یاد همه شهدای وحدت گرامی باد…
شهدایی از اهل تسنن و تشیّع که با خون خود نهال انقلاب اسلامی را بارور و تنومند کردند.
سمت راست: #شهید_بهزاد_همتی بخشدار شیعه دیواندره
سمت چپ: #شهید_حمید_محمدی شهردار اهل سنت دیواندره
این دو عزیز سال 1361 در یک روز به دست دژخیمان گروهک کومله در کردستان به شهادت رسیدند.
#هفته_وحدت
@Ammar_noghtezan
#دلنوشته
چفیه هاتان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایتان را نخوانده رها کردیم .✋
پلاکهایتان را که تا دیروز نشانی از شما بود امروز گمنام مانده است .
😔کسی دیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود دیگر کسی نیست که در وصف گلهای لاله و شقایق شاعرانه ترین احساسش را بسراید و بگوید : چرا آلاله آنقدر سرخ است🌹
چرا کسی نپرسید مزار حاج حسین بصیر کجاست؟؟⁉️
و چرا شهید محمدرضا در قبر خندید؟؟🤔
چرا وقتی که گفتیم : یک گردان که همگی سربند یا حسین (علیه السلام) بسته بودند شهید شدند کسی تعجب نکرد؟😞 چرا وقتی گفتند : تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد شانه ای نلرزید؟ 😢چرا هیچ کس نپرسید : به کدامین گناه هفتاد پاسدار را در شهر پاوه سربریدند؟ وقتی که گفتیم بعد از پانزده سال پیکر شهیدی را سالم از زیر خاک بیرون آوردند کسی تعجب نکرد؟😳
چرا نمی دانیم شیمیائی چیست و زخم شیمیایی چقدر دردناک است؟❗️ شاید ما نیز از تاولهای بدنشان می ترسیم که روزی بترکد و ما نیز شیمیائی شویم .😣 شاید اگر رنج آنها را می دیدیم درک می کردیم که چطور میشود یک عمر با درد زیست؟
نمیدانم که چرا کسی نپرسید چگونه خدا خرمشهر را آزاد کرد !!👊🇮🇷
ای شهیدان ما بعد از شما هیچ نکردیم .
آن ندای یا حسین (علیه السلام ) که ما را به کربلا نزدیک و نزدیکتر می کرد دیگر بگوش نمی رسد.🛑 یادتان هست که به دختران این کشور گفتید سرخی خونمان را به سیاهی چادرتان به امانت می دهیم؟ آیا دختران ما امانت دار خوبی بودند و خونتان را فرش راه رهگذران نکردند .
❌❗️یادتان هست هنگامی که گفتید : رفتیم تا آسمانی شویم و شما بمانید و بگوئید که بر یاران خمینی (ره ) چه گذشت؟ رفتید ولی یادمان رفت که حتی یادمانتان را در یک هفته برگزار کنیم .🤐
جایتان خالی اینجا عده ای فرهنگ شهادت را خشونت طلبی می نامند و شهید را خشونت طلب .😏 وقتی حکایت شما را گفتیم فقط پچ پچی سر دادند و رفتند تا صلح را در کتاب جنگ و صلح تولستوی جستجو کنند.
رفتند تا با نام شهید کیسه بدوزند ولی نفهمیدند که چطور بسیجیان همپای امامشان جام زهر را نوشیدند و چقدر سخت بود. دیگر کسی نیست تا قلب رهبر امت را شاد کند😞. عده ای مصلحت دیدند که مقابل توهین به اسلام و شهید سکوت کنند ولی ما مصلحت خویش را در خون رقم زدیم .✌️🤞
راست گفته اند : که بهشت را به بها میدهند نه به بهانه و ما عمری است که بهانه بهشت را میگیریم .
🔵یادمان نرود که ما هنوز باید جواب بدهیم که « بعد از شهدا چه کردیم؟»
شهدا شرمنده ایم
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀
@Ammar_noghtezan
🌹اطلاع رسانی: استقبال از شهیدمدافع امنیت غلامرضا بامدی:
♦️مراسم وداع باشهید:امشب ساعت۱۹:۳۰ شهدای گمنام نفتک مسجدسلیمان خوزستان
🌹مراسم تشییع شهید:
سه شنبه ساعت۷:۳۰صبح
از سه راه همافران(پشت برج) تا میدان بانک ملی
و در پایان پیکر مطهر شهید در منطقه هفت شهیدان به خاک سپرده خواهد شد.
@Ammar_noghtezan
📸 اشکهای فرزند شهید اغتشاشات سلمان امیر احمدی در مراسم تشییع پیکر پدر
💔
#شهید_امنیت
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران
@Ammar_noghtezan
شهیدان آلالههای پرپری هستند که گلبرگهای آنها پیوسته سروده زیستن را در ترنم نسیم سحرگاهان سر میدهند و رایحه جانبخش حیات جاودان عطر دل انگیزی که از مزار آنها وزیدن آغاز میکند، مشام جان مشتاقان تشنه دیدار حق را نوازش میکند.
غرور در زندگی این شهیدان مسیر زیستن را تغییر میدهد و انسان را به فراسوی تعلق به آنچه ناپایدار و فانی است و رهنمون میسازد.
«دارا کهنهپوشی» از خیل شهیدانی که یک زندگی متفاوت با دیگران داشته است در روز اول مهرماه سال 1340 در روستای حسنآوله به دنیا آمد، او تمام وقتش را یا در مدرسه و یا مسجد در زمینه تعلیم و تعلم میگذراند. چون خانوادهاش در روستا زندگی میکردند هر وقت که به روستا میرفت از فرصت استفاده میکرد و به آموزش جوانان روستا میپرداخت وعظ و تذکر برنامه همیشگی او و بسیار کم سن و سال بود، اما اعتماد به نفس بالایی داشت، در جمع مردم روستا حضور پیدا میکرد و بدون هیچ واهمهای برای آنها سخنرانی میکرد و آنچه آموخته بود به دیگران یاد میداد و آن را ادای وظیفه و عبادت میدانست.
تلاشهای پیگیر و خستگی ناپذیر او در زمینه هدایت و راهنمایی مردم، از او چهرهای مردمی و مورد اعتماد ساخته بود که بهرغم کمی سن، مردم سخنانش را به جان میشنیدند و بکار میگرفتند.
در سال 57 که حرکتهای آزادیخواهانه ملت قهرمان ایران شروع شد، دارا گمشده خود را در وجود رهبر کبیر انقلاب اسلامی یافت و پیروی از منویات و دستورهای او را چون سایر فرایض دینی بر خود واجب شمرد و برای انجام دستور مقتدایش هیچ درنگی را جایز نمیدانست و پیوسته در تلاش و کوشش بود. دارا با پیروزی انقلاب اسلامی گویی تو
شهیدان آلالههای پرپری هستند که گلبرگهای آنها پیوسته سروده زیستن را در ترنم نسیم سحرگاهان سر میدهند و رایحه جانبخش حیات جاودان عطر دل انگیزی که از مزار آنها وزیدن آغاز میکند، مشام جان مشتاقان تشنه دیدار حق را نوازش میکند.
غرور در زندگی این شهیدان مسیر زیستن را تغییر میدهد و انسان را به فراسوی تعلق به آنچه ناپایدار و فانی است و رهنمون میسازد.
«دارا کهنهپوشی» از خیل شهیدانی که یک زندگی متفاوت با دیگران داشته است در روز اول مهرماه سال 1340 در روستای حسنآوله به دنیا آمد، او تمام وقتش را یا در مدرسه و یا مسجد در زمینه تعلیم و تعلم میگذراند. چون خانوادهاش در روستا زندگی میکردند هر وقت که به روستا میرفت از فرصت استفاده میکرد و به آموزش جوانان روستا میپرداخت وعظ و تذکر برنامه همیشگی او و بسیار کم سن و سال بود، اما اعتماد به نفس بالایی داشت، در جمع مردم روستا حضور پیدا میکرد و بدون هیچ واهمهای برای آنها سخنرانی میکرد و آنچه آموخته بود به دیگران یاد میداد و آن را ادای وظیفه و عبادت میدانست.
تلاشهای پیگیر و خستگی ناپذیر او در زمینه هدایت و راهنمایی مردم، از او چهرهای مردمی و مورد اعتماد ساخته بود که بهرغم کمی سن، مردم سخنانش را به جان میشنیدند و بکار میگرفتند.
در سال 57 که حرکتهای آزادیخواهانه ملت قهرمان ایران شروع شد، دارا گمشده خود را در وجود رهبر کبیر انقلاب اسلامی یافت و پیروی از منویات و دستورهای او را چون سایر فرایض دینی بر خود واجب شمرد و برای انجام دستور مقتدایش هیچ درنگی را جایز نمیدانست و پیوسته در تلاش و کوشش بود. دارا با پیروزی انقلاب اسلامی گویی تولدی دوباره یافت.
در کانون اسلامی جوانان و مدرسه قرآن مریوان، شبانهروز مشغول تلاش و فعالیت بود؛ آنگاه که احساس کرد باید از محدوده شهر خارج شود این کار را با طیبخاطر انجام داد و همه مخاطرات راه را با جان و دل پذیرفت، به روستاها میرفت و یکه و تنها در جمع نمازگزاران در مسجد حاضر میشد و بدون هیچ واهمهای آنچه لازم بود باز میگفت.
عقاید و کارهای «دارا» گروهکهای ملحد را به شدت عصبانی کرده بود تا جای که چندین مرتبه طرح ترور او را ریختند اما ناکام ماندند.
پیراهنی که «دارا» بخشید
پدر شهید دارا میگوید: او یک پارچه نور و رحمت بود، هیچ وقت نمازش ترک نمیشد انس با قرآن و تلاوت مکرر آیات نورانی آن جزو جدا ناپذیری از برنامه زندگیاش بود.
محمود کهنهپوشی افزود: دارا حافظ و حامی محرومان و مستضعفان بود و مردم فقیر منطقه، همیشه وی را حامی و پشتیبان خود میدانستند، وی علاوه بر تدریس قرآن و علوم اسلامی در کانون و مدرسه قرآن همیشه جزو اولین کسانی بود که برای بحث رویارویی با گروهکهای ملحد حاضر میشد و بطلان عقیده و باور آنها را با دلایل محکم و استوار برملا میکرد، تمام نظریهپردازان الحادی گروهکها در مقابلش به ستوه آمده بودند و هیچگاه نتوانستند در مقابل او سخنی منطقی عرضه کنند و هر جا دارا حضور مییافت دشمن سپر میانداخت و صحنه را ترک میکرد.
آن هنگام که اراده جمع مجاهدان بر این قرار گرفت که نهاد مقدس سپاه در مریوان بنیان نهاده شود دارا جزو پیشگامان بود، سلاح و صلاح را توامان به دست گرفت و از دستاوردهای انقلاب به پاسداری پرداخت، دشمنان اسلام که تاب دیدن نور حقانیت اسلام را نداشتند در قالب توطئهای به مقر سپاه حملهور شدند و بهترین فرزندان دین را به مسلخ کشاندند، وی از جمله مجاهدانی بود که در این مصاف نابرابر حضور داشت، اما خداوند همچنان که اراده کرده بود زندگی دارا با دیگران متفاوت باشد.
دارا قلبی بسیار رئوف و مهربان داشت، خداوند او را جز برای خدمت به خلق نیافریده بود، مدام در فکر خدمت به مردم محروم و مستضعف بود. یک روز پیراهنی برای او خریدم به خانه آوردم و بر تنش پوشاندم خیلی خوشحال شد بعد بیرون رفت وقتی برگشت متوجه شدم پیراهن نو را تن ندارد و همان پیراهن کهنه قبلی خود را پوشیده است، سوال کرد
م چرا پیراهنت را در آوردهای؟ گفت: بیرون که رفتم، فقیری را دیدم که چیزی بر تن نداشت، پیراهنم را به او بخشیدم.
یک روز دارا از مریوان به روستا آمد غمگین و افسرده بود، علت را از او پرسیدم گفت: پدر جان عدهای آمدهاند میخواهند پرچم کمونیست در این منطقه برپا کنند و بساط بیدینی و لاابالیگری را بگسترانند باید به هر طریقی که شده مانع آنها شویم.
طولی نکشید دیدم بلندگوی مسجد به صدا درآمد، دارا بود که مردم را به مسجد فرا میخواند، به دلیل نفوذی که در بین مردم داشت، تعداد زیادی از مردم در مسجد جمع شدند دارا ماوقع را برای آنها شرح داد و یادآور شد که اسلام در خطر و این وظیفه ما است که مردانه به مقابله برخیزیم تا اینها جرات طرح این اندیشهها را نداشته باشند حالا هر کسی که دلش برای اسلام میتپد و نمیخواهد شاهد افول اندیشههای پاک پیامبر بزرگوار اسلام باشد، آماده شود تا به شهر برویم و به مبارزه با آنها بپردازیم.
«دارا» پرچم کمونیستها را پاره کرد
عده زیادی آماده شدند و ماموستای روستا نیز قرآنی به دست گرفت و جلو افتاد، صحنه زیبایی بود، همه حرکت کردیم و در مکانی که پرچم را نصب کرده بودند تجمع کردیم، به محض رسیدن دارا رفت پرچم را پایین کشید و آن را پاره کرد.
گروهکهای کومله و دموکرات تهدید کردند که دارا را خواهیم کشت اما دارا در کمال متانت و خونسردی گفت: «شما هیچ کاری نمیتوانید انجام بدهید جان من در ید قدرت خداوند است و تا وقتی که او اراده کند من زنده خواهم ماند و تا زندهام با شما مبارزه میکنم»، دارا پرچم لاالهالاالله را برافراشت بعد همه تکبیرگویان به روستا برگشتیم.
سر «دارا» را با موزاییک بریدند
نحوه شهادت شهید دارا با دیگر یارانش تفاوت داشت همرزمانی که در رکاب این مجاهد فیسبیلالله بودند، میگویند: در تمام مدتی که در حلقه محاصره بودیم، دارا با روحیه عالی که داشت، کمترین هراسی به دل راه نمیداد و با رشادتی غیرقابل توصیف جنگید.
وقتی که فرمانده رشید و فداکار، عبدالله طرطوسی به شهادت رسید، دشمن توانست به داخل مقر نفوذ کند، جنگ تن به تن آغاز شد و دشمن با تمام توان تلاش کرد، دارا را زنده دستگیر کند تا آنکه حیله آنها به نتیجه رسید و دارا پس از اینکه مهماتش تمام شد به اسارت درآمد.
از آنجا که «کومله» کینه فراوانی از این جوان نستوه به دل داشتند تمام بدنش را با آتش سیگار سوزاندند و با سر نیزه زخمهای متعددی به بدنش وارد کردند و در نهایت پس از شکنجههای وحشیانه سرش را با موزائیک بریدند و از تن جدا کردند.
یکی دیگر از همرزمان شهید دارا در مورد شخصیت وی میگوید: دارا را از زمان کودکیاش میشناختم، او در یک خانواده مذهبی و متدین به دنیا آمده بود و عرق دینی او بسیار زیاد بود، در زمان حکومت پهلوی که از دین و دینداری جز پوستهای نمانده بود، وی در بطن دین و مسایل دینی قدم میزد، در نمازش صحنههای بسیار جالبی از عبودیت را به تصویر میکشید و این برای همه جای تعجب بود که در یک جامعه آنچنانی در آن زمان، چگونه یک جوان کم سن و سال به این درجه از اخلاص و معنویت رسیده است.
علی احمدی افزود: دارا جزو چند نفری بود که هسته اولیه سپاه را در مریوان پایهگذاری کرد و بهرغم مسؤولیتی که به لحاظ امنیتی بر عهده داشت در زمینههای فرهنگی و قرآنی نیز فعال بود، تمام زندگیاش را وقف انقلاب اسلامی کرده بود، همیشه و در همه جا خود را سرباز گمنام امام معرفی میکرد.
وی ادامه داد: در 23 تیرماه سال 1358 که مزدوران استکبار به بهانههای واهی لشکرکشی کردند و مقر سپاه را به محاصره خود درآوردند من و دارا در یک سنگر بودیم، در سپاه ادوات و امکانات نظامی بسیار کم بود، تجهیزات مدرن و پیشرفته حتی سلاحهای نیمه سنگین نیز وجود نداشت، تمام افراد سپاه که در لحظه درگیری حضور داشتند تعدادشان کمتر از 20 نفر بود و تنها سلاحی که داشتیم همان سلاح انفرادی بود.
با آتش سیگار بر روی بدن «دارا» یادگاری نوشتند
روحیه و ایمان رزمندگان بینظیر بود و با اینکه دشمن از هر طرف حمله میکرد، بچهها خم به ابرو نیاوردند و مردانه جنگیدند و از طرف دشمن نارنجکی پرتاب شد، نارنجک بین من و دارا به زمین افتاد، دارا بدون اینکه دچار هول و هراس شود نارنجک را برداشت و دوباره به طرف دشمن پرتاب کرد و من از این همه شهامت و رشادت تعجب کردم و گفت: «نترس خدا با ماست، چه بکشیم و چه کشته شویم، پیروز میدان ما هستیم».
حلقه محاصره لحظه به لحظه تنگتر شد، برخی از برادران شهید شدند، تعدادی نیز مجروح بودند، شهید دارا جزو معدود افرادی بود که سالم مانده بود و با تمام توان میجنگید.
آنقدر جنگید که دیگر هیچ مهماتی نداشت، او را دستگیر کردند و با آتش سیگار روی بدنش یادگاری نوشتند و وی را به طرز بسیار فجیع و وحشیانهای شکنجه کردند، اما او مردانه و استوار مقاومت کرد، دشمن وقتی مشاهده کرد دارا تن به تسلیم و خفت نمیدهد زنده زنده
🌱ٌّْ🌱
🔺نگران آقای خامنه ای نباش!
عزیزی نقل میکرد:
در بهشت زهرا تهران بودم، پیرمرد با صفایی دیدم که با ادب خاصی بالای این مزار ایستاده و دعا میخونه، نگاهم بهش بود و مدتها که دور زدم دیدم دست به سینه هنوز بالای مزار هست، بعد پایان دعا و ذکر متوجه من شد. صدام کرد و گفت: پسرم ازت میخوام هروقت اومدی برای این شهید فاتحه بخونی.
گفتم چشم، میشه خواهش کنم دلیلش رو بگید.
گفت من سالها بود بعد از فتنه۸۸ برای حضرت آقا و سلامتی جسمی و تعرض احتمالی به جانشان خیلی نگران بودم و اضطراب درونی داشتم، روزی شهیدی با همین شمایل به خوابم اومد و شماره ردیف و قطعه هم بهم گفت.
ازم پرسید چرا نگران آقای خامنهای هستی؟! نگران نباش من خودم محافظش هستم. بار اول توجهی به خواب نکردم تا اینکه دوباره همان خواب تکرار شد، همان هفته پنجشنبه با حفظ کردن شماره ردیف و قطعه اومدم بهشت زهرا و دقیقا همان چهره رو روی قبر دیدم، دیدم تو توضیحات شهید نوشته «محافظ رئیس جمهور محترم حجت الاسلام سید علی خامنهای».
از اون موقع به بعد دیگه خوفی از تعرض به جان آقا ندارم و در عوض مدام به این شهید سر میزنم دعاگوش هستم، به هرکسی هم که بتونم میگم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرج
#لبیک_یا_خامنه_ای
@Ammar_noghtezan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 انتشار برای نخستینبار | برای امنیت ملت
🔻تذکر رهبر انقلاب برای قدرشناسی از حافظان #امنیت
رهبر انقلاب در جمع خانوادهی شهدای نیروی انتظامی:
🔹️[این شهدا] حافظ امنیّتند. دشمن میخواهد امنیت را از بین ببرد؛ میخواهد همین نقطهی قوّت واضح را از جمهوری اسلامی بگیرد؛ لذا با اینها خیلی دشمنند.
#لبیک_یا_خامنه_ای
@Ammar_noghtezan
یادخدارافراموشنڪنید..
ومرتب"بسمالله"بگوییدوبایادخدا،
ذڪرخداخیلےازمطالبحلمےشود..!
شهیدابراهیمهمت💚🌿.
@Ammar_noghtezan
#وصایای_شهدا
🌸 فرازے از وصیتنـامہ
خواهـــــر عزیزم
هرگاه خواستی از #حجاب خارج شوی و لباس اجنبی را بپوشی به یاد آور که اشک امام زمانت را جاری میکنی، به خونهای پاکی که ریخته شد برای حفظ این وصیت خیانت میکنی، به یاد آور که غرب را در تهاجم فرهنگیاش یاری میکنی و فساد را منتشر میکنی و توجه جوانی که صبح و شب سعی کرده نگاهش را حفظ کند جلب میکنی، به یاد آور حجابی که بر تو واجب شده تا تو را در حُصن نجابت فاطمی حفظ کند تغییر میدهی، تو هم شامل آبرویی، بعد از همه اینها اگر توجه نکردی، هویت شیعه را از خودت بردار.
🌷شهید علاء حسن نجمــــه🌷
🕊🕊🕊
@Ammar_noghtezan
هدایت شده از عماریون
⭕️بخشی از وصیت نامه شهید حسین همدانی
🔹از آقا حلالیت می طلبم که نتوانستم سرباز خوبی باشم، عشق به ولایت و تبعیت از ایشان، سعادتمندی را به همراه دارد، مثل گذشته بدهکارانقلابیم نه طلبکار...
توسل به بانویی که حاجت میدهد
💢آیت الله مجتهدی👇
👈«به حضرت #نرجس_خاتون مادر امام زمان متوسل شوید،
ایشان چون مادر ولی وقت ما هستند به فرزندشان میفرمایند
که پسرم،این شخص به من متوسل شده خواستهاش را بده
هزار صلوات یا یک ختم قرآن نذر ایشان کن تا گرفتاریت برطرف شود.»
💠آقای الهی واعظ از قول بنده این مطلب را بر روی منبر نقل کرده بودند،
شخصی پیش من آمد و گفت:
«آقا من این کار را کردم و فورا حاجتم را گرفتم.»💠
#نـڪـتــه:این ختم زمان مشخصی نداره و هر زمانی میتوانید انجام دهید.
50.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا، رفته اند و رسالتی از جنس آگاهی و حرکت را بر دوش ما باقی گذاشته اند. شهادت، مرز زمین و آسمان است و شهدا، مرزبانان هماره بیداری...شهید یک واژه نیست
شهادت فصل اول کتاب رسالت است و رسالت، همان مسئولیت شهودی است که بر دوش همه انسانها، از لحظه تشییع پیکر شهید، قرار میگیرد.
سلام بر #شهادت که بزرگ ترین نتیجه حرکت و #بیداری است🇮🇷
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست(امام خامنهای)
به یاد شهدا و رسالتی که بردوش همه ماست در نشر این مستند همراه ما باشید
#شهید
#بصیرت
هدایت شده از مغز خاکستری
محلی برای مباحثه و #گفتمان
فوروارد پست های آیدی دار و لینکدار ممنوع⛔
http://eitaa.com/joinchat/1907425297C40136ba990
یاد تابلوهایی بخیر
که راه جاودانگی را
مشخص میکرد ...🌷
يکی از سربازان لشگر ۲۳ نيرو مخصوص ارتش جمهوری اسلامی ایران ،در حال خطاطی بر روی پلاکاردهای تبليغاتی
#سلام
#روزتون_شهدایی
@Ammar_noghtezan
بهم میگن حاجی نسل شما هم یواشکی داشتید؟
میگم :
تا دل ت بخواد
میگن:
میشه یواشکی بهمون بگی
میگم:
ما یواشکی
برای جبهه ثبت نام کردیم
دست تو شناسنامه مون بردیم.
بدون خدا حافظی رفتیم
آموزش دیدیم و ندیدیم
اعزام شدیم
جنگیدیم
زخمی شدیم
بستری شدیم
فرار کردیم و برگشتیم
نماز شب خون شدیم
وصیت نوشتیم
جای دیگری نگهبانی دادیم
ظرف ها رو شستیم
کفش ها را واکس زدیم
توالت ها را تمیز کردیم
دعا کردیم
گریه کردیم
ترسیدیم
دلتنگ شدیم
خندیدیم
خدا حافظی کردیم
حلالیت طلبیدیم
دوباره رفتیم
مسئولیت گرفتیم
مسئولیت را پس دادیم
خوابیدیم
بیدار ماندیم
تشنگی کشیدیم
گرسنگی کشیدیم
مهمات از ارتش کش رفتیم
به سنگر تدارک کمپوت و نوشابه تک زدیم
بجای دیگری اسیر شدیم
به میدون مین زدیم
شلیک کردیم
رانندگی کردیم
قول شفاعت گرفتیم
قول شفاعت دادیم
خبر شهادت دادیم
خبر اسارت دادیم
خبر مجروحیت دادیم
ترک پست کردیم
اشتباه کردیم
تلفات دادیم
شهید دادیم
مجروح دادیم
خودمون را عملیات رساندیم
غرب رفتیم
جنوب رفتیم
و
یواشکی
بعد از جنگ سکوت کردیم
حاشیه رانده شدیم
نادیده گرفته شدیم
انگ خوردیم
دروغ شنیدیم
شعار شنیدم
جفا دیدیم
زخم زبان خوردیم
دوباره تو میدون اومدیم
سوریه رفتیم
عراق رفتیم
لبنان رفتیم
بوسنی رفتیم
و...... اصلا نسل ما
نسل طلایی یواشکی ها بود. .👌👌👌
🕊🕊🕊
@Ammar_noghtezan
✍ ڪلام شهید
اگر به سوریه نرویم باید در ایران با دشمن رو به رو شویم. میگفت: آیا شما دوست دارید دشمن وارد تهران بشود و خانه و زندگی ما را ویران کند؟ پس بهتر این است که در سوریه با دشمن رو به رو شویم و عقب بزنیمش.
می گفت: سوریه محور مقاومت ما است اگر از دست برود خطر بزرگی برای انقلاب اسلامی است و از طرف دیگر غرور و غیرتم اجازه نمیدهد که زنان و کودکان مسلمان در این کشور بیدفاع و بیسرپناه بمانند.
شهید جواد الله کرم
@Ammar_noghtezan