eitaa logo
رسانه خبری محله گورابک
109 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
5.8هزار ویدیو
175 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جهاد تبیین
🌹 خاكيان_خدايى_اينگونه_اند...! 💥تابستان سال ۱۳۶۱ بود. یک شب با هم به هیئت رفتیم. بعد هم در کنار بچه‌ های بسیج حضور داشتیم. آخر شب هم برای چند نفر از جوانان محل، شروع به صحبت کرد. خیلی غیر مستقيم آنها را نصیحت نمود. 💥ساعت حدود دو نیمه شب بود. من هم مثل ابراهیم خسته بودم. از صبح مشغول بودیم. گفتم: من می‌ خواهم بروم خانه و بخوابم. شما چه می‌ کنی؟ ابراهیم گفت: «منزل نمی‌ روم، می‌ ترسم خوابم برود و نماز صبح من قضا شود. شما می‌ خواهی برو.» 💥بعد نگاهی به اطراف کرد. یک کارتن خالی یخچال سر کوچه روی زمین افتاده بود. ابراهیم آن کارتن بزرگ را برداشت و رفت سمت مسجد محمدی. ورودی این مسجد یک فضای تقریباً دو متری بود. ابراهیم کارتن را در ورودی مسجد روی زمین انداخت و همانجا دراز کشید. 💥....بعد گفت: «دو ساعت دیگه اذان صبح است. مردمی که برای نماز جماعت به مسجد می‌ آیند، مجبور هستند برای عبور، من را بیدار كنند.» بعد با خوشحالی گفت:👇 «اینطوری هم نمازم قضا نمی ‌شه، هم نماز صبح رو به جماعت می‌ خوانم.» ابراهیم به راحتی همانجا خوابید. 🌷انفاق شهید ابراهیم هادی به دوستان 💥 از علمايى که ابراهیم به او ارادت خاصی داشت مرحوم حاج آقا هرندی بود. این عالم بزرگوار غیر از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشی بود. سال ۶۱ یك روز به همراه ابراهیم خدمت حاج آقا رفتیم و از حاج آقا پارچه به اندازه دو دست پیراهن گرفت. 💥 دو هفته بعد موقع نماز دیدم که ابراهیم آمده مسجد و رفته پیش حاجی، من هم سریع رفتم، ببینم چی شده. ابراهیم مشغول حساب سال بود و داشت خمس اموالش رو حساب می‌ کرد. از اونجايى که می‌ دونستم او برای خودش چیزی نگه نمی‌ داره تعجب کردم که می‌ خواد خمس چه چیزی رو حساب کنه. 💥 حاج آقا حساب سال رو انجام داد و گفت: ۴۰۰ تومان خمس شما می‌ شه. بعد ادامه داد: من با اجازه ‌ای که از آقایون مراجع دارم و با شناختی که از شما دارم اون رو می‌ بخشم. اما ابراهیم اصرار داشت که این واجب دینی رو پرداخت کنه. و بالاخره خمس رو پرداخت کرد. کار ابراهیم مرا به یاد حدیثی از امام صادق (ع) انداخت که می‌ فرماید: کسی که حق خداوند (مانند خمس) را نپردازد؛ دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد کرد... (آثارالصادقین، جلد ٥، صفحه ٤٦٦) 💥 بعداز نماز با ابراهیم به مغازه حاج آقا رفتیم و به حاجی گفت : دو تا پارچه پیراهنی مثل دفعه قبل می‌ خوام. حاجی با تعجب نگاهی کرد و گفت: پسرم تو تازه از من پارچه گرفتی، اینها پارچه دولتیه، ما هم اجازه نداریم بیش از اندازه به کسی پارچه بدیم. ابراهیم چیزی نگفت، ولی من که می‌ دانستم قضیه چیست گفتم:‌ آخه پدر جان، این آقا ابراهیم پیراهن‌ های قبلی رو انفاق کرده. بعضی از بچه‌ های زورخونه هستن که لباس آستین کوتاه می‌ پوشن یا وضع مالیشون خوب نیست. ابراهیم برای همین پیراهن رو به اونها می‌ ده. 💥 حاجی در حالی که با تعجب به حرفای من گوش می‌ کرد. یه نگاه عمیق تو صورت ابراهیم انداخت و گفت: این دفعه برای خودت پارچه رو می‌ بُرم. حق نداری به کسی ببخشی، هر كـسى که خواست بفرستش اینجا... منبع:📚 "سلام بر ابراهیم" ص ۱۸۸ راوى: مصطفی صفار هرندی