زندگى با قرآن
۲۵ دی ۱۴۰۲
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»
هنگامی كه انسان در حال هبوط به اين دنيا بوده است، خداوند از او عهد گرفته و او پذيرفته است كه مواظب شيطانى باشد كه همواره نزدش حاضر است و دشمنى آشكار و روشن است. اين عهد، عهد زمانى، قبلِ زمانى و با زبان نبوده است، بلكه عهدى با تمام وجود است؛ وجودى كه در اين جهان حاضر شده است، اين عهد را فهميده، درك كرده و پذيرفته است.
همين الان نيز شيطان در زندگى ما، در هر لحظه و هر حركت ما، دشمنى روشن و واضح است.
در مقابل، حركتى كه انسان را به سوى بینهايت میبرد؛ شيطان، وسوسه و تمايلات واهى ايجاد میكند؛ و انسانی که از او پیروی کند، نه لذتى از اين جهان میبرد و نه از باطن اين جهان كه آخرت است چيزى برايش باقى میماند.
اين دشمنى كاملا اشكار است و انسان، هر لحظه كه نگاه كند، اين را میبيند. مسير صحيح، مسيرى است كه انسان را به سوى بینهايت، رهايى و آشكار كردن انسانيتش میبرد؛ و واضح و آشكار است؛
«وَأَنِ اعْبُدُونِي ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ»
و اگر انسان خود را فريب ندهد آن را میبيند.
«وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ»
آیا شما ذرهاى عقل نداريد كه بنگريد چه جماعت كثيرى، از ابتداى بشريت تاكنون با همين وسوسهها و هواهاى شيطانى به اين راه سخت رسيدند؟ اين جهان را با اين همه مشكلات و اين جهنمی را كه براى خود ساختهاند، نمیبينيد؟!
اين وضعيت انسان است، که در حالى كه میبيند و در حالى كه میداند، اين مسير مستقيم، به سوى بىنهايت، رهايى، انسانيت و بهبود دنيا و آخرت اوست؛ و از طرف ديگر میبيند كه شيطان هم دشمنى آشكار است كه دشمنىاش، هر لحظه وضوح دارد، و همچنين میبيند كه گروه بسيارى را گمراه كرده است (يعنى اين وضعيتى كه در اين جهان میبينيم؛ اين همه مرگ و فقر و جنايت و ظلم و قتل و غارت...) اما با وجود اين ديدنها، لحظهاى عقلش را به كار نمیگيرد!
«هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ»
اگر جهنم را میخواهيد ببينيد! نگاه كنيد! آن جهنم هم، باطن همين جهنم است!
آن راه مستقيم، پيش پاى انسان روشن و آشكار است، اما انسان پيوسته در مقابل وسوسهها، احساسات، حب و بغضها و اينكه فلانى چه كرد و من چه كنم، قرار میگيرد. در مقابل ذرهاى مقام و موقعيت، ذرهاى لجبازى، اندكى مشغول شدن و خود را غافل كردن، از حقيقتى كه با تمام وجود برايش آشكار است، زرق و برقى كه ديگر برايش هيچ جاذبه اى ندارد؛ اما حاضر نيست رهايش كند.
از سوى ديگر صداى حضرت احديت است كه؛ «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»
آيا با شما عهد نكرديم؟ آيا سرتاسر وجود شما را آغشته به اين معرفت و درك نكرديم؟ آيا همين الان، چيزى بر شما پنهان است؟
غير از اين نيست كه نمیخواهيم لحظهاى فكر كنيم! و اين راه مستقيم است؛
«وَأَنِ اعْبُدُونِي ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ»
در سوى ديگر، گروه كثيرى هستند،-يعنى همه بشريت- كه از طريق وسوسههايى كه براى ما هم هست، به اين همه ظلم و جنايت و تباهى رسيدند و دنيا و آخرتشان را نابود كردند و به اين جهنمی كه میبينيد رسيدند.
در مقابل اينها اما، بهشتى است كه آن، بهشت خويشتن است.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@AllaamehWisdom
یکی از کلیدیترین روایاتی که در فهم قرآن، در فهم روایات، در فهم ادعیه معصومین علیهمالسلام، خیلی گویاست؛ این است:
«أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اَلْحَلِيمَ اَلْعَلِيمَ إِنَّمَا غَضَبُهُ عَلَى مَنْ لَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ رِضَاهُ وَ إِنَّمَا يَمْنَعُ مَنْ لَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ عَطَاهُ وَ إِنَّمَا يُضِلُّ مَنْ لَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ هُدَاهُ»
{امام جواد(ع)، الکافي، جلد۸، صفحه۵۲}
خدا کسی را گمراه میکند که هدایت نمیخواهد...
عالم، عالم اختیار است!
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#شاگرد_سلوکی #پهلوانی
#سعادتپرور
@Allaamehwisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ الْمَعْصُومِین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ✨
@AllaamehWisdom
زندگى با قرآن
۲ بهمن ۱۴۰۲
«مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»
اين دنياى ظاهرى و نشئهاى كه ما در آن زندگى میكنيم، دنياى سيطره كميت است و هرچه كه آخرالزمان نزديكتر میشود و علم و تمدن ظاهرى پيش میرود، اين سيطره بر عقل، روح و فكر ما بيشتر و كاملتر میشود و سبب میشود كمتر از حقيقت جهان، دركى داشته باشيم.
سيطره كميت، ما را ظاهربين، بيرونگرا، از خود بيگانه و بىتوجه به حقايق جهان میكند. حقيقت جهان، فراتر از كميت است؛ كميت، محدوديتى است كه ما در اين جهان داريم و از طريق آن نگاه میكنيم و میسنجيم كه چقدر دستاورد داريم، چقدر كار كرديم...
همانطور كه در مديريت، سياست و اداره اين جهان، تعداد اندكى هستند كه سرنوشت را تعيين میكنند، در عالم واقع و حقيقت هم نفسهاى اندكى هستند كه بر جهان حاكم هستند؛ نفسهاى اندكى كه بخاطرشان و به سبب پاكیشان، آسمان بر زمين سقوط نمیكند و بركات از آسمان میبارد و هنگامیكه اين نفسها دچار مشكل میشوند، جهان از نزول باران و رحمت محروم میشود.
همين گونه كه در اين جهان ظاهرى، فشار دادن دكمهاى موشكى را از نقطهاى بلند میكند و بر دوردست فرود میآورد و تخريبهاى فراران را سبب میشود، يا بالعكس، با فشار دادن دكمهاى سفينهاى به آسمان میرود و در دوردستها، در كره و ستارهاى فرود آيد و آوردههای زيادى حاصل میكند، در عالم باطن نیز چنين است.
اما چون ما تحت سيطره كامل كميت، ظاهربينى، بيرونگرايى و از خود بيگانگى هستيم، نمیتوانيم ببينيم كه چگونه حركت كوچكى در اين جهان قادر است سرنوشتمان را در عالم باطن تغيير دهد. چراکه اطلاعى از عالم باطن نداريم و گرفتار ظاهر هستيم.
اين جاست كه قرآن میفرمايد كشتن و يا احياى يك نفس، مانند اين است كه تمام مردم را از بين برده يا زنده كرده باشى! اين اشاره اى به بخشى از حقيقت جهان است. احياى حقيقى، احياى روح است؛ كسى كه روحى را احيا میكند، كسى كه كمترين اثرى در احياى انسانيت، در اين جهان میگذارد، چنان اثرى در عالم دارد كه هرگز خودش متوجه نمیشود.
بالعكس كسى كه در اين جهت كوتاهى میكند، كارى كه بايد را انجام نمیدهد يا عملى خلاف آن انجام میدهد، در اماته و مرگ يك انسان شريك است؛ كه حقيقت آن، مرگ روحى است كه پيوسته در حال وقوع است و ما در آن سهيم هستيم! كوتاهى ما مانند اين است كه در اختلال گردش جهان پيوسته دخيل، شريك و مجرم هستيم.
حقيقت احيا، احياى انسانى است و بالاترين احياى انسان، احياى خود است. كسى كه خود را احيا نكرده ولى به مربيگرى و راهنمايى میپردازد و شروع به قضاوت و ادعا در مورد ديگران میكند، در حالیكه خودش را كه در دسترس است، فراموش كرده است، در حال مختل كردن جهان، نابودى آن و كشتن مردم است، در حالىكه خودش متوجه نيست!
اما برعكس، كسى كه قدمیكوچك در جهت فرزندش، دوستش و بيش از همه در جهت خودش بر میدارد، جهان را احيا میكند، ظهور را نزديك میكند و فرج را كامل میكند. انسانى كه وجودش همچون خورشيدى در حال درخشش است، پيوسته در حال تغيير جهان است؛ با وجود اينكه كار خاصى نكند و در جايى نشسته باشد.
در مورد حضرات معصومين(ع) از جمله امام جواد(ع)، امامهادى(ع) و امام عسكرى(ع) كه هميشه در حصر بودند نیز، وقتى انسان، ظاهر را نگاه میكند، بنظرش میرسد كارى نكرده اند و دستاوردى ندارند، اما اين قضاوت، بر اساس سيطره كميت بر نگاه ماست. در حالىكه حقيقت آنها، تشعشعى است كه به اين جهان ساطع كرده اند و ما پيوسته در حال استفاده از آن هستيم.
راه براى ما باز است و يك حركت كوچك، لحظه اى توجه براى ما كافی است. اما انسانى كه گرفتار ظواهر است و به زندگى حقيقى توجه ندارد، وقتى ميلاد امامان میآيد، رهنمودى از زندگى ایشان نمیگيرد و نگاهى نمیكند، و اكتفا میكند به كارهاى ظاهرى كه پيوسته به نام دين و انسانيت به دنبالش است وبا خود فكر نمیكند كه ايشان، چطور اينقدر اثر گذار بودند.
👇👇
☝
انسان با لحظهاى توجه به خود، به بینهايت و آزادى از زندگى روزمره، كه سبب احياى انسانيت در وجود میشود، طبق آيه قرآن، گويى همه جهان و مردم را احيا كرده است. اين حقيقت جهان است، غلو و حرف تبليغاتى نيست:
«مَن احیاها فَکانما احَیا النّاس جَمیعاً».
«وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ»
فرستادههاى ما اين حقايق را بر شما گفتند، اما «إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»؛ با اينكه اين حقيقت آشكار است و راه باز است، بدون نياز به حكومتى، جهادى و نه هيچ چيز ديگر.
همين انسانى كه اين جا نشسته است، براى لحظهاى كه خود را احيا كند، گويا به گردش اين جهان امداد و سوخترسانى میكند. اما انسانى كه از اين امر، غافل میشود به اسراف میپردازد؛ اسراف اين است كه انسان دنبال كلاسهاى مختلف، برنامههاى جديد، اساتيد جديد باشد، درحاليكه نيازى به آنها نيست. چرا كه حقيقت روشن است؛ كافى است انسان لحظهاى توجه كند؛ كه اين توجه، احياى تمام انسانها و جهان است و راه باز و روشن است.
اما در اين دنياى ظاهرى بسيارى از ما در حال اسراف هستيم؛
اسراف حقيقى، اسراف خويشتن است، اسراف لحظههاست؛ لحظههايى كه انسان میتواند در همان جايى كه نشسته است، حركتى بكند. اما او فكر ديروز و فردا، شايد و بايد و نبايد، فكر ارشاد ديگران، حرف و موضوع جديد در جايى پيدا كردن است، در حالى كه نيازى به اينها نيست.
خويشتن، پيش انسان حاضر است و احياى آن احياى تمامی جهان، پيش انداختن ظهور و نزديكى به فرج است. فرج شخصى انسان، با احياى خويشتن، زودتر از فرج عمومی حاصل میگردد و با اين كار، انسان در راه فرج عمومی كه كامل و تمام است، پيشرفتى حاصل میكند كه خودش هرگز توجه ندارد! انسانى كه لحظهاى غفلت كرده است نيز، از اين فرج شخصى فاصله گرفته و در آن غيبتى که حضرت مهدى(عج) گرفتار آن هستند، شريك و سهيم است.
همه اينها با يك لحظه توجه براى انسان حاصل میگردد و نياز به هيچ چيز ديگر نيست.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
بتهای خدایی
«وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّـهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ»
(عنکبوت-۲۵)
«وثن» یعنی بت؛ میفرماید بتی را درست میکنید که «من دون الله» است! اصلا مگر بت «من الله» هم داریم؟! یعنی بتی که خدا آن بت را تایید کرده باشد!
در آخر آیه هم میفرماید بعد از این به نقطهای میرسید که در آخر کار یکدیگر را لعن میکنید. این تعبیر برای زمان غیبت از امام علیهالسلام به ما رسیده:
به خدا قسم فرج را نخواهید دید تا اینکه همدیگر را لعن کنید (یعنی مقابل هم قرار میگیرید).
در آیه بالا هم منظور از بتْ شخص هست، اشخاصی را برای خودتان علم میکنید و آنها را میپرستید، شیفته آنها هستید؛ گاهی اوقات استاد دانشگاه، گاهی همسر، گاهی یک مجتهد... این لعن یکدیگر که امام به آن اشاره کردهاند برای همین بتهایی هست که ما انسانها برای خود ساختهایم و شخصیتهایی است که میپرستیم.
تا زمانی که نفسانیت برای انسان هست، حتی اگر استادی هم برای خود پیدا کند، استادْ نفس خودش است. انسان اگر روی خودش کنترل نداشته باشد ممکن است امام حسینی برای خودش بسازد که امام حسینِ نفس خودش را دوست داشته باشد، نه امام حسین حقیقی را!
امام حسین حقیقی فدای امر به معروف و نهی از منکر و نماز و حقیقت و معرفت شد. چطور ممکن است یک مداح و یک قمهزن و یک سینهزن و یک اشکریز، قدمی به امام نزدیک شود و هرزگی زبان داشته باشد، هرزگی مجلس داشته باشد و فقط دور هم جمع شوند و سینه بزنند و اشکی بریزند!
البته که آنها کریم هستند قبول میکنند، ما در کرامت آنها حرفی نداریم؛ حتی اگر فردی نود و نه درصد آلودگی داشته باشد و فقط یک درصد از آن محبت باشد آنها قبول میکنند. موضوع قبولی آنها نیست.
فاصله ما با امام زمان علیهالسلام فاصله معرفتی و عقلی است. اگر نماز ما عقل ما را زیاد نکند، معرفتمان را زیاد نکند، اگر قرآن خواندن و دعا کردنمان فاصله ما با حضرت را کم نکند، این همان بتهایی است که برای خودمان درست کردیم. از امامان و حضرت زهرا سلام الله علیها آن درصدی که مورد عنایت خداوند تبارک و تعالی باشد برای انسان از امامت بهره دارد و بقیه آن بت است.
مثلا علیاللهیها که برای امیرالمؤمنین علیهالسلام بیشتر از مقداری که خدا برایش ارزش قائل بوده، ارزش قائل هستند. این بت هست و فرقی نمیکند. خود خدا فرمود: علی مخلوق و عبد و بنده و ذلیل من است، نسبت به اسم و نه نسبت به ذات. اسم میلیونها علی میتواند خلق کند، علی علیهالسلام خودش مقهور آن اسم هست، ذات که جدا.
حالا بعضیها علی را خدا بدانند این بت است و فرقی نمیکند.
هر چقدر به زمان ظهور امام زمان علیهالسلام نزدیک میشویم غربت فراگیر میشود، شناخت پیچیدهتر میشود.
نفاق فراگیرتر میشود. نفاق و اهل نفاق گسترش پیدا میکند. لذا کسی تا در وجود خودش آن نفسانیتهایی که مدیریت وجودیاش را به عهده گرفته پیدا نکند خداوند بازتر عمل میکند. مثل همان تعبیر برای بیداری نماز شب و نماز صبح که در روایت هست که هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه در شب برای نماز شب صدایش میکنند؛ یکبار، دوبار، چندبار. اگر لطیف باشد با همان صوت که صدایش میکنند بیدار میشود؛ لطیف نباشد، لگدش میزنند، مثلا بچه داشته باشد شروع به گریه میکند، خواب را بر او مسلط میکنند، جن را بر او مسلط میکنند که بیدار شود. بیدار نشود شیطان میگوید تو به درد بیداری نمیخوری، بخواب و ...
بیداری هویتی هم همینطور است؛ یا با همسر و فرزند به بیداری میرسد یا اجتماع یا ریاستها و مدیریتهای کاذب که تجلیات وجود خودش هستند؛ و اگر باز هم فرد بیدار نشد با دشمن سعی در بیدار شدن فرد میشود. تا این حقیقت آشکار نشود این فراز و نشیبها هست.
💬 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#شاگرد_سلوکی #سعادت_پرور
#پهلوانی
@Allaamehwisdom
زندگی با قرآن
۹ بهمن ۱۴۰۲
«تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ
ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ
سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ
وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»
ابیلهب مظهر جهالت و تعصب و نافهمی
بریده باد دستش از این جهان و تمام نعمتهای دنیایی و آخرتی...
نفرین خداوند، شبیه نفرینهای ما نیست، که گاهی میگیرد و گاهی نمیگیرد. نفرین خداوند و هر کلامی از خداوند کن فیکون است. اما ابولهب یک انسان در بیرون نیست. همه ما ابولهبهایی در درون داریم که دستانشان بریده است. جهالت و ضعف و نافهمی که در درون ماست و در جریان است و به موازات زندگی و حرکت ما و همزمان با رشدی که میکنیم و معنویت و علم و درکی که به دست میآوریم، این نیروی جهالت هم در درون ما نهفته است و آماده است که همچون ابولهب بیرونی زندگی ما را تباه کند، و پیوسته ما گاهی به معنویت توجه میکنیم و گاهی به آن نیروی جهالت بیرونی که دستش بریده است.
آن نیروهای درونی ما که به سمت ابولهب پیش میرود، ابولهب بیرونی و تاریخی که مظهر و تجسم و قله و دره آن است که در آن تجسم پیدا میکند، در درون ما مشغول انجام کارهای خودش است و به آن سمت میرود اگرچه پیوسته دستانش بریده است.
«ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ»
همه آنچیزی که انسان در اثر توجه به این جریان خطرناک جهالت و نافهمی و تعصب و حماقت کسب میکند، هرگز برای او نه در این جهان و نه در آن جهان منفعت و سودی ندارد.
مالهایی که انسان از روی حرص و آز جمع میکند و از بخشش دست برمیدارد که مبادا فقیر شود، عناوین و مدارک و مدارجی که برای آنها زحمت زیادی کشیده، مقاماتی که کسب کرده و تلاشهایی که کرده تا چیزهای اعتباری در این جهان به دست بیاورد و همه حرکتهایی که ما پیوسته زندگیمان را به خاطر آن تباه میکنیم هرگز سودی در این جهان هم برای ما نخواهد داشت.
آنچه در جهان آخرت روی میدهد حقیقت و ظهور همین جهان است. این کسب مال و همه این چیزهای بیاعتبار و بی ارزشی و توهمی که کسب میکنیم و همه زندگیمان به دنبال این هستیم که مبادا کسی برای ما چیزی بگوید. تمام مالی و اعتباری که به دست میآوریم هیچ ثمرهای برایمان ندارد و به زودی در آتشی که زبانههایش فراگیر میشود فرو میرود و این فرو رفتن اگرچه در آخرت آشکار میشود ولی همین الان زندگی ما را در بر گرفته و ما میبینیم و غافلیم.
اینکه در روز قیامت و در جهان پس از مرگ برای انسان این آتش آشکار میشود این نیست که در این جهان آن آتش نباشد و سوزش این آتش را در این جهان درک نکند، همه اینها را درک میکند اما غافل است.
در آن جهان علمش پیدا نمیشود بلکه غفلتش برداشته میشود.
«وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»
زنانگی و یا زنانی که در کنار انسان هستند. گاهی یک زنی است که نقش خیلی زیادی در مسیر ابولهبها دارد و حمالةالحطب است و گاهی مردانی که زنانگی درونشان و آن نیروهای احساسی تخیلی، آن نیرویی که انسان را به سمت باطل میکشاند و از طریق احساس و ایجاد دلایل احساسی و تخیلی و توهمی که انسان به آنها سرگرم میشود و حاضر نیست از آنها کوتاه بیاید، این نیروهای درون انسان همچون زنانگی که باطل و نادرست است و حقیقت زنانگی را کنار گذاشته تنها یک قالب و ظاهر و توهمی از آن دارد، این حمالةالحطب است و هیمهکش و هیزم این آتش است.
هیزم آتشی که انسان را نابود میکند.
در دعای صباح هست:
«فَبِئْسَ الْمَطِيَّةُ الَّتِى امْتَطَتْ نَفْسى مِنْ هَواها فَواهاً لَها لِما سَوَّلَتْ لَها ظُنُونُها وَمُناها»
این چه بد مرکبی است که من سوار شدم و نفس من و امیال و چیزهای بینتیجه من را میکشاند همچون مرکب چموشی که انسان را از مسیر بیرون برده و او را تا زمانی که در دره سقوط نکرده رها نمیکند. مگر اینکه انسان آن مرکب را رها کند و یا آن را رام کند.
👇👇👇
☝☝
وای بر من از این چیزهایی که برای من جلوه شده و من آن را با توهم و نادانی و تعصب، خوب و زیبا میبینم.
«ظن و مُنا»
ظنون درکهایی که به خیال انسان درک هستند، ولی حقیقت ندارند و تمام این باورهایی که زندگی ما را در برگرفته و ما میدانیم که این باورها چندان ارزش ندارد.
ظنون گمانهایی هستند که ما نمیتوانیم از آنها دست بکشیم. این گمانها که سرتاسر زندگی ما را فرا گرفته و برای نجات از آنها، گاهی دهها سال از زندگیمان را تلف میکنیم.
مُنا درخواستها و آرزوهایی است که انسان تمام زندگیش را فدای آنها میکند.
ظنون و منا هیزمهای سوزاندن زندگی است. نه زندگی آن جهانی که حقیقتی است، بلکه زندگی همین جهان!
زنانگیِ باطل و توهمی و تخیلی ما و احساسات بینتیجه و تمایلات و هواهایی که همچون جلوه باطلی از یک حالت زنانگی بر انسان حاکم میشود و حقیقتی ندارد و با حقیقت زنانگی هیچ تناسبی ندارد و یا زنهایی که اینگونه هستند و فرا رفتند از آن حقیقت خودشان، اینها آتش بیار و هیزم این آتش هستند.
وای بر این نفس!
«وَتَبّاً لَها لِجُرْاَتِها عَلى سَيِّدِها وَمَوْليها»
و نابود باد این انسان، این منی که در مقابل این بینهایتهایی که راه را بر او باز میکند و اینها را میبیند، میایستد و بر امور کوچک و بیارزش تعصب میکند و سالهای عمرش را بر آن تلف میکند؛ و گاهی هم یک قدمی از محدوده کوچک بیرون میگذارد و فکر میکند آسمان را فتح کرده و به خودش مغرور میشود. مثلا بخشش کردم، نماز خواندم و یا فلان فداکاری را کردم و همه این امور انسان را عقبتر میبرد و بیشتر نابود میکند و آن انسانی که پیوسته خودش هیزم میآورد تا زندگیش را بسوزاند و چیزی از این زندگی درک نکند و این درون خودش است . برای ابولهب درونی و این قوه جهالت و تعصب و حماقت خودش.
همه احساسات و قوای لطیف همه زیباییهای روحی و همه چیزهایی که زن جلوه نهایی آن است در هر مردی و در هر جامعهای هم وجود دارد؛ به جای اینکه از این زیباییها برای رسیدن و برای حرکت به سمت نامتناهی استفاده کند، عاملی برای بازدارندگی زندگیاش میکند. عامل بازدارنده از پیشرفت و خوشی و آرامش و تعادل و از احساس راحتی و پیوسته این قوه زیبایی و زیبایی خواهی و زیبایی دوستی به جای اینکه او را پیش ببرد، هیزمی برای سوزاندن زندگیاش میشود و به این سوزاندن افتخار میکند و برای آن پول هم میدهد و حاضر است زندگی خانوادگیش را فدا کند، دینش را فدا کند، زندگی اجتماعیاش را فدا کند و به این توهم افتخار هم میکند و چنان این تعلقات بر او حاکم است و چنان میبیند و میداند که :
«فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»
این طناب بافته شده از تعلقات بر گردنش هست و با همان از این جهان میرود و با همان محشور میشود.
حبی که توهمی است به نتیجه نمیرسد و وقتی به نتیجه نمیرسد تبدیل به بغض میشود، عدم توانایی رها کردن این حب و بغضها همچون ریسمانی است که تناسبی با آدم ندارد. مثل ابولهب که با وجود اشراف زاده بودن، بر گردنش طنابی از لیف خرما (از جنسی که مختص طبقه فرو دست بوده) انداختند که آیه اینطور نمادین مطرح میکند.
انسان هم اینگونه است. وقتی خودش را میبیند، متوجه میشود که چه تعلقات و گرفتاریها و بغضها و کینههایی درون خودش همچون طنابهایی دست و پایش را گرفته و بر گردنش هست و اینها هرگز تناسبی با انسان ندارد اما در این جهان حاضر نیست که این توهم را رها کند!
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
#زندگی_با_قرآن
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
🏴 صلوات بر امام موسیبنجعفر علیهالسلام
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَمِينِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِيِّ الطَّاهِرِ الزَّكِيِ
النُّورِ الْمُبِينِ (الْمُنِيرِ) الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَى الْأَذَى فِيكَ
اللَّهُمَّ وَ كَمَا بَلَّغَ عَنْ آبَائِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ أَمْرِكَ وَ نَهْيِكَ وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ
وَ كَابَدَ أَهْلَ الْعِزَّةِ وَ الشِّدَّةِ فِيمَا كَانَ يَلْقَى مِنْ جُهَّالِ قَوْمِهِ
رَبِّ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِمَّنْ أَطَاعَكَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِكَ إِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
@Allaamehwisdom
🔸️مبعث سراسر نور اشرف انبیاء حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی سلاماللهعلیه بر همگان مبارک باد.
@Allaamehwisdom
قوت صلوات
استغفار و به خصوص صلوات بر محمد و آل محمد وزن دارند، روح دارند.
اهلبیت فرمودند وزن استغفار خیلی زیاد است و روح استغفار خیلی غنی است. استغفار شویندگیاش خیلی زیاد است. کسی که مداومت بر استغفار دارد این باعث میشود که یک تحولی در وجودش ایجاد شود. خود پیامبر با آن جایگاهی که داشت
هیچ مجلسی را ترک نمیکرد مگر اینکه استغفار میکرد.
پیامبر میفرمودند: روی قلب من پیامبر هم یک پردهای رقیقی از حجاب قرار میگیرد و من استغفار میکنم.
آقای سعادتپرور به بنده فرمودند این شاید یکی از الفاظی هست که خیلی قوت دارد:
«صَلَواتُ اللهِ وَ صَلَواتُ مَلائِکَتِهِ وَ أنْبِیائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمیعِ خَلْقِهِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ السَّلامِ عَلَیْهِ وَ علیهم و رَحَمهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ»
توصیه کردند که این را در نظر داشته باش و زیاد از این صلوات که باطنش استغفار قوی است، کمک بگیر.
📝بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
🔸️ عید سعید مبعث مبارک
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
«تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»
مشكلات و گرفتاریهايى كه انسان دارد؛ اين كه در زندگى مادى و معنوىاش پيشرفت نمیكند و پيوسته از چالهاى به چاله ديگر و از چاهى به چاه ديگر و از درهاى به دره ديگر سقوط میكند، بهدليل گرفتاریها و تشتتهايى است كه خودش در مسيرش ايجاد میكند. اما بهشت موفقيت، زيبايى و رهايى در اين جهان و آن جهان، براى انسانى است كه خود را از اينها بِكَند؛
«تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»
بهشتى كه در درون انسان است، اما او نمیبيند، ميراث كسى است كه تقوا داشته باشد؛ تقوا از همه گرفتارىهايى كه انسان براى خود ايجاد میكند، رها شدن از زندانهايى كه انسان خود را در آن زندانى كرده است.
براى دستيابى به اين بهشت، راه طولانى در پيش نداريم، تنها كارى كه بايد كرد اين است كه از غل و زنجيرى كه بر دست و پايمان محكم بستيم، تارهايى كه چون عنكبوت به دور خود پيچيديم و چون ابريشم، خود را درون آن مخفى كرديم، خود را رها كنيم وهر طنابى را كه خداوند و كائنات از دست و پاى ما باز میكنند را ما با اصرار بر وجود خود نبنديم!
هيچ كارى نياز نيست، بجز اين كه مسير طبيعى و انسانى كه پيش پايمان هست و بطور طبيعى آن را طى میكنيم را ترك نكنيم و با التماس، فشار، اصرار و با هزينههاى زياد به مسيرهاى انحرافى، جادههايى كه در كنار جاده اصلى ايجاد شدند و ما را از مسير، حقيقت و هدف و طى كردن باز میدارند را ترك كرده و به مسير اصلى باز گرديم.
اين جنت به ما ارث میرسد، اما ارث، چيزى نيست كه بعدا برسد، بلكه همين الان در آن هستيم. جنتى كه در آن جهان هم براى مؤمنى كه تقوا پيشه كرده حاصل میشود، حقيقت همين جنت و آشكار شدن باطن اين جهان است و جهنم هم چيزى نيست جز وضعيتى كه خود، در اين جهان براى خود ايجاد كرديم.
اما در شرايط اكثر ما انسانهاى متوسطى كه در اين زمانه زندگى میكنيم، براى اينكه بتوانيم تقوا پيشه كنيم و وابستگىها و زنجيرها را از دست و پایمان باز كنيم، نياز به نظم داريم. به همين دليل است كه مولا على(ع) در كلامیكه براى اهل زمانه خود داشت، اينگونه فرمود: «أُوصِيكُم بِتَقْوَى اللهِ، وَنَظْمِ أَمْرِكُمْ ...»
مردم آن زمانه كه از بسيارى جهات شبيه مردم زمانه ما بودند؛ در يك نابسامانى، بىنظمى، اغتشاش و تشتت بسر میبردند كه در اثر مخلوط شدن زندگى و اجزا و همه عواملش برايشان ايجاد شده بود. آنها(همانند ما) بدون نظم و ساماندهى نمیتوانستند جنبههايى را كه مخالف تقواست، پيدا كنند.
انسان در اين زمانه، مانند آن زمان همهى امور را براى خود مخلوط كرده و حق و باطل را به هم آميخته است و زندگىاش آغشته به امورى است كه گاهى بسيار خوب و گاهى بسيار بد هستند!
راه حقيقىِ تقوا كه بهشت حقيقى را براى انسان آشكار میكند، در ميانه زندگى روزمره پر از مشكلات، معايب و محاسن و فرصتها و تهديدها، چنان به هم مخلوط شده است كه انسان بدون نظم و ساماندهى زندگى اش نمیتواند در آن قرار گيرد.
رها شدن از اغتشاشات، تشتتها و همه امورى كه زندگى او را مشغول میكند و باعث میشود كه نتواند خورشيد را ببيند و راه را پيدا كند، حقيقت آشكارى را كه در افق پيش رويش به زيبايى و سهولت برايش نمودار است، نبيند، جز با نظم امكان ندارد؛ نظمهاى ساده، آشكار و بديهى.
انسانهايى كه میتوانند در اين جهان، لحظه اى تأمل كنند و راه روبرويشان را رؤيت كنند، به راحتى میتوانند عوامل باطل و غير باطل و صحيح و سقم را در زندگى شان تشخيص دهند. انسان میتواند در نظمیساده و ابتدايى، آنچه را كه مانع اوست و امور بىارزش را كنار گذارد و حقيقت پيش رويش را پيدا كند و پيش رود و به آن برسد. اما بدون نظم، انسان در اغتشاش و تشتتى از عوامل مختلف، خود، جهان، تمام كائنات، اولياء و خداوند را پيوسته مقصر قلمداد میكند و يا برعكس؛ پيوسته در حال درخواست از آنهاست، در حالىكه به چيزى كه روبرويش هست توجه ندارد!
در حالى كه مسير پيش پايش روشن و آشكار است و میتواند حركت كند، او در زندگى روزمرهاى كه براى خود ساخته، از آنها غفلت میكند و وقتش را به دنبال خدا و استاد و اولياء و ... تلف میكند!
براى رهايى از اين وضعيت يك نظم ابتدايى روشن، آشكار و بديهى كافى است. با اين نظم او متوجه خواهد شد كه چگونه قدم بردارد و در كنار اين مسير روشن، راههاى انحرافى و امورى كه او را مشغول كردهاند و ذهنش را خراب كرده اند و نمیگذارند قدمى بردارد را تشخيص میدهد. در این صورت به راحتى قدمش را بر میدارد و به او ارث میرسد آنچه كه در آيه قرآن است؛
«تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا»
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
حسینبنعلی علیهالسلام انسانی نیست که فقط در زمان خودش بوده، او یک حقیقت برتر است؛ روحی است که بر جهان و در همه زمانها حاکم است!
همانطور که جسم ما همیشه در احاطه روح است، حسینبنعلی علیهالسلام و ائمه همچون روحی هستند که بر انسان احاطه دارند.
«حقیقت حسینی» خود به خود طهارت درونی دارد، و این طهارت اثر ذاتی، درونی، وجودیاش امر به معروف است؛ نه امری که با زبان صورت بگیرد و نه نهیای که با دست صورت بگیرد؛ بلکه نهی حقیقی که در درون انسان است و به این حقیقت رسیده؛ حقیقت طهارت، حقیقت پاکی، حقیقت اصلاح، و وجودی که طاهر شده است.
حقیقت حسینی عبارت است از انحلال این جهان توهمی، پاره کردن بندها، از تفکرات غلطی که حاضر به ترک آنها نیستیم، از حب و بغضی که بر ما مسلط است.
انسانی که به حقیقت حسینی دست پیدا میکند همچون حسینبنعلی علیهالسلام مقام معلمی و تعلیمی پیدا میکند. حسینبنعلی علیهالسلام بالاترین، بزرگترین، اثرگذارترین معلم بشریت است.
🔸️️ بخشی از جلسه انحلال جهان و معجزه عاشورا
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
✨️ ولادت سراسر نور حضرت حسین علیهالسلام مبارک ✨️
@Allaamehwisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عبّاس بابالحسین است که برای انسان مدخل سهلی در محضر حسین علیهالسلام ایجاد میکند.
سختی عاشورا یک آسانی دارد و آن عبّاسبنعلی علیهالسلام بابالحوائج است.
عبّاس یعنی کسی که این اقتدار را در درون خودش به نهایت رسانده، و تماشاییترین و کاملترین کسی است که ما میتوانیم به او رجوع کنیم و این توانایی را تجربه کنیم.
ما از طریق رجوع به حقیقت عباسی، که آن مراتب وارستگی و رها شدن از تمامی بندهاست، میتوانیم به توانایی خود واقف شویم و در هر مرحلهای حقیقت عباسی، و راه عباس را رفتن و عباس شدن را تجربه کنیم.
امکان ندارد که انسانی توجه به حقیقت عباسی بکند و در گردنه و گذرگاهی برای رسیدن به یک خواسته حقیقی و واقعی، مادی یا معنوی، اقتدار خودش را تجربه نکند...
وقتی انسان در درون خودش شروع کند به رهایی از بندها، این رها شدن بلافاصله برای او اقتدار میآورد؛ در هر موضوعی در هر حاجت دنیایی و آخرتی؛ در هر امر بزرگ و کوچکی؛ در هر امری که برای او بنبستی ایجاد کرده به شرطی اینکه حقیقتا و صادقانه این کار را انجام دهد و به دنبال بازیگری و حقهبازی و عمل نادرست نباشد.
بازیگری یعنی انسان عمل کوچکی انجام میدهد و هزاران انتظار برای او ایجاد میشود. قدمی برداشته و برنداشته طلبکار آسمان و زمین میشود.
اگر انسان خودش را فریب ندهد، این اقتدار انسانی را به دست خواهد آورد و به راحتی همه چیز در دسترس او قرار خواهد گرفت، هر چیزی که ارزش دسترسی داشته باشد.
🔸️بخشی از جلسه عاشورا مظهر اقتدار انسان
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
✨ولادت حضرت عباس علیهالسلام مبارک ✨
@Allaamehwisdom
ائمه علیهمالسلام در طی این دویست و پنجاه سال مثل یک کل واحد عمل کردند، در واقع توانستند یک شاکلهای را از اسلام حقیقی تثبیت کنند، که هر بخشی از این شاکله توسط یکی از ائمه بوده است.
مثلا امام حسن و امام حسین علیهمالسلام در واقع در دو شرایط مختلف بودند که اقتضای امامت در هر کدام از آنها یک چیزی بوده، در زمان امام حسن علیهالسلام صلح بوده و در زمان امام حسین علیهالسلام قیام بوده؛
یا در زمان امام سجاد علیهالسلام شرایط ویژهای هست و در این شرایط بهترین راه برای ادامه این مسیر و کامل کردن این شاکله همان کارهایی است که حضرت انجام میدادند که بخش عمدهای از آن عبادتها و متونی است که از این طریق تثبیت کردند و نشر دادند، و از طریق آن ادامه حرکت تشیع تضمین شده در تمام ابعاد؛
دعاهایی که هیچ متن سیاسی در آنها نیست، اما جنبه سیاسیاش به همان شدت است!
#در_مكتب_علامه_طباطبايی
#محمد_حسین_قدوسی
✨ولادت حضرت سجاد علیهالسلام مبارک✨
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
«وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ۚ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا ۖ وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ»
مسيرى كه پيش روى انسان گشوده است، جايى نيست جز همان فطرتى كه در او ظاهر و حاكم است؛
«فِطرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيهَا»
فطرت همان جوهرهی انسان است. انسان براى اينكه حركتى كند، شكافهاى روحش را پر كند، استراحت كند و فلج نباشد، كارى نبايد بكند، جز حرکت برای رسیدن و واصل شدن به همان چيزى كه هست! رسیدن به همان نقطه اول و جوهرهی وجودی که همیشه با او بوده است.
همان حقيقتى كه درونش هست، همان جوهرهاى كه آشكار و هويداست و هرگز تغيير نمیيابد؛
جوهره، فطرتى است كه «فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيهَا»، و همه جهانيان و انسانها بر آن جوهره استوارند و چيزى نيست جر اصل انسانيت ما. آسمان و زمين، بر اين فطرت خلق شدند و در خدمت آن هستند.
وقتى كه ما اين جوهره را نمیبينيم، از ملت و راه ابراهيم و حركت ابراهيمی فاصله گرفتيم، و اين فاصله گرفتن براى انسان فقط در يك حالت رخ میدهد؛ «مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ»
اينكه انسان با سفاهت خودش را به غفلت می زند، همچون كسى است كه جاهل نیست اما خود را به جهالت می زند! درحالی که اين حقيقت در جوهره او هست و به چيزى و كمكى از بيرون نياز ندارد. اگر هم چيزى از بيرون هست، تذكر و هشدارى است كه فرد را متوجه به جوهره خود میكند و همانی را به او یادآوری میکند که از قبل داشته و در اختیار او بوده است.
راه اول و آخر براى بازگشت انسان به این دارایی و جوهره وجودی چیزی نیست مگر تمركز، توجه و گرفتار نشدن در تشتتهايى كه روز و شب او را فرا گرفته است.
اين تمركز نيز بايستى از امر كوچكى آغاز شود؛ از يك حركت، يك نماز، يك غذا، يك جرعه نوشيدن آب اما همه اینها با تمرکز و توجهی که قبل از این نداشته است. در اين صورت راه برايش باز شده و قدمهاى بعدى و بعدى پيش رويش گشوده میشود.
برای رسیدن به این جوهرهی برتر و نتایج آن، نيازى به شكافتن آسمانها و زمين، خدمات عظيم انجام دادن، مهيا كردن لشکرهاى عظيم براى مبارزه با دشمنان خداوند، تغييرات عظيم در زندگى و هزاران كار و كلاس رفتن و صدها ساعت مراقبه و... نيست! اگرچه تمام آنها در جای خود لازم و صحیح است، اما حركت انسان از تمركز او در ابتدايىترين كارى كه انجام میدهد، شروع میشود. وقتى اين تمركز را انجام دهد و اين حقيقت را در خود ببیند و بداند که چه آثاری از این تمرکز برای او فراهم شده، انرژی و نیرویش متصاعد میشود و پيش میرود.
«وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا ۖ»
خداوند ابراهیم را در این دنیا برگزیده و او را به مقاماتی عالی رسانده اما هر کدام از ما هم به مقداری که به جوهرهی انسانی خود توجه كنیم، مرتبهای از آن منزلت ابراهیمی را دارا هستیم و به همان اندازه برگزیده هستیم.
«وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ»
ابراهیم علاوه بر آنکه در این دنیا برگزیده بود، در آخرت نیز به مقام «صلوحیت» میرسد، و انسان عادی نیز مرتبهای از برگزیده بودن را دارا هست، به همان میزان در نهايت به نتايج بالاتر و بالاتر میرسد، و كائنات، خداوند، معصومين(ع) و همه اولياى الهى در پى آن هستند كه او را به آن سمت بكشانند.
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
@Allaamehwisdom
حقیقتِ ایّام
روز هم یک حقیقت است، یک حقیقت تبع آن حقیقت ذات احدیت؛ روز یک قالب است. ماههای مبارک رجب و شعبان و رمضان یک حقیقت هستند، ظهور حقیقت ذات احدیت هستند، ظهور اسما و صفات حق تعالی هستند.
تعبیری در دعای ششم صحیفه سجادیه هست:
«وَ هَذَا یوْمٌ حَادِثٌ جَدِیدٌ، وَ هُوَ عَلَینَا شَاهِدٌ عَتِیدٌ»
خود امروز به صورت یک حقیقت جدید خودنمایی میکند؛ چون امام حقیقت عالم هست، هر چیزی که در این عالم هست ظهورات امام هست، فلذا امکان فاصله گرفتن مخلوق از خالق نیست. اهلبیت برای ما خالق هستند، گرچه خودشان مخلوق خدا هستند. اهلبیت عصمت وطهارت مصنوع خداوند هستند، ولی صنعتگری عالم به دست آنهاست؛ فلذا تمام عالم جلوه امام است.
روز و شب و کهکشان و انسان و هر چیزی که در این عالم میبینید جلوه امام است، میان این جلوهها آن که جلوه کاملتری هست، مثلا در روزها، روز عید غدیر، در شبها، شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان، اینها بالاترین تجلی زمانی به امام زمان علیهالسلام و به امام معصوم سلام الله هست.
در واقع تمام عالم ظهورات امام هستند و خداوند که از طریق حقیقت ائمه معصومین سلام الله اجمعین، در کل زمانها ظهور کرده؛ از زمانی که خورشید و ماه شکل گرفتند تا آخر «إِذَا ٱلشَّمْسُ كُوِّرَتْ و وَإِذَا ٱلنُّجُومُ ٱنكَدَرَتْ» که خورشید و ستارگان جمع میشوند.
از اول که خورشید و ماه، زمان و زمین را تشکیل دادند، زمان ولایت را قبول کردند؛ ولی هر زمانی که ولایت را بیشتر قبول کرده روز مبارکتری شده. مثل روز عید غدیر و شب قدر و آن زمانی که دیر قبول کرده یوم نحس شده، طبق آیه قرآن «أَيَّامٖ نَّحِسَاتٖ» .
هر خاکی که زودتر قبول کرد مقبره اهلبیت عصمت و طهارت شد. هر انسانی که بیشتر ولایت رو قبول کرد به ائمه نزدیکتر و جلوه اهلبیت شد. هر آبی که ولایت اهلبیت را زودتر قبول کرد، شیرینتر شد؛ هر آبی که دیرتر قبول کرد شورتر شد. هر میوهای که سبقت در قبول ولایت گرفت، میوهای شد که پر برکتتر شد؛ و هر میوهای که دیرتر قبول کرد، مورد استفاده قرار نگرفت، و یا فاسد میشود و یا در شکم کافر قرار میگیرد که کفر او را تقویت میکند.
تمام عالم هوشمند است و شاهد ماست. روز به عنوان یک حقیقت بر ما شاهد است، و ما را نگاه میکند که با این روز چه رفتاری کردیم.
اگر در آن روز احسان و خوبی کرده باشیم، که بالاترین احسان، احسان به اهلبیت هست؛ روز با سپاسگزاری از ما خداحافظی میکند؛ اگر بدی کرده باشیم ما را سرزنش میکند.
📝 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
@Allaamehwisdom
درکِ ظهور
آن نگاه عالی که اهلبیت عصمت و طهارت به ما آموختند، این است که آنچه زمینهی حقیقی ظهور حضرت ولیعصر(عج) را فراهم میکند؛ اصلاحِ نفس است.
در روایت آمده است:
«...أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لاَسْتَبْقَيْتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ»
(امام باقر-ع- الغيبة للنعمانی، ج۱، ص۲۷۳)
گر چه هر کسی خالصانه عمل کند، مأجور هست؛ اما حضرت میفرماید من به دنبال اصلاح و مهیا کردن خودم برای امام زمان(عج) هستم، که قابلیتی از خودم را به فعلیت برسانم که جزء ۳۱۳ نفر از یاران حضرت باشم.
این امر، آمادگی و معرفت و تسلیم نسبت به امامت را میطلبد؛ چرا که در روایت آمده است:
«...فَلاَ يَثْبُتُ عَلَيْهِ إِلاَّ مَنْ قَوِيَ يَقِينُهُ وَ صَحَّتْ مَعْرِفَتُهُ وَ لَمْ يَجِدْ فِي نَفْسِهِ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْنَا وَ سَلَّمَ لَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ»
(امام سجاد-ع- کمالالدين و تمامالنعمة، ج۱، ص۳۲۳)
همه تنزل مرتبه و ریزش پیدا میکنند و بر امام زمان(عج) ثابت نمیمانند، مگر کسی که قوّت یقین، و صحت معرفت داشته باشد، و در دلش گرفت و گيرى نباشد از آنچه ما حكم میكنيم، و تسليم ما اهلبيت(ع) باشد!
💬 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
✨میلاد سراسر نور و رحمت حضرت حجتبنالحسن عجّلاللهتعالیفرجه مبارک✨
@AllaamehWisdom
زندگى با قرآن
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
«وَكَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنْشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ(۱۱)
فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا يَرْكُضُونَ(١٢)
لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَىٰ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ(١٣)»
انسانهاى ستمگرى كه در جهان زندگى كرده و به مقام قساوت میرسند، سرنوشت حتمیشان در هم شكستن، نابود شدن و هلاكت است. اين هلاكت، سنت الهى است كه گاهى زود و گاهى دير میرسد. ستمگرانى كه ديرتر به هلاكت میرسند، از قساوت بيشترى برخوردار هستند. ستمگران آخر الزمان كه ديرتر و ديرتر به هلاكت میرسند، ستمكارترين هستند و ستمكاران اولين، به دليل اينكه شقاوتشان به اندازه آخرالزمانیها نيست، زودتر به هلاكت میرسند!
اما چيزى كه اهميت دارد اين است كه اين ستم، ستمگرى، هلاكت و شقاوت اگرچه براى ما نيست، اما در هر كدام از ما، مرحلهاى و حدى از اين فضاى كلى شقاوت، میتواند باشد؛ در حد ذره، اندك و رایحهاى از آن. همان گردشی كه در مورد ستمگران رخ میدهد، در مورد ما نيز میتواند رخ دهد، آن هم براى رشد بيشترمان!
اين حالات، بنبستها، درگيرىهايى كه درونمان ايجاد میشود، و جنگهاى درونى و بيرونى، نعمتهاى خداوند هستند كه ما را كمك میكنند تا به خويشتن بازگرديم. آنچه كه در مورد ستمگران و اشقيا به صورت كامل و بيرونى رخ میدهد، براى ما بصورت اندك، در دور وجودیمان رخ میدهد، و در جهت رشدمان ارزش بسيار زيادى دارد. همانطور كه اشقيا به هلاكت میرسند، خداوند براى ما آن زمينههايى را كه اگر كوبيده نشوند، به شقاوت و هلاكت میرسيم و باعث سقوطمان میشوند، درهم میشكند؛ از طريق درگيریهاى درونى، بنبستها، گرفتاریها، ثقالت و سنگينى كه وجودمان را در بر میگيرد... اينها، همه نعمت خداوند هستند.
وقتى ستمكاران در مقابل اين هلاكت بيرونى قرار میگيرند؛ «إِذَا هُمْ مِنْهَا يَرْكُضُونَ» فرار میكنند و خداوند میفرمايد:
«لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَىٰ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ»
فرار نكنيد و به سمت آنچه باعث هلاكت شماست برگرديد. به آن ناز و نعمت افراطى، فضاى رفاه و رفاهطلبى افراطى و بى حد و حصرى كه باعث غرور و غفلت شما بوده و سبب شقاوت شما شده است، برگرديد!
اما براى ما اينگونه است كه نبايد از بنبستهايمان فرار كنيم؛ چرا كه نعمت است. گرچه براى اشقيا اين نعمت تبديل به ضدش میشود، اما براى ما، بالاترين نعمت و هديهاى است كه از آسمان به زمين میآيد.
«لَا تَرْكُضُوا»
فرار نكنيد! نگران اين درگيریها و جنگها، بنبستها و سختىها نباشيد،
«وَارْجِعُوا إِلَىٰ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ»
اگر به آن فضاى راحتى كه ما طلب میكرديم، فضايى كه درخواست نعمتهاى ايدهآل را داشتيم و فكر میكرديم از اين طريق، دنيا و آخرتمان بهتر خواهد شد، برگرديم، متوجه میشويم كه آنها نعمتهايى بودند كه موجب غفلت ما شدند!
برگرديم به آنها و «وَ مَسَاكِنِكُمْ» آن جايى كه سكونت میكرديم و فكر میكرديم كه بهترين جاست. آن حالتهاى روحى و درونى كه در امور دنيايى و آخرتى به دنبالش بوديم و فكر میكرديم بهترين حالت است، در حالى كه آن حالتها، باعث اين بنبستها شدهاند و اگر اين بنبستها بهعنوان نعمت الهى، براى انسان ايجاد نشود، به سمت سقوط میرود... 👇👇👇
☝☝☝
تمام كائنات در كارند تا ما از اين قرارگاههايى كه به نفع ما نيست و برايمان خسارت، غفلت، انحراف و اشتباه در پيش دارد، برگرديم.
«لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ»
اگرچه اين «تُسْأَلُونَ» را تفسيرهاى گوناگونى كردند، اما به قرينه «لَعَلَّ» اين سؤال، میبايستى سؤال ارزشمندى باشد؛
انسان برگردد تا از خود بپرسد، يا ديگران از او بپرسند؛ سوالى را كه ارزشمند است و به او كمك میكند تا به وسيله آن حقيقت را بيابد؛ آن چيزى كه تا كنون برايش يقينى بوده، مورد سؤال قرار دهد تا بتواند از نو بينديشد.
بعد از اينكه انسان، در نقصها، غرایزى كه به بنبست رسيدهاند، تمايلاتى كه به نتيجه نرسيدهاند، بينشها و تحليلهاى مادى و معنوى كه به دنبالشان بوده و فكر میكرده آنها مصلحت دنيايى و آخرتىاش بودند، به بنبست میرسد، نبايد فرار كند، بلكه بايد بازگردد به مساكن و جاهايى كه قرار و آرامش مجازى و توهمی و دروغينش را دنبال میكرده است.
«لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ» تا شاید اين سؤال در وجودش شكل بگيرد.
در ادامه خداوند خطاب میفرمايد:
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ»
خداوند بازيچه خلق نكرده است! ما فكر میكنيم، براى ذرهاى رشد، بايد به همه زندگى پشت پا زد، و بنبستها ما را میترساند و نگاه ما به جهان، اين گونه است كه گويى خداوند، اين جهان را از روى بازى ايجاد كرده است و ما را بازى داده است، اما خداوند میفرمايد اين بازيچه نيست!
«لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فَاعِلِينَ»
اگر هم بناى بر بازى و سرگرمی داشتيم، راههایى بهتر از اين بود كه با شما بازى كنيم؛ ما كوچكتر از آن هستيم كه بازيچهى پروردگار قرار گيريم.
«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ۚ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»
بلكه اين فرايندى كه در حال رخ دادن در وجود شماست، بدین جهت است كه حق، حقيقت و حقانيت، در وجود شما، همچون آتشفشانى بروز پيدا میكند و باطل را در هم میكوبد. اين صداى درهم كوبيدن، چرا براى شما اين طور سخت و تلخ است؟!
اين تلخى از چيست؟
«فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ»
وقتى باطل میرود، اين شيطان است كه بايد شيهه بكشد و آه و ناله كند، چرا شما آه و ناله میكنيد؟!
«وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»
واى بر شما از اين نگاهى كه به جهان و خدا داريد!
از اين نگاه و انديشه نادرست و ناحق هر ضررى میرسد به خود ماست، نه خداوند!
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ وَذَٰلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ»
تمام آنچه كه خداوند به عنوان وظيفه از انسان میخواهد و تمام آن راهی که انسان را به هدف میرساند، اخلاص در مسير نامتناهى است. هيچ مانع و مشكلى برای انسان پيش نمیآيد، مگر اين كه از اخلاص رد میشود. اخلاص اين است كه وقتى انسان، در مسیر نامتناهی قرار میگیرد و نگاهش در زندگى، به فراتر از اين زندانهاى محدود است، چيزى را با حركت كردن و فراتر رفتن، مخلوط نكند. اين است كه انسان، مسير نامتناهیگرى و خروج از اين زندان، حتى اگر به زندانى بزرگتر و بالاتر باشد را به خوبى انجام دهد.
اين برای زندگى دنيايىاش و برای هيچ منفعت، مصلحت، تمايل و غرایزش ضرری ندارد. اما وقتی خود او خلوص را رها میكند و تسليم تشتتها و گرفتاریهاى زندگى روزمره میشود، از اين طريق است که زندگى دنيا و آخرتش را بر هم میزند.
خداوند تنها يك چيز از انسان میخواهد و آن هم اخلاص در اين مسير به سمت بینهایت و آزادی و پاك كردن است؛
«حُنَفَاءَ» اين است كه در جهت اين مسير، زوائد، پليدىها، ناپاكىها، انحرافات، مشكلات و چيزهايى كه به دست خود و با تسليم در مقابل زندگى، مشكلات و تشتتها بر اين مسير هموار كرده است و منفعتى براى دنيا و آخرتش ندارد، پاكسازى كند.
راه برگشتن از اين تشتت، ضعف، گرفتارى، مشغوليت و غفلتها، تمركز در همان مسيرى است كه بايد. اين است كه نيروهايش را از تشتت و پراكندگى و ضايع شدن بيرون آورد و در مسير حق كه منفعت دنيا و آخرتش هست، قرار دهد.
«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ»
حنيف و پاك بودن براى كسانى كه حقيقتشان از همين نژاد حنيف است؛ نژاد به معناى صلب و مذهب ابراهيم(ع)، به معناى حقيقتى كه ما بر آن زاده و بزرگ شديم و آن را میبينيم و میدانيم است!
«وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ»
تمام كسانى كه اهل كتاب هستند و درك برايشان حاصل شده است، از صلب ابراهيم و از مذهب حنيف هستند. اگر تفرق، تشتت، اختلاف، مشكلات، گرفتارىها، نقصها و غفلتها برايشان حاصل میشود، بعد از بينات، حجتها و دلايل روشنى است كه برايشان آمده است.
اكنون نيز تنها چيزى كه از آنها خواسته میشود، بازگشت به تمركز و اخلاص و مذهب حنيف است؛ مذهب حنيف همان مذهب خویشتن است كه دنيا و آخرت انسان را به نتيجه میرساند و زندگى مادى را هم مثمر ثمر میكند. همه دلايل، حجتها و بينات در مشت انسان و پيش رويش آماده است.
«رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً»
رسل و فرستادگان الهى در درون و بيرون كه بر آنها كتابهاى پاكى را قرائت میكند... 👇👇
👆👆
«فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ»
قوانين و نوشتههايى استوار و با ارزش كه مشكلات انسان را حل میكند؛
اينها و همه آنچه كه برای انسان در هر مرحله نیاز است، پيش چشم او، در وجودش و در كنه عقل و ذاتش برايش مشخص است. وقتى انسان اينها را رها كند، زندگى دنيايى و آخرتىاش را خراب میكند، اما اگر به اين دين خالص و ارزشمند برگردد، همه چيز برايش روشن و آشكار میشود.
وقتى میخواهد به اين زندگى دنيايى برگردد و براى زندگى روزمرهاش دستورالعمل میخواهد و میخواهد بداند كه چه بايد بكند، وقتى احساس سرگردانى و گمراهى میكند، دو دستور روشن پيش رويش است؛
«يُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ»
«الصَّلَاةَ»؛ پيوستگى روزمرهاى كه انسان براى خودش قرار میدهد؛ زمان خلوت، زمان توجه و معنويت.
زمانى كه خودش با خويشتنش خلوت میكند و اين اتصال را در همان روز و لحظه و در حد امكان، براى خود فراهم میكند و چيزى جز اين نمیخواهد.
صلاة به معناى تعقلىاش، چيزى است كه انسان در روزش نياز هست كه از زندگى روزمره، خود را بكند و متصل به بینهايت شود؛ همان مقدارى كه در آن روز و آن زمان برايش مقدور است و نه بيشتر! نيازى به تفسير، درس اخلاق، اينور و آنور رفتن، بيابانها را طى كردن، گروههاى مجازى را سرزدن و ... نيست، بلكه همان مقدارى كه زمان صلاتش هست؛ نه فقط زمان نماز، بلکه در برگيرنده خلوت روزانهاش هم هست. انسان بايد اين لحظات را غنيمت شمرد و وظيفهاش را كه در اينجا فقط توجه كردن در حدى است كه میتواند، انجام دهد.
وقتى از اين خلوت در میآيد و به زندگى روزمره میپردازد، بايد زكات دهد؛
«وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ» زكات فقط پولى كه انسان میپردازد نيست! بايد مثل انسانى عاقل، طبيعى و متعادل كه در حال حركت است، زندگىاش را طی کند، اما بداند كه هر چيزى، هر حركتى، هر نعمتى و مكنتى دارد، بايد از بخشى از آن در جهت پاكى اجتماع و خدمت به ديگران و احياى امر خداوند استفاده كند. انسان بايد از هر چيزى كه داراست، وقتى ضرورتهايش را برداشت و حداقل ضرورى خودش فراهم شد، از مازاد آن حقى براى خدا و پيغمبر(ص)، انسانهاى صالح، حركتهاى صالح و افراد نيازمند و كسانى كه محتاجش هستند، بپردازد.
تفاوتى در مكنت، قدرت، ثروت، توانايى، علم... انسان نيست، مازاد همه اينها بايد زكاتش داده شود.
وقتى اين دو انجام شد، حركت حقيقى فرد به سمت بىنهايت شكل گرفته است و اينقدر پيچيده نيست، و با توجه به اين دو، سرگردانى براى كسى نمیماند.
«وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ وَذَٰلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ»
اين، مسير برتر است، مسير استوار و ثابت، روشن و واضح، شاهراهى كه كسى در آن منحرف و سرگردان نمیشود و دچار ابهام و اشتباه نمیگردد!
«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ»
فقط يك چيز از ما خواسته شده است، حقيقت انسانى براى ما، تمركز كردن در حقيقت بينهايتى است كه درون ماست و در زندگى روزمره دو بعد بيشتر ندارد؛ خلوتی که صلاة وپیوستگی و توجه به نامتناهى ما از درونمان برقرار میشود و بازگشت به زندگى كه زكات زندگى مان را بدهيم؛
«وَذَٰلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ»
#در_مكتب_علامه_طباطبايي
#زندگي_با_قرآن
#محمد_حسین_قدوسی
#مخاطبه
@Allaamehwisdom
عالم نور وجود امام است!
خداوند تبارک و تعالی عالم با عمل است، و اقتضای علم و عالم بودن ظهور علماش هست. تعبیری که از معصوم علیهالسلام نقل شده: «لَو لَم یَظْهر لَکانت الحِکمةُ الناقصة». اگر ظهور نمیکرد علامت نقص حکمتش بود.
خداوند حقیقت تجرد است و احدی به تجرد راه ندارد؛ ممکن است هر مخلوقی مراتبی از تجرد را داشته باشد، ولی حقیقت تجرد را ندارد. مخلوق یعنی قالب و وقتی قالب گرفته دیگر تجرد ندارد. خداوند وقتی میخواست خدایی خودش را عرضه کند، در مخلوقاتی تجلی کرد و مخلوقاتی را قالب خودش قرار داد که این مخلوقات تجلیات تام ذات احدیت شدند، و تمامیت او را منعکس میکنند؛ تمامیت به اندازه ظرفیت مخلوقیت.
مثلا خداوند عالم است، آنها علم را آشکار میکنند؛ خدا قادر است، آنها قدرت را آشکار میکنند؛ آنها ظرف ظهور دارایی و خداییِ خدا هستند، و این ظهور را در اهلبیت عصمت و طهارت قرار داد.
اهلبیت ارکان توحید هستند. این عبارت «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْ» که در (دعای کمیل) آمده یعنی اهلبیت هر چیزی را پر کردند.
فردی به امام علیهالسلام میگوید: خدا از هر چیزی بزرگتر است، یعنی چه؟
ایشان در معنای «الله اکبر» میفرمایند: اصلا چیزی هست که خدا از آن بزرگتر باشد؟!
مثل تصاویر درون موبایل که حقیقتشان چیزی جز نور نیست، و ما آن را تصویر خیال میکنیم، و فکر میکنیم چیزی غیر از نور است، ولی در حقیقت نور است و در یک قالب جدید خودش را نشان میدهد.
عالم نورِ وجود امام علیهالسلام است.
ذات احدیت در یک قالبی ظهور کرده و آن قالب شده نور، و تمام این مخلوقات تصاویر آن نور هستند؛ لذا ما نه میتوانیم از امام فاصله بگیریم و نه از خدا.
خداوند تبارک و تعالی تمام عالم را پر کرده، و تصویرش هم تمام عالم را پر کرده است. فرقی بین ذات و تصویر نیست، إلا اینکه آن حقیقت در یک قالب خودنمایی میکند.
اینکه فرمودند:
رو به خودت نسبت هستی مده
دل به چنین مستی و پستی مده!
(علامه طباطبایی)
کسی که مست و لایعقل هست، خودش و دیگران را چیزی میبیند و برای دیگران هستی قائل است! تعبیر حافظ هم مشابه تعبیر علامه است:
بیا و هستیِ حافظ ز پیشِ او بردار
که با وجودِ تو کَس نَشنَوَد ز من که منم
ما وجودهای اعتباری و قالبی هستیم، و فقط خداست که خودِ وجود هست، و موجودات ظهور وجود او هستند. آنچه حقیقت هستی است خداست.
خداوند برای عرضه خدایی خودش قالبهایی را خلق کرد، و بالاترین قالبها را اهلبیت قرار داد و آنها شدند اسمِ خدا.
وقتی میگوییم «بسم الله الرحمن الرحیم»، منظور اسم ظاهری نیست، اسم حقیقت است، حقیقتِ بعد از ذات احدیت؛ اسم وجود مبارک امام علیهالسلام است؛ امام اسم الله است. گاهی اوقات امام در قالب پیامبر اکرم خودنمایی میکند، و گاهی هم در قالب امیرالمؤمنین، گاهی هم امام حسن عسگری یا صاحبالزمان که در محضر همهشان هستیم و ما را میبینند. هر کدام از ائمه اسم خدا هستند. وقتی میگوییم «به نام خداوند بخشنده مهربان» به آن حقیقتِ اسم توجه میکنیم، و چون اهلبیت چهارده تا هستند، اسماء خداوند میشوند.
«بأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْ» حقیقتِ اهلبیت تمام ذرات هستی را پر کرده، یعنی قالبهای نوری هستند. این قالبها چیزی غیر از نور نیست. این نورها هم تمام احتیاج به ذات احدیت دارند. در عین حالی که فرقی بین آنها و خدا نیست،
«لاَ فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُكَ و خلقک»؛ در عین حالی که تمامیت خدا را نشان میدهند، در عین حالی که فرقی بین اینها و ذات احدیت جز مخلوقیت و عبد بودن نیست، و تمام احتیاج به خداوند دارند.
«اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ...» در این دعا میگوییم خدایا تو ولی و حافظ او باش، تو دلیل و راهنمای او باش، تو چشمش باش، تو ناصرش باش... لذا همه برای خداست، عالم مملوک خداست،
«لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ»؛ «إنا للّه و إنا إلیه راجعون» همه برای خدا هستیم و به سوی او مراجعت میکنیم.
همه آمدهایم در یک قالب و بازمیگردیم به آن حقیقت نور.
🔸بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
@AllaamehWisdom
برای اطلاع از نحوه شرکت در این جلسات، به صفحه مدرسه معارف علامه طباطبایی (به همین نشانی) در تلگرام یا اینستاگرام مراجعه فرمایید.
@AllaamehWisdom