🛑 برخورد مغازه داران با فتنه کشف حجاب در تهران👌 🌹 السلام علیک یا فاطمه الزهرا 🌹 🌹 به حرمت خون شهیدان این مجموعه پاسخگوی خواهران بی حجاب نمی باشد. 💌 روزی دست خداست 🕋 ☺️ چقدر زیبا و مودبانه و با خلاقیت ، امر به معروف و نهی از منکر انجام داده. مخصوصاً اون قسمت که میگه خواهران ، یعنی : فقط خوبی خواهرانش رو میخواد. 💖 و چقدر با اخلاص عکس سردار دلها و شهید را چاپ کرده 💖 ✅ آفرین بر شیر پاک و لقمه حلالی که خوردی 🤲 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🍃🌸🍃🌺🍃🌸

﷽ یا آمر یا ناهی🇮🇷 🌷🌷🌷🌷🌷 فراخوان جهاد تبیین: 🇮🇷 با رویکرد احیای گفتمان امر به معروف، در پویش ملی شنبه‌های امر به معروفی مساجد؛ 🎤🎤🎤 آمرانی که در عرصه‌های تدریس، سایبر، رسانه، هنر، تصویرگری، انیمیشن، رمان، نمایش، ... توانمند هستند، 👇 نام و تلفن و تخصص خود را به شماره ۰۹۱۹۲۹۴۴۰۸۱ ارسال نمایند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 #حی_علی_المعروف #مسجد_آمر #پویش_شنبه‌های_امر_به_معروفی

🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🍃✨✨✨ 🌸✨✨ 🍃✨ 🌺 خبر 📣📣📣 خبر📣📣 خبر📣 شما دعوتید 🍃 به: دخترونه ترین دورهمی جشن مهدوی🌸 با افتخار میزبان یاوران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هستیم. در جشنی با حضور شما نازنینان🌹 با هم خاطره خواهیم ساخت در جشن مهدوی ✨ ثبت خاطراتی شیرین و سرشار از لحظاتی زیبا 🌱 با برنامه‌هایی شاد و متنوع نقالی خوانی✨ استندآپ✨ سرود✨ نمایش طنز✨ مدیحه سرایی ✨ بی صبرانه منتظر حضور پر مهر شما مهربان دختران عزیز هستیم ☺️ زمان دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۵ مکان سالن اجتماعات مدرسه علمیه زهرای اطهر سلام الله علیها خیابان کوهسنگی شهیدبهشتی ۴۰ رودکی ۲۰ طبقه فوقانی مسجد پنجتن •┈┈••✾✨❀✨✾••┈┈• مدرسه علمیه زهرای اطهر سلام الله علیها 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃

امت انقلابی به‌هوش باشید فتنه آینده: فتنه ناکارآمدی دولت انقلابی

یا آمر یا ناهی حضرت علی ع اعتراض میکنه هم به بی‌عدالتی مسئولین هم به بی‌غیرتی مردان هم به بی‌حیایی زنان

یا آمر یا ناهی دوشنبه‌های حسینی در استان فارس در راستای شنبه‌های امر به معروفی مساجد در سراسر میهن اسلامی ایران

یا آمر یا ناهی چهارشنبه‌های طلایی در قم و مشهد در راستای شنبه‌های امر به معروفی مساجد در سراسر میهن اسلامی ایران

سردار روحانی شهید عبدالحسین برونسی: سنندج مشغول نگهبانی بودم. یه‌دفعه دیدم از روبرو سر و کله یه دختر کرد پیدا شد. روسری نداشت، محلش نگذاشتم تا شاید راهش رو بکشه و بره. امانرفت، برعکس نزدیک‌تر هم شد. بهش نگاه نمی‌کردم، ولی حواسم جمع بود که دست از پا خطا نکنه، با تمام وجود می‌خواستم هرچه زودتر گورش رو گم کنه. چند لحظه گذشت، یک‌آن نگاهش کردم، غرق آرایش بود، انگار انتظار همین لحظه رو می‌کشید، بهم چشمکـ زد و بعد هم لبخند. صورتم رو برگردوندن این‌طرف، غریدم: برو دنبال کارت. نرفت، کارش رو بلد بود. دوباره حرفم رو تکرار کردم، باز هم نرفت. این دفعه سریع گلن‌گدن رو کشیدم، چشم غره رفتم، داد زدم: برو گم شو، وگرنه سوراخ‌سوراخت می‌کنم. رنگ از صورتش پرید، یه‌هو برگشت و پا گذاشت به فرار. (خاک‌های نرم کوشک، ص۵۷) #شهیدبرونسی_عبدالحسین #خاطره