eitaa logo
مـُنـتَظِرٰان‌ِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
305 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
↵چہ‌رویــٰاۍ ِ‌قشــنگیہ‌براۍ‌نوڪر‌ببینہ‌‌مـولـٰا‌ش‌ظـُهـور‌ڪرده‍ …!↳ کپی؟باصلوات،فورواردڪن‌فیض‌ببریـم °•خادم‌المهدی•°: @Khadim_313m °•تبادلاتمون•° : @Al_maShtI ••حــرفـاتـوݧ••🌿📮 https://6w9.ir/Harf_8710498 حرفے‌بود‌در‌خدمتم🙂🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
『 بسْم‌اللّٰھ‌ِالذی‌خَلقَ‌المھدۍ'؏':)! 』
خیلۍوقتمون رونمیگیره رفقا..🌷 ╔♡❀‌✨•••❀‌•••✨❀‌♡╗ @Amir_Hossein13 ╚♡❀‌✨•••❀‌•••✨❀‌♡╝
موݪـاۍمن بگو چند بہاࢪ را به سبزینہ ࢪوشنایۍچشم انتظاࢪیم گࢪه بزنیم ڪه بدانۍعجیب دݪـمان بہ هواۍ تو گࢪفتارہ...🌿🙂 ♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
💐روزی یک صفحه از قران برای و هدیه به چهارده معصوم،رفع بیماری ،گرفتاری ، به نیت شهدا ،اموات کانال، و حاجات همگی💐 همه عزیزان لطفا تلاوت کنید اجرتون با امام زمان عج ❤️ |@Amir_Hossein|❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❗️ استاد‌پناهیان: تجربہ‌بہم‌یا‌دداده‌ڪہ... برا؎اینڪه‌طلب‌شہادت‌ڪنۍ، ‌نبایدبہ‌گذشتہ‌خودت‌نگاه‌ڪنۍ...! راحت‌باش! نگران‌هیچۍنباش! فقط‌مواظب‌این‌باش‌ڪہ شیطون‌بهت‌نگہ‌تولیاقت‌شہادت‌ندار؎...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منو از خودت جدا نکن... .ع. ‎‌ ╔♡❀‌✨•••❀‌•••✨❀‌♡╗ @Amir_Hossein13 ╚♡❀‌✨•••❀‌•••✨❀‌♡╝
مژده‌ اۍ منتظࢪان ماه خدا آمده است😌 ماه شب‌هاۍمناجات و دعا آمده است🤲🏻 ماه دݪـدادگی بنده به معبود ࢪسید✨ بࢪ سࢪ سفࢪه شاهانہ گدا آمده است🌻 حݪـول ماه رمضان مبارڪ..(:🌷🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از •﴿مـداحـۍ﴾•
Akbari-13940321[01].mp3
2.88M
شب‌اول‌رمضان‌چه‌حس‌قشنگی‌داره🌿 خدایا... این نزدیک تر از رگ گردن بودنِ تو را حالا خوب حس می کنم... @Maddahiiii313
🌙 🗓 دعای روز اول ماه مبارک رمضان 🔹 اَللَّـهُمَّ اجْعَلْ صِيامی فيهِ صِيامَ الصّآئِمينَ، وَقِيامی فيهِ قيامَ الْقآئِمينَ، وَنَبِّهْنی فيهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغافِلينَ، وَهَبْ لي جُرْمی فيهِ يا اِلـهَ الْعالَمينَ، وَاعْفُ عَنّی يا عافِياً عَنِ الْمُجْرِمينَ. 🔸 خدايا روزه‌‏ام را در اين ماه روزه روزه‏ داران قرار ده، و شب‏ زنده ‏داريی‌ام را شب ‏زنده ‏داری شب‏ زنده‏ داران، و بيدارم كن در آن از خواب بی‌خبران، و ببخش گناهم را در آن، ای معبود جهانيان، و از من درگذر، ای درگذرنده از گنهكاران.
بخونیم باهم؟!🙂🍃 -التماس دعا...!
خیلۍوقتمون رونمیگیره رفقا..🌷 ╔♡❀‌✨•••❀‌•••✨❀‌♡╗ @Amir_Hossein13 ╚♡❀‌✨•••❀‌•••✨❀‌♡╝
ماه خدا آمد..(:" ماه خدا نمۍآیۍ؟!🌙📿 ●العـجـݪ یوسف‌ زهࢪا● ♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
💐روزی یک صفحه از قران برای و هدیه به چهارده معصوم،رفع بیماری ،گرفتاری ، به نیت شهدا ،اموات کانال، و حاجات همگی💐 همه عزیزان لطفا تلاوت کنید اجرتون با امام زمان عج ❤️ |@Amir_Hossein|❤️
مـُنـتَظِرٰان‌ِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
‌ 🔹 #او_را ... (۷) اینقدࢪ مشغول حࢪف شدیم ڪه اصݪـا یادمون ࢪفت میخواستیم بࢪیم بیࢪون!! تࢪجیح دادیم
🔹 ... (۸) تا بࢪگردم خونه دیࢪ شد، وقتۍرسیدم مامان و بابا سࢪ میز شام بودن. غذامو خوࢪدم، چند جملہ اۍ باهاشون صحبت ڪࢪدم و ࢪفتم تو اتاقم. ڪتابۍڪه تازه خریده بودم ࢪو آوࢪدم و نشستم به خوندن ... 📖 حجمش ڪم بود و تو سہ چہار ساعت تونستم تمومش ڪنم طبق عادتۍڪه داشتم یه بࢪگہ بࢪداشتم و چڪیده اۍاز اونچه ڪه خونده بودم رو توش نوشتم و گذاشتم ݪـاۍڪتاب 📄 تا هࢪوقت خواستم فقط همون بࢪگہ ࢪو بخونم تا مجبوࢪ نشم بازم ڪل ڪتاب ࢪو بخونم و دوباࢪه ڪارۍبشہ..😌 داشت دیࢪمیشد، صبح باید میࢪفتم دانشگاه. خیݪۍزود خوابم بـࢪد ... 😴 صبح بعد از ڪݪـاس اول ، فہمیدیم استاد ساعت بعدمون نیومده و تا بعداز ظہر ڪݪـاسۍنداࢪیم. پس چندساعت بیڪاࢪ بودم. 👱 سعید تمام بࢪنامہ هاۍڪݪـاسیم ࢪو حفظ بود میدونست اݪـان باید سࢪڪݪـاس باشم پس اگࢪ زنگ میزدم و باهاش قرار میذاشتم حسابۍذوق میڪࢪد و میومد دنباݪـم گوشیمو از ڪیفم بیࢪون آوࢪدم و شماࢪشو گࢪفتم ...📱 - اݪـو سعید ... - اݪـو سݪـام. خوبید؟ - خوبید؟؟ مگہ من چند نفࢪم؟؟؟ 😂 چࢪا اینجوࢪۍحࢪف میزنۍ؟؟ - ببخشید من جایۍهستم ، بعداً باهاتون تماس میگیࢪم. 😳 تا اومدم چیزۍ بگم یدفعہ شنیدم یه دختࢪ با صداۍآرومۍ گفت سعید زود قطع ڪن دیگه ، ڪاࢪت داࢪم ... سعیدم هول شد و سـࢪیع قطع ڪࢪد ... هاج و واج به گوشۍنگاه میڪࢪدم 😥 یعنۍچۍ😐؟؟ اون ڪۍ بود؟؟😞 سعید چࢪا اینجوࢪۍحࢪف میزد؟؟😠 چندباࢪ شماࢪشو گرفتم ولۍخاموش بود😡 داشتم دیوونہ میشدم ... نمیدونستم چیڪاࢪڪنم. زنگ زدم به مࢪجان و همه چیزو تعـریف ڪࢪدم ... - دیدۍدیࢪوز بہت گفتم!! بعد جنابعالۍفڪر میڪࢪدۍمن به ࢪابطہ مسخࢪتون حسودۍمیڪنم 😒 چندبار گفتم این پسره داغونت میڪنه - مࢪجان من داࢪم دیوونہ میشم حالم خوب نیست ... چیڪاࢪڪنم؟؟💔 - پاشو بیا اینجا بیا پیشم آࢪومت میڪنم ... تا ࢪسیدم پیش مࢪجان بغضم تࢪڪید ... خودمو انداختم بغݪـش و گریہ ڪردم ... 😭😭 باوࢪم نمیشہ سعید به من خیانت ڪرده ... ما عاشق هم بودیم، حتۍٰخانواده هامون دࢪ جࢪیان بودن ... اینقدرگࢪیہ ڪردم ڪه چشام سࢪخ سࢪخ شده بود و صدام گࢪفته بود 😣 تو همین حاݪ بودم ڪه سعید زنگ زد... گوشیو بࢪداشتم و دیگہ دست خودم نبود هرچۍاز دهنم درومد بہش گفتم ... - تࢪنممممم .... یه لحظہ ساڪت شو ببین چۍ میگم ... - چجورۍدلت اومد با من این ڪاࢪو بڪنۍ؟؟ 😠 - ڪدوم ڪاࢪ؟ تو داࢪۍ اشتباه میڪنۍ... عشقم بیا ببینمت همه چیو برات توضیح میدم ... - خفه شوووووو ... من عشق تو نیستم .... دیگہ هم نمیخوام ࢪیختتو ببینم .... 😡😭 - تـــــࢪنم ... - سعید دیگہ به من زنگ نزن ... قطع ڪردم و چند دقیقه فقط جیغ زدم و گریه ڪࢪدم. - تࢪنم بسہ دیگہ ، ولش ڪن ، بذاࢪ بره به جہنم. اصݪـا از اولشم نباید اینقدࢪبہش وابسته میشدۍ... - مࢪجان تو نمیفہمۍعشق یعنۍچۍ... - هہ ... عشق اینہ؟؟ 😒 اگه اینہ تا آخر عمرمم نمیخوام بفہمم... بیا اینو بگیر ... آࢪومت میڪنه ... - این چیہ؟ 😳 - بہش میگن سیگاࢪ !! نمیدونستۍ؟ - مسخࢪه بازۍ دࢪ نیار ... من ݪـب به این نمیزنم ... - نزن 😏 وݪۍ دیگہ صداۍگࢪیتو نشنوم ... سࢪم رفت ... - این میخواد چیڪاࢪ ڪنه مثݪـا؟؟ - آرومت میڪنه ... امتحانش ڪن... - نمیخوام ... - باشه پس یہ بسته میذاࢪم تو ڪیفت. اگࢪ خواستۍامتحانش ڪن 😊 شب شده بود و مامان چندباࢪ بہم زنگ زده بود. مࢪجان خیلۍ اصرار ڪࢪد بمونم وݪۍ اجازه نداشتم شب جایۍ باشم ... بࢪگشتم خونہ و مامان و بابا با دیدن سر و وضعم با تعجب نگام ڪࢪدن 😳 ♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
‌ 🔹 ... (۹) حوصلہ توضیح نداشتم و بدون حࢪفۍࢪفتم تو اتاق. چند دقیقہ بعد هࢪ دو شون دࢪ اتاقو زدن و اومدن تو. میدونستم تا نگم چۍشده بیخیاݪ نمیشن پس همہ چیو تعـࢪیف ڪردم ... بابا عصبانۍشد و ... - دیدۍمیگفتم این پسره ݪـیاقت نداࢪه ... ڪدومتون به حࢪفم گوش دادین ... بابا میگفت و من گـࢪیه میڪردم ... همہ رویاهایۍڪه با سعید ساخته بودم، همه خاطࢪه هامون از جلو چشامم ࢪد میشدن و حس میڪردم قݪـبم اݪـان از ڪار میفتہ..💔😭 مامان سعۍداشت آࢪومم ڪنه و به سعید بد و بیراه میگفت... چند دقیقه بعد هࢪدو ࢪفتن و ازم خواستن بخوابم و از فردا زندگۍ جدیدۍرو بࢪاۍخودم شࢪوع ڪنم و نذاࢪم فڪر سعید مانع پیشࢪفتم بشہ ... 🚫 اما من تا صبح گـࢪیه ڪردم و چت هامون رو خوندم و خاطࢪاتو مرور ڪࢪدم ... هیچۍنمیتونست آࢪومم ڪنه. هر فڪࢪۍ تو سࢪم میومد ... تا یادم افتاد مࢪجان یه بستہ سیگاࢪتو ڪیفم گذاشتہ ... تا بحاݪ سمت این چیزا نࢪفته بودم اما چندبارۍدست سعید دیده بودم و میدونستم چجوࢪۍ باید بڪشم ... پڪ اول رو ڪه زدم به سࢪفه افتادم 😣 ࢪفتم تو تࢪاس و ڪشیدم اشڪ ریختم ... دیگه زندگۍبࢪام معنایۍنداشت. من بۍسعید هیچۍنبودم ... 😭 تحمݪ نامࢪدۍسعید بࢪام خیݪۍسنگین بود ... داغ بودم ... تب شڪست و تنہایۍ به تب بیماࢪیم اضافہ شده بود و تنم رو میسوزوند ... ڔفتم آب سرد رو باز ڪردم داغۍاشڪام با سردۍ آب مخلوط میشد و روۍصوࢪتم میࢪیخت 😭 سࢪدم بود وݪۍداغ بودم ... دیگه زندگۍبـࢪاےمن تموم شده بود ... چند ࢪوزۍنه دانشگاه ࢪفتم نه سر بقیہ ڪݪـاسا ... بعد اونم مثل یہ ࢪبات ، فقط میࢪفتم و میومدم ... دیگہ خندیدن یادم ࢪفته بود 💔 من مࢪده بودم ...❗️ تـࢪنم مࢪده بود ...❗️ حتۍٰجواب مࢪجان رو ڪمتر میدادم ... مامان و بابا هم یا نبودن یا اینقدࢪ ڪم بودن ڪه یادشون میࢪفت چه بݪـایۍسر تڪ دختࢪشون اومده ... مامان دڪتر ࢪوانشناس بود اما اینقدࢪ سࢪش گࢪم مطب و بیماࢪهاش و این سمیناࢪ و اون سمیناࢪ بود ڪه به افسࢪدگۍدختࢪش نمیࢪسید‼️💔 ♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
‌ 🔹 ... (۱۰) سعید چندبارۍپیام فࢪستاد ڪه همہ چیو ماست ماݪۍڪنہ اما وقتۍجوابشو ندادم ، ڪم ڪم دیگہ خبرۍازش نشد. مࢪجان بیشتࢪ از قبل میومد خونمون ، سعی میڪࢪد حالمو بہتࢪ ڪنه. امّا من دیگہ اون تـࢪنم قبل نبودم❗️ نمࢪه هاۍ آخࢪ ترمم ڪه اومد تازه فہمیدم چه خࢪابڪارۍڪردم و چقدࢪ افت ڪردم 😔 سعید منو نابود ڪࢪده بود ... حاݪ بد خودم ڪم بود ، بابا هم با دیدن نمࢪه هام شدیداً دعوام ڪࢪد و ࢪفت و آمدم رو محدودتࢪ ڪـرد ... بـࢪام استاد خصوصۍگرفت تا جبࢪان ڪنم. استادم یہ آقایۍبیست و هفت ، هشت سالہ بود.. بعد از چند جلسہ ۍ اوݪ ڪه اومده بود دیگہ فہمیده بود ڪه من همیشه طول روز تنہام و ڪسۍخونمون نیست ... از جلسہ هفتم هشتم بود ڪه ڪم ڪم خودمونۍ تࢪ شد... - دࢪس امروز یڪم سنگین بود ، میخواۍ یڪم استࢪاحت ڪنیم تࢪنم خانوم؟ - بࢪاۍمن فرقۍنداره. اگࢪ میخواید میتونم این جلسہ ࢪو تموم ڪنم تا شما هم برید به ڪاࢪاۍ دیگتون بࢪسید. -من ڪه ڪاࢪی نداࢪم. یعنۍامروز جاۍ دیگہ اۍقرار نیست بࢪم ... -راستش احساس میڪنم خیݪۍگࢪفته اۍ! میشہ بپࢪسم چࢪا؟ - فڪࢪنمیڪنم نیازۍباشہ خارج از دࢪس صحبتۍداشته باشیم آقاۍناظࢪۍ! 😒 - بگو بہزاد! چقدࢪݪجبازۍتو... - بݪـه؟؟ 😠 - چیز بدۍگفتم؟ من با شاگࢪدام معموݪـا رابطہ ۍدوستانہ ترۍداࢪم ... پاشو بࢪو بیࢪرون 😠 - چرا اینجوࢪۍمیڪنی؟ 😳 مگه چۍگفتم؟؟ - گفتم بࢪو بیࢪووووون ... من نیازۍ به استاد ندارم. خوش اومدۍ 😡 - متأسفم بࢪات ... هࢪڪس دیگه اۍجاۍ من بود یه بݪـایی سࢪت میاورد.. شب ڪه بابا بࢪگشت خونہ دوباره یه دادگاه تشڪیل داد تا یه جࢪیمه جدید بࢪام مشخص ڪنه ... ♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎