💔
طولانے ترین خیابان را
به نامت ڪردیم ..
تا شہر بیشتر رنگ و بویت را بگیرد ..
امّا نفهمیدیم خودمان
جاده انتظار را طولانے ڪرده ایم ..
#امام_زمان💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
یـه بنده خدایۍ گفت :
تجــربۍ میخونم
قراره پزشڪ بشـــم
منم گفتم :
بنـــدگے میخونم
قراره شهـــید بشم
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
ورود حضرت مسلم به ڪوفه '!💔
اول محرم دمِ همه روضه ها اینه :
حسین (؏) نیا به ڪوفه ..
ڪوفه وفا ندارھ ' !💔
اما امروز روضه خون ها باید اینطور روضه بخونن :
مسلم نیا به ڪوفه ..
ڪوفه وفا ندارھ ' !💔(:
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
اول محرم دمِ همه روضه ها اینه : حسین (؏) نیا به ڪوفه .. ڪوفه وفا ندارھ ' !💔 اما امروز روضه خون ها ب
ولے .. ای ڪاش سفیرِ ارباب نرھ ڪوفه!
اگه رفت .. ای ڪاش به ڪوفی ها اعتماد نڪنه!
اگر ڪرد .. ای ڪاش به امام حسین (؏) نامه ندھ!
اگه داد .. ای ڪاش بنویسه : با خانوادھ نیایید ! رقیه ۜ و علےاصغر (؏) و خواهرتان را نیارید .. نیارید !💔(:
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
حضـرتِ عشـق '!❤️(:
Γ
بویِ عطرِ یاس دارد جمعهها ..🌸
وعـدھ دیـدار دارد جمعـهها ..✨
جمعهها دل یادِ دلبـر مےڪنـد ..🌿
نغمه یابنالحسن(عج) سر مےڪند !💚(:
L
اگر میخواهی
محبوبِ خدا شوی،
گمنام باش،
کار کن برای خدا،
نه برای معروفیت...
-شهیدعلیتجلایی-
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
-🌪️"
نَبـودَنترابـٰا
ساعَـتشِنےاَندازھگِرفتِہام..
یِڪصَحراگُذَشتِہاَست..シ💔!'
⇜#امام_زمان
⇜#صاحبنا
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
توهیئتمنتظرشبودیم ڪہبیادیهدهنروضهبخونہ، هرچقدرزنگزدمورنداشت.. همهبچهانگرانشدهبودن ه
عاشقابراهیمهادیبود...
چندبارکتابسلامبرابراهیموخوندهبودو
همیشهازاینشهیدبزرگوارحرفمیزد،
یهروزگفت:
دلمگرفتهبریمبهشتزهرا؟
همهقبولکردن...
تارسیدیم،غیبشزد
معمولادوستداشت
بارفیقایشهیدشتنهاباشہ"
بعدیکےدوساعتکنارمزار
نمادینابراهیمهادیدیدیمش،
خیلےخوشالبود...
رفتیمپیششسلامکردوگفت:
ببینیدداداشمونچجوریهواموداره،
یادبگیرید...(:
تربتکانالکمیلتودستشبود!
خیلیوقتبودنبالشمیگشت...
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
صدا ۰۰۱-۱.m4a
2.43M
رفقا ڪسی هست کامل این مداحے رو داشته باشه..؟!
اگر دارید لطفا بفرستید خیلی نیازدارم ؛مچڪر..
@M_9875
انگار که عادت کردیم جمعه ها یکۍ یکۍ بیاد و بره ؛ مهدی فاطمه ‹علیهاسلام› ونبینیم ...
میترسم آخر روی ماهت را نبینم🚶♂
- آمادهظهوربودنبادعاۍظهورکردنفرقدارد
انشاءالله اول آماده ظهور آقامون بشیم🌿
غربت و مظلومیت آقا فقط میون مردمی که نمیشناسنشون نیست!
بیشتر از اون،در میان مردمیه که ادعای شناخت و پیروی از ایشون رو دارن!
در میان کسانیه که نام ایشونو تنور نان خودشون کردن
آقا بیشترین خون دل رو از دست کسانی میخورن که به نام ایشون کار های مادی شونو انجام میدن!
اگر ما با بلند ترین صدا فریاد بزنیم آقا بیا اما تو دلمون نیامدنشون رو ترجیح بدیم یا حضور و ظهور ایشون رو مزاحم منافع خودمون بدونیم آقا دلمون و میبینن و صدای دل رو میشنون نه فریاد های بی اساس مون رو...!
خیلی حق میگن!'
اوضاع الان رو میبینید ، گرونی ها ، کرونا ، و . . .
چرا حالا که این اتفاق ها افتاده یادامام زمان میکنیم؟؟
چرا قبل از کرونا کسی دعای فرج رو نمیشناخت!'
غریب بود ... یکم فکر کنیم بهش
چرا اصلا گرونی شده؟!
بنظرتون دلیل اصلی این اوضاع خودمون نیستیم؟!
یاد امام زمانمون نبودیم ، خدانکنه خدانکنه بود و نبودشون برامون فرقی نمیکرد ...
والله اینها امتحانه ، خداروشکر کنیم بخاطر این اوضاع چرا ؟؟
چون یه کاری کرد ما یاد امام زمان باشیم
نمیدونم منظورم رو متوجه شدید یا نه
ولی تقصیر خودمونه که یاد امام زمان نبودیم
خداوکیلی یه لحظه فکر کنیم تا قبل از این اتفاق ها ، قبل کرونا
یادی از امام زمان میکردیم؟!
خداروشکر کنیم که با این امتحان مارو یاد آقامون انداخت🚶♂
کرونا نبود ؛ دعای فرج پخش میشد توی صدا وسیما ؟! یاد آخر الزمان می افتادیم؟!
والله غرق دنیا بودیم
و هنوز هم هستیم ، وقتشه جای خالی امام زمان رو حس کنیم
اول با خودمم ، پا بذار رو نفست ... مهدی زهرا اِمامه
امام میدونی یعنی چی؟!
یعنی اوقتی که میخوان سر از بدنت جدا کنن به شمر (لعنتالله) بگی هنوز هم دیر نشده بیا سمت ما💔
امام دلسوز مردمه
۱۴۰۰ ساله از چشم مردم پنهان شده
میفهمی دلسوز یعنی چی! مادرا خوب میفهمن ...
سختی گناه نکردن رو بپذیریم ، آقا بیاد🚶♂
بیا یکم بیشتر به فکر دل سوخته آقامون باشیم(:
خب متاسفانه بازم یادی از امام مون نمیکنیم!! خدا انقدر امتحان مون میکنه؛سختی بکشیم؛بلا سرمون بیاد تا بفهمیم ما یکی رو لازم داریم!بخوایم فرج رو:)حالا خدا هرطوری شده اینو بهمون میفهمونه!فرقش اینکه خودمون تا دیر نشده بیشتر سختی نکشیم باید بفهمیم!
میدونی کرونا اومده مردم دعای فرج میخونن..اما برای امام زمان نمیخونن!برای از بین رفتن کرونا میخونن! یعنی اگه کرونا تموم شد دعای فرج رو دیگه پخش نمیکنن.
چرا؟چون بلایی که سرمون اومده تموم شده دعا کردیم مستجاب شده! الان واقعا فکر میکنید دعای فرج رو برای امام زمان پخش میکنن؟ هم مردم خودمون همش دعا میکنن کرونا بره..وضعیت مملکت درست بشه!دعا نمیکنن امام زمان بیاد...بابا مردمممم تا امام زمان نیاد که اینا حل نمیشه!!این دنیا صاحبش نیومدههه..زلزله میاد اینا نشونه های آخرالزمان هس که تو بدونی امام زمانت باید بیاد!
خدا بلا فرستاد تا بفهمیم بدون امام زمان دنیا درست نیست و اقامون غریبه
هنوز هم برا ظهور دعا نمی کنیم
برا رفع این بلا دعا میکنیم🚶♂✋🏼
طبق صحبت استاد پناهیان
مشکل ما اینه که میخوایم مطمئن بشیم آدم خوبی هستیم یا مطمئن بشیم آدم بدی هستیم ...
نه رفیق تو نباید خیالت راحت بشه که آدم خوبی هستی یا بد !🚶♂
میدونی چرا ؟!
چون اگه مطمئن بشی که آدم خوبی هستی غرور میگیره تو رو ... مغرور میشی نسبت به خودت و خدا !!
غرور آفت دینه
کم کم نمازت تڪ میشه ، کم کم مسجد رفتن ترڪ میشه وخیلی از کارای خوبی که قبلا انجام میدادی
چون مطمئن شدی آدم خوبی هستی و جات تو بهشته ..
وبرعکس
اگه مطمئن بشی که آدم بدی هستی
نمیای در خونه خدا سر خم کنی توبه کنی!
خدا ، خدای اون مثلا گناه کارِ هم هست ... !!
نمیذاره امیدش ناامید بشه خودشو خراب کنه
مثلا :
اگه من مطمئن باشم اون بالا شهر بهشت کنار حوری و قوری به قود استاد پناهیان✋🏼
نماز نمیخونم دیگه!!
میگه خب من که آخرتم آباده نماز بخونم چیکار . . .
آفت تکبر و غرور که بد ترین آفتِ اونم نسبت به خدا🚶♂
منو صد پله از اون مثلا گناه کاره بد تر میکنه این غرور....
خیالت نباید راحت بشه؛مغرور میشی
و برعکس نباید نا امید از بخشش خدا بشی✋🏼
منِ گناه کار وقتی نا امید بشم از رحمت خدا ، از کرامت خدا
شیطون میگه ببین دنیا دو روز بیشتر نیست که یهو فردا افتادی مردی
تو ام که اوضات داغونه ، حالشو بکن
گناه کیلو چند
حالا اون دنیا یه کاریش میکنی دیگه
الان که هستی!
خدا مسیر رو مشخص کرده✋🏻
اتوبان زندگی تو رو مشخص کرده تو رو بی واسطه گذاشته وسط مسیر زندگی
منتحی بی بصیرتی رو باید به فکری به حالش بکنی (:
یکی میشه آیت الله بهجت ‹ره› یکی هم . . .
باید بصیرت ، بینایی پیدا بکنی تو این مسیر
نباید مغرور بشی ، نباید ناامید بشی
نباید خیالت راحت بشه!!🙂
انشاءالله که مفید بوده باشه🌱
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
🔹 #او_را ... (۴۷) گوشے از دستم افتاد ... احساس میڪردم بدبخت تر از من اصݪـا وجود نداره... تا
🔹 #او_را ... (۴۸)
تو این حاݪ ، تنہا ڪسےڪه میتونست حرفمو بفہمه مرجان بود .
گوشے رو ڪه برداشت ، زدم زیر گریہ ...
همہ چیو بہش گفتم
- خب؟؟
- چے خب؟؟
- بعد اینڪه عرشیا اون حرفو زد تو چے گفتے؟؟
- هیچے ، یعنے قبل اینڪه بخوام حرفےبزنم قطع ڪرد ...
- متاسفم برات ترنم ...
هیچے نگفتے؟؟
- نہ
چے باید میگفتم؟؟
مرجان
عرشیا بدجورے لج ڪرده ...
میترسم
- نترس
اون این شل بازیاے تو رو میبینہ ڪه همش پررو بازے در میاره دیگہ !!
- حاݪـا چیڪار ڪنم مرجان؟؟
- هیچے !
پسره پررو !!
این بود اونہمه عشقم عشقم گفتناش
- یعنے چے هیچے مرجان؟؟
عڪسام دستشہ
بابام
آبروم
- ببین اوݪـا شہر هرت نیست ڪه هرڪس هرڪارے دلش خواست بڪنہ !
دوما این ڪارو بڪنه پاےخودشم گیره !!
فڪرڪردی الڪیه؟
مگہ ولش میڪنن؟؟
یہ شڪایت ڪنے بگے عڪسامو از تو گوشیم برداشتہ و دو تا دروغ بگے حلہ
- مرجان چے میگے؟؟
میدونے پخش ڪنه چےمیشه؟؟
- هیچے گلم
بابات شڪایت میڪنه
میگہ اینا قصدشون ازدواج بود ، حاݪـا پسره میخواد سوءاستفاده ڪنه
- بہ همین راحتے؟؟؟
- آره بابا
اینقدر منو از این تهدیدا ڪردن
هیچڪدومم نتونستن ڪارۍڪنن !!
چون میدونن گیر میفتن !
فقط میخوان از سادگے دخترا استفاده ڪنن
- آخہ مرجان...
- آخہ بۍ آخہ !
باور ڪن راست میگم ترنم !
بہ حرفم گوش بده !
دیگہ اصݪـا جوابشو نده !
حتےٰ دیدۍاذیتت میڪنه خطتو عوض ڪن
باشہ ؟؟
- هرچند میترسم ... چون میدونم دیوونہ تر از عرشیا وجود نداره ...
ولے باشہ
تا فردا ظہر جواب عرشیا رو نمیدادم ...
ولے ظہر ڪه رد شد
دلم مثل سیر و سرڪه میجوشید
از شدت استرس حالت تہو؏ داشتم .
ڪلے فڪر بد تو سرم بود
حتےٰ هرلحظہ منتظر بودم تا بابام زنگ بزنہ و هرچے میتونہ بهم بگه.
با دستاے لرزون رفتم سراغ گوشے و اینترنتمو روشن ڪردم
اینستاگرام
تلگرام
سایتاے مختلف
هرجا ڪه میتونستم رو زیر و رو ڪردم ...
هر عڪس دخترےمیدیدم دلم هُری میریخت
سہ چہار ساعت گشتم امّا هیچ خبرے نبود ...
عرشیا همچنان چند دقیقہ یہ بار زنگ میزد یا پیام تہدید میفرستاد.
زنگ زدم بہ مرجان ...
- مرجان هیچ خبرے نشد!!
- دیدۍگفتم
- اینا فقط میخوان از حماقت بقیہ استفاده ڪنن ...
- مرجان ... عرشیا پسر خوبۍ بود ...
چرا اینجورےڪرد؟؟
- هه خوب؟؟؟؟!!!!
تو این دوره و زمونه مگہ آدم خوب هم پیدا میشہ ...
دیدۍهمین پسر خوب ڪه اونجوری برات بال بال میزد آخرش چیڪار ڪرد؟؟
بیخیال بابا ترنم ...
آخر این رابطہ ها همیشہ اینطور به پایان میرسه..
برو خداتو شڪر ڪن ڪه راحت شدۍ
- من خدایۍ نمیشناسم مرجان
این تو بودۍڪه بہم ڪمڪ ڪردی ...
مرسۍ..
- چے بگم ...
منم خیلے از این مسائل سر در نمیارم...
واقعا شاید خدایۍ نیست..
در ڪل خواهش میڪنم عزیزم..
برو استراحت ڪن ڪه معلومہ شب سختیو پشت سر گذاشتے
- مرسے گلم ، اوهوم ...
اصݪـا نخوابیدم دیشب
ولے خوب شد ڪه تو هستے ...
وگرنہ معلوم نبود چے میشد ...
شاید از ترس بابام ...
- بیخیال بابا ...
حالا ڪه بہ خیر گذشت
دیگہ هرچقدر عرشیا زنگ زد ، جواب ندادم.
خوشحال بودم ڪه دیگه از شرش خݪـاص شدم ....
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
🔹 #او_را ... (۴۹)
سہ روز تا عید مونده بود ...
هرچند واقعاً حوصلہ مامان و بابا رو نداشتم
امّا نمیتونستم وقتےڪه شب میان خونہ و فقط دور میز شام ڪنار هم میشینیم ، نرم پیششون ...
اونم چہ شامے ...
دستپخت آشپز رستورانےڪه هرشب برامون غذا میفرستاد واقعا عالے بود...
ولے هیچوقت نفہمیدم دستپخت مامانم چجوریہ !!
ڪتابخونم خاڪ گرفتہ بود ...
خیلے وقت بود سراغش نرفتہ بودم.
احساس میڪردم دیگہ احتیاجے بهشون ندارم
و حتےٰ همین اݪـان میتونم یہ ڪبریت بندازم وسطشون تا همشون برن هوا...
دیوار اتاقمو نگاه ڪردم
پر بود از عڪساے خودم و مرجان
تو جاهاے مختلف
مرجان ...
یعنے اونم همینقدر ڪه من بهش دلبستگے دارم ، دوستم داره ، یا اونم یہ نمڪ نشناسہ عین سعید
سرمو چرخوندم سمت تراس ...
آسمون سیاه بود ...
مثݪ روزگار من ...
ولے فرقے ڪه داریم اینہ ڪه تو روزگار من خبری از ماه و ستاره نیست...
اصلـا ڪے گفته آسمون قشنگہ
نمیدونم ...
اینهمه آدم زیر این سقف چیڪار میڪنن ؟؟
اصلاً ما از ڪجا اومدیم ...
چرا تموم نمیشیم؟؟
چرا یہ اتفاقے نمیفته هممون بمیریم...
تو همین فڪرا بودم ڪه در اتاق باز شد.
مامان بود
در حالیڪه چشماش از خستگے ، خمار شده بود ، گفت ڪه برای شام برم پایین.
هیچ میلے برای خوردن نداشتم
امّا حوصلہ ی یہ داستان جدید رو هم نداشتم !
مثل یہ دختر خوب و حرف گوش ڪن بلند شدم و از اتاقم رفتم بیرون.
پشت در وایسادم و یه نفس عمیق ڪشیدم تا آروم باشم.
این باݪـا چہار تا اتاق بود !
راستے ما ڪه سه نفر بودیم و اتاق مامان و بابا هم مشترڪ بود !!
اون دوتا اتاق دیگہ به چہ دردی میخورد؟؟
اصݪـا سه نفر ڪه دو نفرشون صبح تا شب ، هرڪدوم تو یہ مطب مشغولن و اون یڪے هم یه روز خونست و یه روز نہ
یہ خونه ۳۰۰ متری دوبلڪس
با یہ حیاط به این بزرگے میخوان چیڪار ....!؟
اینہمه وسایل و چند دست مبل و این عتیقہ ها برای ڪی اینجا چیده شدن ؟!
واسه اینڪه مردم ببینن و بگن خوشبحالشون !
اینا چہ خوشبختن !!!
هه ...
چقدر این زندگےمسخرست!!
- ترنمممم
بازم مامان بود ڪه برای بار دوم منو از دنیای خودم ڪشید بیرون !
- اومدم مامان ...!
هنوز مشخص بود بابا ازم دلخوره ...
مهم نبود
دیگہ هیچے مهم نبود ...!
باز هم مامان ...
- ترنم! من و پدرت نظرمون عوض شد!
- راجع بہ ... !!؟؟
- ایام عید!
بہتره هممون با هم باشیم.
امروز پدرت ڪارای ویزای تو رو هم انجام داد و سہ تا بلیط براے دوم فروردین گرفت !
- چے؟؟
من ڪه گفتم نمیام !!!
- بلہ ولے اینجوری بہتره !
دیگہ از این مزخرف تر امڪان نداشت !
این یعنے ده روز سمینار ڪوفت و...
ده روز مݪـاقات با فلان دڪتر و فلان دوست قدیمے بابا ...
اه
- من نمیام !
اشتباه ڪردید برای من بلیط گرفتید
- میای ، دیگہ هم حرف نباشه !
- حالم از این زندگے و این وضعیت بہم میخوره
ولم ڪنید
دست از سرم بردارید ...
اه....
بدون مڪث بہ اتاقم برگشتم.
دلم پر بود
از همہ چیز و همہ ڪس
درو قفل ڪردم و رفتم سراغ بسته ی سیگارم ....
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
#او_را ... (۵۰)
طبق عادت این روزا دم دماے ظہر چشمامو باز ڪردم !
بازم خوبہ دو هفتہ ی آخر اسفند ڪلاسا لق و تقہ وگرنه نمیدونم چجورے میخواستم به ڪلاسام برسم ...!!
هنوز اثرات آرامبخش دیشب نپریده بود ...
شاید دوش آب سرد میتونست یڪم حالمو بهتر ڪنه !!
دیگہ عرشیا نہ زنگ میزد و نہ پیامے میداد ...
تنہا دلخوشیم همین بود !
دلم بدجورے گرفتہ بود ...
لباسامو پوشیدم
میدونستم مرجان امشب میخواد بره مہمونی و نیستش
پس باید تنہایۍ میرفتم بیرون ...
دلم هواے بامو ڪرده بود !
ماشینو روشن ڪردم و منتظر شدم تا در باز بشہ ..
پامو گذاشتم رو گاز تا از در برم بیرون ...
امّا دیدن هیڪل درشتےڪه راهمو سد ڪرد تمام بدنمو سِر ڪرد ....
عرشیا
این چرا دست از سر من برنمیداشت
با دست اشاره ڪرد ڪه پیاده بشم !!
دست و پام یخ زده بود!
دوباره اشاره ڪرد ، امّا این بار با اخمےڪه تا حاݪـا تو صورتش ندیده بودم ...!
با دست لرزونم درو باز ڪردم و بہ زور از ماشین پیاده شدم...
نمیتونستم ترسمو قایم ڪنم
میدونستم حتما مثݪ گچ سفید شدم !
اومد جلو ..
- به به ...
ترنم خانوم!
مشتاق دیدار
- چے میگے؟؟
چے میخواے؟؟
- عوض خوش آمد گوییتہ
- عرشیا من عجلہ دارم !
- باشہ عزیزم
زیاد وقتتو نمیگیرم
دیروز خیلے منتظرت بودم
نیومدۍچرا؟
- نڪنه انتظار داشتے بیام؟؟
- آره خب
آخه میدونے ...
حیفہ !
بابات خیلے فرد محترمیہ !
حیفہ با آبروش بازے بشہ !
به زور خودمو ڪنترل میڪردم ڪه از ترس گریه نڪنم.
صدام در نمیومد
- عرشیا ڪارتو بگو! باید برم
- خیلےڪار بدۍڪردۍڪه با دݪ من بازی ڪردی ترنم خانوم !
خیلے ڪار بدۍڪردی ...!
- من؟؟
من چیڪار بہ تو داشتم؟؟
تو اصرار ڪردۍ باهم باشیم
من همون اولشم گفتم فقط یہ مدت امتحانے !!
- مگہ من بازیچہ ی توام
مگہ برات ڪم گذاشتم؟؟
مگہ من چم بود ؟؟؟
- تو دیوونہ ای عرشیا !!
دیوونہ ای !!
ڪارات دست خودت نیست
منم ازت میترسم !
ڪنارت آرامش ندارم !
نمیخوام باهات باشم ...
دستشو برد تو جیبش ...
با دیدن چاقویۍڪه آورد باݪـا تموم بدنم یخ زد ...
نفسم بہ شماره افتاده بود ...!
- نمیخواۍ؟؟
بہ جہنم ...
نخواه ...!
ولے با من نباشے
با هیچڪس دیگہ هم حق ندارۍباشے
یہ لحظہ هیچے نفہمیدم ...
با دیدن خون روے چاقو جیغ زدم و افتادم زمین ...!
♥️|@Amir_Hossein13|♥️