eitaa logo
مـُنـتَظِرٰان‌ِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
298 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
↵چہ‌رویــٰاۍ ِ‌قشــنگیہ‌براۍ‌نوڪر‌ببینہ‌‌مـولـٰا‌ش‌ظـُهـور‌ڪرده‍ …!↳ کپی؟باصلوات،فورواردڪن‌فیض‌ببریـم °•خادم‌المهدی•°: @Khadim_313m °•تبادلاتمون•° : @Al_maShtI ••حــرفـاتـوݧ••🌿📮 https://6w9.ir/Harf_8710498 حرفے‌بود‌در‌خدمتم🙂🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
عَجـیب‌ دِلـَم‌حَرم‌مۍ‌خـواهَد نِگـٰاهَم‌بِہ‌گُنبـَدَت‌باشَـد‌و پَـرواز‌دِلـَم‌دَر‌صَحـن‌وسَـرایت وَمـَن‌باشـَم‌و‌گُریہ‌هاۍ‌نا‌تَمـٰامم..シ💔!- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
تو‌هیئت‌منتظرش‌بودیم‌ ڪہ‌بیادیه‌دهن‌روضه‌بخونہ، هرچقدر‌زنگ‌زدم‌ور‌نداشت.. همه‌بچها‌نگران‌شده‌بودن‌ هیچوقت‌بدقولےنمیڪرد. رفتم‌بیرون‌ببینم‌‌کجاگیرکرده باماشین‌راه‌افتادم دیدم‌گوشه‌جاده‌خونے‌و‌داغون‌افتاده، خیلے‌نگران‌شدم‌پیاده‌شدم‌رفتم‌سمتش پرسیدم: چے‌شده؟داداش‌توکه‌اهل‌دعو‌انیستے... صورتت‌چر‌اینجوری‌شده؟ گفت:داداش‌نگران‌نباش، چندتابی‌ناموس‌اینجابودن کارشون‌‌ُبابرادرای‌‌پلیس‌ساختیم...(: بعد‌فهمیدم‌جون‌چندنفررو‌نجات‌داده. ♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
یه‌الهی‌به‌رقیه‌میگین‌برام..؟!
مـُنـتَظِرٰان‌ِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
باشہ حرم نبر... ولی لحظہ‌ای رو نیار کہ مشتاق دیدنت نباشم اون لحظہ مرگ روح منہ روح کہ بمیره ادم زندگی
ولی من الان از لحاظِ روحی ؛ . . احتیـاج دارم کفِ پاهام با داغیِ زمینِ بین‌الحرمیـن بسوزه 💔 '' :) دستِ مَرا بگیر در این بالحسین‌ها ..! این دست بر حسینِ تو یک عمر سینه زد
به جز گریه برای تو ندارم کاری💔 کربلایم ببری یا نبری خود دانی . .
مـُنـتَظِرٰان‌ِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
🔹 #او_را ... (۴۴) شوڪه شدم . آدرس بیمارستانو از عݪیرضا گرفتم و سریع حاضر شدم . بدو بدو رفتم پای
🔹 ... (۴۵) گوشیمو خاموش ڪردم تا علیرضا دیگہ نتونہ بہم زنگ بزنہ . برگشتم خونہ .. مامان و بابا هنوز تو هاݪ نشستہ بودن ، با دیدنم با شڪ و تعجب بہم نگاه ڪردن . - سݪـام دیدم ناراحت مےشید نرفتم ... - چہ عجب !! ماهم برات مہمیم !! - بلہ آقاے سمیعے برام مہمید ... مہمتر از دوستام - ڪامݪـا مشخصہ !! شامتو بخور و بیا اینجا ، ڪارت دارم ! واے اصݪــا حوصلہ جلسہ بازجویۍ و محاڪمہ نداشتم فڪرمم درگیر عرشیا بود . بہ روۍ خودم نمیاوردم اما دلم آشوب بود ... یہ لحظہ بہ خودم میگفتم خیلے دلسنگے ڪه نرفتے پیشش ... یہ لحظہ میگفتم اون هیچیش نمیشہ ... بہ قوݪ مرجان ، عرشیا نقطہ ضعفمو فہمیده بود و داشت از احساساتم سوءاستفاده میڪرد با بۍمیلے تمام ، یڪم از غذامو خوردم میدونستم امشب دیگہ نمیتونم بابا رو بپیچونم ...! مثݪ یہ مجرم ڪه داره میره براۍاعتراف ، رفتم پیش مامان اینا ! - خب غذامو خوردم .... بفرمایید ... مامان بہ بابا نگاه ڪرد و بابا بہ من ... - خودت میدونے چیڪارت دارم ترنم ... اخہ چرا اینجوری میڪنےدختر من ؟؟ چت شده تو ؟؟ یڪے دو دقیقہ سرمو انداختم پایین و با انگشتام بازۍڪردم نفسمو دادم بیرون و تو چشماۍبابا نگاه ڪردم ! - چون من دیگہ اون ترنم قبل نیستم ! من دیگہ اون آدمےڪه مثݪ شما فڪر میڪرد و مثݪ شما زندگے میڪرد نیستم ! چون من این زندگے رو نمیخوام ! چون نمیخوام مثݪ شما بشم ... - چے؟؟ چےدارۍ میگے؟؟ مگہ ما چمونہ ؟؟ - سرڪارید بابا جون ! سرڪار !! اینہمہ دویدین بہ ڪجا رسیدین؟؟ - چرا مزخرف میگےترنم؟؟ چشماتو باز ڪن تا خودت جواب خودتو بفہمے ! میدونے چقدر آدم تو حسرت زندگے تو هستن؟؟ صدامو بردم باݪـا ... - ولے من این زندگے رو نمیخوام !! میخواید بہ ڪجا برسید؟؟ مگہ چند ساݪ دیگہ زنده اید؟؟ آخرش ڪه چے ؟؟ - ترنم حرف دهنتو بفہم چتہ تو ؟؟ از بس لے لے بہ لالات گذاشتیم پررو شدۍ !! - لے لے به لالاۍ من گذاشتید؟؟ شما ؟؟ شما ڪجا بودید ڪه بخواید لے لے بہ لالام بذارید؟؟ - من و مادرت از صبح داریم میدویم ڪه تو توۍ آسایش باشے - میدونم میدونم میدونننننمممم ولے آخرش ڪه چے؟؟ اصݪـاڪدوم آسایش؟؟ ڪدوم آرامش؟؟ من دیگہ این زندگیو نمیخوام بعد حدود یہ ساعت بحث بۍنتیجہ در حالیڪه چشم دیدن همو نداشتیم هرڪدوم رفتیم اتاق خودمون ... دیگہ حتےٰحوصلہ مامان و بابا رو هم نداشتم ♥️|@Amir_Hossein13|♥️