eitaa logo
مدرسه معارف علامه طباطبایی
879 دنبال‌کننده
102 عکس
141 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگى با قرآن ١٣ آذر ۱۴۰۲ «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» در مسيرى كه انسان در جهت حق، احياى انسانيت و فضيلت‌هاى انسانى‌اش می‌رود، نااميدى و يأس از خوب شدن، انسان را آزار می‌دهد. اين یأس و نااميدى، هميشه ناشى از ضعف انسان نيست بلكه گاهى ناشى از قوت انسان است؛ قوتِ ديدن معايب و نقص‌هايش كه سرتاسر زندگى‌اش را فراگرفته است. اينكه می‌بيند زمان زيادى از عمرش گذشته است، فرصتش اندك است و هواهاى نفسانى بر او حاكم است. تنها چيزى كه در اين حالت به انسان اميد می‌دهد و به او كمك می‌كند كه به نقاطى برسد كه در آرزو و رؤياى آن است، خيرى است كه از انسان صادر می‌شود. اما او هرگز نمی‌تواند صرفا با اين خيرى كه انجام می‌دهد، بر نااميدي ها و معايب خود پيروز گردد، بلكه لطف خداوند است كه در مقابل هر خيرى، كثيرى از خيرات را بر روح و روان او می‌ريزد؛ «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا...» چيزى كه در مقابل حسنه و قدم كوچك انسان به او داده می‌شود، به مراتب و صدها و هزاران برابر، بالاتر از چيزى است كه خود انسان انجام می‌دهد، بلكه از جنسى ديگر است و قابل مقايسه نيست! عملى كه ما انجام می‌دهيم محدود و اندك است و تحفه ناچيزى است كه با ظرف كوچك، همتى كم، اراده اندك و با نهايت قصور و تقصير  انجام می‌گيرد. اما آنچه كائنات، خداوند و اهل بيت(ع) به ما ارزانى می‌كنند، جنسى متفاوتى دارد و به مراتب بالاتر است. حقيقتى است كه به انسان ارزانى می‌شود و انسان را از سيئات وسيعش نجات می‌دهد؛ سيئاتى كه انسان هر قدر زحمت بكشد، هرگز نمی‌تواند بر آنها غلبه پيدا كند. غلبه بر اينها از طريق لطف خداوند است؛ لطف خداوند هم اينگونه است كه وقتى بهانه اى از حسنات، توبه اى اندك، بازگشتى كوتاه، عملى كوچك، نيتى خير، قدمی‌كوتاه و نگاهى به آسمان و روشن شدن شعله ى آهى در قلب انسان حاصل شود، آثارش آسمان و زمين را فرا می‌گيرد!   برای كسى كه به اين خير توجه می‌كند و نيتى در راه خير دارد، با قدمی اندك، ترس و وحشتى كه در آن جهان بر انسان عارض می‌شود و نهايت و مجموعه اى است از ترسهايى كه سمبلش در اين جهان هست، به احساس امنيت و ايمنى می‌رسد؛ «...وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» اين امنيت و احساس بى هراسى و راحتى كه بر روح انسان ريخته می‌شود، هرگز از جنس آن حسنه اندكش نيست، از جنس خير كثير الهى است.   همانطور كه معكوسش هم همين گونه است؛ «وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» وقتى انسان عملى بد مرتكب می‌شود، گويا روبروى آتش ايستاده است. آتش حقيقى و نهايى گرچه در قيامت است، اما در همين عالم هم اگر كسى، لحظه اى توجه كند، آن آتش را روبروى خود می‌بيند. «... هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ اين آتش چيزى نيست جز عمل خودِ انسان.   اما اين هراس، ناراحتى و آتشى كه مقابل انسان، ديده می‌شود، با لحظه اى توجه، يك سر برگرداندن، يك نيت، قدم، قلب شكسته و شعله آه از سوى انسان، به چنان پاداش و نتايجى می‌رسد كه به او احساس ايمنى می‌دهد و خير كثير غير قابل مقايسه با عمل خودش را نصيبش می‌كند. اين حقيقتِ مسيرى است كه در اين جهان براى انسان مثل شاهراهى آماده و مهياست.   ‏@Allaamehwisdom
خانه پدری جامعه امروز ما پر از سر و صدا و ظواهر دین است؛ پر از حرف‌های خوب، پر از شعار و توصیه و حرف‌های ارزشمند و دعوت اما عمل و حقیقت خیلی کم است. این حکمت برای کسی است که به دنبال یک موعظه‌ای است. البته که خود این موعظه خواستن هم بخشی از این بیماری است که جامعه دائما به دنبال پیدا کردن مطلب یا کسی باشد، برای کمک گرفتن ولی در نهایت عمل بسیار اندک است. این حکمت در عین مختصر بودن بسیار جامع به تمام مشکلات انسان‌های یک جامعه پرداخته به گونه‌‌ای که می‌شود این کلام را از معجزات حضرت دانست. حالات انسان نشان‌دهنده شخصیت اوست. این‌که انسان به دنبال اثر ماندگار در درون است و یا به دنبال تأثیرات فراگیر لحظه‌ای و ناپایدار. یکی از نتایجی که در حالت‌های انسان حاصل می‌شود این است که چیزهایی که حقیقتا برای انسان ضرر دارد، یک نتیجه زود گذر و ظاهری دارد. انسان وقتی به خودش توجه دارد و برنامه‌هایش به گونه‌ای است که روی خودش تمرکز دارد، یک شخصیتی دارد و انسانی که از خودش غافل است و فقط به دیگران توجه می‌کند و این توجه به دیگران را با ظواهر دینی و هر چیز خوبی که هست مخلوط می‌کند و این غفلت از خودش تبدیل شده به شخصیتی با توجه بیش از حد به دیگران. اگر گناه و معصیتی از کسی سر بزند آن را با صدا و هیاهو و بزرگ‌نمایی عنوان می‌کند و اگر بزرگ‌تر از همان معصیت که دیگران انجام داده‌اند از خودش سر بزند آن‌ را بسیار کوچک می‌بیند. اگر کار خوبی از خودش سر بزند آن‌را با بزرگ‌نمایی همه جا اعلام می‌کند و کار خوب دیگران را بسیار معمولی جلوه می‌دهد. برخی از افراد تمایل به همنشینی با اغنیا دارند یعنی اصولا به ذکر یا لهو بودن کار آن‌ها کاری ندارند، و فقط تمایل به همنشینی با آن‌ها دارند. دلیلش هم این است که روحیه و حالاتی برای خودش پیدا کرده که اصولا ذکر و مطالب خوب و ارزشمند چندان روی او اثری ندارد و بنیان را خراب کرده و فقط به یک‌سری ظواهر اکتفا کرده است. ٠ @Allaamehwisdom
مدرسه معارف علامه طباطبایی
خانه پدری جامعه امروز ما پر از سر و صدا و ظواهر دین است؛ پر از حرف‌های خوب، پر از شعار و توصیه و حر
پرسش: در روابط انسانی جایی باید خودمان یا بقیه را قضاوت کنیم؛ این چه طور می‌شود؟ پاسخ: انسان یک جاهایی مجبور هست که توجه خودش را به دیگری بدهد و یا قضاوتی بکند یا امر به معروفی بکند و یا توضیحی بدهد، تذکری بدهد، اما اگر آن بخشی که نیاز ندارد را خوب انجام بدهد و توجه‌اش به خودش باشد و در حالت طبیعی این سیر را در زندگی خودش طی کرده باشد، آن یک جایی که مجبور است به دیگران توجه کند ضرری به او نمی‌رساند. اگر سیر کلی ما توجه به دیگران نباشد و اگر جایی مجبور می‌شویم که به دیگران توجه کنیم به حداقل ضروری اکتفا کنیم در آن‌جا ضرری به ما نمی‌رسد.اما اغلب ما بیشتر به دیگران توجه می‌کنیم تا خودمان! ٠ @Allaamehwisdom
20.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 عنصرِ هستی در روایت داریم «قَالَ اَلشَّجَرَةُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَسَبُهُ ثَابِتٌ فِي بَنِي هَاشِمٍ وَ فَرْعُ اَلشَّجَرَةِ عَلِيٌّ وَ عُنْصُرُ اَلشَّجَرَةِ فَاطِمَةُ وَ أَغْصَانُهَا اَلْأَئِمَّةُ وَ وَرَقُهَا اَلشِّيعَةُ...» (امام باقر-ع- جلد۲۴، صفحه۱۳۹) «عنصر» را معنا کردند به وصل‌کننده همه اجزا؛ مثل اینکه مفصل‌ها قسمت پایین و بالای دست و پا را به هم وصل می‌کنند. کأنّه پیغمبر اکرم به منزله‌ی ریشه، امیرالمؤمنین به منزله تنه‌ی درخت ولایت، و اهل‌بیت به منزله شاخه‌ها هستند، و شیعیان به منزله‌ی برگ‌هایی هستند که می‌آیند و می‌روند، و عوض می‌شوند؛ ولی پیکره درخت سالم می‌ماند. حضرت زهرا(س) «عنصر» یعنی آن حلقه اتصالِ همه این‌ها به همدیگر است... کسی که نور نبوت و نور وصایت را در خودش جمع کند. نور ولایت از جمع این دو نور شکل می‌گیرد؛ حضرت زهرا(س) جمع بین دو نور نبوت و وصایت هستند. ♣️ شهادت صدیقه طاهره، حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها را تسلیت می‌گوییم. ♣️ 👁 «مدرسه معارف علامه طباطبایی» را دنبال کنید: تلگرام | اینستا | ایتا | توییتر | بله | آپارات
«فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللهُ المُستَعانُ» سوگوارانه خبرِ درگذشت سرکار خانم منصورهٔ روزبه (طباطبایی)، همسر گرامیِ مرحوم علامه محمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر المیزان را به اطلاع می‌رسانیم. وفات ایشان را به خانواده‌ی گرامی تسلیت می‌گوییم و از درگاه خداوند منّان صبر و شکیبایی برایشان آرزومندیم. امید است ایشان قرین نور و رحمت الهی و غرق در آرامش ابدی غنوده باشند. به‌اطلاع گرامیان می‌رسانیم مراسم اقامه‌ی نماز، تشییع و تدفین مرحوم منصوره روزبه فردا از ساعت ۱۱ صبح در صحن امام رضا(ع) واقع در حرم حضرت معصومه(س) برگزار خواهد شد. @AllaamehWisdom
زندگى با قرآن ٢٧ آذر ۱۴۰۲ «امْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ۖ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ» انسانی که در مسیرش، در جهت هدایت الهی، رسیدن به فضایل انسانی، حقیقت و هویت انسانی خود حرکت می‌کند، همه آن چیزی که برایش رخ می‌دهد، ناشی از انتخاب اوست. در راه این انتخاب، باید از محدودیت‌ها و زندان‌های تنگ مادی خارج شود، چشمش را از محدودیت‌ها برداشته و افق‌های دور دست را به نظاره بنشیند. این شکستن زندان‌های تنگ یا به اختیار خود اوست یا  بدون اختیار او؛ اما در هر حال همان چیزی است که او، خود انتخاب کرده است. انسانی که در اثر انتخاب خود، در این مسیر می‌افتد، باید بتواند در مسیرش برود و حرکت کند. انسان، در حالی‌که آن انتخاب حقیقی را انجام داده، وقتی در این جهان پای می‌گذارد، فکر می‌کند که استثناست؛ وقتی مشکلات دیگران را می‌بیند، تصور می‌کند همه این‌ها متعلق به دیگران است! «أمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ» آیا فکر می‌کنید که به آن جنت، بهشت و مرتبه روحی، انسانی و الهی  که به دنبالش هستید و انتخابش کردید می‌رسید، در حالیکه از زندان‌های تنگ خود هم خارج نشوید؟! فکر می‌کنیم این تناقض برای دیگران است و برای ما نیست! اما با نگاهی به دیگرانی که این مسیر را طی کرده‌اند و کسانی که به افق نامتناهی خیره شده‌اند و از این تنگی به در آمده‌اند، می‌بینیم که «مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ» برای آن‌ها مشکلاتی رخ می‌دهد که ناشی از جهان بیرونی نیست، بلکه ناشی از گرفتاری آن‌ها، در زندان‌های تنگ خودشان است و این «بَأْسَاءُ وَ ضَّرَّاءُ» در اثر خروج آن‌ها از این زندان‌هاست. «وَزُلْزِلُوا» اگر انسان، بخواهد به درستی از این زندان خارج شود و داخل جنت شود، باید ارکان این زندان بلرزد، حتی برای انبیاء.   «حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ» حتی انبیاء، اولیاء و شهداء هم برای رسیدن به مرتبه خود، باید این مشکلات را تحمل کنند تا بتوانند از این زندان خلاص گردند. تفاوت ما، انسان‌های عادی با اولیای الهی و با انبیاء و اولیاء این است که آن‌ها این راه را با انتخاب و اختیار و درک خود طی می‌کنند و زندانشان را با دست خویش می‌شکنند. با دست خود به مرحله‌ای می‌رسند که مشکلات را می‌بینند و با اولیای خود و کسانی که با ایشان ایمان آورده‌اند، به جایی می‌رسند که بگویند: «مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ». این‌ها در عین این‌که مشکلات و سختی‌ها را می‌بینند، سختی‌هایی که در گذشته به‌صورت مجمل درک می‌کردند، پس از ورود به این جهان نیز، به‌وضوح و به‌تفصیل و با دقت به آن‌ها می‌رسند، اما در عین حال انتخابشان دچار تزلزل نمی‌شود، بر خلاف ما که متزلزل می‌شویم! آن‌ها در عین دیدن و کشیدن این سختی‌ها، پیش خود و همه کائنات و انسان‌ها، با صدای بلند فریاد می‌زنند که: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا». تفاوت ما با آن‌ها در این است که آن‌ها می‌بینند که: «أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ». نه قرب زمانی و مرحله‌ای؛ این قربت، یک حقیقت وجودی و نزدیکی ذاتی به خود انسان است. ما این را نمی‌بینیم و فکر می‌کنیم که فقط زمان و مکان است که نزدیک است. اولیای الهی می‌بینند که این شکست، شکستن زندان است و با تمام قوا آن را می‌پذیرند و به دنبالش هستند و هرگز تصمیمی‌ برای تغییر آن ندارند. اما ما پیوسته سعی می‌کنیم که از این شکستن زندان‌ها فرار کنیم و این فرار، راه ما را دشوارتر می‌کند، چرا که چیزی است که خود انتخاب کردیم.   اوج، چکیده و عصاره همه این مصیبت‌ها، در مورد حضرت صدیقه طاهره(س) است؛ در آن عمر کوتاه، زمان کوتاه و روزهای اندکی که بین وفات ایشان و رحلت پدرشان هست، عصاره تمام حزن‌های عالم بر ایشان تجمع می‌کند. بعد از وفات ایشان نیز این حزن به امیرالمؤمنین(ع) هجوم می‌آورد. در خطبه فدکیه نیز عصاره تمام تحولات جهان، از گذشته و آینده را حضرت زهرا(س) بیان می‌فرمایند؛ همه آن چیزی که قرآن و انبیا آمدند تا بگویند، همه حزن و اندوه ایشان و دلایلش که تا قیام حضرت مهدی(عج) ادامه پیدا می‌کند و این، حقیقت عالم است.   ‏@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن ۴ دی  ۱۴۰۲   «قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنْسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ ۚ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا»   اگرچه فراموشی امری است که در ظاهر، بدون اختیار انسان صورت می‌گیرد و انسان تقصیر و قصوری در آن ندارد، اما در عالم واقع، نه چندان بی دليل است و نه دليل واحدی دارد! در این آیه وقتی موسی(ع) و همراهش متوجه می‌شوند که غذایشان را در منزلگاه قبلی جا گذاشته‌اند، اعلام می‌دارد: «وَمَا أَنْسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ» این نسیان و فراموشی من از شیطان بود.   در آيات قبل و بعد از اين آيه نيز چندين بار به فراموشى، در حالات مختلف اشاره می‌كند: «فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا» قبل از آن هم، اين نسيان به هر دوى آن‌ها نسبت داده می‌شود و بعد از اينكه موسی(ع)، خضر(ع) را ملاقات می‌كند، قرار می‌شود كه سؤالى نپرسد، اما خضر(ع) عملی انجام می‌دهد كه موسی(ع) نمی‌تواند صبر كند و دليل آن را سؤال می‌كند. خضر(ع) به او می‌گويد: «قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا» آیا نگفتم نمی‌توانى صبر كنى؟! موسی(ع) در جواب می‌گويد: «لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا»؛ باز هم اين امر را به نسيان نسبت می‌دهد و در‌خواست می‌كند كه مرا مؤاخذه نكن و در كارم به من سخت نگير. واقعيت امر اين است كه اصل نسيان، از شيطان است و در اثر كارهاى خود انسان! نسيان بطور معمول، در اثر اين است كه انسان در مشغوليت‌هاى روزمره‌ای كه دارد، آن چيزى را كه می‌داند، فراموش كند. اين غفلت ناشى از اعمال انسان است، اما اينطور نيست كه خداوند انسان را رها كند؛ اگر مصلحتى و دليلى وجود داشته باشد كه اين نسيان به ضرر انسان باشد، خداوند راهى براى او ايجاد می‌كند كه اين فراموشى‌اش از بين برود. اگر در زندگى خود دقت كنيم، به‌خوبى می‌توانيم ببينيم كه چه بسیار جاهايى وجود داشته است كه بطور طبيعى جاى فراموشى ما بوده، اما هرگز دچار فراموشى نشده‌ايم. اين عدم غلبه‌ى نسيان بر انسان، در جايى كه بطور معمول نسيان دارد، گاهى از جانب شيطان و گاهى از جانب پروردگار است؛ در جايى به‌ دليل مسيرى كه انسان می‌رود، خداوند جلوى اين نسيان را می‌گيرد و امكان دخالت شيطان در آن را سلب می‌كند و در جاى ديگه اين امر را رها می‌كند. اين رها كردن هم بدون دليل نيست؛ همين‌طور كه در اينجا وقتى موسی(ع) و جوان، ماهى را فراموش كردند، ماهى ناگهان زنده می‌شود و در آب شناور می‌شود و راهش را طى می‌كند و می‌رود! اين علامتى می‌شود براى آن‌ها، و اين نسيان از جانب شيطان است. اما اينكه خداوند اذن می‌دهد كه اين نسيان رخ دهد، بدليل مصلحتى است كه در اين علامت هست. شيطان گرچه عصيان پروردگار را انجام می‌دهد اما همين عصيان هم بدون اجازه‌ى او امكان‌پذير نيست. اين اجازه را خداوند، زمانى می‌دهد كه در اثر دخالتش در كارهاى ما، براى ما مقدمه‌ای يا دركى پيدا ‌شود كه امكان رشد بيشترى برايمان فراهم‌ آورد. اجازه يافتن شيطان براى دخالت در كار ما نيز، بنا بر مصالحى است كه براى رشد ماست. جايى كه اين مصالح وجود نداشته باشد، او اجازه دخالت پيدا نمی‌كند. اين امر تا زمانى ادامه پيدا می‌كند كه انسان به شقاوت برسد و اميد هدايت از او قطع شود و سرسپرده شيطان شود. اما تا وقتى به اين مرحله نرسيده، پيوسته خداوند به اشكال و راه‌هاى مختلفى كمكش می‌كند؛ با دخالت‌ها و نسيان‌هايى كه از طريق شيطان حاصل می‌شود، علائمی‌ كه غير عادى هستند، رسيدن خضری(ع) كه به ما كمك می‌كند، ايجاد فرصت‌هايى كه در آن‌ها انسان می‌تواند خود را بيازمايد و نصيحت خضرهايى كه در مسير انسان قرار می‌گيرند و توضيحاتى كه براى انسان دارند...   «قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا» اين مرحله‌ای است كه تو ظرفيتش را پيدا نكردى و نمی‌توانى بر آن صبر كنى. «وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَىٰ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا» در آن چيزى كه احاطه معرفتى و ظرفيتى پيدا نكردى، امكان صبر برايت وجود ندارد! ما نيز اگرچه همراه هستيم، اما اين همراهى از عمق وجودمان نيست. «قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا» با اينكه خضر(ع) توضيح می‌دهد كه اين امكان براى تو نيست، انسان بجاى اينكه از آن روشنايى مسيرى كه برايش ايجاد شده استفاده كند، بر امر خود اصرار می‌كند. باز هم براى او راه را باز می‌كنند؛
«قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا» در اينجا خضر(ع) به موسی(ع) می‌گويد اگر چيزى ديدى صبر كن! اين صبر وقتى انجام نشد، «قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا» اينجا هم خضر(ع)، موسی(ع) را توبيخ نمی‌كند بلكه مطلبى را كه ابتدا به او گفته بوده، توضيح می‌دهد و موسی(ع) به آن توجه نمی‌كند!   حتی بعد از اين ماجرا هم ارجاع مسأله، به نسيان می‌شود و مجدد همان مسير تكرار می‌شود و آنقدر تكرار می‌شود تا خضر(ع) می‌فرمايد كه: «هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ ۚ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا»؛ اينجا هم اين جدايى و فراغ و گرفتن امكانات از روى توبيخ نيست، بلكه براى باز شدن مسير اوست، به همين دليل  «بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا» می‌پردازد و يك‌به‌يك توضيح می‌دهد تا راه برايش باز گردد.   اين مسير ماست؛ باید با خضرهايى كه يك به يك برايمان آورده می‌شوند و با علائمی‌ كه از زنده شدن ماهى و حركت و سيرش به سوى دريا هم عجيب‌تر است، همراه‌تر باشيم و از نسيان‌هايى كه گرچه در اثر اعمال ما، غفلت ما و كار شيطان هستند، اما بدون دليل نيستند و به‌اذن خداوند و بخاطر مصلحت ما هستند بهره گیریم. همه جهان، كائنات، آسمان، زمين و همه خضرها، براى اين هستند كه ما از جايى كه نشستيم و فراموشى بر ما غالب شده، بلند شويم و لحظه‌ای جلوتر برويم و قدمی ‌برداريم. اين يك قدم، می‌تواند سرنوشت ما را تغيير دهد.     ‏@Allaamehwisdom
وزنِ استغفار چیزی که بشر به آن مبتلاست، جهلِ اختیاری‌ است؛ و اگر می‌خواهد نجات پیدا کند، باید از این جهلِ اختیاری بیرون بیاید؛ به دنبال معرفت امام و مظلومیت امام باشد. بداند که با معصیت خودش اصل شر را تقویت می‌کند و اسباب بقای اشرار را فراهم می‌کند. آن‌چه که رنج‌آور و بسیار نگران‌کننده و تأثر‌آور است، امام زمان می‌فرمایند دوستان ما، ما را محبوس کرده‌اند. اگر دوستان ما با ما بودند، تعجیل می‌شد و تأخير فرج نمی‌شد! حالا چه باید کرد؟ اگر متوجه شدیم که به امام معصوم ظلم کردیم، و به خاطر جهل اختیاری که داریم رابطه خودمان با امام را کم‌رنگ می‌کنیم؛ دستوری که وجود دارد استغفار حقیقی و کثرت استغفار است. استغفار اسباب ریزش گناهان می‌شود و این هم به خاطر اين است که حروف وزن دارند؛ استغفار و به خصوص صلوات بر محمد و آل محمد وزن دارند و روح دارند. چطور پیامبر و حضرت علی برای کسی صحبت می‌کردند و کلماتشان تأثیر می‌گذاشت، و همان‌جا شیعه می‌شدند، چون کلماتی که وزن امامت در آن ریخته شده، اسباب تحول فرد می‌شود. همان‌طور که کلمات ما تأثیر ندارد یا کم تأثیر دارد، چون خودمان وزن نداریم و کم بهره‌ایم. اهل‌بیت فرمودند وزن استغفار خیلی زیاد است و روح استغفار خیلی غنی است. استغفار شویندگی‌اش خیلی زیاد است. کسی که مداومت بر استغفار دارد، این باعث می‌شود که یک تحولی در وجودش ایجاد شود. خود پیامبر با آن جایگاهی که داشت، هیچ مجلسی را ترک نمی‌کرد مگر اینکه استغفار می‌کرد. خود پیامبر می‌فرمودند: روی قلب من پیامبر هم پرده‌ی رقیقی از حجاب قرار می‌گیرد و من استغفار می‌کنم. ◾بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادت‌پرور(ره) @Allaamehwisdom