💠 #دوراهی_وظیفه_و_نتیجه
🔷 جلسه سوم
🔶 بخش چهارم
🔶 این تعبیر امیرالمؤمنین در خطبه قاصعه (192 نهج البلاغه) است که حضرت می فرمایند:
«وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْياً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلَاءِ مِنْهُم»
خدا وقتی می خواهد امتحان کند به این گونه عمل می کند که اگر چیز خوبی را هم بخواهد در مقابلت قرار بدهد ، بدی هایش را فقط به تو نشان می دهد.
حضرت ، مثال ابلیس و آدم را می زنند و می فرمایند:
«وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلَائِكَة»
خدا می توانست نورانیت آدم و اسمائی که او حمل می کند را به ابلیس نشان دهد ؛ ولی فقط گل آدم را نشان داد و فرمان سجده داد.
در جایی از این خطبه حضرت می فرمایند:
«وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ قُطْراً بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ لَا يَزْكُو بِهَا خُفٌّ وَ لَا حَافِرٌ وَ لَا ظِلْف»
خدا یک قسمت از زمین را واجب کرده است که همه بروند ، آن هم بدترین جای کره ی زمین است!
«وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَ الْأَشْجَارِ دَانِيَ الثِّمَارِ مُلْتَفَّ الْبُنَى مُتَّصِلَ الْقُرَى بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ وَ أَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَ [زُرُوعٍ] رِيَاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ وَ لَوْ كَانَ [الْأَسَاسُ] الْإِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَيْنَ [مِنْ] زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِه»
خداوند متعال می توانست کعبه را طور دیگری بسازد. مثلا با سنگ های قیمتی. به طوری که در اطراف آن سرسبز ، حاصل خیز و با کیفیت بیشتر باشد و باعث جذب بیشتر انسان ها بشود.
اصلا کار و روش خدا همین طور است که جذابیت ها را می گیرد و حذف می کند ؛ تا امتحانت کند.
🔔 @Aminikhaah_Media
زيارت معجزه مي کند 08.mp3
14.16M
🔈 #زیارت_معجزه_می_کند
🔊 جلسه هشتم
📅97/07/26
#مشهد
🔔 @Aminikhaah_Media
سخنرانی_شهادت_امام_حسن_علیه_السلام.mp3
27.36M
🔈 #ویروس_دودلی
🔊 تحلیلی تمدنی - جامعه شناختی از دوران امام مجتبی ع
📅97/07/24
#مشهد
#هیات_لبیک
#حسینیه_هنر
🔔 @Aminikhaah_Media
💠 #دوراهی_وظیفه_و_نتیجه
🔷 جلسه سوم
🔶 بخش پنجم
🔶 مقدس اردبیلی (ره) ماجرایی دارد که خیلی جذاب است.
مقدس اردبیلی یک سیب را در مسیر جوی آبی دید ، آن سیب را برداشت و یک مقداری از آن را خورد بعد از اینکه خورد متوجه شد که این سیب برای یک باغی است و باید برود نزد صاحب باغ تا از او حلالیت بگیرد.
رفت و به صاحب باغ ، ماجرا را گفت و از او درخواست حلالیت کرد.
صاحب باغ گفت نصف این باغ برای من است و نصف دیگر آن برای برادرم است که در کربلاست.
راه افتاد و به سمت کربلا حرکت کرد تا صاحب آن باغ را بیابد.
صاحب باغ را پیدا کرد و برای او هم قضیه را نقل کرد.
صاحب باغ گفت من به یک شرط تو را حلال می کنم.
گفت چه شرطی؟
گفت تو باید با دختر من که کور و کر و لال و شل است ازدواج کنی!
وقتی می گویند وظیفه همان نتیجه است یعنی همین.
با این حساب ، آدم اگر به لذت و خوشی رسید ، باید بدگمان باشد. که کجای کار من گیر داشت که نفسم خوشش آمد.
حاج آقای قرائتی نقل می کردند که من یک دفعه نماز لذت بخشی خواندم ، بعد مقداری بدگمان شدم و تامل کردم ، فهمیدم که وضو نداشتم!
خلاصه ایشان (مقدس اردبیلی ) ناچار شد که به خاطر حلالیت گرفتن با دختر صاحب باغ ازدواج کند.
وقتی در حجله قرار گرفتند تا عقد را بخوانند دختر با آن مشخصات را ندیدند و پرسیدند که آیا اشتباه شده است؟
پدر گفت که دختر من کور است چون معصیت ندیده است ، کر است چون معصیت نشنیده است ، لال است چون معصیت نگفته است و شل است چون به دنبال معصیت نرفته است. من دیدم کسی جز تو لیاقت این دختر را نداری!
به طور کلی اینطور است که جایزه های عمیق و اصلی در پی و پشت آن چیزهایی است که انسان خوشش نمی آید.
ولی تعریف آقای بنتام از لذت ، آن لذت سطح پایین و نزدیک است.
همه ی هفت قاعده آقای بنتام درست بود ولی فقط این را نگفته بود که اگر بخواهی به این قواعد برسی باید رنج بکشی و از سختی ها عبور کنی.
با این دید و نگرش است که حضرت زینب س فرمود:
«ْ مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا» (مثير الأحزان، ص: 90)
🔔 @Aminikhaah_Media
💠#اربعین_و_سبک_زندگی_مهدوی
🔶بخش اول
🔶موضوع مورد بحث ، نسبت پیاده روی اربعین با سبک زندگی مهدوی است. یکی از ابعادی که می توان در ارتباط با پیاده روی اربعین به آن پرداخت ، بُعد تمدن سازی این حرکت است.
تمام ماهیّت و ماندگاری یک تمدن بسته به سبک زندگی است که ایجاد می کند.
نسبت هر فلسفه ای با تمدن این است که آن فلسفه باید بتواند سبک زندگی درست کند!
منظور ما از فلسفه چیزی مثل حکمت مشّاء و یا حکمت اشراق و... نیست ، هر کسی که فکر و ایده دارد تا زمانی که این فکر روی کاغذ است , هیچ پویایی و اثرگذاری ندارد و به دنبال آن هیچ تمدن ماندگاری شکل نمی گیرد؛ اما زمانی که این تفکر به متن زندگی افراد رسید و نمود و تبلور پیدا کرد این فلسفه مانا می شود.
مثالی که می توان در این جا و متناسب با این بحث بیان کرد ، مثال فوتبال و ارتباط مردم با آن است؛
فوتبال در دستگاه فلسفه ی غرب در جهت خروجی تفکرات فلسفی آنها مورد توجه است و با توجه به نظام فکری ای که دارند اثرگذاری این بازی روی باورهای مردم بسیار قابل تأمل است؛
به تازگی هم کتابی نوشته اند به نام "ذهن زیبا ، بازی زیبا".
رهبر معظم انقلاب بعد از حضور در نمایشگاه کتاب با تعجب از این کتاب که نسبت فوتبال و فلسفه را بیان می کند یاد کردند. در متن کتاب مطالب جالبی عنوان شده ، که چند نکته را به اختصار ذکر می کنم:
می گوید این که شما از بازی کریستیانو رونالدو لذت می برید و برای شما جذابیت دارد ، با تعریف فلسفه ی ما چطور توجیه می شود؟!
زیبایی با فلسفه تعریف میشود ، وقتی شما می گویید بازی رونالدو زیباست ، حتما فلسفه ای پشت این احساس هست.
ببینید خودِ فلسفه را به خورد مخاطب نمی دهند ، بلکه فلسفه را وارد بازی این بازیکن می کنند و آن را در بازی یک فرد محبوب تبلور می دهند و مردم را شیفته ی آن فلسفه ای که مد نظر خودشان هست می کنند!
یا می پرسد جایگاه پنالتی در کجای عالَم است؟
سوال مطرح می کند و برای تک تک پرسش ها جواب فلسفی می دهد. میدانید که به شدت فلسفه غرب تکیه بر «شانس» دارد و یکی از مفاهیم بنیادین آنها شانس است.
این در حالی است که فلسفه اسلامی اصلاً شانس را قبول ندارد.
با خودشان می گویند اگر بخواهیم راجع به شانس و قضا و قدر بحث کنیم حتما دستمان خالیست و چیزی برای مطرح کردن نداریم چرا که استدلالی نداریم ، پس او نمی آید در زمینی بازی کند که دستش خالی است. اما زیرکانه مسئله ی پنالتی را مطرح می کند ، مبانی فلسفی خود را در آن تبلور می دهد ، بعد به شما می گوید الان چیزی که گُل کرد چه بود؟!
شما جواب می دهید؛ شانسی بود!
به مرور این مفهوم در زندگی شما پررنگ میشود ، وقتی به شانس باورپیدا کردید ، با آن هم زندگی می کنید.
پس متوجه شدید که فیلتری به اسم فوتبال را برای شما قرار می دهند و بعد فلسفه مد نظر خودشان را در آن تبلور می دهند و شما را قانع می کنند.
ما یکی از ضعف ها و نقص های بزرگ مان در طول تاریخ این بوده است که نتوانستیم برای آن دستگاه فکری و فلسفی که داریم ، تبلور درخور ایجاد کنیم.
ما در مبانی فلسفی در قیاس با تمام دستگاه های فلسفی و فلاسفه ی دنیا بی نظیریم.
حضرت امام (ره)به گورباچف پیشنهاد میدهند که با حکمت صدرایی آشنا شود چرا که دنیای او را متفاوت خواهد کرد:
« از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدر المتألّهين - رضوان اللَّه تعالى عليه و حشره اللَّه مع النبيين و الصالحين- مراجعه نمايند، تا معلوم گردد كه: حقيقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده، و هر گونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد.
ديگر شما را خسته نمى كنم و از كتب عرفا و بخصوص محيى الدين ابن عربى نام نمى برم؛ كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تنى چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اين گونه مسائل قوياً دست دارند، راهى قم گردانيد، تا پس از چند سالى با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر ز موى منازل معرفت آگاه گردند، كه بدون اين سفر آگاهى از آن امكان ندارد.»
(صحيفه امام، ج21، ص: 224 - 225 ؛ پيام به آقاى ميخائيل گورباچف)
امام (ره) قائل به این بود که در هر جای دنیا و هر کسی نظام فلسفی ما را مطالعه کند شیفته آن می شود.
اما گیر کار اینجاست که در حال حاضر ما یک انیمیشن ، بازی کامپیوتری ، سریال و یا فیلم مبتنی بر فلسفه خودمان نداریم.
منظور این نیست که دعوای اشراقی ها و مشّایی ها را به نمایش بگذاریم و بگوییم اینها اصالت وجودی اند و آنها اصالت ماهیتی!
منظور ما این است که خروجی هایی که در رفتار آدمها بروز پیدا میکنند ، حاوی یک مفهوم بنیادین است ، بروز این مفاهیم که موجب ایجاد سبک زندگی می شود را به جهان نشان دهیم.
پیاده روی اربعین بزرگترین خاصیتش این است که مفت و مجانی دستگاه فکری و فلسفی ما را به درستی نشان می دهد.
🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 16.mp3
4.94M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت
📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم
🔊 جلسه شانزدهم
#ملکوت_اعمال / 16
📅97/07/28
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
💠#اربعین_و_سبک_زندگی_مهدوی
🔶بخش دوم
🔶پیاده روی اربعین ، بروز این آیه است که می فرماید:
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا(شرح:۶)
«و با هر سختی البته آسانی هست»
در پیاده روی اربعین چه خودِ زائران و چه افرادی که موکب گذاشته اند تا خدمت رسانی کنند ، همه در سختی هستند اما از این سختی لذت می برند ، جبهه رقیب نمی خواهد این تفکر در جامعه جا بیفتد.
جامعه ای که قرار است برده وار زندگی کند باید از سختی فراری باشد تا بشود هر آنچه که میخواهند را به آن تحمل کنند.
پیاده روی اربعین مفهوم صبر را در جامعه نهادینه می کند. در حالی که با توجه به فلسفه ی غرب این مفهوم نباید مقدس جلوه داده شود ، همان طور که مفهوم ایثار برایشان بی معنا و غریب است.
دیدگاه اومانیسم (انسان گرایی) زمانی در یک انسان بروز پیدا می کند که انسان جز خودش کس دیگری را نبیند. وقتی جز خودش هیچ غایتی ندید وقتی کس دیگری را لایق این ندید که بخواهد خود را فدای او کند ، آن زمان است که هر جور امتیازی را میشود از این انسان گرفت. چرا که اینچنین کسی احساس می کند حفظ جان خودش ارزش این را دارد که همه چیز را فدا کند.
جبهه ای هم که بخواهد انسان را از این بُعد به بازی بگیرند مفهوم صبر ، ایثار و سختی کشیدن را در نظر او بی ارزش جلوه می دهد.
مرحوم شهید صدر می فرماید که تمدن اهل بیت وقتی وقوع پیدا می کند که «منِ» آحادِ جامعه فانی بشود در یک «منِ» بزرگتر.
بعد ایشان تاریخ امام حسن مجتبی(ع) را تحلیل میکند که نفوذ فرهنگی که جبهه معاویه در سپاه امام حسن(ع) وارد کرد و خیانت و رها کردن یاران امام را به همراه داشت ، در واقع به دنبال شکل گیری یک نظام ارزشی و معنایی بود ، که میان سپاه امام حسن (ع) ایجاد شد که هرکس به فکر خودش باشد و بی خود و بی جهت جان خود را فدای کسی نکند.
درست مثل همین الان وقتی موقعیت اقتصادی کشور ما در شرایطی است که مردم در یک بحران اقتصادی هستند ، شبکه " من و تو" این رفتار را آموزش می دهد که مردم به فکر بقیه نباشید! هر کس خودش را در نظر بگیرد و کالای مورد نیاز خود را احتکار کند.
اینها می دانند در این شرایط اقتصادی فروش طلا و دلار یک رفتار ایثارگرانه محسوب میشود ، اگرچه بعضیها از این بُعد این کارها را انجام ندادند ، اما در هرحال این کار نتیجه ی مناسبی برای اقتصاد کشور دارد.
اما اتفاقی که می افتد این است که آنها وارد میدان می شوند و حرص و طمع را در افراد بالا میبرند. به آنها می گویند که نه تنها طلا و دلار خود را نفروشید بلکه هجوم ببرید و کالای مورد نیازتان را بیشتر از حد معمول خریداری کنید.
حتی در بازیهای کامپیوتری که غرب می سازد رفتارهایی را ایجاد میکند تا خصلت های منفی در انسان ملکه و نهادینه شود و کم کم باورهایی را در او به وجود بیاورد. این در حالی است که پدر و مادر اصلا به فلسفه ای که پشت تک تک مراحل این بازی هاست توجه نمی کنند و دلخوش به این هستند که بازی کامپیوتری بهتر از خیابان گردی و دیدن فیلم مورد دار و خواندن کتاب منحرف و... است.
نمی دانند دیگر دوره آن نیست که کسی بخواهد با کتاب حرف بزند. اصلا لازم نیست شما کسی را با استدلال قانع بکنید. شما یک بازی کامپیوتری انجام میدهید احساس میکنید که حرص و طمع در شما شدت پیدا می کند.
فلسفه ای که در پشت بعضی از این بازی هاست این است که شما بدانید هیچ آدمی ارزش این را ندارد که شما خودتان را فدایش بکنید و فقط باید خود را نجات بدهید تا بتوانید به مراحل بعد صعود کنید ، این باور از کفر هم بدتر است!
در یک فوتبال آن نظام فلسفی و فکری که ایجاد می شود چیست؟
شما مسابقه می دهید تا امتیاز بگیرید و جایگاهتان در جدول بالا برود تا به مرحله بعد صعود کنید. بعد با فلان تیم مسابقه می دهید تا در آخر قهرمان شوید و به شما کاپ بدهند.
در نظام اعتباری و نظام جزا ، اینچنین چیزی کاملاً مزخرف است.
امسال کاپ دادید ، سال بعد این تیم برای چه باید تلاش کند؟
می گوید سال بعد بیاید و مدافع عنوان قهرمانی و جام سال قبل خود باشد!
حالا اگر آمد و قهرمان نشد چه؟
سال بعد بیاید و برای قهرمانی قبلی که داشت تلاش کند!
در یک نظام اعتباریِ پوچ ، قدم به قدم برای افراد جوایز بیخاصیت میگذارند تا بتوانند آنها را حرکت بدهند.
به مرور زمان این آدم ها دمدمی مزاج بار میآیند و سطحی نگر می شوند. صبر برای آنها معنا ندارد و به دنبال این نیستند تا رفتاری داشته باشند که آثارش بلند مدت باشد!
🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 17.mp3
3.94M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت
📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم
🔊 جلسه هفدهم
#ملکوت_اعمال / 17
📅97/07/29
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 18.mp3
4.73M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت
📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم
🔊 جلسه هجدهم
#ملکوت_اعمال / 18
📅97/07/30
#مشهد
#دانشگاه_فردوسی
🔔 @Aminikhaah_Media
ره چنان رو.mp3
11.9M
🔈 #ره_چنان_رو
📢 شرح کلمات و توصیه هایی از آیت الله العظمی بهجت ره در باب زیارت اربعین
📅97/07/28
#مشهد
🔔 @Aminikhaah_Media
💠#اربعین_و_سبک_زندگی_مهدوی
🔶بخش سوم
🔶فیلم "بیگانه ای در میان ما" یک فیلم قدیمی اما زیباست که مقداری از سبک زندگی یهودیان را به نمایش می گذارد. یک خانم پلیس که برای تحقیق در یک پرونده ناچار بین یهودی ها و صهیونیست ها می رود و با سبک زندگی آنها آشنا می شود. در طول فیلم به یک خاخام جوان که نسبت به او بی اعتناست علاقه مند می شود ، در آخر این فیلم آن خاخام با یک دختر یهودی ازدواج می کند و آن خانم پلیس به خاطر عشقی که به او داشت دیگر ازدواج نمی کند.
میخواهد بگوید ما یهود آنقدر جذاب هستیم که با وجودی که هیچ کس را آدم حساب نمی کنیم و کسی را بین خودمان راه نمی دهیم اما باز هم شما برای ما می میرید!
یک سکانس هست که این دختر همراه با پسری که در آینده خاخام میشود در اتوبوس هستند و نشان می دهند که در اتوبوس میان زن و مردها پرده کشیده اند!
بله ، این بخشی از سبک زندگی آنهاست ، کسی که میخواهد دنیا را مدیریت کند باید سبک زندگی اش متفاوت باشد هرزه که باشد نمی تواند دنیا را اداره کند.
پس عجیب نیست که یک فیلمی از تلآویو در میآید که یک تبلیغ صابون است و یک خانم با چهره آنچنانی صابونی را تبلیغ میکند و یک خاخام یهودی ایستاده و جلوی تبلیغ صابون را با پرده می پوشاند!
فیلم دیگری را نشان می دهند که در یک هواپیمای در حال پرواز فیلمی پخش میشود که صحنه دارد و تنها یک نفر به این فیلم اعتراض میکند و بعد مشخص میشود که او یک خاخام یهودی است !
یا یک خبر دیگر منتشر می شود که در فلان جشنواره علمی معتبر در دنیا بعد از سرو غذا ، پنج نفر اعتراض دارند اینها چه کسانی هستند؟! یهودیانی که به ذبح آن طعام اشکال گرفته اند!
آن کسی که میخواهد دنیا را اداره کند ، مراقبت ها و تقیدات خودش را دارد. اما دیگران را باید هرزه بار بیاورد تا بتواند آنها را مدیریت کند.
پیاده روی اربعین فلسفه ما را توانسته است تبلور بدهد. اینکه یک موجود بزرگتری هست که جا دارد فدای او بشوید و ایثار داشته باشید. برگ برنده ی ما همین «ایثار» است.
ایثار در دنیا معنا ندارد و اگر کسی این را ببیند شیفته آن می شود.
خود را به آب و آتش بزنی ، خودت را زحمت بیاندازی تا یک نفر دیگر در آرامش و آسایش باشد ؟
این رفتار در پیاده روی اربعین دیده می شود ، و یک «من» دیگری را در دنیا معرفی میکند.
پیاده روی اربعین نمایش یک سبک دیگری از زندگی است.
چرا پیاده روی اربعین نوید ظهور را میدهد؟
با چند روایت بسیار زیبا ، پرنکته و قابل تأمل دلیل را بیان می کنیم؛
در روایت آمده است که سهل خراساني آمد خدمت امام صادق (ع) و اظهار کرد:
ياابن رسول اللّه! شما بيش از حد عطوفت داريد، شما اهل بيت امامت و ولايت هستيد، چرا قيام نمي کند ،با اين که بيش از يک صد هزار شمشير زن آماده جهاد و فداکاري در رکاب شما هستند؟
امام به يکي از پيش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن.
همين که آتش تنور روشن شد و شعله هاي آتش زبانه کشيد، امام به سهل فرمود: برو در تنور آتش بنشين.
سهل به خاطر حرفی که زده بود عذرخواهی کرد و از امام خواست او را تنبیه نکند.
در همين لحظات شخص ديگري به نام هارون مکي وارد شد و سلام کرد. امام صادق(ع) پس از جواب سلام، به او فرمود: هارون! برو درون تنور آتش بنشين.
هارون بدون چون و چرا داخل تنور رفت و در ميان شعله هاي آتش نشست.
بعد امام (ع) با سهل مشغول مذاکره و صحبت پيرامون وضعيت فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي خراسان شد و مطالبي را مطرح نمود مثل آن که مدت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است.
پس از گذشت ساعتي، حضرت فرمود: اي سهل! بلند شو، ببين در تنور چه خبر است.
همين که سهل کنار تنور آمد، ديد هارون مکي چهار زانو روي آتش ها نشسته است، پس از آن امام (ع) به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بيا؛ و هارون هم از تنور بيرون آمد.
بعد از آن، حضرت خطاب به سهل ، اظهار داشت: در خراسان ، چند نفر مخلص مانند اين شخص پيدا مي شود؟
سهل پاسخ داد: به خدا سوگند! حتي يک نفر هم اين چنين وجود ندارد.
امام فرمود: ما خود مي دانيم که در چه زماني قيام نمائيم؛ و آن زمانی است که حداقل پنج نفر مطيع و مخلص ما يافت شوند.
این همان منی است که فانی شده در یک من بزرگتر.
چنین کسی میتواند بار را به دوش بکشد. امیرالمومنین(ع) می فرمایند:
"لا یَحْمِلَ هذَا الْعَلَمَ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَواضِعِ الْحَقِّ(خطبه۱۷۳ نهج البلاغه)
«این پرچم را تنها کسانی میتوانند بر دوش بگیرند که اهل بینش، پایداری و آگاه به مواضع حق باشند.»
این «صبر» همان حالت از خود گذشتگی است آماده بودن برای هر پیکان و پیکار.
🔔 @Aminikhaah_Media