هدایت شده از دفاع مقدس
💦 #باران_رحمت ، #امداد_غیبی
🌷عملیات محرم بود... یک گردان از لشکر ٢٥ کربلا.... شب بود. سکوت بود. تاریکی مطلق.... بچه ها باید حدود پانزده کیلومتر در دل تاریکی تا خطوط اول دشمن بی صدا راه می رفتند. کمی که رفتند صدای خش خش سنگلاخ ها سکوت شب را شکست. فرمانده دستور داد همه سرِ جاى خود بنشینند.
🌷فرماندهان نشستند تا راه چاره ای پیدا کنند. اگر همین طور پیش می رفتیم، عملیات که لو می رفت هیچ، همه بچه ها قتل عام می شدند. چاره این بود که کل مسیر پانزده کیلومتری ستون را پتو پهن کنند تا سنگ ها صدا ندهد.
بچه های بسیجی، نشسته زیر لب دعای توسل می خواندند. فرماندهان مانده بودند از کجا در این وقت کم، آن همه پتو بیاورند. بچه ها اشک غربت می ریختند و از فاطمه زهرا (س) مدد می خواستند. ناگهان....
🌷....ناگهان هوا به هم ریخت. همه بچه بسیجی ها از جا کنده شدند. باران سرازیر شد. اشک چشم بچه ها با آب زلال باران درهم آمیخت. امداد الهی سرازیر شد. عملیات آغاز شد. لشکر بر دشمن پیروزمندانه تاخت. باران هنوز می بارید.
🌷آن روزها وقتی می ماندیم، به زهرای اطهر (س) متوسل می شدیم و رها می شدیم از بن بست ها....
🆔 @Defa_Moqaddas