطان، وسوسه و تمايلات واهى ايجاد می‌كند؛ و انسانی که از او پیروی کند، نه لذتى از اين جهان می‌برد و نه از باطن اين جهان كه آخرت است چيزى برايش باقى می‌ماند. اين دشمنى كاملا اشكار است و انسان، هر لحظه كه نگاه كند، اين را می‌بيند. مسير صحيح، مسيرى است كه انسان را به سوى بی‌نهايت، رهايى و آشكار كردن انسانيتش می‌برد؛ و واضح و آشكار است؛ «وَأَنِ اعْبُدُونِي ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ» و اگر انسان خود را فريب ندهد آن را می‌بيند.   «وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ» آیا شما ذره‌اى عقل نداريد كه بنگريد چه جماعت كثيرى، از ابتداى بشريت تا‌كنون با همين وسوسه‌ها و هواهاى شيطانى به اين راه سخت رسيدند؟ اين جهان را با اين همه مشكلات و اين جهنمی ‌را كه براى خود ساخته‌اند، نمی‌بينيد؟!   اين وضعيت انسان است، که در حالى كه می‌بيند و در حالى كه می‌داند، اين مسير مستقيم، به سوى بى‌نهايت، رهايى، انسانيت و بهبود دنيا و آخرت اوست؛ و از طرف ديگر می‌بيند كه شيطان هم دشمنى آشكار است كه دشمنى‌اش، هر لحظه وضوح دارد، و همچنين می‌بيند كه گروه بسيارى را گمراه كرده است (يعنى اين وضعيتى كه در اين جهان می‌بينيم؛ اين همه مرگ و فقر و جنايت و ظلم و قتل و غارت...) اما با وجود اين ديدن‌ها، لحظه‌اى عقلش را به كار نمی‌گيرد!   «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ» اگر جهنم را می‌خواهيد ببينيد! نگاه كنيد! آن جهنم هم، باطن همين جهنم است! آن راه مستقيم، پيش پاى انسان روشن و آشكار است، اما انسان پيوسته در مقابل وسوسه‌ها، احساسات، حب و بغض‌ها و اينكه فلانى چه كرد و من چه كنم، قرار می‌گيرد. در مقابل ذره‌اى مقام و موقعيت، ذره‌اى لجبازى، اندكى مشغول شدن و خود را غافل كردن، از حقيقتى كه با تمام وجود برايش آشكار است، زرق و برقى كه ديگر برايش هيچ جاذبه اى ندارد؛ اما حاضر نيست رهايش كند.   از سوى ديگر صداى حضرت احديت است كه؛ «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» آيا با شما عهد نكرديم؟ آيا سر‌تاسر وجود شما را آغشته به اين معرفت و درك نكرديم؟ آيا همين الان، چيزى بر شما پنهان است؟ غير از اين نيست كه نمی‌خواهيم لحظه‌اى فكر كنيم! و اين راه مستقيم است؛ «وَأَنِ اعْبُدُونِي ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ» در سوى ديگر، گروه كثيرى هستند،-يعنى همه بشريت- كه از طريق وسوسه‌هايى كه براى ما هم هست، به اين همه ظلم و جنايت و تباهى رسيدند و دنيا و آخرتشان را نابود  كردند و به اين جهنمی‌ كه می‌بينيد رسيدند. در مقابل اينها اما، بهشتى است كه آن، بهشت خويشتن است.     ‏@AllaamehWisdom
یکی از کلیدی‌ترین روایاتی که در فهم قرآن، در فهم روایات، در فهم ادعیه معصومین علیهم‌السلام، خیلی گویاست؛ این است: «أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اَلْحَلِيمَ اَلْعَلِيمَ إِنَّمَا غَضَبُهُ عَلَى مَنْ لَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ رِضَاهُ وَ إِنَّمَا يَمْنَعُ مَنْ لَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ عَطَاهُ وَ إِنَّمَا يُضِلُّ مَنْ لَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ هُدَاهُ» {امام جواد(ع)، الکافي، جلد۸، صفحه۵۲} خدا کسی را گمراه می‌کند که هدایت نمی‌خواهد... عالم، عالم اختیار است! @Allaamehwisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ الْمَعْصُومِین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ@AllaamehWisdom
زندگى با قرآن ۲ بهمن  ۱۴۰۲   «مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»   اين دنياى ظاهرى و نشئه‌اى كه ما در آن زندگى می‌كنيم، دنياى سيطره كميت است و هرچه كه آخرالزمان نزديك‌تر می‌شود و علم و تمدن ظاهرى پيش می‌رود، اين سيطره بر عقل، روح و فكر ما بيشتر و كامل‌تر می‌شود و سبب می‌شود كمتر از حقيقت جهان، دركى داشته باشيم. سيطره كميت، ما را ظاهربين، بيرون‌گرا، از خود بيگانه و بى‌توجه به حقايق جهان می‌كند. حقيقت جهان، فراتر از كميت است؛ كميت، محدوديتى است كه ما در اين جهان داريم و از طريق آن نگاه می‌كنيم و می‌سنجيم كه چقدر دستاورد داريم، چقدر كار كرديم... همان‌طور كه در مديريت، سياست و اداره اين جهان، تعداد اندكى هستند كه سرنوشت را تعيين می‌كنند، در عالم واقع و حقيقت هم نفس‌هاى اندكى هستند كه بر جهان حاكم هستند؛ نفس‌هاى اندكى كه بخاطرشان و به سبب پاكی‌شان، آسمان بر زمين سقوط نمی‌كند و بركات از آسمان می‌بارد و هنگامی‌كه اين نفس‌ها دچار مشكل می‌شوند، جهان از نزول باران و رحمت محروم می‌شود.   همين گونه كه در اين جهان ظاهرى، فشار دادن دكمه‌اى موشكى را از نقطه‌اى بلند می‌كند و بر دوردست فرود می‌آورد و تخريب‌هاى فراران را سبب می‌شود، يا بالعكس، با فشار دادن دكمه‌اى سفينه‌اى به آسمان می‌رود و در دوردست‌ها، در كره و ستاره‌اى فرود آيد و آورده‌های زيادى حاصل می‌كند، در عالم باطن نیز چنين است. اما چون ما تحت سيطره كامل كميت، ظاهربينى، بيرون‌گرايى و از خود بيگانگى هستيم، نمی‌توانيم ببينيم كه چگونه حركت كوچكى در اين جهان قادر است سرنوشتمان را در عالم باطن تغيير دهد. چراکه اطلاعى از عالم باطن نداريم و گرفتار ظاهر هستيم.   اين جاست كه قرآن می‌فرمايد كشتن و يا احياى يك نفس، مانند اين است كه تمام مردم را از بين برده يا زنده كرده باشى! اين اشاره اى به بخشى از حقيقت جهان است. احياى حقيقى، احياى روح است؛ كسى كه روحى را احيا می‌كند، كسى كه كمترين اثرى در احياى انسانيت، در اين جهان می‌گذارد، چنان اثرى در عالم دارد كه هرگز خودش متوجه نمی‌شود. بالعكس كسى كه در اين جهت كوتاهى می‌كند، كارى كه بايد را انجام نمی‌دهد يا عملى خلاف آن انجام می‌دهد، در اماته و مرگ يك انسان شريك است؛ كه حقيقت آن، مرگ روحى است كه پيوسته در حال وقوع است و ما در آن سهيم هستيم!  كوتاهى ما مانند اين است كه در اختلال گردش جهان پيوسته دخيل، شريك و مجرم هستيم.   حقيقت احيا، احياى انسانى است و بالاترين احياى انسان، احياى خود است. كسى كه خود را احيا نكرده ولى به مربيگرى و راهنمايى می‌پردازد و شروع به قضاوت و ادعا در مورد ديگران می‌كند، در حالی‌كه خودش را كه در دسترس است، فراموش كرده است، در حال مختل كردن جهان، نابودى آن و كشتن مردم است، در حالى‌كه خودش متوجه نيست!   اما برعكس، كسى كه قدمی‌كوچك در جهت فرزندش، دوستش و بيش از همه در جهت خودش بر می‌دارد، جهان را احيا می‌كند، ظهور را نزديك می‌كند و فرج را كامل می‌كند. انسانى كه وجودش همچون خورشيدى در حال درخشش است، پيوسته در حال تغيير جهان است؛ با وجود اين‌كه كار خاصى نكند و در جايى نشسته باشد.   در مورد حضرات معصومين(ع) از جمله امام جواد(ع)، امام‌هادى(ع) و امام عسكرى(ع) كه هميشه در حصر بودند نیز، وقتى انسان، ظاهر را نگاه می‌كند، بنظرش می‌رسد كارى نكرده اند و دستاوردى ندارند، اما اين قضاوت، بر اساس سيطره كميت بر نگاه ماست. در حالى‌كه حقيقت آنها، تشعشعى است كه به اين جهان ساطع كرده اند و ما پيوسته در حال استفاده از آن هستيم. راه براى ما باز است و يك حركت كوچك، لحظه اى توجه براى ما كافی است. اما انسانى كه گرفتار ظواهر است و به زندگى حقيقى توجه ندارد، وقتى ميلاد امامان می‌آيد، رهنمودى از زندگى ایشان نمی‌گيرد و نگاهى نمی‌كند، و اكتفا می‌كند به كارهاى ظاهرى كه پيوسته به نام دين و انسانيت به دنبالش است وبا خود فكر نمی‌كند كه ايشان، چطور اين‌قدر اثر گذار بودند.   👇👇