#خاطرات_شهدا
#شهید_حمید_سیاهکالی
🌷 برای خداحافظی به منزل مادرش رفت. وقتی به خانه برگشت پرسیدم «عمه خیلی گریه کرد؟»، گفتند «گریه کرد، ولی هیچی نگفت.» ناخواسته اشکم سرازیر شد. آقا حمید گفتند «دلم را لرزاندی، ولی ایمانم را نمیتوانی بلرزانی.» خیلی زود از گریهام پشیمان شدم و گفتم «نمیخواهم جزو زنان نفرینشدهی تاریخ باشم؛ کسانی که نگذاشتند همسرانشان به اهلبیت (ع) کمک کنند. نمیخواهم فردای قیامت، شرمندهی حضرت زهرا (س) باشم.»
🌸موقع رفتن، گفت «وقتی به حرم حضرت زینب (س) بروم، به ایشان میگویم وقتی به خانه میآمدم، میدیدم چشمهای همسرم قرمز است و گریه کرده، اما دلیلش را به من نمیگفت و در حضورم گریه نمیکرد تا دل من نلرزد و پای اعتقادم بایستم.» واقعاً هیچوقت در حضور ایشان گریه نمیکردم.
@Ammar_noghtezan