#من_قاسم_سلیمانی_هستم(۱۲)
قسمتی از جنایات هولناک گروهک داعش
☀️نیروهای داعش ۹۰ درصد سوریه و ۵۸ درصد عراق را اشغال کردند و حتی به دیوار زینبیه دمشق رسیدند... داعش زمانی که به نزدیکی حرم حضرت زینب (س) رسید بر روی دیوار حرم شعار می نوشت که هنوز بخشی از این شعارها موجود است...فرمانده داعش بر روی بی سیم خود در نزدیکی حرم حضرت زینب (س) رجز می خواند و می گفت که حضرت عباس(ع) کجایی که ما حضرت زینب را از قبر بیرون خواهیم کشید... داعش به منزلی در سوریه حمله کرد، در حالی که در این منزل چهار کودک به همراه پدر و مادر در حال غذا خوردن بودند، داعش سر یکی از دختران که ۹ سال بیشتر نداشت را برید به طوری که خون این دختر بر روی غذاها ریخت و خانواده دختر را مجبور کرد که این غذا را به همراه خون جگر گوشه شان بخورند... داعش نوزاد تازه به دنیا آمده را از دستان پدر و مادر می گرفت و آنان را لخت می کرد و بر سینه دیوار می چسباند و با نیزه با این بدن دارت بازی می کرد، داعش شکم مادر باردار را در مقابل چشم شوهرش پاره می کرد و شرط بندی می کرد که فرزندی که دختر است یا پسر، از شکم این مادر بیرون می آید...
☀️یک منبع محلی در عراق از افتتاح یک مرکز قاچاق اعضای بدن در موصل خبر داد. موصل مهمترین پایگاه قدرت داعش در عراق بهشمار میآید. اعضای باند داعش هر کلیه انسان را به قیمت 8 هزار دلار میفروشد. این کلیهها از بدن افراد بازداشت شده غیرنظامی خارج شده و قاچاق میشوند... داعش، پزشکانی را برای سرقت اعضای بدن زندانیان پس از اعدام آنها به کار گرفته است. فرماندهان داعش این پزشکان را مجبور میکند که اعضای بدن زندانیان را پس از اعدام آنان از بدن شان خارج کند, تا داعش اعضای آنان را بفروشد... به نقل از "نیکلای ملادینوف" نماینده سابق سازمان ملل در عراق
"ابداع جدید داعش, کشتن اسیران با انداختن جلوی شیر های گرسنه"
☀️عناصر داعش برای ایجاد رعب و ترس بین مخالفان خود، یک زندانی مخالف خود را در قفس شیرهای گرسنه ای انداختند که یک هفته هیچ غذایی در اختیارش گذاشته نشده بودند. شیرهای گرسنه، زندانی های داعش را ابتدا تکه تکه و سپس زنده زنده می خوردند... وحشی گری جدید داعش به همین جا ختم نشد و آنها چند مخالف خود را با خشکاندن با برق فشار قوی و منفجر کردن سر آنها با استفاده از ماده منفجره "تی ن تی" و به صلیب کشیدن آنها تکمیل کردند. در ضمن داعش پس از آواره کردن دهها شهروند عراقی و سوری منازل آنها را نیز بمب گذاری و سپس ساختمان را بر روی سر ساکنان آنها منفجر می کند...
منبع: شبکه "راشاتودی"
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
#من_قاسم_سلیمانی_هستم(۱۱)
☀️جنایتی که در پایگاه هوایی اسپایکر با همکاری برخی از عشایر منطقه در استان صلاحالدین عراق رخ داد، بزرگترین جنایت داعش بود... در روز ۲۳ خرداد سال ۹۳ مصادف با ۱۵ ژوئن سال ۲۰۱۴ جنایتی در پایگاه هوایی اسپایکر در تکریت عراق به وقوع پیوست که در تاریخ کم نظیر است. در پایگاه هوایی اسپایکر ۴۰۰۰ دانشجوی نظامی عراقی در حال گذراندن دوره های خود بودند که داعش در عملیاتی به آنجا حمله کرد و ۲۲۰۰ از این افراد را که ۱۷۰۰ تن از آنها شیعه بودند با دست بسته سر بریدند و یا تیرباران کردند. پیکر برخی از آنها را در این قتل عام دسته جمعی به رود دجله انداختند. آنقدر از این دانشجوهای بی گناه خون ریخته شده بود که آب های دجله به خون نشسته بود و قرمز شده بود...
☀️اولین بازار عرضه و فروش زنان و دختران ایزدی در یکی از کاخهای بزرگ شهر موصل برگزار شد. در این حراج ۱۷ دختر و زن ایزدی در سنین مختلف فروخته شدند... آنها را در یک ردیف به صف کرده و به گردان شان پلاکهایی انداخته بودند که روی آنها شماره و قیمت نوشته بودند... دختران از شرم سرهای شان را به زیر انداخته بودند... پنجاه و دو مرد از نقاط مختلف مناطق تحت اشغال داعش مثل گرگهای گرسنهای از آنها دیدن کردند. درخواست برای خرید مستقیم دو دختر ایزدی و عدم عرضه آنها و انجام تشریفات عرضه و فروش به دلیل زیبایی خیره کنندهای که داشتند و بیم از افزایش تقاضا و بالا رفتن قیمت و عدم توان پرداخت قیمت آنها، اعتراض تعدادی دیگر به این درخواستها را به دنبال داشت و نزدیک بود به درگیری مسلحانه و نزاع خونین بین دو طرف منتهی شود و در حالی که دو طرف با صندلیها به جان هم افتاده بودند و...
☀️به منظور رعب وحشت در عراق و سوریه، عناصر گروه تروریستی تکفیری داعش در ولایت نینوای عراق، به طرز فجیعی 16 جوان عراقی را به بهانه جاسوسی برای نیروهای پیشمرگ عراق را با گلوله و شماری را با شمشیر به قتل میرساندند... موضوع جدید در این ویدئوی خونبار و جنایتکارانه، قرار دادن دوربینها در فاصله بسیار نزدیک از گردن قربانیانی است که عناصر داعش آنان را گردن زدند.. داعش در این ویدئو برخلاف ویدئوهای گذشته، بدون هیچ گونه سانسور، گردنزدن جوانان عراقی را به نمایش میگذارد؛ و دوربینها هنگام خروج خون و جان دادن آنان، همچنان در حال فیلم برداری هستند... عناصر گروه تروریستی داعش در این ویدئو 8 نفر را گردن زدند، و سر آنان را روی جسدشان قرار دادند...
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصرکاوه
برشی از جنایات گروه تروریستی تکفیری داعش
به نقل از روزنامه دیلی میل انگلیس
🌸"یا حسین یا زهرا"👆
🌺...این جماعت فتنه گر داشتند یکی از این موتوری های ریشو را توی خیابان آتیش میزنند... اون موتور سوار فریاد میزد:👇
" یا حسین یا زهرا" ... آتیشش زده بودن و داشت میسوخت...😰 لحظه عجیبی بود.
🌺... من فقط یک امدادگر ساده بودم... نتونستم منم مثل خیلیها فقط نگاه کنم...👌زدم به دل جمعیت. راننده آمبولانس دستم رو گرفت و گفت خودکشی نکن. شهادتینم رو گفتم. گفتم اگر قرار هست روزی آدم بمیره چه سعادتی بالاتر از این...🌷
🌺.... زدم به دل جمعیت. با کاپشن خودم خاموشش کردم. تمام دست و بالم سوخت. اوردمش تو پمپ بنزین سر خیابون خوش... کردمش تو پمپ بنزین. نفر دوم دقیقا روبه روم افتاده بود دم میله های خط ویژه اتوبوس... داشتند با بلوک سیمانی جدول که کنده بودند میزدنش, توی سروصورتش... رفتم تو جمعیت. خم شدم ورش دارم... 💗
👈🏿 همین که بلند شدم، یه خانمی داد زد که این امدادگر نیست این اطلاعاتیه. با این که کاور هلال احمر تنم بود، کارت شناسایی ام رو سینه ام بود. با میله آهنی گذاشتند توی سرم... #کتاب_خاطرات_دردناک #ناصرکاوه
📛بازخوانی #فتنه_بزرگ_سال_88 و نمایش زوایای پنهان آن...👇
⚠️قرآن👈(..الفتنه اشَدُّ من القتل..)بقره 191
✍فتنه از قتل انسان ها شدیدتر است..چرا که در #قتل یک انسان کشته می شود اما در #فتنه، #عقاید_هزاران_انسان کشته می شود...
⚠️ #فتنه_های_آخرالزمان
🌹پیامبراکرم(ص)؛ از فتنه و آزمایش در آخر الزمان نگران نباشید، چرا که موجب نابودی #منافقان خواهد شد...
💥فتنه چیست؟
💢.رهبری در تعریف #فتنه می فرمایند: 👇#فتنه یعنی حادثه ای غبار_آلود، که انسان نتواند دوست را از دشمن تشخیص دهد و دریابد که این فتنه از کجا تحریک می شود...
#فتنه ها را باید با روشنگری خاموش کرد.هر جا روشنگری باشد فتنه انگیز دستش کوتاه می شود... من دارم می بینم صحنه را، می بینم دهان های با حقد و غضب گشوده شده و دندانهای با غیظ به هم فشرده شده علیه انقلاب را...
⚠️#روی_فتنه_حساسم
🔴رهبر انقلاب (۱۲ تیر ۹۵): عده ای در مساله فتنه سردمداری می کردند... تبری از شعار👇 "انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است" 👈لازم بود که در آن روز نکردند...👿🎩
🔴 کنایه رهبرانقلاب به فتنه گران سال ۸۸
✅یک رنگی را مشخّص میکنند؛ ارغوانی، گُلی ، و اونی که به ما رسید #سبزش بود...
رهبرانقلاب:
⛔️ملت ایران با آنهایی که روز عاشورا با بی حیایی جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهرند و آشتی نخواهند كرد.😰
⭕️ انتخابات ٢٢ خرداد ٨٨ که ٨۵ درصد از مردم ما در آن شرکت کردند و این میزان از #مشارکت در تاریخ برگزاری انتخابات ها در دنیا کم نظیر بود می توانست منافع معنوی، اجتماعی وسیاسی بسیاری برای ما داشته باشد، دشمنان اما برای ما چالشی را پدید آوردند تا عکس آن منافع یعنی هزینه های سیاسی، اجتماعی و معنوی بسیاری را به نظام ما تحمیل کنند.
#فتنه٨٨ یکی از بزنگاههای سیاسی کشور و یک آزمون بزرگ سیاسی برای همه جریان های سیاسی بود... در حقیقت در این #فتنه، چهره حقیقی و میزان همراهی واقعی جریانات سیاسی کشور با انقلاب به خوبی روشن شد.
#فتنه ٨٨ نشان داد که #غرب کار گستردهای را از قبل برای «شکار نخبگان» در برخی از فرصت ها مانند « #انتخابات» طراحی کرده بود تا نخبگان سیاسی ما را در این آزمون تاریخی گمراه کند... در این آزمون هر کدام از نخبگان به تناسب #وفاداری خود به نظام مقدس جمهوری اسلامی یا زاویه ای که با نظام داشتند عمل کردند...
📍 از یک دیدگاه می توان ۴ گروه افراد را در جریان فتنه از هم تفکیک کرد:
١. عدهای که مشخص شد دشمن در آنها #نفوذ کرده است و در نقش پیاده نظام بازیچه دشمن شدند و خیانت بزرگی را رقم زدند.
٢. برخی دیگر بازی خوردند و با تحلیل های غلط در میدان دشمن عمل کردند و حرکت جریان «فتنه» را تأیید کردند.
٣. برخی نخبگان فکری و سیاسی کشور هم تحت تأثیر تحلیل های ناکافی و وابستگی های مختلف در مقابل «فتنه» سکوت کردند.
٤. و برخی نیز در صراط مستقیم انقلاب و به تاسی از گفتمان و مواضع محکم و روشن رهبر معظم انقلاب با فتنه گران مقابله کردند و به #روشنگری درباره فتنه پرداختند.
✔️ اما بحمدالله این چالشی که دشمنان انقلاب اسلامی بوجود آوردند با مواضع هوشمندانه #رهبری معظم انقلاب و با #حضور هوشمندانه و با بصیرت مردم در همین حماسه ماندگار #٩دی خنثی شد... از این منظر #٩دی اتفاق کوچکی نبود... #حماسه_٩دی رویداد بزرگی بود که با تبیین، حمایت و تأیید رهبری معظم انقلاب جایگاه حقیقی خود را پیدا کرد و تبدیل به «یوم الله» گردید...
#شهید_مصطفی_صدرزاده:
جانباز فتنه و شهید مدافع حرم 👇
آقا مصطفی در فتنه ۸۸ دو بار مجروح شدند؛ بار اول ۲۵ خرداد با پنج ضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی دست چپ آسیب دید، با آن همه جراحت، فتنه گران اجازه نمی دادند که آمبولانس به آنها کمک کند و تهدید به آتش زد
#من_قاسم_سلیمانی_هستم(۱۳)
"جنایاتی که حتی قوم مغول هم نکرد"
☀️عناصر داعش پس از اعدام حدود ۳۰ مامور سابق پلیس عراق اجساد آنان را در یک پایگاه آموزشی نظامی عراق، در یک گور جمعی دفن کردند... طی عملیات نیروهای ویژه بریتانیا از شهر "باغوز" در شرق سوریه و در یکی از مخفیگاه های وابسته به داعش، ۵۰ سر بریده پیدا شده است. سرهای بریده کشف شده به دختران ایزدی تعلق دارد که داعش به عنوان برده جنسی از آنان استفاده می کرد... در ضمن داعش در موصل عراق ۱۹ زن کرد را به علت امتناع از بردگی جنسی برای عناصر خود, زنده زنده در آتش سوزاند. این اعدام وحشیانه در یکی از میادین موصل، مقر داعش در عراق و در حضور صدها تن اتفاق افتاد و بنا بر گزارش ها، تروریست های داعش این زنان را داخل یک قفس آهنی زنده زنده در آتش سوزاندند... همچنین نیروهای داعش کودک ۴ ساله عراقی را با استفاده از بمب کنترل از راه دور منفجر کردند. داعش با بستن بمب کنترل از راه دور به دست این کودک و انفجار آن، وی را تکه تکه کردند...
☀️گلوله باران کردن، با سنگ کشتن، سر بریدن و گردن زدن، غرق کردن، سوزاندن، چرخ کردن در چرخ گوشت، پختن و کندن پوست، سنگسار کردن و جنازه ی قربانیان را در خیابان ها گردانیدن، با سر بریده ی قربانیان فوتبال بازی کردن و... انواع روش های داعش برای مرعوب کردن ساکنان مناطق متصرف شده و ایجاد ترس در میان مردم جهان از اسلام بود. داعشی ها به عوامل خود آموزش می دادند که از بریدن سر انسان ها لذت ببرند. آوارگی و کشتار هزاران نفر با پیشروی داعش و تجاوز به هزاران دختر و زن تجاوز و به بردگی بردن آنها, قسمتی از جنایات داعش می باشد. یک زن ایزدی که از چنگ داعش جان به در برده می گوید: نیرو های داعش حتی سر کودکان شیر خوار را نیز می بریدند...
☀️گروه تروریستی داعش شش نفر از مردان اهل سنت استان کرکوک عراق را به طرز فجیعی اعدام کرد. این گروه تروریستی پیکر این افراد را پس از اعدام به صلیب کشید... داعش ۱۴ شهروند عراقی را با استفاده از قفس های آهنی در مرکز موصل غرق کرده است.این ۱۴ نفر به اتهام جاسوسی برای نیروهای دولتی و کردها در منطقۀ الفیصلیه، در مرکز موصل، اعدام شدند... عناصر داعش ۲۰ جوان عراقی را در پایگاه البکاره واقع در شهر حویجه به اتهام مخالفت آن ها برای پیوستن به داعش در آتش سوزاندند... داعش ۵۰ نفر از عناصر خود را به دلیل فرار از نبردهای کنونی با نیروهای عراقی در استان نینوا سر برید.
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
به نقل از خبرگزاری, #العالم
🌷شهیدی از گردان مسلم👇
سید مهدی در سال 50 به دنیا آمد. زمانی که انقلاب پیروز شد به بسیج مسجد الرحمن رفت و در آنجا فعالیت می کرد. 11 سالش بود یادم میآید یک روز بلند شد و پتویش را زیر بغلش گرفت. گفتم «چرا پتو رو زیر بغلت گرفتی؟» گفت «می خواهم به جبهه بفرستمش». گفتم «پس خودت چی» گفت «رزمندگانی که در جبهه هستند و در سرما دارند برای در سختی برای ما میجنگند، آن وقت من باید راحت باشم؟» ما به او پول دادیم و یک پتو خرید و خیلی خوشحال شد. ۱۴ ساله که بود همش می گفت «مادر میخواهم برومجبهه» اما به خاطر سن پایینش او را نمی بردند. دوره راهنمایی اش که تمام شد به خاطر مشکلات مالی که پدرش داشت مدرسه نرفت و به سر کار رفت و در فرش فروشی کار می کرد.حقوقی که می گرفت، عیناً همان را به پدرش می داد و مقداری که پدرش به او پس می داد را به صندوق جنگ می ریخت و به جبهه کمک می کرد. صاحب کارش که پدر شهید بود واسطه شد تا رضایت ما را برای جبهه رفتن سید مهدی بگیرید چون اگر ما رضایت می دادیم و نمیدادیم او هوای دفاع از کشور و انقلاب را در سر داشت و میرفت،ما هم رضایت دادیم. شب آن روز که رضایت دادیم تا به جبهه برود خیلی خوشحال به خانه آمد و یک جعبه شیرینی گرفت و صورت من و پدرش را بوسید و تشکر کرد.گفت اگر رضایت نمیدادین من خیلی ناراحت می شدم اما الان با خیال راحت و آسوده می روم تا از انقلاب و کشورم دفاع کردم.
🌷اواخر سال 66 بود رفت به جبهه و در طی این مدت دو بار به مرخصی آمد. هر وقت زنگ می زد می گفتم «چرا نمی آیی مرخصی» می گفت «هر وقت می آیم مرخصی شما میگویید نرو.من اینجا از قفس آزاد شدم. من اینجا عاشق شدم». دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش. به سید مهدی گفتم «مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟» گفت «مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.» گفتم «برو و مواظب خودت باش!» با اینکه خودش می دانست بر نمی گردد گفت «این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما!»
🌷شهید سید مهدی، عشق خیلی زیادی به حضرت زهرا سلام الله علیها، حضرت زینب سلام الله علیها امام حسین علیه السلام داشت. ایام محرم و عزاداری در هیئت ها عزاداری می کرد و عشقش قابل وصف نبود. قبل اینکه شهید شود هر موقع تهران بود می رفت روی قبر شهدا میخوابید و با شهدا صحبت می کرد و با خدا راز و نیاز میکرد و خیلی دوست داشت شهید شود.
🌷۵ روز بعد از آخرین باری که به جبهه رفت به شهادت رسید . آخرین بار بهم گفت «مادر من لایق شهادت نیستم اما اگر شهید شدم مادر برای من گریه نکنی و هزینه های مراسم من را به جبهه کمک کن».وقتی خبر شهادتش را برایم آوردند من بچه شیر خواره داشتم و درب را باز کردند و پدرش را خواستند به من الهام شد که سید مهدی شهید شده . وقتی خبر شهادتش را دادند من گفتم خدا را صد هزار مرتبه شکر همه فکر کردند که من گزیه و زاری می کنم اما خدا را شکر کردم.
🌷ماجرای جنایت منافقین با سیّد شهید ۱۷ ساله👈 سید مهدی در گردان مسلم لشکر ۲۷ و در منطقه اسلام آباد غرب بود که به شهادت می رسد. منافقین سفّاک چشم هایش را در آورده بودند, گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند. زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم.
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
راوی:صدیقه خراسانی مادر شهید سید مهدی رضوی یکی از شهدای, گردان مسلم از لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
منبع: تسنیم
وانمردی نصف اموالم را که حدود پنج میلیارد تومان است به تو بدهم. حاج احمد در قرچک ورامین و در اوج فقر زندگی می کرد اما به همرزم قدیمی اش گفت: من یک ریال از اموال تو را نمی خواهم و آنچه در راه خدا داده ام را پس نمی گیرم. در هر محفلی به او می گفتند: خدا شفایت بدهد. می گفت: خدا مرا شفا داده که جانباز شدم...حاج احمد غریبانه جنگید, غریبانه زندگی کرد و غریبانه در فقر شهید شد...
راوى: جانباز 70% حاج مصطفی باغبان
#کتاب_خاطرات_دردناک🖕
#ناصرکاوه
🌷 #حلبچه و بمباران شیمیایی!؟
🌷عراق از موانع عبور کرده و در حال پیشروی بود. ما نیز باید در سیستم نظامی عراق اختلال ایجاد کرده و در عملیاتهای ایذایی حرکت میکردیم و مناطق را از آنها میگرفتیم. از جمله مناطقی که گرفته شد، شهر حلبچه بود. هیچکس فکر نمیکرد عراق چنین دیوانگی انجام دهد و مردم خود را با بمبهای شیمیایی به کشتن بدهد. عراق قبل از این نیز حملات شیمیایی داشت اما نه با این حجم؛ نه ما تجربهاش را داشتیم و نه انتظارش را کسی داشت. وارد شهر حلبچه شدیم و اتفاقات عجیب و تکان دهنده ای را دیدیم.
🌷یکی از آن اتفاقات عجیب این بود که ساعاتی بعد از حمله، پس از ورود به شهر، وارد یک غسالخانه خانه شدم. پنجاه یا شصت نفر در آنجا منتظر بودند تا مردهای را غسل کنند که در اثر حمله و برخورد بمب شیمیایی در آنجا، همگی در غسالخانه ایستاده، مرده بودند. در محلهای وارد شدیم که هیچکس در آنجا زنده نمانده بود و تنها یک خروس زنده مانده بود و به دنبال آن میدویدیم تا بتوانیم آن را بگیریم و هر کجا میرفت به دنبال آن میرفتیم و مکانهایی که احتمال داشت انسانها در آ۹نجا زنده مانده باشند را به ما نشان میداد. عکسهای منتشر شده از حلبچه گواه جنایتهای صدام هستند.
راوی: رزمنده دلاور محمدرضا فتحیان
منبع: خبرگزاری برنا
❌ بمباران شیمیایی حلبچه در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ توسط حکومت بعث عراق صورت گرفت. این بمباران بخشی از عملیات گستردهای بهنام عملیات انفال بود که بر ضد ساکنان مناطق کردنشین عراق انجام شد!
🌹 جانبزرگی در عملیات کربلای 5 گلولهای از کنار سرش عبور کرد و او به طور معجزهآسایی زنده ماند. وی در عملیات والفجر 10 در منطقه حلبچه شرکت کرد و در روز بیست و هفتم اسفند ماه 1366 در حالی که در زیر بمباران شیمیایی در شهر مشغول عکسبرداری از وقابع و فجایع روی داده بود، خود نیز تحت تاثیر همان گازهای شیمیایی قرار گرفت.
🌹 عکسهای سعید جان بزرگی از حلبچه، یکی از تلخترین تصویرهای جنایات جنگی است.😢 جانبزرگی از لحظات اولیه بمباران شیمیایی حلبچه عکسهای بی نظیری گرفت و خودش هم شیمیایی شد.او در خاطراتش مینویسد:
📣 "با خودم میگفتم، لحظات ثبت شده توسط دوربین من باعث خواهد شد تا مردم دور دست در مورد مردانی که سالهای جوانیشان را دستخوش شعلههای نبرد سنگین زرهی کردهاند، بیندیشند و به این باور رسیدم که آدمهای درون قاب تصویر من هرگز نخواهند مرد و من به آنان عمر جاودان خواهم بخشید."
کتاب خاطرات دردناک، ناصر کاوه
😈سنگ دل ترین همدست صدام
✨علی حسن المجید مسئول استفاده از بمب های شیمیایی علیه کردهای عراق و رزمندگان ایرانی در دهه هشتاد میلادی بود که به همین دلیل به لقب 👈 علی شیمیایی معروف شد 👽علی شیمیایی که بود ✨علی حسن المجید در سال 1941 در تکریت زاده شده، اما خود او میگوید که متولد سال 1944 است.او پسر عموی صدام دیکتاتور معدوم بود، پلههای ترقی نظامی را به سرعت طی کرد. و در دوران رژیم بعثی به یکی از مهرههای اصلی تبدیل شد. بر اساس گزارش که نشریه آلمانی اشپیگل در 26 ژوئن 2007 سرکوب خونین قیام شیعیان عراق در پی حمله ارتش بعثی به کویت در سال 1991 و شرکت در کشتار و آواره کردن شیعیان در سال 1999، دست داشتن وی در قتل آیت الله محمد صادق الصدر و دو پسرش توسط سازمان امنیت عراق در فوریه 1999 و کشتار صدها نفر از شیعیان معترض به این جنایت و جنایت وحشیانه کشتار هزاران کرد در حلبچه، علی شیمیایی را به سنگدل ترین و جنایتکارترین همدست صدام معدوم تبدیل کرده بود...
✨علی شیمیایی را بسیاری "سنگدل ترین همراه صدام" مینامند .او حاضر بود برای بقای رژیم دست به هر جنایتی بزند . او نخستین بار در ژوئن 2007 به عنوان مسئول حمله شیمیایی به روستای کردنشین حلبچه که به کشته شدن پنج هزار نفر انجامید، به اعدام محکوم شد. سپس دو بار به اتهام سرکوب قیام شیعیان پس از حمله ی عراق به کویت در سال 1991، و نیز به اتهام شرکت در کشتار و آواره کردن شیعیان در سال 1999، به اعدام محکوم شد. و نهایتا" در پنجم بهمن ماه 1388 (25 ژانویه 2010) اعدام شد...
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصر_کاوه
☀️تعدادی اندک از عکسهای شهید سعید جان بزرگی از بمباران وحشیانه شهر کردنشین حلبچه عراق. که توسط صدام آمریکائی انجام شده بود...
💨🧟♂💨🧟♀💨🧟♂💨
هولناکترین کشتار مردم حلبچه اقلیم کردستان عراق توسط صدام، سالها پیش
در 16 دسامبر 1988 برابر با ۲۵ اسفند ۱۳۶۶، بمباران شیمیایی حلبچه توسط حزب بعث عراق حداقل 5،000 کشته و دهها هزار نفر مجروح بجا گذاشت👈 جالب اینکه : سازمان ملل تا به امروز بیانیه ای در مورد این نسل کشی نداده و آنرا به رسمیت نشناخته است....👇
🌷ماجرای شهید مظلومی که تکه تکه اش کرده و جگرش را خوردند👈 به بهانه سالگرد بمباران زندان دولتتو در کردستان👇اگر تحمل نداری، لطفا نخواهید🤔
☀️شهیداحمد(سعید) وکیلی، بچه شهر قم بود و در اردیبهشت سال ۵۹ و درجریان عملیات آزادسازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه ، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی برسر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است.
☀️بعد از مجروحیت و اسارت دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی به نام رمضانی است که از آن دوران دارد: حدود یك سال و چندی كه در دست کومله اسیر بودم همان اول پاشنههای هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ كردند و برادران دیگر را هم نعل كوبیدند و با اراجیف و فحاشی براین عمل شان شادمانی می کردند. بعد از ۱۸ روز قرارشد ما را به سبك دموكراتیك و آزادانه!! محاكمه و دادگاهی كنند. 👈روز دادگاه رسید، عدهای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محكوم شدیم. حكم ما كه اعداممان قسطی بود بصورت كشیدن ناخنها، بریدن گوشتهای بازو و پاها، زدن توسط كابل، نوشتن شمارهای انقلابی! توسط هویه برقی وآتش سیگار به سینه و پشت و تمامی اینها بی چون و چرا اجراء میشد. كه آثارش بخوبی به بدنم مشخص است.
☀️عروسی دختر یكی از سركردگان بود، دستور داده شد ۱۶ نفر ازمقاوم ترین بچههای سپاه وبسیج وارتش ودو روحانی راكه همه جوان بودند، آوردند و تك تك ازپشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پرپر میزدند وآنها شادی و هلهله می كردند. شهید احمد وکیلی (سعید) ۷۵ روز زیر شكنجه بود، ابتدا به هر دوپایش نعل كوبیده وبه همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس ازدادگاهی شدن محكوم به شكنجه مرگ شد بلكه اعتراف كند.
☀️اولین كاری كه كردند هر دودستش را ازبازو بریدند وچون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و این بهداری بردن و معالجه كردن هایشان بخاطراین بود كه مدت بیشتری بتوانند شكنجه كنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست. پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش راسوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شكنجه بود به این معنی كه مدتی میگذرد تا پوستهای نو جانشین سوخته شده و آن وقت همان پوستهای تازه را میکندند كه درد وسوزندگیاش بسیار بیش ازقبل است و خونریزی شروع میشود و تازه آن وقت نوبت آب نمك است كه باهمان جراحات داخل دیگ آب نمك میاندازند.
☀️ تمام این مراحل را احمد (سعید) وكیلی، با استقامتی وصفناپذیر تحمل كرد ولب به سخن نگشود. او ازایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه میكرد. استقامت این جوان آن بیرحمها را بیشتر جری می كرد. او كه دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید: *خدایا مپسند اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگیام تنها برای تو باشد و بس 😰خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محكوم به اعدام گردید. زخم هایش را باز كردند و پس از آنكه با نمك مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش كه زیرش آتش بود انداختند و همانجا شهید شد و با لبی ذاكر به دیدار معشوق شتافت.😰اما آنها كه حتی از جسد بیجانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما كه هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و البته ناگفته نماند مقداری را هم برای امام جمعه ارومیه فرستادند.
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
☀️این زندان در تاریخ ۱۷ اردیبهشتماه سال ۱۳۶۰ توسط دو فروند هواپیمای عراقی مورد بمباران قرارگرفت و پس از آن با هماهنگی حزب دموکرات، چند فروند بالگرد عراقی با راکت و تیرباران، مجروحان این زندان را مورد هدف قرار داده و اغلب بازماندگان را به شهادت رساندند... بیش از ۵۰ نفر از نیروهای سپاه، ارتش و... در زندان دولهتو حزب دموکرات کردستان ایران بر اثر بمباران هوایی با طراحی خلبان مخصوص اشرف پهلوی در ابتدای دهه ۶۰ به شهادت رسیدند... 👈 تا آن جائی که تحقیقات ابتدائی نشان میدهد، روز بمباران زندان، محافظان زندان خودشان رفته بودند به جز عده بسیار کمی از ۱۵۰ نفر ۱۲ نفر پرچمهای بلندی افراشته بودند، هواپیماها میرسند و به عنوان اطلاع بقیه محافظان هم مطلع میشوند و زندانیها که در صحن زندان بودند به دستور محافظان به داخل عمارت منتقل میشوند و اینها خودشان از محل دور میشوند و هواپیماها در برگشت زندان را بمباران میکنند و صدها مبارز اسیر که ماهها در دست ضدانقلاب و آشوبگران کردستان باند قاسملو و کومله و دوستان فدائی خلق و مجاهد خلقشان اسیر بودند، شهید و تعداد نامعینی مجروح میشوند."
🌹بعد از فتح المبین اولین فرزندش به دنیا آمد... دختری که بر اثر فلج مغزی قادر به حرکت نبود. گاهی با او به منزلش می رفتم و می دیدم چطور با دخترش بازی می کند درحالی که فرزند، هیچ عکس العملی نشان نمیدهد. و من تعجب می کردم از اینهمه توجه و محبت سردار... در روزهای شروع جنگ خواهرش ۷۰ درصد جانباز شد... در طریق القدس برادرش ابراهیم را از دست داد... در رمضان پایش زیر تانک له شد. در خیبر شیمیایی شد... سال ۶۲ فرزند دوم (امیر) سالم بدنیا آمد... در بدر دستش از مچ قطع شد.. قبل از کربلای ۴ در مسجد بودم که به سراغم آمد و گفت: برویم بیرون حرف بزنیم... رفتیم نشستیم لبه پیاده روی مسجد و گفت: سید! دو روزی است خدا بچه سومم را بهم داده و دختره... شروع کرد به گریه کردن. گفتم خب! خدا بهت بچه داده این که گریه ندارد... گفت: آخر این هم مثل اولی معلوله... می گفت و گریه می کرد. ناراحت شدم فردا صبح نزد برادر رئوفی فرمانده لشکر رفتیم، جریان را که شرح دادم، گفت: برو دنبال کارهای درمانش، اگر مشکل مالی هم داشتی کمک می کنیم اصلا نگران نباش... بچه را به اصفهان برد. دکتر قول داد که اگر عملش کند، خوب میشود 👈 ۷۵ هزارتومان هزینه عملش شد که آن موقع مبلغ بسیار زیادی بود... بعد از عمل، اسماعیل در کربلای۴ شهید شد و بچه هم تغییری نکرد. وقتی دوباره بچه را بردند پیش دکتر و فهمید پدرش شهید شده، منکر قولش شد و گفت: من قولی ندادم... 🌹۱۷ سال از شهادت اسماعیل می گذشت که یک شب خوابش را دیدم که کنار گهواره بچه اش نشسته و گریه می کند...صبح با ناراحتی از خواب بیدار شدم و رفتم خانه شان و احوال بچه ها را پرسیدم. همسرش گفت: دختر اولمان فوت کرده... 🌹بیماری فرزندان و حتی مشکلات جسمی خودش، او را از جبهه جدا نکرد... امام جمعه و فرمانده لشکر، تکلیف جهاد را از گردنش برداشته بودند... با وجود همه این مشکلات، حاضر نشد لحظهای جبهه را ترک کند تا سرانجام در عملیات کربلای ۴ در حالی که فرمانده گردان کربلا را به عهده داشت، بعنوان غواص خط شکن شرکت کرد و جزء اولین نفرات در نوک پیکان حمله قرار داشت به شهادت رسید و گردانش موفق ترین گردان در کل عملیات لقب گرفت... او سالها بعد تفحص گردید و در بین نیروهایش در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت...
راوی: سید مجید شاه حسینی، همرزم شهید _ برشی از زندگی #شهیداسماعیل_فرجوانی
🌷برای شروع عملیات کربلای چهار منتقل شدیم آبادان. ما به عنوان غواص خط شکن زدیم به دل دشمن، وقتی وارد معبر دشمن شدیم، سعید محمدی اصل رو دیدم!... باورم نمی شد، هر دو پایش قطع شده بود، پیکرش هم افتاده بود یه گوشه از معبر، دهانش رو نگاه کردم دیدم پر از خاکه، یه لحظه بغض گلویم رو گرفت... وقتی برگشتیم علت کارش رو از بچه ها پرسیدم. گفتند: وقتی ترکش خورد به پای سعید، دهان خودش رو پر از خاک کرد. می خواست از شدت درد صدای ناله اش بلند نشه تا عملیات لو نره، خودش رو فدا کرد تا بچه ها قتل عام نشن...
برشی از زندگی شهید، سعید محمدی
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصر_کاوه
☀️برای مطالعه تفضیلی عملیات کربلای چهار به آدرس زیر مراجعه کنید: 👇
حماسه کربلای ۴ چه بود؟ / خبری که سرآغاز یک موج مردمی شد / چرا ابوالخصیب؟ - http://naserkaveh.com/حماسه-کربلای-4/
🌹به جرج جرداق گفتند: شما یک مسیحی هستی و خیلی هم مذهبی نیستی، چه شد که در مورد حضرت علی (علیهالسلام) کتاب نوشتی؟
به گریه افتاد و گفت مرحوم علامه امینی هنگامی که کتاب الغدیر را نوشت چند جلد از کتاب را برای من فرستاد.
یک نامه هم نوشت و گفت آقای جرد جرداق شما یک حقوقدان و وکیل دادگستری هستی، نه شیعه هستی و نه سنی که بگوییم طرفداری میکنی، کار تو دفاع از مظلوم است. ☘
🌱ما با اهل سنت بر سر علی (علیه السلام) دعوا داریم ما می گوییم حق با علی است آنها می گویند نه.
حالا این چند جلد کتاب الغدیر را به عنوان پرونده مطالعه کنید.
تمام مدارک هم از اهل سنت است. من از شیعه چیزی در آن ننوشته ام. شما هم در حد یک وکیل دادگستری قضاوت خود را برای من بنویسید. 🍃
🌱می گوید: من دیدم وقتی انسانی مرا به عنوان یک وکیل دادگستری مخاطب قرار داده و از من کمک خواسته بی انصافی است اگر کمک نکنم بنابراین پذیرفتم.🍃
🌴وقتی کتاب ها را دقیق خواندم دیدم در تاریخ از علی (ع) مظلوم تر نمی شناسم و لذا تصمیم گرفتم به اقتضای شغلم که وکیل دادگستری می باشم از این مظلوم دفاع کنم و کتاب «الامام علی صوة العدالة الانسانیة» را نوشتم.💐
☄◾️ فضیلت گریه بر مصیبت های حضرت زینب🥀
🔻قالَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ:
🔹من بَكى عَلى مُصابِ هذِهِ البِنتِ (زَينَبَ بَنتِ عَلِيٍ عليهاالسلام) كانَ كَمَن بَكى عَلى أخَوَيهَا الحَسَنِ و الحُسَينِ (عليهماالسلام)
🔸هر كس بر مصيبتهاى اين دختر [زينب عليهاالسلام] بگريد، همانند كسى است كه بر برادرانش، حسن و حسين عليهماالسلام گريسته باشد.
📚 وفيات الأئمه، ص ۴۳۱
💥زینب سلام الله علیها کیست!؟
☑️حضرت سيدالشهداء(ع) در هنگام وداع به خواهر فرمودند: «خواهرم زینب! مرا در نماز شبت دعا كن».
☑️حضرت سجاد (ع) فرمودند: «عمه جانم زینب در طول زندگی اش نماز شبش را ترک نکرد؛ حتی شب یازدهم مُحرّم»... بهترین توصیفی که من درباره حضرت زینب (س) دیده ام فرمایش حضرت امام سجاد (ع): تو دانشمند معلم ندیده و فهمیده ای فهم نیاموخته هستی.
📚عوالم العلوم ؛ ج 11 , ص 955
#اگر_مدافعان_حرم_نبودند👇
💢قسمتی از جنایات هولناک داعش:
💥نیروهای داعش ۹۰ درصد سوریه و ۵۸ درصد عراق را اشغال کردند و حتی به دیوار زینبیه دمشق رسیدند ⭕ِِ... داعش زمانی که به نزدیکی حرم حضرت زینب (س) رسید بر روی دیوار حرم شعار می نوشت که هنوز بخشی از این شعارها موجود است ⭕️...فرمانده داعش بر روی بی سیم خود در نزدیکی حرم حضرت زینب(س) رجز می خواند و می گفت که حضرت عباس(ع) کجایی که ما حضرت زینب را از قبر بیرون خواهیم کشید⭕️... داعش به منزلی در سوریه حمله کرد، در حالی که در این منزل چهار کودک به همراه پدر و مادر در حال غذا خوردن بودند، داعش سر یکی از دختران که ۹ سال بیشتر نداشت را برید به طوری که خون این دختر بر روی غذاها ریخت و خانواده دختر را مجبور کرد که این غذا را به همراه خون جگر گوشه شان بخورند ⭕️... داعش نوزاد تازه به دنیا آمده را از دستان پدر و مادر می گرفت و آنان را لخت می کرد و بر سینه دیوار می چسباند و با نیزه با این بدن دارت بازی می کرد، داعش شکم مادر باردار را در مقابل چشم شوهرش پاره می کرد و شرط بندی می کرد که فرزندی که دختر است یا پسر، از شکم این مادر بیرون می آید ⭕... در همین دیاله، کودکی را از سینه مادرش گرفتند، او را مثل گوسفند روی آتش سرخ کردند، لای پلو گذاشتند، برای مادرفرستادند. این جنایت وحشتناک در تاریخ بشریت نایاب است، پدیده کوچکی نیست، بلای کوچکی نیست...
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصر_کاوه
⭕ قسمتی از سخنرانی ️سردار عبدالفتاح اهوازیان در مراسم جشن پیروزی جبهه مقاومت در مهدیه ورامین...
💥عشقش به حضرت زینب(س) بیشتر از دخترش بود. یک دفعه گفتم: "آقا میثم، در این موقعیت میخواهی بروی؟لااقل اجازه بده بچه به دنیا بیاید... که گفت: زهره! دلت میآید این حرف را بزنی؟... دلت میآید حضرت زینب (س) دوباره اسیری بکشد؟ بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم میثم قبل از شهادتش یک روز از سوریه زنگ زد و با هم صحبت کردیم... من اواخر دوره بارداریام بود و روزهای سختی را میگذراندم. به او گفتم: خسته شدم. زودتر بیا خانه... گفت: "زهره جان! سپردم تان به حضرت زینب (س) و ازخانم خواستهام به شما سربزند. 🍂حلما تنها فرزندم که 17 روز بعداز شهادت پدرش متولد شد.حلما بچه اولم بود ودوست داشتم همسرم کنارم باشد... ولی میدائم نشد. همان حرفش را در ذهنم مرور میکردم و حضرت زینب(س) و حضرت زهرا(س) را صدا میکردم و به آنها سلام میدادم و میگفتم حتما همه این عزیزان اینجا پیش من هستند... راوی همسر شهید مدافع حرم میثم نجفی
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
🌷عاشقانهی_سردار_خیبر
🌷هر وقت حاجی از منطقه به منزل میآمد، بعد از اینکه با من احوالپرسی میکرد، با همان لباس خاکی بسیجی به نماز میایستاد.یکروز به قصد شوخی گفتم: تو مگر چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن نماز میخوانی؟! نگاهی کرد و گفت: هر وقت تو را میبینم، احساس میکنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم
🌹چشمهای زیبایی داشت
من عاشق چشمهایش بودم
موقع شهادت، خدا چشماشو
با قابش برداشت و برد برا خودش
خدا همیشه خوباشو برا خودش خواست
همت ، که با چشم بسته راهنمای می کرد و ما دخترها از تقوای چشمش حرف می زدیم، کارش به جایی کشید که از من شنید :توازطریق همین چشم هات شهید می شوی.گفت :چرا؟ گفتم : چون خدا به این چشم ها هم کمال داده و هم جمال. ابراهیم چشم های زیبایی داشت. خودش هم می دانست. شاید به خاطر همین بود هیچ وقت نمی گذاشت آرام بماند. یا سرخ از اشک دعا و توبه بود یا سرخ از روزها جنگیدن و نخوابیدن. می گفتم : من یقین دارم این چشم ها تحفه یی است که به درگاه خدا خواهی داد… همین هم شد. خیلی از همین دختر ها، می آمدند از من می پرسیدند : این برادر همت چکار میکنه که نمی خوره زمین؟ آخرش هم یادم رفت ازش بپرسم.شاید یکی از سوال هایی که آن دنیا ازش بپرسم همین باشد. به نظر خودم این خیلی با ارزش ست که آدم حق عضوی از بدنش را این طوری ادا کند، به چهره های مختلف ابراهیم و بخصوص به محبت هایی که فقط شاید به من نشانش می داد
🌷به ابراهیم برگشتم و گفتم، ابراهیم، چرا چشمات اینقدر، زیباست برگشت و گفت، آخه، تا حالا با این، چشما گناه نکردم #کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
راوی:همسرشهیدهمت
هدایت شده از جهاد تبیین
☀️نحوه شهادت هفت تن از اعضای خانواده حجه الاسلام مرحوم #سیدمحمدعلی_بهشتی
👇
☀️در زمان جنگ پدرم برای فراهم کردن شرایط سکونت راهی قم شده بود. در این مدت مادرم وسایل خانه را بسته بندی میکرد. به جهت اینکه من تازه ازدواج کرده بودم و همچنین در آزمون استخدامی آموزش و پرورش قبول شده بودم، بنابراین تصمیم گرفتم در اسلام آباد بمانم. مادرم در آن زمان 39 ساله بود و در تمام شرایط سخت و دشوار پدرم را همراهی میکرد. با وجود اینکه پزشکان به مادرم توصیه کرده بودند در یک منطقه آب و هوای خشک زندگی کند تا رماتیسمش بهبود یابد، مادرم میگفت هر چه امام راحل و پدرت بگویند من قبول دارم. اگر امام (ره) به پدرت ابلاغ کند که در اسلام آباد بماند، من نیز میپذیرم. در آن دوران پدرم کمکهای خیرین را جمع آوری کرده و بین خانوادههای نیازمند اسلام آباد تقسیم میکرد. به جهت اینکه به ایام مهر ماه نزدیک میشدیم، 30 شهریور ماه با پدرم تماس گرفتم و کسب اجازه کردم تا کمکها را میان خیرین تقسیم کنم. با موافقت پدرم روز بعد به همراه خادم مسجد شروع به بستهبندی کمکهای مردمی کردم. بسته بندی کالا تا پیش از ظهر به اتمام نرسید. آن روز منزل خانواده همسرم دعوت بودم. پیش از حرکت به منزل آنها به خانه مادرم رفتم. آنها منتظر آمدن مادربزرگم از بروجرد بودند.
☀️پیش از وقوع آن حادثه، سه مرتبه خبری مبنی بر این حادثه بر سر زبانها آمد ولی هیچ یک از ما متوجه نشدیم. ابتدا استخاره پدرم بود که در آن شهادت آمده بود. دوم سخن مادرم و سوم بصیرت برادرم در خصوص شهادت. سه عاملی بود که میخواست به ما بفهماند که حادثهای رخ خواهد داد.
دقایقی بعد از خوردن ناهار به دفتر برگشتم. رادیو در دفتر مسجد روشن بود. پیامی مبنی بر تجاوزات عراق و پاسخ قطعی ما در خصوص بمبارانهای عراق اعلام شد. یکی از اهالی محل در همین حین وارد مسجد شد و از من خواست تا از طریق بلندگو به مردم اعلام کنم که عراق حمله کرده است و آماده باشند. از انجام این عمل سر باز زدم و گفتم که این امر باعث رعب و وحشت میان مردم میشود. آن فرد با شنیدن پاسخ من از مسجد خارج شد.
☀️دقایقی بعد با شنیدن صدای هواپیما از دفتر مسجد خارج شدم. هواپیماها به قدری به زمین نزدیک شده بودند که برگهای درخت توت بر روی زمین ریخت و شیشهها شکست. در آن لحظه گمان کردم که هواپیماهای ایرانی هستند که به سمت عراق میروند اما وقتی که چترهایی از هواپیما به سمت زمین پرتاب شد، یقین یافتم که این هواپیماهای عراقی است. در همین حین موج یک انفجار من را پرتاب کرد. از زمین که بلند شدم، صورتم پر از خون بود. صورتم را داخل حوض آب کردم. آب رنگ خون گرفت. میخواستم به خانه پدرم که به فاصله 10 متری از مسجد بود برای پانسمان بروم که ناگهان دیدم خانه پدرم فرو ریخته است. به سمت آنجا دویدم. خواهرم با آوار به پایین میآمد که دست او را گرفتم و به بیرون کشیدم. وسط خیابان هر کسی که در حال عبور بود، ترکش خورده بود. یک نفر دست و سرش قطع شده و در حال سوختن تکان میخورد. همچون تنه درخت، سوخته و سیاه شده بود.
هفت نفر از اعضای خانوادهام اعم از مادرم، داماد، نوه، سه برادر و مادرم بزرگم در زیر آوار مانده بودند. از یک تیرآهن گرفتم و خودم را به بالای ساختمان کشیدم. آجرچینهای اتاق باقی مانده بود. پایم را که روی اولین آجر گذاشتم، ساختمان فرو ریخت و من حدود فاصله ۹ متر به زمین سقوط کردم. بر اثر پرتاب، از حال رفتم. وقتی چشم باز کردم، روی میز در داروخانه بودم. فکرم را که متمرکز کردم، متوجه شدم چه حادثهای رخ داده است.
☀️بعدها برایم روایت کردند که بعد از سقوطم از ساختمان، من را همراه با شهدا به بیمارستان منتقل کردند. مسئول داروخانه بیمارستان که یکی از دوستان مسجدیام بود، متوجه میشود که من نفس دارم. من را به داروخانه برد و سرم میزند. سرم را از دستم باز کردم و به سمت خانهمان رفتم. با لودر آوارها را برداشتیم و پیکرها را پیدا کردیم. مادرم را در حالی پیدا کردیم که سه برادرم را در آغوش گرفته و تیرآهن از پهلوی سمت راستش وارد شده و از سمت دیگر خارج شده بود. اهالی محل شب حادثه طی تماس تلفنی با دفتر آیت الله گلپایگانی میگویند که نارنجکی به منزل ما پرتاب شده است. پدرم آن زمان در قم مسئول مسجد امام المهدی (عج) شده بود. وی زمانی به منزل رسید که ما پیکرها را از ساختمان خارج کرده بودیم. پدرم در آن لحظه با دیدن منزل و پیکر هفت تن از اعضای خانوادهاش رو به قبله ایستاد و گفت: 👈
«هو المالک و نحن المملوک».
☀️پیکرها را برای تشییع و خاکسپاری به بروجرد منتقل کردیم. در این حادثه بیشترین ضربه را خواهرم خورد زیرا علاوه بر اعضای خانوادهاش، فرزند و همسرش نیز شهید شدند.
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصرکاوه
راوی: پسر خانواده #سیدمحمدرضابهشتی
#سالگردشهادت